پیشینه و مبانی نظری سبکهای دلبستگی (docx) 23 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 23 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
سبکهای دلبستگی
تعریف دلبستگی
دلبستگی از یک مفهوم یونانی (Storage) که نوعی عشق بین والدین و کودک میباشد گرفته شده است. (اپسنسر، 1979، به نقل از گلی نژاد، 1380) به طور کلی، دلبستگی را میتوان جو هیجانی حاکم بر روابط کودک با مراقبش تعریف کرد. اینکه کودک مراقب خود را که معمولاً مادر اوست، میجوید و به او میچسبد، مؤید وجود دلبستگی میان آنهاست.
در روانشناسی تحولی، پیوند عاطفیای که بین نوزاد و مادر پدید میآید، دلبستگی نامیده میشود. برک (1387) دلبستگی را برقراری پیوند عاطفی عمیق با افرادی خاص در زندگی به نحوی که تعامل با آنها باعث احساس نشاط و شعف شود و وجود آنها به هنگام تنش، مایه آرامش باشد، میداند. نوزادان معمولاً تا پایان ماه اول عمر خود شروع به نشان دادن چنین رفتاری میکنند و این رفتار برای تسریع نزدیکی به فرد مطلوب طراحی شده است. نظریهی دلبستگی بر این باور است که دلبستگی، پیوندی جهانشمول است و در تمام انسانها وجود دارد. بدین معنی که انسانها تحت تأثیر پیوندهای دلبستگیشان هستند. بالبی معتقد است که یک شخص برای رشد سالم نیاز به پیوند عاطفی دارد. والدین حساس به عواطف و نیز احساس امنیت، در کودک پایهای برای سلامت روانی وی میباشند (گروسمان و گروسمان، 1990).
2-6-2. نظریه دلبستگی بالبی
بالبی در سال 1969 نظریه دلبستگی را مطرح کرد. به نظر او روابط اجتماعی طی پاسخ به نیازهای زیستشناختی و روانشناختی مادر و کودک پدید میآیند. از نوزاد انسان رفتارهایی سر میزند که باعث میشود اطرافیان از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند. این رفتارها شامل گریستن، خندیدن و سینهخیز رفتن به طرف دیگران است. از نظر تکاملی، این الگوها ارزش انطباقی دارند؛ زیرا باعث میشوند از کودک مراقبت لازم به عمل آید تا زنده بماند (بالبی، 1969). نتیجه عمدهی کنش متقابل مراقب (مادر) و کودک، به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین فرزند و مادر است. این دلبستگی و ارتباط عاطفی با مادر است که سبب میشود کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد، بهخصوص هنگامیکه احساس ترس و عدم اطمینان پیدا میکنند و دلبستگی شدید، شالودهی رشد عاطفی و اجتماعی سالم را در دوران بزرگسالی پیریزی میکند. در واقع، دلبستگیهای انسان نقش حیاتی در زندگی وی ایفا میکند.
اینسورث (1987) مشاهدات بالبی را بسط داد و دریافت که تعامل مادر با کودک در دورهی دلبستگی تأثیر چشمگیری بر رفتار فعلی و آتی کودک دارد. نحوه و میزان این تعامل الگوهای مختلف دلبستگی در کودکان را به وجود میآورد. مثلاً برخی از بچهها کمتر از بقیه پیام میفرستند یا گریه میکنند. پاسخدهی توأم با حساسیت به نشانههای نوزاد، نظیر بغل کردن کودکی که دارد گریه میکند به جای آنکه موجب تقریب رفتار گریستن شود، باعث میشود که نوزاد در ماههای بعد کمتر گریه کند. وقتی کودکی پیامی برای مادر میفرستند، تماس نزدیک بدنی او با مادر باعث میشود که در عین رشد به جای وابستگی و چسبندگی بیشتر به مادر، اتکا به نفس بیشتری پیدا کند. مادرانی که پاسخدهی به پیامهای ارسالشده از طرف کودک نمیدهند، موجب مضطرب شدن کودک میشوند.
به طور کلی، میتوان چنین نتیجه گرفت که نظریهی دلبستگی کار مشترکی از بالبی و اینسورث (1991) است. اینسورث با ابداع روشهایی برای آزمون تجربی نظریه بالبی، توانست به گسترش نظریهی او کمک به سزایی بنماید.
2-6-3. طبقهبندی کیفیت دلبستگی نوزاد
اینسورث و همکاران (1987) با اجرای موقعیت ناآشنا و ثبت واکنشهای کودکان و تحلیل این واکنشها سه دسته از کودکان را از هم متمایز ساختند و در سه سبک دلبستگی جای دادند که در ادامه بیان میشود.
دلبستگی «ایمن»
نوباوگان از والد خود به عنوان تکیهگاه امن استفاده میکنند. وقتی که آنها جدا میشوند، ممکن است گریه کنند یا نکنند، اما اگر گریه کنند، علت آن این است که والد غایب است و او را به فرد غریبه ترجیح میدهند. وقتی که والد برمیگردد، آنها به طور فعال به دنبال تماس با او هستند و گریه آنها فوراً کاهش مییابد. هنگامیکه اینسورث مشاهدات اولیهی خود را در مورد شیوهی رفتار با این کودکان در خانههایشان بررسی کرد، دریافت که مادران آنها معمولاً به عنوان فردی حساس و پاسخدهنده به گریهها و سایر علائم کودک درجهبندیشده بودند. هر زمان که این کودکان به آرامش بخشی مادرانشان نیاز داشتند، آنها بامحبت و عشق، به نیازهای آنان رسیدگی کرده بودند. کودکان نیز در خانه خیلی کم گریه میکردند و برای کاوش محیط اطراف خود، مادر را به عنوان پایگاه امین مورد استفاده قرار میدادند.
اینسورث (1987) بر این باور بود که این نوزادان، الگویی سالم از رفتار دلبستگی را نشان میدهند. پاسخدهی هموارهی مادر به این کودکان، در آنها این اعتقاد را ایجاد کرده بود که مادر حامی آنهاست. حضور او در موقعیت ناآشنا، به آنها جرأت کشف فعالانهی محیط اطراف را میداد. ضمن آنکه پاسخهای آنان به جدایی و برگشت مادر در این محیط جدید نیز نشاندهندهی نیاز آنها به نزدیکی به مادرشان بود؛ نیازی که ارزش عظیمی از نظر بقا در طول تکامل انسان داشته است. این الگو، ویژگی 65 تا 70 درصد از کودکان یک سالهای بود که در موقعیت ناآشنا در نمونههایی از کودکان خردسال آمریکایی، ارزیابی شدند (کرین،1389).بالبی معتقد بود کودکانی که دلبستگی ایمن به مادران خود دارند، شاد و سازگارند، آسانتر از وی جدا شده و فردیت خود را مییابند (گلدارد و گلدارد، 1382). مشخصهی دلبستگی ایمن، از لحاظ رشد، توازن مناسب بین بررسی مراقبت پرستار و جستجوی نزدیکی به پرستار در هنگام خطر یا تهدید ادراک شده، نزد کودک است (دویل، موریتی، برنجن و باکوسکی، 2003). به طور کلی پژوهشگران عقیده دارند که دلبستگی توأم با ایمنی، اثرات قدرتمند، بادوام و مفیدی دارد. این عامل میتواند شالودهای برای کشف محیط فیزیکی و اجتماعی فراهم نماید (زیمباردو، فیلیپ و ریچارد، 1380). به طور کلی، به کودکانی که پس از رفتن مادر کمی ناراحتی نشان میدهند و پس از بازگشت او به طرفش میروند و زود آرام میشوند، کودکان دلبستهی ایمن میگویند. (ماسن، کیگان، هوستون و کانچر، 1384).
دلبستگی ناایمن «اجتنابی»
این نوباوگان نسبت به والد، هنگامی که حضور دارد، بیاعتنا هستند. وقتی که او آنها را ترک میکند، معمولاً ناراحت نمیشوند و به فرد غریبهی خیلی شبیه به والد خود واکنش نشان میدهند. آنها هنگام پیوستن مجدد، از والد خود استقبال نمیکنند و یا به کندی این کار را انجام میدهند و وقتی والد آنها را بلند میکند، اغلب به او نمیچسبند. الگوی اجتنابی در تقریباً 20 درصد از نمونهها دیده شده است (برک، 1387). در آزمایش موقعیت ناآشنا در کل به کودکانی که از رفتن مادر شکایتی نمیکنند و به هنگام بازگشت مادر با رضایت به بازی خود ادامه میدهند، میگویند کودکان دلبسته غیر ایمنی که از مادر خود اجتناب میکنند (ماسن و همکاران، 1384). بالبی معتقد است که دلبستگی ناایمن کودک احتمال ناسازگاری عاطفی و اجتماعی را فراهم میکند (گلدارد و همکاران، 1382). مشخصهی دلبستگی اجتنابی تمایل به رها شدن از دلبستگی و بیارزش شمردن اهمیت دلبستگی و احساسات مربوط به آن میباشد (دویل و همکاران، 2003). اینسورث مشاهده کرد که مادران این نوباوگان در خانه به عنوان افرادی نسبتاً بیتوجه، مداخله کننده و طرد کننده بودند. اگرچه برخی از این نوزادان در منزل بسیار مستقل بودند، بسیاری نیز نگران حضور مادر بودند و هنگامی که وی اتاق را ترک میکرد، به شدت گریه میکردند. وقتی این کودکان به موقعیت ناآشنا وارد شدند، بر این گمان بودند که نمیتوانند بر حمایت مادر تکیه کنند و بنابراین به شیوهای دفاعی واکنش نشان دادند. آنها برای دفاع از خود موضعی بیتفاوت و متکیبهخود اتخاذ کردند. به این علت که در گذشته از طرد شدنهای بسیاری رنجبرده بودند، سعی کردند نیاز خود را به مادر مهار کنند تا از نومیدیهای بیشتر اجتناب کرده باشند و هنگامی که مادر پس از دورههای جدایی بازمیگشت، از نگاه کردن به او اجتناب میکردند. بالبی (1973) تصور میکرد این رفتار دفاعی ممکن است به یک بخش تثبیت شده و فراگیر شخصیت تبدیل شود. کودک، بزرگسالی میشود که بیش از حد متکی به خود و غیر وابسته است؛ شخصی که هرگز از بدگمانی خویش دست برنمیدارد و به دیگران آنقدر اعتماد نمیکند که بتواند روابطی صمیمانه با آنها برقرار نماید.
دلبستگی ناایمن «دوسوگرا»
این کودکان به هنگام ترک مادر کاملاً افسرده و مضطرب میشوند و در بازگشت مادر راحت به نظر نمیرسند. از خود خشم و مقاومت نشان میدهند و همزمان با آن درخواست تماس را ابراز میدارند (زیمباردو و همکاران، 1380). کودک دوسوگرا (بیتوجه)، کاوش در محیط و روابط اجتماعی جدید را محدود کرده و هشیاری تشدید شده و ترس از ترک شدن توسط پرستار خود را نشان میدهد (دویل و همکاران، 2003). در موقعیت ناآشنا این نوزادان چنان نگران حضور مادر بودند و به او چسبیده بودند که اصلاً به کاوش در محیط اطراف خود نمیپرداختند. هنگامی که مادر اتاق را ترک میکرد بسیار آشفته میشدند و هنگام برگشت مادر آشکارا رفتاری دوسویه با او در پیش میگرفتند؛ لحظاتی به او نزدیک میشدند و لحظاتی بعد او را با خشم از خود میراندند. در خانه، این مادران معمولاً با نوزادان خود به شیوهای متناقض رفتار میکردند. در برخی موقعیتها صمیمی و پاسخده بودند و در موقعیتهای دیگر رفتاری مغایر با آن داشتند. این تناقض ظاهراً کودکان را از حضور مادرشان، هنگامی که به او نیاز پیدا میکردند، نامطمئن میساخت. در نتیجه، آنها معمولاً میخواستند مادرانشان را نزدیک خود نگه دارند، تمایلی که در موقعیت ناآشنا بسیار شدت یافت. این نوزادان هنگامی که مادر اتاق بازی را ترک میکرد بسیار ناراحت میشدند و هنگام بازگشت مادر، تلاش میکردند به سرعت، دوباره به او نزدیک شوند، اگرچه خشم خود را نیز به او بروز میدادند. سبک دوسوگرا را گاه مقاومت نیز نامیدهاند، زیرا کودکان نهتنها با نومیدی درصدد برقرار کردن تماس با مادر بودند، بلکه در برابر آن مقاومت نیز میکردند. این سبک معمولاً ویژگی 10 تا 15 درصد کودکان یک ساله در گروه نمونه بود (گلدبرگ، 1999). بالاخره به کودکانی که در غیاب مادرشان به شدت مضطرب میشوند و پس از بازگشت مادر مدام به او میچسبند یا او را از خود میرانند، کودکان وابستهی غیر ایمن میگویند که در غیاب مادر بیتابی زیاد میکنند (ماسن و همکاران، 1382).
با تثبیت مفهوم سبکهای دلبستگی در مجامع علمی، گروهی از پژوهشگران تلاش نمودند تا بر اساس آن، دلبستگی بزرگسالی را مفهومسازی کنند. تلاشهای این پژوهشگران علیرغم تفاوتهایی که در ساختارهای نظری و علمی دارد، اما چارچوب کلی نظریهی بالبی را پذیرفته و آن را مبنایی برای پژوهش قرار دادهاند.
2-6-4. سبکهای دلبستگی در بزرگسالان
بالبی (1969) اعتقاد داشت سبک و الگوی دلبستگی در گسترهی زندگی نسبتاً پایدار میماند و به صورت عامل مهمی برای ساخت دهی شخصیت فرد درمیآید. پژوهشهای بسیاری نشان داده است که هر الگویی از دلبستگی مجموعه ویژگیهای رفتاری خاص را در افراد برمیانگیزد و روابط نزدیک و تجارب هیجانی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد و مبنای تعاملات و چارچوبهای فکری و عاطفی آنان را در نوجوانی و دوران بزرگسالی شکل میدهد (مریث، اونزورث و استرانگ، 2008).
پژوهشهای متأثر از نظریهی بالبی و بر اساس اطلاعات جمعآوریشده از افراد بزرگسال، چهار سبک دلبستگی را در این گروه سنی نشان دادند. ایمن، مضطرب-نگران، اجتنابی-تحقیر کننده و اجتنابی همراه با ترس. سبک دلبستگی ایمن در بزرگسالان مشابه سبک دلبستگی مضطرب دوسوگرا در کودکان است، اما سبک دلبستگی اجتنابی-تحقیر کننده و سبک دلبستگی اجتنابی همراه با ترس که مختص بزرگسالان است، مشابه سبک دلبستگی اجتنابی در کودکان میباشد (ابوحمزه و خوشابی، 1386).
نوزادی، هازان و شاور (1987) سبکهای دلبستگی بزرگسالی را در سه طبقه ارائه دادند که به تفکیک بیان میشوند.
دلبستگی ایمن: افراد در برقراری روابط صمیمی راحت هستند، تمایل دارند برای دریافت حمایت به دیگران وابسته باشند و اطمینان دارند که دیگران آنها را دوست دارند. افرادی گرم هستند و تصویری مثبت از خود دارند و از دیگران توقعات و انتظارات مثبت دارند.
دلبستگی ناایمن مضطرب-دوسوگرا: این افراد برای برقراری روابط نزدیک تمایل شدیدی دارند، اما در عین حال نگرانی بسیاری از طرد شدن دارند. عمده دغدغهی این افراد پذیرش از طرف دیگران است. این افراد تصویر منفی از خود دارند، ولی نگرش مثبت به خود دارند.
دلبستگی ناایمن اجتنابی: برای این گروه از افراد مسأله حائز اهمیت، خوداتکایی و استقلال است. اگر احتمال طرد از طرف دیگران پیش آید با انکار نیاز به دلبستگیشان در حفظ تصویر مثبت از خود تلاش میکنند. افراد اجتنابی از دیگران انتظارات و نگرش منفی دارند.
امروزه با اثبات تداوم سبکهای دلبستگی در سنین بزرگسالی، پژوهشگران با پی گیری کارهای بالبی و همکارانش، بر اهمیت این متغیر در شکلدهی به روابط بین فردی تأکید داشته و تلاش بر شناسایی نحوهی اثرگذاری در بسیاری از اختلالات هیجانی و رفتاری و نهایتاً ارتقای سلامت روانی را دارند (دیویس، 2004؛ بشارت 1385). مطالعهی تأثیر سبکهای دلبستگی بر ارتقای سلامت در کنار متغیرهای دیگری که بهزیستی روانی را متأثر میسازند، زمینهای جامع برای شناسایی عوامل ارتقای سلامت فراهم میسازد.
آخرین متغیری که در این پژوهش به عنوان متغیر واسطهای در نظر گرفته شده است، منبع کنترل میباشد که در اینجا بدان پرداخته خواهد شد.
2-8. پیشینه تحقیق
شیوع اختلالات روانی بسیار بالا است و پیشبینی شده است تا سال 2020، دومین عامل از کار افتادگی در دنیا افسردگی باشد که عامل بسیار نگران کنندهای است (مورای و لوپز، 1997). همچنین، بررسیها از سال 1380-1342 در ایران نشان میدهد بیش از نیمی از دانشجویان نیازمند مراجعه به روانشناس میباشند که رسیدگی به وضعیت جوانان را بیش از پیش بااهمیت میسازد (پورشریفی، 1383؛ به نقل از آزاد).
محققان زیادی بر تأثیر مذهب، شادکامی، سبکهای دلبستگی و منبع کنترل، هر یک به صورت جداگانه بر سلامت روان تأکید دارند و در این زمینه بررسیهای متعددی صورت گرفته است که در این بخش به چند مورد از آنها اشاره خواهد شد. گرچه سهم بررسی ایمان بسیار اندک است و یک متغیر نوین در عرصه روانشناسی به شمار میآید که از نظر علمی، میان مذهب و اخلاقیات، پیوند برقرار میکند و از این حیث جای کار بسیاری دارد.
2-8-1. سلامت روان و ایمان
نسبت به میزان اهمیت این دو حوزه پژوهشی، مطالعات کمی در زمینه رابطه مذهب و سلامت روانی در سطح جهانی انجام گرفته است. سهم معنویت و سلامت روان اندکی بیشتر است. گرچه نتایج تحقیقات در رابطه با اثر مثبت یا منفی ایمان، معنویت و مذهب بر سلامت روان گاه ضد و نقیض به نظر میرسد، اما اثر مثبت آن به وضوح در تحقیقات بیشتری به اثبات رسیده است.
در پژوهشی ارتباط میان ایمان (نگرشها در برابر رفتارها) و سلامت روان در جمعیت بیماران مبتلا به سرطان و بازماندگان مورد بررسی قرار گرفت. سلامت روان به نحو مثبتی با مفهوم خدای مهربان و به نحو منفی با مفهوم خدای سختگیر مرتبط بود. سلامت روان با هدف درمانی (درمان در مقابل شیمیدرمانی / تسکین)، فراوانی عبادت و نماز، انگیزه ایمان درونی، یا درد فیزیکی غیرمرتبط بود. عقیده به خدا به عنوان دوست به طرز نیرومندی با سلامت روان بالاتر در ارتباط بود، حتی با وجود پیشآگهی ضعیف یا درد (میسنهلدر و همکاران، 2013).
در یک مطالعه که توسط ریپنتروپ و همکاران انجام گرفت، رابطه مذهب-معنویت و سلامت جسمانی، سلامت روانی و درد در جمعیت مبتلا به درد مزمن مورد بررسی قرار گرفت. این تحقیق روی 122 بیمار مبتلا به درد مزمن عضلانی-اسکلتی اجرا شد. بیماران مذهبی دردمند یا دارای عقاید معنوی، متفاوت از جمعیت عمومی (مانند بیماران دردمندی که احساس تمایل کمتری به کاهش درد در جهان داشته و بیشتر احساس میکردند توسط خدا رها شدهاند) ظاهر شدند. تحلیل رگرسیون چندگانه رابطه معنیداری میان مذهب-معنویت و سلامت جسمی و روانی آشکار کرد. تجارب، حمایت مذهبی، خودارزیابی از مذهب-معنویت، قویاً به صورت معنیداری سلامت روانی را پیشبینی میکرد (ریپنتروپ و همکاران، 2005).
در پژوهشی رابطه میان معنویت، اعمال مذهبی، عاملهای شخصیت و سلامتی در میان پنج آیین معنوی-ایمانی مختلف (بودایی، کاتولیکها، یهودیان، مسلمانان و پروتستان) مورد بررسی قرار گرفت. نتایج تحلیل آنووا نشان داد که سلامتی بسته به درجه ایمان متفاوت است. همبستگی پیرسون برای کل نمونه مورد بررسی نشان داد که سلامت روانی بالاتر به طور معناداری با افزایش معنویت مرتبط است (جانستون و همکاران، 2012).
در تحقیق دیگری که توسط جانسین و همکاران (2005) انجام گرفت، با استفاده از اندازهگیریهای متعدد مذهب اثر آن بر روی سلامت روان بررسی شد. نتایج نشان داد میزان سلامت روان به باورهای فرد (شمول در برابر محرومیت از تعالی) و نحوهای که فرد معتقد است (لفظی در برابر نمادین) بستگی دارد. افراد مذهبی نگرش نمادین به دین داشتند و نمرات بالاتری در ابعاد مثبت سلامت روان (بهزیستی) به دست آوردند. هیچ نتیجه معناداری مبنی بر تأثیر منفی مذهب بر سلامت روان مشاهده نشد.
در مطالعهای ارتباط میان جهتگیری مذهبی و سلامت روان در کرمانشاه مورد بررسی قرار گرفت و بدین منظور 720 نفر از دانشجویان به روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. نتایج نشان داد بین جهتگیری مذهبی و سلامت روان افراد رابطه مستقیم معنادار وجود دارد (عارفی و محسن زاده، 1390).
در تحقیق دیگری که توسط صولتی و همکاران (1390) انجام گرفت، رابطه بین جهتگیری مذهبی و سلامت روان بررسی شد. 200 دانشجو به شیوه نمونهگیری تصادفی انتخاب شدند. نتایج بیانگر همبستگی معنیداری میان این دو متغیر بود. به عبارت دیگر، با بالا رفتن جهتگیری مذهبی، سلامت روان افزایش مییابد. محقق در ادامه بیان میدارد که تنها مذهب با بعد درونی است که سلامت روانی را بهبود میبخشد (صولتی، 1390).
جان بزرگی (1386) نیز در تحقیق دیگری ارتباط جهتگیری مذهبی با سلامت روان را مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان داد که بین مذهبی بودن و سلامت روانی رابطه مستقیمی وجود دارد. هرچه جهتگیری مذهبی درونیتر میشود سلامت روانی بالاتر میرود. هرچه جهتگیری فرد در زمینه مذهبی بیرونیتر میشود احساس خستگی و نشانههای بدنی، میزان اضطراب و بیخوابی فرد بیشتر میشود.
اوکانر و همکاران (2003) در پژوهشی که بر روی 177 دانشجو برای بررسی رابطه مذهب با استرس و فشار روانی انجام دادند گزارش دادند که قادر نبودهاند رابطهای میان مذهب با سلامت جسمانی یا روانی پیدا کنند.
2-8-2. ارتباط سلامت روان با شادکامی، سبکهای دلبستگی و منبع کنترل
برای بررسی ارتباط شادکامی خود گزارش شده با سلامت روانی جسمانی در میان بزرگسالان جوان پرنگار و همکاران (2004) تحقیق گستردهای را بر روی 1257 دانشجو در سوئد به انجام دادند. تجزیه و تحلیل چندمتغیره نشان داد احساس شادکامی تمام یا بیشتر مواقع به نحو نیرومندی با سلامت روان بالاتر مرتبط است. بر اساس این پژوهش سلامت جسمی با شادکامی رابطه ضعیف و از نظر آماری غیرمعناداری دارد.
ینگپروگساون و همکاران (2012)، در مطالعهای روی شادکامی، سلامت روانی، اجتماعی و جمعیت شناختی به بررسی اثر آنها روی یکدیگر پرداختند. نتایج مرتبط با پژوهش حاضر مطرح خواهد شد. در این تحقیق که در انجمنهای میان گروه ملی بزرگسالان تایلند انجام شد، 60569 نفر از بزرگسالان آموزش از راه دور تایلندی برای تحقیق انتخاب شدند. در این تحقیق نشان داده شد که وضعیت روانی و شادکامی قویاً در ارتباطند. (2012).
در پژوهشی در اراک ارتباط شادکامی و سلامت روانی در میان دانشجویان مورد بررسی قرار گرفت و نتایج حاکی از همبستگی معناداری بین نمرات شادکامی و سلامت روانی بود (رفیعی و همکاران، 1390).
خوش کنش و کشاورز (1378) نیز در تحقیق دیگری ارتباط میان شادکامی و سلامت روانی را بررسی کردند و نتایج پژوهش حاکی از آن بود که بین احساس شادکامی با مشکلات روانی، علائم جسمانی، اضطراب و افسردگی در دانشجویان دختر و پسر رابطه منفی معناداری وجود دارد.
در مطالعهای دیگر ارتباط میان سبکهای دلبستگی و سلامت روان در استرس شدید زندگی واقعی در میان جوانان اسرائیلی بررسی شد. سبک دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا به طور معناداری به صورت منفی سلامت روان را پیشبینی میکرد (نریا و همکاران، 2001).
در تحقیقی که توسط راکو-باگدن و همکاران (2011) صورت گرفت، دلبستگی و سلامت روانی با واسطهگری دلسوزی نسبت به خود و اهمیت دادن مورد بررسی قرار گرفت. 208 دانشجو برای این مطالعه انتخاب شدند. نتایج حاکی از ارتباط میان آنها بود و تواناییهای افراد برای مهربان بودن نسبت به خود و احساسشان و اهمیت قائل شدن برای دیگران تعیینکننده جهتگیری دلبستگی و سلامت روانی بود و علاوه بر این، میان جهتگیری دلبستگی و سلامت روان ارتباط وجود داشت.
در مطالعه دیگری که بر روی 186 نوجوان در چین انجام گرفت، مشخص گردید دلبستگی دوسوگرا و اجتنابی همبستگی منفی معنیداری با سلامت روان دارند (چن، 2009).
در پژوهشی که به منظور بررسی رابطه سبک دلبستگی با سلامت روان بزرگسالان بازمانده در مناطق زلزلهزده شهرستان بم انجام شد، 314 بزرگسال به شیوه داوطلبانهی در دسترس انتخاب شدند. نتایج حاکی از این بود که بین سبک دلبستگی ایمن با سلامت روان رابطه مثبت معنادار و بین سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا با سلامت روان رابطه منفی معناداری وجود دارد. به علاوه، نتایج نشان داد که سبک دلبستگی ایمن، سبک دلبستگی اجتنابی و سبک دلبستگی دوسوگرا قادرند به طور معناداری سلامت روان را پیشبینی کنند و نیز این سه سبک قادرند میزان بالایی از تغییرپذیری سلامت روان را در شرایط ناگوار تبیین کنند (رحیمیان و همکاران، 1387).
جوز باتیستا و همکاران (2008)، در تحقیقی رابطه بین سلامت ذهنی (SWB) و ابعاد مختلف منبع کنترل درونی، بیرونی و وابسته را در دانشجویان برزیلی بررسی کردند. نتایج نشان داد که منبع کنترل میتواند سلامت ذهنی دانشجویان را پیشبینی کند، با این حال این همبستگی ضعیف بود. به عبارت دیگر، صاحبان منبع کنترل درونی از سلامت ذهنی به نسبت بهینهتری برخوردار بودند (به نقل از شعبانی و همکاران، 1389).
تحلیل نتایج در مطالعهای دیگر نشان داد که منبع کنترل بیرونی برای سلامت روانشناختی و سلامت فرد مضر میباشد (توماس و استیتز، 2003؛ به نقل از یاریاری و همکاران).
در تحقیق دیگری وضعیت سلامت روانی و منبع کنترل نوجوانان دختر خانوادههای معتاد و غیرمعتاد بررسی گردید و بدین منظور 120 نفر به روش تصادفی انتخاب شدند. نتایج نشان داد نوجوانان دختر دارای منبع کنترل درونی از سلامت روانی بالاتری برخوردارند. رشد و تقویت منبع کنترل درونی یکی از روشهای مناسب برای پیشگیری و کاهش آسیبپذیری است (اعتمادی و فراهانی، 1390).
در تحقیقی نیز تحلیل نتایج نشان داد بین سلامت روانی و منبع کنترل ارتباط مثبت و معناداری وجود ندارد (خسروی و آقاجانی، 1382).
2-8-3. ارتباط ایمان با شادکامی، سبکهای دلبستگی و منبع کنترل
تحقیقات تجربی به نحو گستردهای بیانگر اثر مثبت دینداری بر شادکامی است، به نحوی که به عنوان مدرکی دال بر اثبات تأثیر سودمند بودن دین در سطح جهانی دیده میشود. با این حال، اکثر مطالعات در ایالات متحده آمریکا انجام شده است. برای بررسی اثر دینداری بر ایمان در دیگر نقاط جهان مطالعهای به طور همزمان در آمریکا، هلند و دانمارک انجام گرفت. ارتباط میان مذهب و شادکامی معنادار و مثبت بود. ارتباط میان این دو متغیر در آمریکا به طور قابل توجهی نیرومندتر از هلند و دانمارک بود (اسنپ، 2008).
در تحقیق گستردهای ارتباط میان دین و مذهب با شادکامی در 60 کشور مختلف بررسی شد. نتایج نشان داد که مذهب نقش مهمی در احساس شادکامی و خوشبختی ایفا میکند (موکرجی و بارون، 2005).
رزمارین و همکاران (2009)، در پژوهشی در میان یهودیان که بر روی 565 نفر انجام شد به این نتیجه رسیدند که سطوح بالاتر اعتماد به خدا با اضطراب و افسردگی کمتر و شادکامی شخصی بالاتر در ارتباط بود.
در تحقیقی ارتباط میان دینداری و شادکامی در میان دانشجویان مقطع لیسانس مسلمان مورد بررسی قرار گرفت و تحلیل نتایج بیانگر ارتباط قابل توجه این دو متغیر با یکدیگر بود. بدین نحو که نمره بالاتر در باورهای دینی به طور معناداری با نمره بالاتر در متغیر شادکامی همراه بود. نتیجه مؤید آن بود که افراد با نگرش مذهبیتر سطوح شادکامی بالاتری را تجربه میکنند (صحرائیان و همکاران، 2013).
در پژوهشی که بر روی 756 دانشجو انجام شد ارتباط میان دینداری و شادکامی مثبت و معنادار گزارش شد (قمری، 1389).
در مطالعهای دیگر نیز تحلیل نتایج نشان داد بین دینداری با شادکامی همبستگی مثبت معناداری وجود دارد (روحانی و معنوی پور، 1387).
کرک پاتریک (1992، 1995) معتقد است مذهب میتواند به عنوان فرآیند دلبستگی، مفهومسازی گردد که در آن رفتارها و باورهای مذهبی به صورت گسترهای از نظام دلبستگی در انسانها عمل میکنند و تأثیر میگذارند. این نظام رفتاری زیستی رابطهی بین فردی میان نوزاد و مراقبین را شکل میدهد. این نظام کودکان را قادر میسازد تا در حضور تصویر دلبستگی احساس ایمنی کنند و همچنین به اندازه کافی در امنیت باشند تا به کشف محیط پیرامونشان بپردازند. کودک بر پایهی تجارب اولیه دلبستگی روانبنههای هیجانی-شناختی مربوط به روابط بین فردی را گسترش میدهد که این تحول بعدها میتواند با یک تصویر دلبستگی فوق طبیعی همراه شود. در حقیقت، اعتقاد مذهبی به نوعی میتواند دریچهای منحصربهفرد به فرآیندهای دلبستگی بزرگسالی بگشاید (به نقل از مک فادن و لوین، 1996). کرک پاتریک (1999) معتقد است تصور خدا میتواند به صورت جانشینی برای شکستهای اولیه تحول دلبستگی ایمن باشد (خوانینزاده، 1384).
در پژوهشی ارتباط میان سبکهای دلبستگی با باورها و رفتارهای مذهبی با انتخاب 213 بزرگسال مورد بررسی قرار گرفت. دادهها نشان داد که دلبستگی ایمن با تعهد مذهبی بیشتر و تصاویر مثبتتر از خدا همراه است. دلبستگی اجتنابی حالت غیرمتعهد و شکاکانهای نسبت به خدا داشته و در دلبستگی دوسوگرا افراد تجارب غریبه مانندی نسبت به خدا گزارش کردند. دلبستگی ایمن به خدا به طور مثبت با دلبستگی ایمن بزرگسالی مربوط بود (کرک پاتریک، 1992).
گرانکویست و هانگکولی (2000)، در تحقیقی به بررسی ارتباط میان سبکهای دلبستگی بزرگسالی با شاخصهای مختلف مذهبی پرداختند. نتایج نشان داد ارتباط مثبت متوسطی میان دلبستگی ایمن بزرگسالی با متغیرهای دینداری مرتبط با ارتباط با خدا برقرار است.
در پژوهش خوانینزاده و همکاران (1384)، تحلیل نتایج نشان داد که دلبستگی ایمن در دانشجویانی که دارای جهتگیری مذهبی درونی هستند بیش از دانشجویان دارای جهتگیری مذهبی بیرونی است و سبک دلبستگی دوسوگرا در جهتگیری مذهبی بیرونی به طور معناداری بیش از گروهی است که جهتگیری مذهبی درونی دارند (1384).
تحلیل نتایج بررسی ارتباط میان این دو متغیر در تحقیق دیگری نشان داد که بین سبک دلبستگی ایمن با تجربیات معنوی و اعمال مذهبی در بزرگسالی رابطه مثبت معنادار وجود دارد (زرین کلک و طباطبایی، 1391).
در تحقیقی ارتباط میان دینداری درونی و منبع کنترل درونی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاکی از یک تأثیر متوسط بود که با وجود بالا بودن، از نظر آماری معنادار بود که نشاندهنده ارتباط مثبت بین مذهب درونی و منبع کنترل درونی میباشد (کورسی، 2013).
در مطالعهای که توسط کرهینلیوگلو و همکاران (2012) انجام گرفت، ارتباط میان جهتگیری مذهبی درونی و بیرونی با سطوح منبع کنترل بررسی شد. برای این تحقیق 430 دانشجوی مسلمان ترکیه انتخاب شدند. نتایج نشان داد میان ابعاد منبع کنترل و ابعاد جهتگیری مذهبی رابطه معناداری وجود دارد.
در پژوهشی رابطه بین نگرش مذهبی و منبع کنترل بررسی شد و رابطه معناداری میان نوع نگرش مذهبی و منبع کنترل به دست آمد. در مجموع، نتایج حکایت از آن داشت که افراد دارای نگرش مذهبی درونی بیشتر منبع کنترل درونی و کسانی که گرایش مذهبی بیرونی دارند منبع کنترل بیرونی دارند (اصغری و همکاران، 1392).
تحلیل نتایج در تحقیق دیگری نشان داد نگرش مذهبی 8/10 درصد از تغییرات منبع کنترل را تبیین میکند (کوشکی و خلیلی فر، 1388).
در تحقیقی که توسط میرهاشمیان انجام گرفت، بین اعتقادات مذهبی و منبع کنترل رابطه معناداری مشاهده نگردید (1378).
2-8-4. تحقیقات ترکیبی
در مطالعهای که توسط عبدل خالک (2007) بر روی 6339 نوجوانان مسلمان کویتی (18-15 ساله) انجام گرفت، رابطه مثبت معنیداری میان خودارزشیابی در مقیاسهای دینداری، شادکامی، سلامت روانی و نیز سلامت جسمانی به دست آمد. همچنین، یک رابطه منفی معنادار میان این چهار متغیر با اضطراب و افسردگی نمایان شد که خالک بر این روابط کشفشده، برچسبی تحت عنوان دینداری و بهزیستی در برابر آسیبشناسی روانی میزند (عبدل-خالک، 2007).
این محقق همین محقق، رابطه شادکامی، سلامت و مذهب را در دو کشور دیگر نیز بررسی کرد. نمونه این دو پژوهش نیز شامل نوجوانان بود. تحقیق دوم بر روی 372 نوجوان از قطر انجام گرفت و پسران نمره بالاتری نسبت به همتایان دختر کسب کردند. رابطه میان سه متغیر مثبت و معنیدار بود. تحلیل گام به گام رگرسیون چندگانه آشکار کرد که پیشبینهای مذهبی در پسران، رضایت از زندگی و شادکامی و در دختران رضایت از زندگی و سلامت جسمی بود. نتایج کلی این تحقیق نشان داد افراد مذهبیتر خوشحالترند، رضایت بیشتری از زندگی داشته و سالمترند (عبدل-خالک، 2013). در تحقیق سوم که بر روی 239 نوجوانان لبنانی انجام گرفت، نتایج مشابهی تکرار شد. پسران نمره بالاتری در سلامت روان به دست آوردند. رابطه میان سه متغیر مثبت و معنیدار بود. در پایان این موضوع بیان شد که کسانی که خودشان را در حال لذت بردن از شادکامی در نظر بگیرند، سلامت ذهنی و روانی و نیز دینداری بیشتری را تجربه میکنند (عبدل-خالک، 2014).
در تحقیق دیگری که توسط گلزاری بر روی 234 دانشجوی زائر انجام شد، تأثیر عمره مفرده بر سلامت روان، شادکامی و عمل به باورهای دینی دانشجویان مورد بررسی قرار گرفت. دو کاروان دانشجویی از میان کلیه کاروانهای دانشجویی زیارت حج عمره در سال 83 به روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. نتایج پژوهش نشان داد که شرکت در حج عمره دانشجویی موجب افزایش شادکامی و کاهش اختلال در سلامت روانی، نشانههای بدنی، اضطراب، اختلال عملکرد اجتماعی و افسردگی وخیم گردیده است (گلزاری، 1389).
در مقالهای که توسط فلانلی و گالک (2010) نوشته شد، نقش سبکهای دلبستگی در مذهب و سلامت روان مورد بررسی قرار گرفت. فلانلی و گالک مروری دارند بر ریشههای تاریخی و نیز تحقیقات مربوط به این متغیرها و نتیجه میگیرند دلبستگی ایمن به خدا، سلامت روانی را پیشبینی میکند و بیان میدارند که اعتقادات مربوط به خطرناک بودن جهان، علائم روانی را مستقیماً تحت تأثیر قرار میدهند و از این حیث عقاید مذهبی نقش محافظت کننده دارند (فلانلی و گالک، 2010).
غباری بناب و حدادی (1390) در تحقیقی، رابطه سلامت روان با تصویر ذهنی از خدا و کیفیت دلبستگی در نوجوانان را بررسی کردند و بدین منظور 100 نوجوان بزهکار را به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب نمودند. نتایج تحلیل دادهها نشان داد بزهکارانی که تصویر پذیرنده و مثبتی از خدا داشتند، از سلامت روانی بالا و کیفیت دلبستگی ایمنتری برخوردار بودند (غباری بناب و حدادی، 1390).
در پژوهشی که بر روی مسیحیان استرالیا انجام گرفت، نتایج حاکی از این بود که آگاهی از خدا و منبع کنترل درونی با سلامت بالاتر رابطه دارند و منبع کنترل بیرونی با سلامت پایینتر در ارتباط است (رایان و فرانسیس، 2012).
در یک تحقیق دیگر رابطه عملکرد مذهبی و منبع کنترل تأثیر مثبت و مستقیم داشت و توجه به تأثیر مثبت باورها و اعمال مذهبی در سلامت روان مورد تأکید قرار گرفت (صالحی و همکاران، 1386).
فهرست منابع و مآخذ
منابع فارسی
آزاد، حسین و آزادی، سارا. (1390). بررسی رابطه حمایت اجتماعی، تابآوری و سلامت روانی دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاههای شهر ایلام. مجله علمی-پژوهشی طب جانباز، شماره جلد 3، صص 48-58.
اصغری، فرهاد.، کردمیرزا، عزت اله و احمدی، لیلا. (1392). رابطه نگرش مذهبی، منبع کنترل و گرایش به سوءمصرف مواد در دانشجویان. نشریه اعتیاد پژوهی، سال هفتم، شماره جلد 1، صص 116-106.
اعتمادی، احمد و ماستری فراهانی، فاطمه. (1390). مقایسه وضعیت سلامت روانی و منبع کنترل نوجوانان دختر خانوادههای معتاد و غیرمعتاد. فصلنامه علوم تربیتی، شماره جلد 4، صص 152-137.
ایروانی، محمدرضا. (1390). بررسی تأثیر برنامههای شادیآفرین بر کاهش افسردگی شهروندان ساکن شهر اصفهان. فصلنامه فرهنگ در دانشگاه اسلامی، شماره جلد 15، صص 83-64.
باقری یزدی، سید عباس. (1385). سلامت روان کاربردی. تهران، انتشارات آرامش.
بوالهری، جعفر. (1389). نهادینهسازی معنویت در مفهوم سلامت معنوی. فصلنامه اخلاق پزشکی، سال چهارم، شماره جلد 14، صص 112-105.
بهادری خسروشاهی، جعفر و هاشمی نصرتآباد، تورج. (1390). رابطه سبکهای دلبستگی، راهبردهای مقابلهای و سلامت روانی با اعتیاد به اینترنت. مجله روانشناسی تحولی روانشناسان ایرانی، شماره جلد 8، صص 188-177.
بهرامی، فاضل و رمضانی فرانی، عباس. (1384). نقش باورهای مذهبی درونی و بیرونی در سلامت روان و میزان افسردگی سالمندان. مجله توانبخشی، دوره ششم، شماره جلد 1، صص 47-42.
بهرامی دشتکی، هاجر. (1389). معنا و معنویت از دیدگاه روانشناسان. نشریه راه تربیت، فصلنامه در عرصه فرهنگ و تربیت اسلامی، شماره جلد 10، صص 160-143.
پرچم، اعظم و قوه عود، منصوره. (1389). سلامت روان از منظر مکتب اسلام و روانشناسی. فصلنامه منهاج، سال ششم، شماره جلد 11، صص 77-49.
پورسردار، نوراله.، پورسردار، فیض اله.، پناهنده، عباس.، سنگری، علی اکبر و عبدی زرین، سهراب. (1391). تأثیر خوشبینی (تفکر مثبت) بر سلامت روانی و رضایت از زندگی: یک مدل روانشناختی از بهزیستی. مجله پژوهشی حکیم، شماره جلد 16، صص 49-42.
پیوستهگر، مهرانگیز.، بشارت، محمدعلی.، پژوهینیا، شیما و سیفی، محمدیاسین. (1391). تبیین آسیبپذیری روانی بر اساس سبکهای دلبستگی در دانشجویان دانشگاههای مختلط دولتی تهران. مجله دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، سال سیزدهم، شماره جلد 1، صص 29-38.
تقوی، محمدرضا (1380). بررسی روایی و اعتبار پرسشنامه سلامت عمومی (G.H.Q). مجله روانشناسی، شماره جلد 20، صص 398-381.
توتونچی، مریم.، سامانی، سیامک و زندی قشقایی، کرامت اله. (1391). نقش واسطهگری خودپنداره برای کمالگرایی و سلامت روان در نوجوانان شهر شیراز. مجله دانشگاه علوم پزشکی فسا، شماره جلد 2، صص 217-210.
تورسن، کارل ای.، هریس، الکس اچ. اس.، اومن، داگ. (1383). معنویت، دین و بهداشت؛ شواهد، موضوعات و علائق. (ترجمه جلیلی، احمدرضا). مجله نقد و نظر، شماره جلد 9، صص 216-166.
توکلی زاده، جهانشیر و خدادادی، زهره. (1389). بررسی سلامت روانی دانشجویان ورودی نیمسال اول سال تحصیلی 89-1388 دانشگاه علوم پزشکی گناباد. افق دانش: فصلنامهی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی گناباد، شماره جلد 16، صص 52-45.
جان بزرگی، مسعود. (1386). جهتگیری مذهبی و سلامت روان. مجله پژوهش در پزشکی، دوره 31، شماره 4، 350-345.
خدارحیمی، سیامک. (1374). مفهوم سلامت روانشناختی. مشهد، انتشارات جاودان خرد.
خدایاری فرد، محمد.، غباری بناب، باقر و شکوهی یکتا، محسن. (1380). گستره پژوهشهای روانشناختی در حوزه دین. مجله اندیشه و رفتار. سال ششم، شماره 4، صص 53-45.
خسروی، زهره و آقاجانی، مریم. (1382). بررسی رابطه بین سلامت روان، منبع کنترل و شیوه مقابلهای دانش آموزان دختر سال اول مقطع متوسطه شهر تهران. مجلهی مطالعات علوم اجتماعی روانشناختی زنان، بهار 82، شماره جلد 1، صص 54-19.
خوانینزاده، مرجان.، اژهای، جواد و مظاهری، محمدعلی. (1384). مقایسه سبک دلبستگی دانشجویان دارای جهتگیری مذهبی درونی و بیرونی. مجلهی روانشناسی، شماره جلد 9، صص 247-227.
خوش کنش، ابوالقاسم و کشاورز افشار، حسین. (1387). رابطه شادکامی و سلامت روانی دانشجویان. مجله اندیشه و رفتار، شماره جلد 2، صص 52-41.
خیدانی، لیلا. (1390). بررسی نقش مذهب بر سلامت روانی دانشجویان دانشگاههای استان ایلام. فصلنامه اندیشههای تازه در علوم تربیتی، سال ششم، شماره جلد 3، صص 82-63.
رحیمیان بوگر، اسحق.، اصغر نژاد فرید، علی اصغر و رحیمی نژاد، عباس. (1387). رابطه سبک دلبستگی با سلامت روان در بزرگسالان زلزلهزده شهرستان بم. نشریه پژوهشهای روانشناختی، شماره جلد 21. صص 40-27.
رفیعی، محمد.، موسویپور، سعید و آقاجانی، مریم. (1390). بررسی شادکامی، سلامت روانی و ارتباط بین آنها در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اراک. مجله دانشگاه علوم پزشکی اراک، سال پانزدهم، شماره جلد 3، صص 25-15.
روحانی، عباس و معنوی پور، داوود. (1387). رابطه عمل به باورهای دینی با شادکامی و رضایت زناشویی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد مبارکه. مجله دانش و پژوهش در روانشناسی، شماره جلد 35 و 36، صص 206-189.
زرین کلک، حمید رضا و طباطبایی برزوکی، سعید. (1391). رابطه سبک دلبستگی و شیوههای والدگری ادراکشده با تجربیات معنوی و اعمال مذهبی. نشریه روانشناسی تحولی، شماره جلد 31، صص 313-305.
ساپینگتون، اِ. (1388). بهداشت روانی. ترجمه:حمید رضا حسین شاهی برواتی، تهران، انتشارات روان.
سادوک، بنیامین و سادوک، ویرجینیا. (2007). خلاصه روانپزشکی. ترجمه نصرتالله پورافکاری. تهران، انتشارات شهرآب-آینده سازان.
شعاع کاظمی، مهرانگیز. (1388). رابطه مقابله مذهبی و سلامت روان در بیماران مبتلا به تصلب چندگانه بافت (MS). فصلنامهی روانشناسی کاربردی، شماره جلد 3، صص 66-57.
شعبانی بهار، غلامرضا.، یلفانی، علی و قارلقی، سجاد. (1389). تعیین ارتباط بین منبع کنترل و سلامت عمومی دانشجویان ورزشکار و غیرورزشکار دانشگاه تهران. نشریه مدیریت ورزشی، شماره جلد 7، صص 59-23.
شولتز، دوان. پی و شولتز، سیدنی الن. (1388) نظریههای شخصیت. ترجمه یحیی سید محمدی. تهران، انتشارات ویرایش.
صالحی، لیلی.، سلیمانی زاده، لاله.، باقری یزدی، سید عباس و عباس زاده، عباس. (1386). رابطه بین اعتقادهای مذهبی و منبع کنترل با سلامت روان در دانشجویان. مجله علوم پزشکی قزوین، شماره 11، صص 55-50.
صدیقی ارفعی، فریبرز.، تمنایی فر، محمدرضا و عابدین آبادی، عاطفه. (1391). رابطه جهتگیری مذهبی سبکهای مقابله و شادکامی در دانشجویان. مجله روانشناسی و دین، شماره جلد 5، صص 136-163.
صفایی، صدیقه.، بیگدلی، ایمان اله و طالع پسند، سیاوش. (1390). رابطه خودپنداره ی مادر با سبک دلبستگی و خودپنداره ی فرزند. مجله پژوهشهای روانشناسی بالینی، شماره جلد 1، صص 52-39.
عارفی، مختار و محسن زاده، فرشاد. (1390). ارتباط بين جهتگیری مذهبي، سلامت روان و جنسيت. مجله زن: حقوق و توسعه (تحقیقات زنان)، سال پنجم، شماره 3، صص 141-126.
علی پور، احمد و نوربالا، احمدعلی. (1378). بررسی مقدماتی پایایی و روایی پرسشنامه شادکامی آکسفورد در دانشجویان دانشگاههای تهران. مجله اندیشه و رفتار، شماره جلد 5، صص 65-55.
عناصری، مهریار (1386). رابطه بین سلامت روان و شادکامی دانشجویان دختر و پسر. مجله اندیشه و رفتار، شماره جلد 2، سال 84-75.
غباری بناب، باقر و حدادی کوهسار، علی اکبر. (1390). رابطه سلامت روان با تصویر ذهنی از خدا و کیفیت دلبستگی در نوجوانان بزهکار. مجله اندیشه و رفتار، شماره جلد 6، صص 16-7.
فدایی، زهرا.، عاشوری، احمد.، هوشیاری، زهرا و ایزانلو. (1390). تحلیل مسیر منبع کنترل، نشانگان افسردگی و پیشرفت تحصیلی بر افکار خودکشی: نقش تعدیلکنندگی جنس. مجله اصول بهداشت روانی، شماره جلد 13، صص 59-148.
قاسمی پور، مریم و جهانبخش گنجه، سحر. (1388). رابطه حمایت اجتماعی و سلامت روان در دانشجویان شهرستان خرمآباد. فصلنامه علمی-پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی لرستان، شماره جلد12، صص 64-57.
قمری، محمد. (1389). بررسي رابطه دينداري و ميزان شادماني در بين دانشجويان به تفكيك جنسيت و وضيعت تأهل. مجله روانشناسی و دین، سال سوم، شماره جلد 3، صص 91-75.
کریمی، یوسف. (1389). روانشناسی شخصیت. انتشارات ویرایش.
گلزاری، محمود. (1389). تأثیر عمره مفرده بر سلامت روان، شادکامی و عمل به باورهای دینی دانشجویان. دو فصلنامه علمی-تخصصی مطالعات اسلام و روانشناسی، سال چهارم، شماره جلد 7، صص 126-111.
گنجی، حمزه. (1391). روانشناسی عمومی. انتشارات سالاوان.
گودرزی، محمدعلی. (در دست چاپ). ساخت و اعتباریابی مقدماتی مقیاس ایمان مذهبی در بین دانشجویان دانشگاه شیراز.
میرشاه جعفری، ابراهیم.، عابدی، محمدرضا و دریکوندی، هدایت الله. (1381). شادمانی و عوامل مؤثر بر آن. نشریه تازههای علوم شناختی. سال چهارم، شماره 3، صص 58-50.
میرهاشمیان، حمیرا. (1378). اعتقادات مذهبی در شکلگیری منبع کنترل و نیمرخ روانی دانشجویان دانشگاههای تهران. نشریه مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، شماره جلد 8، صص 80-69.
نادری، فرح و صفوی، سید آسیه. (1390). رابطه سبکهای تفکر و انعطافپذیری کنشی با اختلال در سلامت روان زنان آسیبدیده شهر اهواز. فصلنامه یافتههای نو در روانشناسی، شماره جلد 5، صص 126-111.
ناصری، وحید. (1384). اصول سلامت در محیط کار. تهران، انتشارات آسمان.
نجات، حمید و ایروانی، محمود (1378). مفهوم سلامت روان در مکاتب روانشناسی. فصلنامه اصول بهداشت روانی، شماره جلد 1، صص 166-160.
میرشاه جعفری، ابراهیم.، عابدی، محمدرضا.، دریکوندی، هدایت اله. (1381). شادمانی و عوامل مؤثر بر آن. مجله تازههای علوم شناختی، شماره جلد 4، صص 58-50.
میلانی فر، بهروز. (1388)، بهداشت روانی. تهران، انتشارات قومس.
یاریاری، فریدون.، مرادی، علیرضا و یحیی زاده، سلیمان. (1386). رابطهی هوش هیجانی و منبع کنترل با سلامت روانشناختی در بین دانشجویان دانشگاه مازندران. نشریه مطالعات روانشناختی، سال سوم، شماره جلد 1، صص 40-21.
منابع انگلیسی
Abdel-Khalek, M. (2014). Happiness, health and religiosity: significant associations among Lebanese adolescents. Mental Health, Religion & Culture, 17(1): 30-38.
Abdel-Khalek, M. (2007). Religiosity, happiness, health, and psychopathology in a probability sample of Muslim adolescents. Mental Health, Religion & Culture, 10(6): 571-583.
Abdel-Khalek, M. (2013). Religiosity, health and happiness: Significant relations in adolescents from Qatar. Published online Dec, 16, 2013.
Bekker, M. H. J. and Croon, M. A. (2010). The roles of autonomy-connectedness and attachment styles in depression and anxiety. Journal of Social and Personal Relationships, 27.7, 908-923.
Chen, E. (2009). A study on the relation among attachment, perfectionism and mental health of adolescents. Chinese Journal of Clinical Psychology, 17(2): 240-242.
Cirhinlioglu, F. G. and Ozdikmenli-Demir, G. (2012). Religious orientation and its relation to locus of control and depression. Archive for the Psychology of Religions, 34(3), 341-362.
Coursey L. E., Kenworthy, J. B. and Jones, J. R. (2013). A meta-analysis of the relationship between intrinsic religiosity and locus of control. Archive for the Psychology of Religions, 35(3), 347-368.
Currier, J. M., Holland, J. M. and Allen, D. (2012). Attachment and mental health symptoms among U.S. Afghanistan and Iraq veterans seeking health care services. Journal of Traumatic Stress, 25(6), 633-640.
Diener, E., Wolsic, B. and Fujita, F. (1995). Physical attractiveness and subjective well-being. Journal of Personality and Social Psychology, 69(1), 120-129.
Dozois, D. J. A, & Dobson, K. S, (Eds). (2004). The prevention of anxiety and depression: Theory, research, and practice. Whashington. Dc: American Psychological Association.
Feist, G. J., Bodner, T. E., Jacobs, J. F., Miles, M. and Tan, V. (1995). Integrating top-down and bottom-up structural models of subjective well-being: A longitudinal investigation. Journal of Personality and Social Psychology, 68(1), 138-150.
Flannelly, J. K. and Galek, K. (2010). Religion, Evolution, and Mental Health: Attachment Theory and ETAS Theory. Religion Health, 49, 337-350.
Granqvist, P. and Hagekull, B. (2000). Religiosity, adult attachment, and why "singles" are more religious. International Journal for the Psychology of Religion, 10(2), 111-123.
Janssen, F., Banziger, S., Denzutter, J. and Hutsebaut, D. (2005). Religion and mental health: Aspects of the relation between religious measures and positive and negative mental health. Archive for the Psychology of Religions, 27, 19-44.
Johnstone, B., Yoon, D. P., Cohen, D., Schopp, L. H. and McCormack, G. (2012). Relationships among spirituality, religious practices, personality factors, and health for five different faith traditions. Journal of Religion and Health, 51(4), 1017-1041.
Kashdan TB. (2004). The assessment of subjective well-being (issues raised by the Oxford Happiness Questionnaire). Personality and Individual Differences, 36, 1225-32.
Keller, H. (2013). Attachment and Culture. Cross-Cultural Psychology, 44, 175-194.
Kirkpatrick, L. A.and Shaver, Ph. R. (1992). An attachment-theoretical approach to romantic love and religious belief. Personality and Social Psychology Bulletin 18(3), 266-275.
Linley P. A., Joseph S. (2004). Positive change following trauma and adversity: A review . Journal of Trauma Stress, 17, 11-21.
Maltby J. Day L. (2000). Depressive Symptoms and Religious Orientation: Examining the Relationship Between Religiosity and Depression Within the Context of Oter Correlates of Depression. Personality Individual Differences, 28(2): 383-93.
Meisenhelder, J. B., Schaeffer, N. J., Younger, J. and Lauria, M. (2013). Faith and mental health in an oncology population. Journal of Religion and Health, 52(2), 505-513.
Mookerjee, R. and Beron, K. (2005). Gender, religion and happiness. The Journal of Socio-Economics, 34(5), 674-685.
Murray, C. and Lopez, A. (1997). Alternative projections of mortality and disability by cause 1990-2020: Global Burden of Disease Study. Lancet, 349: 1498-1504.
Murray, C. and Lopez, A. (1996). Global Burden of Disease: A comprehensive assessment of mortality and disability from diseases, injuries, and risk factors in 1990 and projected to 2020. Geneva: WHO.
Natvig G. K., Albrektsen G., Qvarnstrom U.( 2003). Associations between psychosocial factors and happiness among school adolescents. International Journal of Nusrsing Practice, 9 (3), 75-166.
Noorbala A. A., Bagheri Yazdi S. A., Yasami M. T., Mohammad, K. (2004). Mental health survey of the adult population in Iran. British Journal of Psychiatry, 184, 70-73.
O'Connor, D. B., Cobb, J. and O'Connor, R. C. (2003) Religiosity, stress and psychological distress: No evidence for an association among undergraduate students. Personality & Individual Differences, 34(2): 211-217.
Pernegar, T. V., Hudelson, P. M., Bovier, P. A. (2004). Health and happiness in young Swiss adults. Quality of Life Research: An International Journal of Quality of Life Aspects of Treatment, Care & Rehabilitation, 13.1, 171-178.
Raque-Bogdan, T. L., Ericson, S. K., Jackson, J., Martin, H. M., and Bryan, N. (2011). Counseling Psychology, 58(2): 272-278.
Rastegar, M., and Heidari, N. (2013). The Relationship between Locus of Control, Test Anxiety, and Religious Orientation among Iranian EFL Students. Open Journal of Modern Linguistics, 3(1): 73-78.
Ratter, J.B. (1966). Generalized expectancies for internal versus external control of reinforcement. Psychological monographs: General and Applied, 80: 1-28.
Rosmarin, D. H., Pargament, K. I. and Mahoney, A. (2009) The role of religiousness in anxiety, depression, and happiness in a Jewish community sample: A preliminary investigation. Mental Health, Religion & Culture, 12(2), 97-113.
Ryan, E. M., and Francis, J. A. (2012). Locus of Control Beliefs Mediate the Relationship Between Religious Functioning and Psychological Health. Religion Health, 51, 774-785.
Rippentrop, A., Altmaaier, M., Chen, J., Found, M. and Keffala, J. (2005). The Relationship between religion/spirituality and physical health, mental health, and pain in a chronic pain population. Pain, 116, 311-321.
Roberts JE, Gotlib IH, Kassel JD. (1996). Adult attachment security and symptoms of depression: The mediating roles of dysfunctional attitudes and low self-esteem. Journal of Personality and Social Psychology Bulletin, 59, 981-6.
Sahraian, A., Gholami, A., Javadpour, A. and Omidvar, B. (2013). Association between religiosity and happiness among a group of Muslim undergraduate students. Journal of Religion and Health, 52(2), 450-453.
Schimmel, J. (2009). Development as happiness: the subjective perception of happiness and UNDP's analysis of poverty, wealth and development. Journal of Happiness Studies, 10(1), 93-111.
Shaver, P. R., Schachner, D. A., & Mikulincer, M. (2005). Attachment style, excessive reassurance seeking, relationship processes, and depression. Personality and Social Psychology Bulletin, 31, 343-359.
Snoep, L. (2008). Religiousness and happiness in three nations: A research note. Journal of Happiness Studies, 9.2, 207-211.
Synder, D. K., Simpson, J. A. & Hughes, J. N. (2006). Emotion regulation in families: Pathway to dysfunction and health. Whashington, DC: American Psychological Association.
WHO. (2013). Mental health: a state of well-being. Available from: http://www.who.int/features/factfiles/mental_health/en. Accessed February 5,2014
Wikipedia. (?).Mental health. Available from: http://en.wikipedia.org/wiki/Mental_health . Accessed June, 24, 2014.