پیشینه و مبانی نظری سلامت روانی و جسمانی و مهارت های زندگی (docx) 35 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 35 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق سلامت روانی وجسمانی
پيشينة نظري
تعريف سلامت روان
سازمان بهداشت جهاني در سال 1986 تعريفي از سلامتي را ارائه دارد :
سلامتي گستره وسيعي است جهت توانمند ساختن فرد ها گروه ، كه از يك طرف موجب واقعيت بخشيدن به آمال و آرزوها و ارضاء نيازها و از طرف ديگر باعث مقابله با محيط مي شود بنابراين طبق تعريف فوق به نظر مي رسد سلامتي يك منبعي براي زندگي روزمره است نه به عنوان وسيله اي براي زندگي ، يك مفهوم كاربردي و مثبت است كه علاوه بر تأكيد بر توانايي جسماني افراد بر منابع فردي و اجتماعي آنان نيز تأكيد مي ورزد . ( اسكوفيلد ، 1998 مقاله )
اصلاح سلامت رواني ، اصطلاحي است كه از آن براي بيان و اظهار كردن هدف خاصي براي جامعه استفاده مي شود . هر فرهنگي براساس معيارهاي خاص خود به دنبال سلامت روان است . هدف هر جامعه اي اين است كه شرايطي را كه سلامت اعضاي جامعه را تضمين مي كند آماده نمايد . سلامت روان بخشي از سلامت عمومي است . منظور از سلامت روان ، سلامت ابعاد خاصي از انسان مثل هوش ، ذهن ، حالت و فكر مي باشد . از طرف ديگر سلامت روان بر سلامت جسماني هم تأثير دارد . بسياري از پژوهش هاي اخير مشخص كرده اند كه يك سري اختلال هاي فيزيكي و جسماني به شرايط خاص رواني مرتبط هستند . با وجود اين كه سلامت روان مفهوم وسيعي است اما هنوز يك تعريف كلي كه مورد قبول همه باشد از آن به دست نداده اند هر فرد يا گروهي يك تصور خاص از سلامت روان دارد در حالي كه در مورد سلامت جسماني چنين حالتي وجود ندارد .
در سال 1948 ، كميسيون مقدماتي سومين كنگره جهاني بهداشت رواني ، براي بهداشت رواني يك تعريف دو قسمتي ارائه مي دهد :
1. بهداشت رواني حالتي است كه از نظر جسمي ، رواني و عاطفي در حدي كه با بهداشت رواني ديگران انطباق داشته باشد براي فرد مطلوب ترين رشد را ممكن مي سازد .
2. جامعه خوب جامعه اي است كه براي اعضاي خود چنين رشدي را فراهم مي آورد در عين حال رشد خود را تضمين مي كند و نسبت به ساير جوامع بردباري نشان مي دهد . ( گنجي ، 1379 ص 13 )
سازمان بهداشت جهاني ، بهداشت رواني را براساس جنبه هاي زيستي و اجتماعي تعريف مي كند . به نظر اين سازمان ، بهداشت رواني براي فرد استعداد ايجاد روابط موزون با ديگران و استعداد شركت در تغييرات محيط اجتماعي و طبيعي با استعداد كمك به تغييرات ، به شيوه سازنده ، قائل است . همچنين بهداشت رواني ايجاب مي كند كه بين تمايلات غريزي فرد هماهنگي وجود داشته است در اين تعريف هيچ اشاره اي به بيماري نشده است .
در تعريف فوق و تعاريف مشابه آن ، سازگاري با محيط اهميت زيادي دارد . طبق اين تعريف شخصي كه بتواند با محيط ( اعضاي خانواده ، همكاران ، همسايگان و به طور كلي اجتماع ) خوب سازگار شود از نظر بهداشت رواني بهنجار خواهد بود . اين شخص با تعادل رواني رضايت بخش پيش خواهد رفت . تعارضات خود را با دنياي برون و درون حل خواهد كرد و در مقابل ناكامي هاي اجتناب ناپذير زندگي مقاومت خواهد داشت . اگر كسي توان انجام دادن اين كارها را نداشته باشد و در نتيجه با محيط خود به شيوه نامناسب و دور از انتظار برخورد كند از نظر رواني بيمار محسوب خواهد شد ، زيرا با اين خطر روبرو خواهد بود كه تعارض هاي حل نشده خود را به صورت نوروز ( اختلالات خفيف رفتاري ) نشان مي دهد و به شخص نوروتيك تبديل مي شود . ( گنجي ، 1379 ص 12 )
عده اي از روان شناسان معتقدند كه سلامت روان ، داشتن هدفي انساني در زندگي، سعي در حل عاقلانه مشكلات ، سازش با محيط اجتماعي براساس موازين علمي و اخلاقي و سرانجام ايماني به كار و مسئوليت پذيري و پيروي از اصول نيكوكاري و خير خواهي است. ( شفيع آبادي ، 1371 ص 85 )
لوينسون و همكاران سلامت روان را اينچنين تعريف كرده اند :
سلامت روان عبارتست از اين كه فرد چه احساسي نسبت به خود ، دنياي اطراف ، محل زندگي و اطرافيان دارد مخصوصاً با توجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد ، چگونگي سازش وي به درآمد خود و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويش . ( انصاري ، 1374 پايان نامه )
كارل مننجر مي گويد :
سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداكثر امكان به طوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر به طور كامل شود . ( همان منبع )
كينگزبرك بهداشت رواني را اين چنين تعريف مي كند :
تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط به خصوص در سه فضاي مهم عشق ، كار و تفريح . ( همان منبع )
در سالهاي اخير انجمن كانادايي بهداشت رواني را در سه قسمت تعريف كرده است.
قسمت اول : نگرش هاي مربوط به خود ( شامل تسلط بر هيجان هاي خود ، آگاهي از ضعف هاي خود و رضايت از خوشي هاي ساده )
قسمت دوم : نگرش هاي مربوط به ديگران ( علاقه به دوستي هاي طولاني و صميمي ، احساس تعلق به يك گروه و احساس مسئوليت در مقابل محيط انساني و طبيعي .
قسمت سوم : نگرش هاي مربوط به زندگي ( رويارويي با الزام هاي زندگي ، پذيرش مسئوليت ها ، ذوق و توسعه امكانات و علايق خود ، توانايي اخذ تصميم هاي شخصي و ذوق يا انگيزه خوب كاركردن . ( گنجي 1379 ، ص 13 )
به طوري كه ملاحظه مي شود ، اين انجمن بهداشت رواني را در ارتباط با سازگاري با محيط و نگرشهاي مربوط به خود و ديگران تعريف مي كند اما به مفاهيم بيماري آسيب شناسي و ناسازگاري ارجاع نمي دهد . ( همان منبع )
طبق تعريف فرهنگ روانشناسي آرتور 1985 واژه سلامت روان ، براي افرادي كه عملكردشان در سطح بالاي از سازگاري هيجاني و رفتاري است به كار مي رود و در مورد افرادي كه صرفاً بيماري رواني ندارد به كار نمي رود . از نظر كاپلان و ساروك سلامت روان ، آن حالت بهزيستي است كه افراد قادر باشند به راحتي در جامعه ، فعاليت كنند و پيشرفتها و خصوصيات شخصي براي آن رضايتبخش است . ( ادبي ، 1379 ، پايان نامه )
كنفرانس بين المللي بهداشت ، كه با همكاري سازمان بهداشت جهاني و يونيسف در سال 1988 با شركت 134 كشور در آلماآتا تشكيل شد سلامت رواني را سلامت كامل جسماني ، رواني ، اجتماعي تعريف نموده است و نه فقدان بيماري و ناتواني . ( ادبي ، 1379 ، پايان نامه )
آرچريك مبحث تاريخي را اضافه كرده و مي گويد در جوامع به سرعت در حال تغيير و غير قابل پيش بيني امروز توانايي اكتشاف محيط و ايجاد تعهد ، يك مهارت اساسي براي بقاء و لازمه سلامت رواني است . ( همان منبع )
ويژيگي هاي افراد سالم ( برخوردار از سلامت روان ) از ديدگاه هاي مختلف :
براي داشتن بهداشت رواني خوب ، شرايطي وجود دارد : روبروشدن با واقعيت ، سازگاري داشتن با تغييرات ، گنجايش داشتن براي اضطرابها ، كم توقع بودن ، احترام قايل شدن به ديگران ، دشمني نكردن با ديگران و كمك رساندن به مردن . ( گنجي 1379 ، ص 13 )
بنابر تحقيقات انجمن ملي بهداشت رواني
1. افراد سالم از نظر روان احساس راحتي مي كنند . خود را آن گونه كه هستند مي پذيرند ، از استعدادهاي خود بهره مند مي شوند در مورد عيوب جسماني و ناتوانيهاي خود شكيبا بوده و از آن ناراحت نمي شوند ، ديدگاه واقع گرايانه دارند ، دشواريهاي زندگي را سهل مي انگارند ، آن ها وقت كمي را در نگراني ، ترس ، اضطراب و يا حسادت سپري مي كنند . اغلب آرامند ، نسبت به عقايد تازه گشاده رو بوده و داراي طيب خاطر هستند ، شوخ طبع هستند و اعتماد به نفس دارند ، اگرچه از حضور در جمع لذا مي برند اما به تنها بودن نيز اهميت مي دهند و وحشتي از آن ندارند ، همچنين از سيستم ارزشي برخوردارند كه از تجارب شخصي شان سرچشمه مي گيرد . بدين معني كه يك احساس شخصي مبتني بر درست يا غلط بودن امور دارند .
2. افراد داراي سلامت روان ، احساس خوبي نسبت به ديگران دارند ، آنها مي كوشند تا ديگران را دوست بدارند ، و به آنان اعتماد كنند ، چرا كه تمايل دارند ديگران نيز آن ها را دوست باشند و به آن ها اعتماد نمايند چنين افرادي قادرند كه با ديگران روابط گرمي داشته باشند و اين روابط را ادامه دهند ، به علايق ديگران توجه مي كنند و احترام مي گذارند آنها به خود اجازه نمي دهند از سوي ديگران مورد حمله و فشار قرار گيرند و نيز سعي نمي كنند كه بر ديگران تسلط يابند آنها با احساس يكي بودن با جامعه ، نسبت بر ديگران احساس مسئوليت مي كنند .
قدرت روبرو شدن با نيازهاي زندگي را دارند معمولاًنسبت به اعمال خود احساس مسئوليت مي كنند و با مشكلات به همان شيوه كه رخ مي دهد برخورد مي كنند . داراي پندارهاي واقع گرا در مورد آنچه كه مي توانند يا نمي توانند انجام بدهند هستند بنابراين آن ها محيط خود را تا آن جا كه ممكن است شكل مي دهند و نيز تا آن جا كه ضرورت دارد با آن سازگار مي شوند . ( بني جمالي ، 1373 ، ص 28 )
در اين بخش به بررسي ديدگاه هاي مختلف روانشناسي پيرامون ويژگي هاي افراد داراي سلامت روان مي پردازيم :
ديدگاه روانپزشكي
ديدگاه روانپزشكي ، درباره فرد ديد تعامل حياتي دارد . طبق اين ديدگاه فردي كه از سلامت رواني برخوردار است كه داراي نظام متعادلي است كه خوب عمل مي كند و اگر تعادل به هم بخورد بيماري رواني ظاهر خواهد شد . ( گنجي ، 1379 ، ص 22 )
ديدگاه هاي روان تحليلي
ديدگاه روانكاوي معتقد است كه شخصيت فرد از سه عنصر تشكيل مي شود ، نهاد، من و من برتر . بنابراين به نظر آنان بهداشت رواني ، زماني تضمين مي شود كه من با واقعيت سازگاري شود و همچنين تكانش هاي غريزي نهاد به كنترل درآيد . ( همان منبع )
فرويد به نقل از حسيني ( 1360 ) سلامت رواني را از يك طرف نتيجه تعادل بين سه عنصر نهاد ، من و من برتر و از طرفي ديگر نتيجه تعادل بين سطوح خود آگاه و ناخودآگاه مي داند . فرويد معتقد است كه شخص سالم دو ويژگي دارد :
مي تواند دوست بدارد و دوست داشته باشد .
مي خواهد و مي تواند كار بكند . ( شعاري نژاد ، 1371 ، ص 278 )
به نظر فرويد ويژگي خاصي كه براي سلامت روانشناختي ضروري است خود آگاهي مي باشد يعني هر آنچه كه ممكن است در ناخودآگاه موجب مشكل شود ، بايستي خود آگاه شود ، شخص سالم از مكانيزم هاي دفاعي نوع دوستي ، شوخ طبعي ، پارساي و رياضت و والايش يا تصعيد استفاده مي كند . ( نجات ، 1378 ، ص 34 )
همچنين به عقيده فرويد ، شخص سالم كسي است كه نيازهاي تثبيت شده نداشته باشد ، نيازهاي نهفته يا دروني شده اش در جهت معيارهاي دروني شده من برتر باشد و براساس نيازهايش عمل نكند و نيازهايش با يكديگر در تعارض و كشمكش نباشد . بعلاوه انسان برخوردار از سلامت روانشناختي موجودي منحصر به فرد است كه بايستي به صورت يگانه مورد بررسي و مطالعه قرار بگيرد و داراي خصوصيات زير باشد :
بين من و من آرماني فرد فاصله زيادي وجود ندارد .
من داراي قدرتمندي و كارآيي بسيار است .
از ساختار رواني خودش آگاهي لازم را دارد .
هدف نهايي او رشد خلاقيت و تحقق خويشتن است .
نظر هورناي ( 1945 ) به نقل از خدا رحيمي ( 1374 ) : انسان برخوردار از سلامت روان داراي اين ويژگي ها مي باشد : احساس امنيت مي كند ، لذا فاقد پرخاشگري و خودشيفتگي است ، به دليل آگاهي از خود واقعي و استعداد بالقوه خوي تسليم محض محيط اجتماعي و فرهنگي نيست ، بلكه ابتكار و شخصيت خودش را عهده دار مي شود ، خوشناسي و كوشش را براي تحقيق استعدادهاي فطري و ذاتي وظيفه اخلاقي و امتياز معنوي شخصيت سالم است و هدف او كمال است ، انسان سالم خودآگاهي دارد و از خود واقعي و استعدادهايش كم و بيش آگاه است و خودش بسياري از مشكلات زندگي را حل مي كند لذا به ديگران وابستگي ندارد .
از ديدگاه كارل يونگ ، فرايندي كه موجب يكپارچگي شخصيت انساني مي شود مزيت يافت يا تحقق خود است .
اين فرآيند خود شدن ، فرايندي طبيعي است اين گرايش چنان نيرومند است كه يونگ آن را غريزه ناميد . در انسان مزيت يافته هيچ يك از وجوه شخصيت مسلط نيست ، نه هوشيار و نه ناهوشيار .
نه يك منش يا گرايش خاص و نه هيچيك از سنخ هاي كهن ، بلكه همه آن ها به توازي هماهنگ رسيده اند . از طرف ديگر به نظر وي همه جنبه هاي شخصيت بايد به يكپارچگي و هماهنگي دست يابند به طوري كه همه آنها بتوانند بيان شوند . افراد سالم از شخصيتي برخوردارند كه يونگ آن را شخصيت مشترك ، خوانده است . چون ديگر هيچ جنبه شخصيت به تنهايي حاكم نيست . يكتايي فرد ناپديد مي شود و ديگر چنين اشخاصي را نمي توان متعلق به يك سنخ رواني خاص دانست . ( گنجي 1379 ، ص 53 )
به عقيده آلفرد آدلر ، زندگي بودن نيست ، بلكه شدن است ، آدلر به انتخاب ، مسئوليت و معناداري مفاهيم در شيوه زندگي اعتقاد دارد و شيوه زندگي افراد را متفاوت مي داند . محرك اصلي رفتار بشر ، هدفها و انتظار او از آينده است . فرد سالم به عقيده آدلر از مفاهيم و اهداف خودش آگاهي دارد و عملكرد او مبتني بر حيله و بهانه نيست او جذاب و شاداب است و روابط اجتماعي ساطنده و مثبتي با ديگران دارد روابط خانوادگي صميمي و مطلوب دارد و جايگاه خودش را در خانواده و گروه هاي اجتماعي به درستي مي شناسد . همچنين فرد سالم در زندگي هدفمند و غايت مدار است و اعمال او مبتني بر تعقيب اين اهداف است . عالي ترين هدف شخصيت سالم ، تحقق خويشتن است . از ويژيگي هاي ديگر سلامت روانشناختي اين است كه فرد سالم همواره به بررسي ماهيت اهداف و ادراكات خويش مي پردازد و اشتباهاتش را برطرف مي كند . فرد خالق عواطف خودش است نه قرباني آنها . آفرينش گرايي و ابتكار فيزيكي از ويژگي هاي ديگر ايت افراد است . فرد سالم از اشتباهات اساسي شامل تعميم مطلق ، اهداف نادرست و محال ، درك نادرست و توقع بي مورد از زندگي ، تقليل يا انكار ارزشمندي خود و ارزش هاي و باورهاي غلط مي باشد . ( شاملو 1378 ، ص 43 )
اريكسون سلامت روانشناختي را نتيجه عملكرد قوي و قدرتمند سن مي داند . من عنوان مفهومي است كه نشان دهنده توانايي يكپارچه سازي اعمال و تجارب شخص به صورت انطباقي و سازشي است من تنظيم كننده دروني روان است كه تجارب فرد را سازماندهي مي كند و در نتيجه از انسان در مقابل فشارهاي نهاد و من برتر حمايت مي كند. هنگامي كه رشد انسان و سازماندهي اجتماعي به نحو متناسب هماهنگ شود ، در هر كدام از مراحل رشد رواني ـ اجتماهي ، تواناييها و استعدادهاي مشخصي ظهور مي نمايد در واقع به عقيده اريكسون سلامت روانشناختي هر فرد به همان اندازه است كه توانسته است توانايي متناسب با هر كدام از مراحل زندگي را كسب كند . ( خدا رحيمي ، 1374 ، ص 78 )
اريكسون احساس هويت را نشانه سلامت فكر و روان مي داند كه خود از مراحل حس اعتماد ، خودمختاري ، ابتكار و اشتغال به كارهاي سودمند مي گذرئ و سرانجام به احساس هويت خود منجر مي گردد . اين احساس سرمايه داخلي است كه بعد از طي موفقيت آميز تمام مراحل ايجاد مي گردد و با همانند سازي موفقيت آمنيز كه به تنظيم محرك ها و غرايز اصلي فرد با توجه به فرصت ها و امكانات او منجر مي شود ارتباط دارد. بدين ترتيب احساس هويت موجب اطمينان خاطري مي گردد كه به شخص قدرت انطباق و سازگاري مي دهند . ( حسيني ، 1360 ، ص 20 )
رد واقع به نظر اريكسون ( 1968 ) هويت ، نشانه نشاط رواني است و هويت در مقابل سردرگمي نشانه يك شخصيت سالم در نوجواني است .
اريك فروم تصوير روشني از شخصيت سالم به دست مي دهد . چنين انساني به طور عميق عشق مي ورزد آفريننده است . قوه تعلقش را كاملاً پرورانده است و جهان و خود را به طور عيني ادراك مي كند . حس هويت پايداري دارد . با جهان در پيوند است و در آن ريشه دارد . حاكم و عامل خود در سرنوشت خويش است . فروم شخصيت سالم را داراي جهت گيري بارور مي داند . به نظر وي جهت گيري ، گرايش يا نگرش كلي است كه همه جنبه هاي زندگي را يعني پاسخ هاي فكري ، عاطفي و حسي به مردم ، موضوع ها و رويدادها ، خواه در جهان و خواه در خود ، در بر مي گيرد ، بارور بودن يعني به كار بستن همه قدرت ها و استعدادهاي بالقوه خويش ، چهارجنبه شخصيت سالم ، در روشن ساختن مقصود فروم از جهت گيري بارور و مؤثر است . اين چهار جنبه شامل عشق بارور ، تفكر بارور ، خوشبختي ، و جدان اخلاقي مي باشد عشق بارور لازمه اش رابطه آزاد و برابر بشري است طرفين رابطه مي توانند فرديت خود را حفظ كنند عشق بارور از چهار ويژيگي مهم برخوردار است ، توجه ، تحساس مسئوليت ، احترام و شناخت ، تفكر بارور مستلزم هوش ، عقل و عينيت است .
خوشبختي بحث جدايي ناپذير و پيامد زيستن موافق جه گيري بارور و همراه همه فعاليت هاي سازنده مي باشد . فروم ميان دو نوع وجدان اخلاقي كه عبارتند از : وجدان اخلاقي قدرت گرا و وجدان اخلاقي انسان گرا تفاوت قائل شده است . ( گنجي 1379،ص 19 )
ديدگاه رفتار گرايي
ديدگاه رفتار گرايي معتقد است كه بهداشت رواني به محرك ها و محيط وابسته است . بدين ترتيب آنچه را كه مكاتب ديگر بيماري رواني به حساب مي آورند از ديد رفتار گرايان ، رفتاري است كه مانند ساير رفتارها آموخته شده است . به طور مسلم اين رفتار با رفتاري كه در برخي موقعيت ها به طور طبيعي اتخاذ و پذيرفته مي شود مطابقت نمي كند . با اين همه رفتار آموخته شده اي است كه بنابراين مي توان گفت رفتار ناسازگار مثل هر رفتار ديگري بر اثر تقويت آموخته مي شود . به طور كلي از ديدگاه رفتار گرايي ، كسي داراي بهداشت رواني است كه رفتارش به محيط معيني ، با نوعي بهنجاري رفتاري سازگاري دارد . ( گنجي 1379 ، ص 17 )
بي ، اف اسكينر معتقد است سلامت رواني و انسان سالم معادل با رفتار منطبق با قوانين و ضوابط جامعه است و چنين انساني وقتي با مشكل روبرو شود تا هنگامي كه از طريق جامعه بهنجار تلقي شود از طريق شيوه اصلاح رفتار براي بهبودي و بهنجار كردن رفتار خود و اطرافيانش دريافت مي كند شايد معيار تلويحي ديگر در مورد خصوصيات انسان سالم از ديدگاه اسكينر اين است كه انسان بايد از علم نه براي پيش بيني بلكه براي تسلط بر محيط خويش استفاده كند . در اين معنا فرد سالم كسي است كه بتواند براي انجام هر روش ، بيش از اصول علمي استفاده كند و به نتايج سودمندتري برسد و مفاهيم ذهني مثل اميال ، هدفمندي ، غايت نگري و مانند آن را كنار بگذارد . ( خدا رحيمي ، 1374،ص 20 )
ديدگاه انسان گرايي
اين ديدگاه معتقد است كه بهداشت رواني يعني ارضاي نيازهاي سطوح پايين و رسيدن به سطح خودشكوفايي ، هر عاملي كه فرد را در سطح ارضاي نيازهاي سطوح پايين نگهدارد و از خود شكوفايي او جلوگيري كند ، اختلال رفتاري بوجود خواهد آورد . يكي از مشهورترين انسان گرايان آبراهام مزلو معتقد است كه براي داشتن سلامت رواني تا اندازه اي بايد انعطاف پذير بود با واقعيت آن قدر فاصله گرفت كه بتوان بيشترين خود مختاري را به دست آورد . اين فاصله گرفت يا رها شدن از واقعيت بهمعني بي علاقگي يا طرد نيست ، بلكه شبيه تحليل ، كسب آگاهي و قبول تجربه رواني و ذهني فرد است ، ولي براي تحقق عزت نفس و خود شكيبايي معيارهايي را پيشنهاد مي كند .
ادراك خوب از واقعيت
پيشرفت در قبول خود ، ديگران و طبيعت
پيشرفت در داشتن اراده
پيشرفت هاي نسبي در موضوعات
آزاد بودن و شوق زندگي داشتن
خودمختاري فزاينده و مقاومت در تشكيل گروه ها
ابتكار داشتن در قضاوت و غني بودن در انگيزش
فراواني تجربه هاي بسيار بالا
همانند سازي خوب با انسانيت
بهبود روابط با ديگران
راحتي در پذيرش ديگران
رشد خلاقيت
تحرك در نظام ارزشها . ( گنجي ، 1379 ، 287 )
برخلاف مزلو كه بر رشد مطلوب ارگانيسم تأكيد دارد . كارل راجرز يكي ديگر از انسان گرايان مشهور از بهداشت رواني مفهوم ديگري ارائه مي دهد . اين مفهوم ريشه در فلسفه اصالت وجودي دارد و بر فرضيه تمايل بنيادي انسان به خود شكوفايي استوار است. از طرف ديگر توانايي خود شكوفايي به محيط وابسته است . محيطي كه رشد فرد را ممكن مي سازد و براي او احساس پذيرفته شدن ، نامشروط ، محبوبيت نامشروط و ارزشمندي را فراهم مي آورد . طبق نظر راجرز بيماري رواني يا عدم بهداشت رواني بر اثر پذيرفته شدن برخي رفتارها بوجود مي آيد . در واقع همه رفتارها پذيرفته نمي شود و همه رفتارها مورد تأئيد ديگران قرار نمي گيرد . اين عدم پذيرش بين تصوري كه فرد از خود دارد و تصويري كه واقعيت براي او فراهم مي آورد . انحراف ايجاد مي كند . اين جاست كه شخص ، وسايل پوشاندن واقعيت را خلق مي كند و بدين وسيله سازگاري بقاء براي خود ممكن مي سازد . ( همان منبع )
راجرز براي شخصيت سالم از خود پنداره مثبت و سالم سخن به ميان مي آورد و خصايصي را بر مي شمرد از جمله :
پذيرش احساسات
عزت نفس
ارتباط خوب با ديگران
زندگي كامل در زمان حال
ادامه يادگيري چگونه آموختن
ذهن بازداشتن نسبت به افكار خود
توانايي تصميم گيري مستقل
خلاقيت ( شعاري نژاد ، 1371 ، ص 294 )
به عقيده راجرز آفرينندگي مهمترين ميل ذاتي انسان سالم است . همچنين شيوه هاي خاصي كه واجب تكامل و سلامت خود مي شوند به ميزان محبتي بستگي دارند كه كودك در شير خوارگي دريافت كرده است . ارضاي توجه مثبت غير مشروط و دريافت غير مشروط محبت و تأئيد ديگران براي رشد و تكامل سلامت رواني فرد با اهميت است . اين افراد فاقد نقاب و ماسك هستند و با خودشان رو راست هستند . چنين افرادي آمادگي تجربه را دارند و لذا بسته نيستند ، انعطاف پذيرند و حالت تدافعي ندارند و از بقيه انسان ها عاطفي تر هستند . زيرا عواطف مثبت و منفي وسيعتري را در مقايسه با انسان هاي تدافعي تجربه مي كنند . به عقيده وي اساسي ترين خصوصيت شخصيت سالم ، زندگي هستي دار است يعني آماده است و در هر تجربه ساختاري را مي يابد و براساس مقتضيات ، تجربه لحظه بعدي به سادگي دگرگون مي شود . انسان سالم به ارگانيزم خوش اعتماد مي كند . از ديگر ويژگي هاي انسان سالم عبارتند از : آمادگي كسب تجربه و احساس آزادي . ( خدارحيمي ، 1374 ، ص 162 )
ديدگاه هستي گرايي
نگرش ويكتور فرانكل به سلامت روان بر اراده تأكيد مي كند . جستجوي معنا مستلزم پذيرفتن مسئوليت شخصي است . هيچ كس و هيچ چيز به زندگي انسان معنا نمي دهد مگر خودش ، انسان بايد با احساس مسئوليت آزادانه با شرايط هستي و زندگي روبرو شود و معنايي در آن بيابد به نظر فرانكل ماهيت وجودي انسان از سه عنصر معنويت ، آزادي و مسئوليت تشكيل شده است و سلامت روان مستلزم تجربه شخصي اين سه عامل است . معيار سنجش معنادار بودن زندگي كيفيت آن است نه كميت آن حصول و كاربرد معنويت آزادي و مسئوليت نيز با خود انسان است . بنا به نظر فرانكل انسان كامل بودن ، يعني با كسي يا چيزي فراسوي خود پيوستن . به عقيده فرانكل ، جستجوي هدف در خود شكست خويشتن است . لذا وي هدف رشد تكامل انسان را تحقق خود نمي داند ، بلكه چيزي بالاتر از آن مي داند . سلامت روان يعني از مرز توجه به خود گذشتن از خود فراتر رفتن و جذب معنا و منظوري شدن . در اين صورت خود نيز به طور طبيعي و خود به خود تحقق مي يابد . به طور خلاصه مي توان گفت شخص برخوردار از سلامت روان به عقيده فرانكل داراي ويژگي هاي زير مي باشد . آزادي انتخاب عمل دارد . مسئوليت هدايت زندگي و سرنوشت خويش را مي پذيرد معلول نيروهاي خارجي نيست معناي مناسبي از زندگي به دست آورده است ، بر زندگي خويش تسلط آگاهانه دارد . ارزشهاي خلاقيت ، تجربه و گرايش خودش را آشكار مي سازد ، از توجه به خودش فراتر مي رود . آينده نگر است ، تعهد شغلي دارد ، توانائي ايثار و دريافت عشق دارد و عشق ، هدف نهايي شخص داراي سلامت روان شناختي است به عقيده فرانكل انساني كه واجد اين صفات و خصوصيات باشد انسان فرارونده از خود ناميده مي شود . ( خوشدل ، 1369 ، ص 63 )
ديدگاه شناختي
طبق اين ديدگاه سلامت روان داشتن سازگاري خوب يا احساس خوب بودن است بويژه هنگامي كه اين نوع سازگاري يا احساس يا معيارهاي جامعه اي كه فرد در آن زندگي مي كند همخواني داشته باشد . ( نجات ، 1378 ، ص 126 )
آلبرت اليس معيارهايي براي سلامت روان در نظر گرفته است كه عبارت است از :
نفع شخصي
بدين معنا اين گونه افراد تمايل دارند رغبت ها و اهداف خودشان را در اكثر اوقات براهداف و رغبت هاي سايرين بويژه افراد نزديك و مهم مقدم بدارند و آنها را در مرتبه بعدي قرار دهند .
رغبت اجتماعي
كه باعث مي شود با ديگران همكاري داشته و از مزاياي زندگي در يك گروه اجتماع يا در يك جامعه بهره مند شوند .
خود جهت يابي
بدين معنا فرد مسئول خودش است ونبايد از ديگران درخواست حمايت و ياري كند.
انعطاف پذيري
اين ملاك به افرادي كه تفكرات انعطاف پذير ، قابل تغيير و بدون تعصب دارند و نگرش آن ها نسبت به سايرين براساس همزيستي است اشاره دارد .
خطر نمودن
بدين معنا كه افرادي كه داراي سلامت روان هستند احساس مسئوليت بيشتري نسبت به خطر نمودن منطقي به منظور حصول اهدافي كه خودشان آنها را انتخاب نموده اند از خودشان مي دهند در اين معنا آن ها تمايل به كارهاي ماجراجويانه دارند .
ساير معيارها شامل تحمل ، پذيرش ، عدم اطمينان ، تعهد و تعلق نسبت به چيزي خارج از وجود خود ، تفكر ، پذيرش خود و لذت گرايي بلند پايا . ( خدارحيمي ، 1374 ، ص 115 )
بنابر نظريه ويليام گلاسر انسان سالم كسي است كه واقعيت را انكار نكند و درد و رنج موقعيت ها را با انكار كردن ناديده نگيرد بلكه با موقعيت ها به صورت واقع گرايانه روبرو شود ، هويت موفق داشته باشد يعني عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دريافت كند و هم احساس ارزشمندي كند و هم ديگران احساس ارزشمندي او را تأكيد كنند . مسئوليت زندگي و رفتارش را بپذيرد و به شكل مسئولانه رفتار كند . ( پذيرش مسئوليت كاملترين نشانه سلامت رواني است ) . توجه او به لذات دراز مدت ، منطقي و منطبق با واقعيت باشد و بر زمان حال و آينده تأكيد نمايد نه بر گذشته و تأكيد او بر آينده نيز جنبه درون نگري داشته باشد نه اين كه به صورت خيال پردازي باشد .
واقعيت درماني گلاسر نيز بر سه اصل قبول واقعيت ، قضاوت در درستي رفتار و پذيرش مسئوليت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص اين سه اصل تحقق يابد نشانگر سلامت رواني اوست . ( همان منبع )
به اعتقاد پرلز كساني كه از سلامت روان برخوردار هستند با واقعيت هاي خود و عالم بيرون كاملاً در ارتباط هستند چنين اشخاصي در نتيجه شناخت كامل خود به جاي اينكه در پي تصويري آرماني از خويش باشند مي توانند خود راستين ( واقعي ) را اعتلا بخشند . ( شولتز 1369 ، ص 193 )
ديدگاه بوم شناسي
ديدگاه بوم شناسي كه به مطالعة محيط هاي زندگي موجودات زنده و مطالعه روابط بين اين موجودات با يكديگر با محيط مي پردازد معتقد است كه عوامل موجود در محيط فيزيكي مثل سر و صدا ، آلودگي هوا ، افزايش جمعيت ، كوچكي محل سكونت و به خطر افتادن حريم ، مي توانند بهداشت رواني فرد را به خطر اندازند . بنابراين اگر شرايط محيطي مساعد و مناسب باشد و فرد بتواند سازگاري يابد داراي سلامت رواني خواهد بود . ( گنجي 1379 ، ص 20 )
روان شناسان در مورد قدرت سازگاري به تعدادي عوامل شخصي موجود در افراد اشاره مي كنند كه مهمترين آنها عبارتند از :
تسلط داشتن بر زندگي خود
داشتن خانواده ، اقوام و دوستاني كه از سوي آنها حمايت مي شوند
انعطاف پذيري
اميدواري
داشتن هدف
سرگرم بودن
عشق و علاقه به كسي يا گروهي و يا امري
فعال بودن و كاركردن . ( شاملو 1378 ، 126 )
از نظر ديويس و فيشمن ( 1963 ) ملاك هاي مهم سلامت رواني شامل :
شناخت خود و محيط
استقلال فردي
رفتار بهنجار و منطبق با معيارهاي جامعه
يكپارچگي شخصيت . ( گنجي 1379 ، ص 25 )
سلامت رواني وضعيت كسي است كه كاركرد او در سطح قابل قبولي از سازگاري و انطباق رفتاري است . احساس رضايت و بهبودي رواني و تطابق كافي اجتماعي با موازين مورد قبول جامعه دارد . ( ادبي 1379 ، پايان نامه )
يا هورا 1959 به نقل از ادبي ( 1379 ) در مورد سلامت روان فهرست طبقه بندي شده زير را ارائه داد :
نگرش مثبت به خود
ميزان رشد و نمو يا خود شكوفايي و تكامل
عملكرد يكپارچه رواني
خود مختاري يا استقلال شخصي
درك صحيح از واقعيت
تسلط بر محيط
كريمي ( 1378 ) معتقد است انسان سالم و متعادل ، كسي است كه بتواند بين انتظارات و توان خود از يك سو و خواسته ها و آرزوهاي خود از سوي ديگر ، تعادل پايدار و پويايي برقرار نمايد . امروزه در رشته هاي تخصصي گوناگون بهداشت رواني ، مفهوم كنار آمدن به منزله معيار بهداشت رواني مثبت و سالم مي باشد . مثلاً هامبورك و آزالر ( 13967 ) در روانپزشكي و بريكان و ديگران ( 1982 ) در روان شناسي از اين اصطلاح استفاده كرده اند . به طوريكه آدلر ( 1982 ) فهرستي را تهيه نمود كه عبارتست از :
ايفاي نقش هاي اصلي اجتماعي
خود پنداره
تعامل با ديگران
كنترل عواطف
گذر از مراحل مختلف رشد به طور موفقيت آميز
كنترل حوادث استرس آور
استرس به منابع موجود . ( ادبي 1379 ، پايان نامه )
طبق نظر وايت ( 2001 ) افراد داراي سلامت روان چندين ويژگي دارند كه عبارتند از :
پذيرش خود و دوست داشتن خويش
اين ويژگي در برگيرنده دو مفهوم خودپنداره ( تصوري كه فرد از خودش دارد ) و عزت نفس ( پذيرش و قبول خود ) مي باشد . چنانچه اين دو مفهوم همراه هم باشند تكميل كننده اولين بخش از سلامت رواني از ( پذيرش و دوست داشتن خود ) هستند .
برقراري روابط با ديگران
زماني كه فرد خودپنداره و عزت نفس مثبتي داشته باشد و خود را بپذيرد و دوست داشته باشد آنگاه به خوبي خواهد توانست با ديگران ارتباط مناسب برقرار كند .
مقابله با نيازهاي زندگي
مقابله با نيازهاي و احتياجات زندگي و كنترل الزامات و چالش هاي زندگي بخشي از سلامت رواني است . نكته اساسي در اين زمينه موضوع مديريت استرس مي باشد . زماني كه افراد تحت استرس هستند . بايد مهارت هاي مقابله اي لازم را داشته باشند تا بدين وسيله بتوانند اثرات استرس بر جسم و روان را كاهش دهند چنانچه استرس مديريت شود ( كاهش يابد و يا كنترل شود ) و مهارت هاي مقابله اي مؤثر موجود باشد قطعاً فرد بهتر قادر خواهد بود تا با نيازها و چالش هاي زندگي مقابله نمايد .
بروز مناسب هيجانات
افراد بايد بتوانند هيجانات خود را شناسايي كنند و آن احساسات را به طور مناسب بروز دهند . در غير اينصورت سلامت رواني خود فرد و همچنين ديگران در معرض آسيب قرار خواهد گرفت .
تعريف مهارت هاي زندگي
در پيشينه مربوط به بيست سال گذشته اصطلاحاتي به كار رفته و تعريف شده است كه امروزه تحت عنوان مهارت هاي زندگي مطرح مي شود . مهارت هاي زندگي ، آن مهارت ها يا تكاليفي هستند كه به عملكرد مستقلانه و موفقيت آميز يك فرد در زندگي بزرگسالي ارتباط پيدا مي كند . كلارك ( 1991 ) بيان كرد كارآيي در زمينه آمادگي جهت زندگي بزرگسالي ، به سادگي اين اصطلاح را توصيف مي كند . بنابراين آنچه در تعاريف گوناگون ملاحظه مي شود و موضوع مشترك بين همه تعاريف ،توصيفي است كه از مجموعه مهارت ها يا وظايف كه به موفقيت فرد در بزرگسالي نسبت داده مي شود ، شده است . ( كروئين 1996 )
گازدا ، چايلدزر و بروكز ( 1987 ) مهارت هاي زندگي را چنين تعريف كرده اند :
همه مهارتها و آگاهي هايي كه لازمه زندگي مؤثر هستند و در چهار زمينه زندگي خانوادگي ، تحصيلي ، اجتماعي و شغلي لازم و ضروري اند . بطوريكه از اين زمينه ها قابل تعريف و قابل اندازه گيري به صورت عيني مي باشد . ( گازدا و همكاران 1987 ، ص مقاله )
طبق نظر داردن ، گازدا و گينتر ( 1996 )
مهارت هاي زندگي ، براي اندكي اثربخش ضرورت دارند و براي سراسر دوره هاي زندگي ( كودكي ، نوجواني و بزرگسالي ) مورد نظر هستند . مجموعه كلي اين مهارت هاي زندگي براساس رشد مؤثر در چهار بعد زندگي خانوادگي ، تحصيلي ، شغلي و اجتماعي مي باشند كه جهت پيشگيري و درمان اصلاحي به كار گرفته مي شوند و مبتني بر يك ساختار تئوريكي است كه داراي اهداف كلي مشاوره و بهداشت رواني مي باشد . ( داردن و همكاران ، 1996 ، ص مقاله )
اهميت مهارت هاي زندگي در سلامت رواني
رشد انسان در زمينه هاي رواني ، اجتماعي ، جسماني ، جنسي ، شغلي ، شناختي ، ايگو ( خود ) ، اخلاقي و عاطفي صورت مي گيرد . هر يك از زمينه ها نيازمند مهارت و توانايي مي باشد . در واقع مي توان گفت كه تكامل مراحل رشدي وابسته به مهارت و برتري در مهارت هاي زندگي است . رماني كه افراد مهارت هاي زندگي اساسي را كسب نمايند در عملكرد بهينه خود پيشرفت مي كند . آموزش مهارت هاي زندگي نقش اساسي را در بهداشت رواني ايفا مي كند و البته زماني كه در يك مقطع رشدي مناسبي ارائه شود نقش برجسته تري خواهد داشت . به طور يقين مي توان گفت كه بسياري از نوروز ها و سايكوزها ناشي از نقص در رشد مهارت هاي زندگي اساسي است . در واقع آموزش مهارت هاي زندگي نقش درماني دارد . ( گتينز ، گازدا ، داردن ، 1996 ، ص مقاله )
همانگونه كه بروكز ( 1984 ) اشاره كرده است رويكرد مهارت هاي زندگي يك چهارچوب سازمان يافته اي را براي مراكز مشاوره و بهداشت رواني فراهم مي كند و يك عنصر آموزشي كليدي و مهم براي مدارس ابتدائي و دبيرستان مي باشد . بنابراين رويكرد مهارت هاي زندگي براي بسياري از موقعيت ها و موضوعات متنوع و گوناگون كاربرد عملي دارد . به طوري كه مجموعه وسيعي از تحقيقات و پيشينة تئوريكي و نظري از اثر بخشي و كاربرد پذيري رويكرد مهارت هاي زندگي جهت ملاحظات مشاوره اي بهداشت رواني حمايت مي كنند .
بسياري از محققان رويكردي را مورد توجه قرار داده اند كه مبتني بر آموزش مهارت ها از قبيل ارتباطات بين فردي ، خود كنترلي ، كنترل استرس و خشم ، آرامش سازي، تعييم هدف ، تصميم گيري و حفظ بهداشت و سلامتي كامل و مناسب مي باشد . اين آموزش از طريق تكنيك هايي مانند الگوبرداري و تمرين رفتاري ميسر مي گردد . آموزش اين مهارتها براي بهبود توانايي حل مسأله ، استدلال اخلاقي كنترل خشم و روابط بين فردي ، مجرمان و بزهكاران كاربرد دارد . ايجاد چنين مهارت هايي به نوجوانان اين امكان را مي دهد كه روابط بين فردي برقرار كنند ، توانايي مقابله با تغييرات محيطي مداوم را كسب كنند و به افزايش سطح عزت نفس دست يابند . ( دنيش و ديگران 1983 ، ص مقاله )
پول و ايوانز ( 1988 ) به نقل از كلينگمن ( 1988 ) نظرات نوجوانان استراليايي را در مورد اهميت مهارت هاي زندگي مورد بررسي قرار دادند . آنان اهميت مهارت هاي زندگي را در زمينه هاي گوناگون مانند پيشرفت شغلي ، آموزش ، استقلال ، روابط بين فردي ، تسهيل تعاملات اجتماعي ، آگاهي در مورد مشاغل ، تنظيم درآمد ، مسئوليت پذيري فردي و اجتماعي ، برنامه ريزي ، تصميم گيري ، آگاهي از علايق و نيازها و نگراني ها و مسغله هاي فكري ، مؤثر مي دانند . در مطالعه اي نيز كه توسط كلينگمن ( 1988 ) انجام گرفت اهميت مهارت هاي زندگي در زمنيه هايي مانند برقرار ارتباط صميمانه ، مسائل تحصيلي و شغلي ، رفتارهاي خود تخريبي ، چاقي ، زندگي اجتماعي و بهداشت توسط نوجوانان دانش آموز ، اثر بخش تلقي گرديد . در واقع اين موارد ، نگراني هاي آنان بود كه اميد داشتند از طريق آموزش مهارت هاي زندگي كمبودها و نقص ها جبران شوند و به پيشرفت نائل شوند .
آموزش مهارت هاي زندگي با ارتقاء بهداشت رواني و آمادگي رفتاري ، فرد را به رفتاري سالم و اجتماعي مجهز مي كند . مفهوم آمادگي رفتاري به سه عامل بستگي دارد :
توانايي رواني ـ اجتماعي فرد كه با يادگيري و تمرين مهارت هاي زندگي ايجاد مي شود.
احساس كفايت و كارآمدي فرد در زمينه مهارت هاي زندگي
قصد و تمايل به اجراي مهارتها
فرض بر اين است كه براي دست يافتن به رفتارهاي سالم بهداشتي و پيشگيري ، در درجه اول بايد بر سلامت رواني و آمادگي رفتاري فرد اثر گذاشت . به اين منظور ، برنامه آموزش مهارتهاي زندگي بايد به صورت مداخله دراز مدت انجام شود . مداخله هاي كوتاه مدت مثلاً مداخله هاي چند هفته اي ، آثار كوتاه مدت بر بهداشت رواني دارند . مداخله هاي كمي طولاني تر ، مثلاً مداخله هاي چند ماهه ، بر سلامت روان ، مهارتها و تمايلات رفتاري ، احساس خودكارامدي و كفايت اثر مي گذارند . تنها از مداخله هاي طولاني يعني مداخله هاي كه چند سال به طول مي انجامد ، انتظار مي رود كه سلامت روان را بهبود بخشند و برآمادگي رفتاري اثر گذارند و در نتيجه در رفتارهاي سالم در رفتارهاي اجتماعي ايجاد نمايند . ( محمد خاني ، 1377 ، ص 40 )
بنابراين با توجه به مطالب فوق برنامه آموزش مهارت هاي زندگي در يك برنامه مداخله اي كوتاه مدت منجر به بروز تغييراتي در دانش و نگرش و بهبود سطح بهداشت روان خواهد شد ، برنامه هاي يك ساله در عملكرد تحصيلي و آمادگي هاي رفتاري ، تغييراتي ايجاد مي كند ، در حالي كه اجراي طولاني مدت اينگونه برنامه ها مثلاً يك برنامه سه ساله منجر به بروز تغييرات معني دار در رفتار سلامت و رفتارهاي اجتماعي خواهد گرديد . ( همان منبع )
آموزش مهارت هاي زندگي مي تواند به دو صورت اجرا شود :
آموزش مهارت هاي زندگي عام كه با هدف ارتقاء سلامت و بهدشت روان و ايجاد رفتار ها و تعاملات سالم صورت مي گيرد .
آموزش مهارت هاي اختصاصي و ويژه با هدف پيشگيري از يك آسيب مشخص مانند آموزش مهارت قاطع بودن و در مقابل فشار گروه جهت سوء مصرف مواد و غيره . شواهد علمي نشان مي دهد كه آموزش مهارت با اين روش و در قالب يك برنامه گسترده ، نقش مهمي در پيشگيري اوليه دارد . ( همان منبع )
آموزش مهارت هاي زندگي فرد را قادر مي سازد تا دانش ، ارزشها ، و نگرشها را به توانايي هاي بالفعل تبديل كند . مهارت هاي زندگي ، توانايي است كه فرد را قادر مي سازد ، انگيزه و رفتار سالم داشته باشد و فرصت و ميدان انجام چنين رفتارهايي را نيز ايجاد نمايند . آموختن و به كارگيري مهارتهاي زندگي ، بر احساس فرد از خود و ديگران ، به اندازه ادراك ديگران از وي اثر مي گذارد . مهارتهاي زندگي ، بر ادراك فرد از كفايت خود و اعتماد به نفس و عزت نفس اثر دارد و بنابراين نقش مهمي در سلامت روان دارد . همراه با افزايش سطح بهداشت روان ، انگيزه فرد و مراقبت از خود و ديگران ، پيشگيري از بيماريهاي رواني پيشگيري از مشكلات بهداشتي و مشكلات رفتاري افزايش مي يابد . ( محمد خاني ، 1377 ، ص 35 )
يكي از مؤلفه هاي اساسي آموزش مهارتهاي زندگي ، بحث هاي گروهي است . بحث هاي گروهي موجب مي شود كه دانش آموزان استعداد ها و توانائيهاي فردي خود را كشف كنند . در ضمن از طريق مشكل گشايي گروهي ، راه حل هاي را براي مشكلات زندگي روزمره تجربه مي كنند . حتي در اين روش ، دانش آموزان احساس مي كنند كه مورد پذيرش همسالانش هستند و از جمله تأثيرات مثبت ديگر بحث هاي گروهي افزايش توانايي خود رهبري ، خود كنترلي ، تواناي تصميم گيري ، خود اثربخشي ، و غيره است . ( ميلرونان ، 2001 ، مقاله )
بنابراين برنامه مهارت هاي زندگي يك مدل آموزشي است كه در كارها و فعاليت هاي گروهي سازمان يافته به منظور رشد مهارت هاي عملي كه براي زندگي روزمره ضروري هستند كاربرد دارد . به همين جهت شركت فعال اعضاي گروه براي يادگيري مهارت هاي زندگي امري ضروري هستند ، چرا كه روش مهارت هاي زندگي مبتني بر يادگيري تجربي است و يادگيري مؤثر را با فعاليت ، مشاهده شركت كنندگان ديگر و دريافت فيدبك در نظر مي گيرد . در نتيجه محتواي مهارت هاي زندگي به جاي يادگيري آموزش معلم مدار ، يادگيري تجربي و عملي است كه مكانيزم اساسي آن تغيير رفتار افراد است به نحوي كه اين يادگيري ها مي تواند به موفقيت خارج از گروه انتقال يابد . در اصل اثر بخشي روش مهارت هاي زندگي به دليل تأكيد آن بر جنبه هاي عيني شامل درگيري و شركت فعال افراد ، رفتارهاي قابل مشاهده و نمايش عيني عقايد نظري يا انتزاعي مي باشد . ( ويكساچ ، 1996 ، ص مقاله )
مدارس نقش مهمي در پيشگيري و بهداشت رواني دانش آموزان دارند . به همين جهت در سالهاي اخير ، برنامه هاي پيشگيرانه مبتني بر مدرسه گسترش يافته اند . شواهد نشان مي دهند كه اينگونه برنامه ها نتايج و پيامدهاي مطلوبي را در افزايش عملكرد تحصيلي و كاهش رفتارهاي خطرآفريني بين دانش آموزان به دنبال دارند . ( كاون و ديگران ، 1996 ، ص مقاله )
اينگونه فعاليت ها در مدارس با كار « آدتمن و تيلور » ( 1999 ) شروع شد . در اين گونه برنامه ها مدارس باعث مركز بهداشت رواني ارتباط دارند . در مدارس ننيريك روان شناس و يك مددكار اجتماعي با يكديگر فعاليت مي كنند . اينگونه فعاليت ها ، مداخلاتي هستند كه نوجوانان را در زمينه مهارت هاي زندگي از جمله مقابله مؤثر با استرسورها ، حل مسئله ، كنترل خشم و تصميم گيري و به طور كلي مهارت هاي زندگي توانمند مي سازند . ( ويست ، 2001 ، مقاله )
البته برنامه هاي آموزش مهارت هاي زندگي تحت عناوين گوناگون اما با همين محتواي كنوني ، در دهه هاي پيش آغاز شده است و مورد استفاده بوده است اما اخيراً در رويكرد پيشگيرانه مبتني بر مدرسه به طور وسيعي كاربرد دارد و از مؤثرترين رويكردهاي پيشگيرانه آموزش مهارتهاي مقاومت در برابر فشارهاي اجتماعي و مهارت هاي زندگي عمومي مي باشد . ( بوتوين و كانتور ، 2000 ، مقاله )
پژوهش هاي متعدد نشان داده است كه مهارت هاي زندگي در زمينه هاي زير اثر گذاشته است :
الف ـ افزايش سلامت رواني و جسماني ؛
تقويت اعتماد به نفس و احترام به خود ( خود ارزشمندي )
مقابله با فشارهاي محيطي و رواني
كمك به تقويت ارتباطات بين فردي دوستانه
افزايش سطح رفتارهاي سالم و مفيد اجتماعي
ب ـ پيشگيري از مشكلات رواني ، رفتاري و اجتماعي
كاهش مصرف سيگار و سوء مصرف مواد مخدر
كاهش اضطراب و افسردگي
كاهش آزار جسماني دانش آموزان در محيط مدرسه و خانه
كاهش تمايلات و افكار خودكشي گرايانه
كاهش افت تحصيلي . ( طارميان ، 1378 ، ص 63 )
بيش از يك دهه قبل ، تحقيق و بررسي روي برنامه هايي كه مهارت هاي زندگي را ترويج مي دهند ـ مانند مهارت هاي حل مسئله شناختي ، گفتگو و مذاكره ، جرأت ورزي و مديريت استرس ـ نشان داده است كه اين گونه برنامه ها بر افزايش رفتارها مثبت مانند افزايش مقبوليت اجتماعي ، بهبود روابط ، تصميم گيري مؤثر و حل تعارض تأثير مثبتي داشته اند . همچنين تأثير مثبت اينگونه برنامه ها بر پيشگيري از رفتار هاي منفي و خطر آفرين مانند سوء مصرف مواد مخدر ، خشنونت رفتارهاي جنسي ناسالم نيز ثابت شده است . ( مركز رشد آموزش )
بنابر نظر مي ير و فارل ( 1998 ) با توجه به مجموعه اين مطالب ، تلاش هاي پيشگيرانه براي نوجوانان از جمله آموزش مهارت هاي زندگي ، در جهت افزايش توانايي آنها جهت پاسخگويي به نيازهاي رشدي از طريق فراهم ساختن فرصت هايي براي كسب مهارت ، رشد فردي و پذيرش مسئوليت فردي مي باشد يك روش مثبت جهت تحقق يافتن اين امر آن است كه تجربيات سازمان يافته دريك محيط اجتماعي سالم و حمايت كننده به نوجوانان منتقل شود تا آنان بتوانند در حين موقعيتي رفتارهاي جديد را با همسالانش تمرين كنند و مهارت هاي زندگي را به طور عملي و كاربردي مورد استفاده قرار دهند كه اين امر منجر به افزايش توانايي شناختي آنان نيز مي شود . بدين ترتيب نقش و اهميت اينگونه برنامه ها با توجه به اهداف سازنده آنها در ابعاد گوناگون زندگي نسل نوجوان و جوان انكار ناپذير مي باشد .
انواع مهارت هاي زندگي
محققين با استفاده از منابع علمي موجود و مستندات سازمان جهاني بهداشت و برنامه هاي موجود در جهان 54 مهارت براي سالم زيستن به عنوان مؤلفه هاي برنامه درسي دانش آموزان دوره ابتدايي تعيني كرده اند . مهارت هاي زندگي متعددند و صاحبنظران تقسيم بنديهاي گوناگوني ولي مشابه براي مهارت هاي زندگي بيان كرده اند . ( ولي زاده ، 1381 ، ص 4 )
خانم ها بالدو وفرنيس مهارت هاي زندگي را شامل پرورش تفكر انتقادي تحليل احتمالات ، كنترل رفتار ، كسب دانش و مهارت هاي بيش تر ، ايجاد ارتباطات دو جانبه و رضايت بخش و اصلاح محيط فيزيكي و اجتماعي خود مي داند و به نظر آنها مهارت هايي كه بايد در برنامه آموزشي گنجانده شوند عبارتند از ,
كار گروهي و مشاركتي ، مذاكره و ارتباطات ، تصميم گيري ، حل مشكلات دون خشونت رفع اختلاف مقاومت در برابر فشار ساير همسالان ، مهارت هاي شغلي و كارفرمايانه ، استقلال نقادانه ، تفكر خلاق ، كنار آمدن با عاطفه و فشار رواني ، اعتماد به نفس ، شناخت خطر ، خود آگاهي و همدلي ، عدم تبعيض ، احترام به تفاوت ها ، مساوات ، مردم سالاري ، حمايت از محيط زيست و هويت ملي و شهروندي و بين المللي شدن .
دكتر سه كارآئي مهارت هاي زندگي را از قبيل مهارت در حل مسئله ، مهارت در تصميم گيري درست مهارت در برقراري ارتباطات انساني ، مهارت در طراحي هاي واقع بينانه براي زندگي مهارن تفكر انتقادي و خلاق مي داند .
مهارت هاي متعددند و هر يك بر حسب نياز در موقعيت خاص مورد تأكيد قرار مي گيرند :
در كشور ما به نظر مي رسد مهارت هاي عمده مورد نياز عبارتند از :
الف ـ مهارت هاي اجتماعي شامل
مهارت هاي ايجاد ارتباط با ديگران و تداوم آن
شناخت خود و آگاهي از احساسات خود و ديگران
مهارت هاي دوست يابي
مهارت هاي سازگاري با محيط
مهارت هاي برخورد با ناملايمات .
ب ـ مهارت مقابله كه شامل
مهارت مقابله مسئله دار
مهارت مقابله هيجان مدار
ج ـ مهارت حل مسئله كه شامل
جهت گيري كلي نسبت به مسئله
راه حل هاي متعدد
ارزيابي راه حل ها
اجراي راه حل ها
بازبيني
از مهارت هاي زندگي برداشت هاي گوناگوني به عمل آمده است كه وجه مشترك آنها تأكيد بر مقوله اي زير است : مهارت هاي حل مسئله ، آگاهي ها حرفه اي ، يادگيري مادام العمر ، تفكر پيچيده ، روابط بين فردي همكاري ، شهروند مسئول ، سلامتي ، شيوه هاي مصرف كنندگي و عزت نفس ، مهارت هاي تصميم گيري ، كنترل فشار . ( همان منبع )
برنامه ريزي و محتواي برنامه آموزش مهارت هاي زندگي
هنگامي كه مي خواهم براي آموزش مهارت هاي زندگي برنامه ريزي كنيم بايد مهارت ها را براساس تحليل وضعيت جامعه انتخاب كنيم اين مهارت ها بايد مبتني بر نيازهاي دانش آموزان در سنين مختلف و مسائلي كه كودكان و والدين و جوامع در مورد آن ها اتفاق نظر دارند باشند .
برنامه آموزش مهارت هاي زندگي يكي از برنامه هاي مداخله اي پيشگيري اوليه است و براي كسب اين مهارتها مدرسه مهمترين محل مي باشد . اساس كار و روش آموزش اين مهارتها نظريه بندورا اسن كه در آن عمل بخشي از يادگيري و جستجو بخشي از بندگي مي باشد .
بهترين راه آموختن مهارتهاي زندگي روشهاي تعاملي يادگيرنده محور است . كسب مهارتهاي زندگي براساس فرايند اجتماعي شامل مشاهده ، تمرين و به كارگيري است . زمان آموزش مهارتهاي زندگي تجارب كشورهاي مختلف نشان مي دهد كه بهترين سن براي آموزش بين 6 تا 16 سالگي است و بهتر است آموزش مهارتهاي زندگي در سنين نوجواني يا قبل از آن اجرا شود .
آموزش جهاني مهارت هاي زندگي قبل از دوران دبستان شروع مي شود و به تدريج كاملتر مي گردد و سعي مي شود به گونه اي برنامه ريزي مي شود كه با شرايط فرهنگي هر جامعه هماهنگ باشد .
دروس مربوط به مهارت هاي زندگي
آموزش جهاني و آموزش صلح : شامل آشنايي با نحوه زندگي ساير اقوام و مسائل مربوط به توسعه بين المللي و حل منازعه .
آموزش براي شهروندي و مردم سالاري : شامل يادگيري در مورد شناخت جامعه مدني و زندگي سياسي و مشاركت در آنها .
آموزش حقوق بشر : شامل شناخت عهد نامه هاي مربوط به حقوق بشر ، مسائل مربوط به عدالت جايگاه اقليت ها ، تأثير جهاني شدن و نقش جديد چند مليتي ها در جامعه .
آموزش محيط زيست : شامل انجام اقداماتي براي حمايت از محيط زيست ، خانه ، مدرسه و جامعه .
تجربه كاري : شامل آشنايي با كارها در كارگاه هاي واقعي و به كارگيري آنها .
آموزش استفاده از وقت و امور مالي كه شامل : بازكردن حساب بانكي و پس انداز منظم است .
آموزش و بهداشت ايمني كه شامل : بهداشت و تغذيه سنتي ، آموختن روشهاي زندگي سالم و اجتناب از عادات مضر ( سيگار ، مواد مخدر ، مشروبات الكلي ) رژيم هاي غذايي ، ورزش ، ايمني در همه مراحل زندگي ، پيشگيري و دست يابي به خدمات بهداشت مشاوره اي و گروه هاي خودياري كننده است .
ورزش و بازي
ارتباط به افراد خانواده و سايرين ، نحوه مشاركت و پرورش فرزندان
تبعيض براساس جنسيت ، نژاد و پاسخهاي مثبتي به اين تبعيض ها داده مي شود .
همه ما در زندگي با چالش ها و مشكلاتي مواجه مي شويم در جريان اين دشواري ها در اختيار داشتن منابع و مهارت هايي كه به ما كمك مي كنند تا به بهترين شكل ممكن از عهده حل مشكلات خود برآئيم تسلي بخش است .
پژوهشگران اطلاعات ارزشمندي درباره نحوه مقابله افراد با مشكلات زندگي جمع آوري كرده اند آن ها تلاش خود را بر پاسخ دادن به پرسشهاي زير معطوف كرده اند :
آيا مي توان سبك هاي مقابله اي متفاوت را شناسايي و ارزيابي كرد ؟ آيا برخي راهبردهاي مقابله اي براي مقابله با مشكلات خاص از راهبردهاي ديگر مفيدتر و مؤثر تر هستند ، چگونه مي توانم ياد بگيرم كه با مشكلات مؤثر تر مقابله كنيم ؟
توانايي انسان براي مقابله در هنگام تولد تثبيت نشده ، بلكه اين توانايي در سراسر زندگي قابل گسترش و تكامل است . زندگي هميشه آسان نيست اما آگاهي داشتن به شما توانايي مي بخشد . انسان قرن معاصر مي داند كه اگر مهارت هي مقابله با اين چالش را بياموزد و آن را در زندگي به كار گيرد نشاط شادابي و سلامت رواني خويش را باز مي يابد و مفهوم كمال در وجود او متبلور مي شود . ( همان منبع )
مهارت هاي آموزش داده شده در كلاس هاي مهارت زندگي
با مراجعه به چند مركز آموزش مهارت زندگي مي توان گفت كه اين مهارتها در اين كلاس ها آموزش داده مي شود كه عبارتند از : خود آگاهي ، همدلي ، تفكر خلاق ، تفكر نقاد، ارتباط مؤثر روابط بين فردي ، حل مسئله ، تصميم گيري ، كنترل هيجان ، مديريت استرس ، ازدواج ، تفكر مثبت ، اعتماد به نفس ، خود شناسي و …
مراكزي كه مهارت هاي زندگي را آموزش مي دهند انجمن هايي هستند به نام باني كه داراي مدير عامل جداگانه اي هستند اين گونه انجمن ها زير نظر وزارت ارشاد هستند و دوره هايي را در هر ماه اجرا مي كنند به طور كلي مي توان گفت 8 انجمن در مشهد اقدام به آموزش مهارت ها مي كنند كه نام آنها به شرح زير است :
1. باور سبز نيره عظيمي
2. بسوي بهترين ها راضيه شيخ زاده
3. به آفرينان همدل زهرا احمديان
4. به بانان انديشه ور حسين فكري
5. در تكاپوي معنا اكرم السادات زعفري نژاد
6. دانايي ، بينايي ، توانايي مليحه بيروني كاشاني
7. راه زندگي فردا معصومه ذبيحي
8. راه به زيستن مهناز احمدي مقدم
تحقيقات انجام شده
با مطالعه مقالات و رجوع به اينترنت عنوان تحقيقات انجام شده عبارتند از :
در يك تحقيق كه توسط دكتر علي رمضان خاني و دكتر علي اكبر سيادتي در سال تحصيلي 79-1378 تحت عنوان ، بررسي وضعيت آموزشهاي مهارت هاي زندگي در نظام آموزش و پرورش كشور دوره ابتدايي انجام گرديد يافته هاي زير بدست آمده است :
الف ـ 2/39 درصد از پاسخگويان 9 مهارت اساسي ( از 13 مهارت مورد سؤال ) سالم زيستن را از طريق برنامه هاي مدرسه به طور كامل آموخته اند .
ب ـ اين ميزان درصد ها براي هر يك از سؤالات مختلف متفاوت است و همچنين بر حسب استان هاي مختلف نيز با هم اختلاف دارند .
8/28 درصد اين مهارت هاي در حد متوسط ، 6/15 درصد خيلي كم و 4/16 درصد اصلاً نياموخته اند .
ج ـ 6/28 درصد از پاسخگويان وضعيت آموزش مهارت هاي بهداشتي دوره ابتدايي را كاملاً مناسب ، 4/43 درصد در حد متوسط ، 6/20 درصد خيلي كم ، 4/7 درصد كاملاً نامناسب اعلام نموده اند .
د ـ ميزان مناسب بودن اطلاعات مربوط به مهارت هاي سالم زيستن در كتب درسي 3/45 درصد و انجام آموزش اين مهارت ها در فعاليت هاي فوق برنامه ، 5/49 درصد و مناسب بودن روش تدريس مهارت ها ، 3/59 درصد از امتيازات مورد انتظار را كسب كرده است .
پ ـ يافته هاي بررسي وضعيت كلي آموزش مهارت هاي سالم زيستن را در مدارس كل كشور ناكافي ارزيابي مي كند .
در تحقيق ديگري با عنوان بررسي تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر سلامت روان و منبع كنترل نوجوانان كه توسط دانشجويان دانشگاه الزهراء انجام شده است اين نتايج حاصل شده است :
چكيده : هدف اصلي پژوهش بررسي تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر سلامت روان و منبع كنترل دانش آموزان دختر مقطع دبيرستان مي باشد . فرضيات پژوهش عبارتند از : آموزش مهارت هاي زندگي سلامت روان دانش آموزان را بهبود مي بخشد ، آموزش مهارتهاي زندگي منجر به دروني تر شدن منبع كنترل دانش آموزان مي شود .
نتايج پژوهش حاضر به شرح زير است
آموزش مهارت هاي زندگي سلامت روان آزمودني ها را بهبود مي بخشد .
اما تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر منبع كنترل آزمودني ها معنادار نبوده است .
بين سلامت رواني و شيوه هاي مقابله اي و همچنين بين منبع كنترل و شيوه هاي مقابله اي ارتباط مؤثر مثبت و معناداري وجود دارد ، اما بين سلامت روان و منبع كنترل ارتباط مؤثر مثبت و معناداري وجود ندارد .
بين سطح تحصيلات مادر ، اشتغال مادر و عملكرد تحصيلي دانش آموزان با سلامت روان و شيوه هاي مقابله اي آن ها ارتباط معناداري وجود دارد .
فهرست منابع فارسي
ادبي ، راضيه ( 1379 ) ، بررسي رابطه پايگاه هويت و سلامت رواني در اوايل و اواسط نوجواني پايان نامه ارشد ، روانشناسي باليني دانشگاه علوم بهزيستي و توانبحشي
استورا . اچ . ب ( 1991 ) ، تنيدگي يا استرس ، ترجمه رادستان ، پريرخ ( 1377 ) ، چاپ اول ، تهران انتشارات رشد .
انصاري ، پروين ( 1374 ) ، بررسي رابطه سلامت رواني و نگرش هاي مذهبي بين دانشجويان 20 تا 30 ساله ، پايان نامه ارشد ، روان شناسي دانشگاه رودهن
بني جمالي ، شكوه السادات ( 1373 ) ، بهداشت رواني و عقب ماندگي ذهني ، تهران نشر ني
حسيني ، سيد ابوالقاسم ( 1360 ) ، اصول بهداشت رواني ، چاپ اول مشهد ، انتشارات دانشگاه مشهد
خدا رحيمي ، سيامك ( 1374 ) ، مفهوم سلامت روان شناختي ، چاپ اول مشهد ، انتشارات جاودان فرد
سازمان بهداشت جهاني ، برنامه آموزش مهارت هاي زندگي ، ترجمه نوري قاسم آبادي ، ربابه ، محمد خاني ( پروانه ) ( 1377 ) ، تهران واحد بهداشت و روان و پيشگيري از سوء مصرف مواد سازمان بهداشت جهاني
شاملو ، سعيد ( 1378 ) ، بهداشت رواني ، چاپ 13 ، تهران ، انتشارات رشد
شعاري نژاد ، علي اكبر ( 1371 ( درآمدري در روانشناسي انسان ) ، تهران ، انتشارات آزاده
شفيع آبادي ، عبدالله ، ناصري ، غلامرضا ( 1371 ) نظريه هاي مشاوره و روان درماني ، تهران ، مركز نشر دانشگاهي
شفيع آبادي ، عبدالله ، ناصري ، غلامرضا ( 1371 ) ، راهنمايي و مشاوره شغلي و نظريه هاي انتخاب شغل ، تهران ، انتشارات رشد
شولتز ، دوان ، روانشناسي كمال ، ترجمه : خوشدل ، گيتي ( 1369 ) ، تهران ، نشر ني
طارميان ، فرهاد ( 1378 ) ، سوء مصرف مواد مخدر در نوجوانان ، چاپ اول تهران، انتشارات تربيت
طارميان ، فرهاد ( 1378 ) ، مهارت هاي زندگي تعاريف و مباني نظري ، ( مجله ژرفاي تربيت ، سال اول ، شماره 4 )
طارميان ، فرهاد ( 1378 ) مهارت هاي زندگي ( چاپ دوم ، تهران ، انتشارات تربيت)
نجات ، حميد ( 1378 ) ، سلامت رواني از ديدگاه ايس ، فصلنامه علمي ، پژوهش اصول بهداشت رواني ، سال اول ، شماره 4
ولي زاده ، عليرضا ، 1381
فهرست منابع انگليسي
Botvin. G.J.Kantor.L.W ( 2000 ) . “Perrenting alcohol and Tabaccouse.
Crnin.M.E.(1996 ). “Life skills curricula for stadents with learning disabilities”. Journal of learning disabilitis.
Darden . C . A : “Ginter. E .J ( 1996 ) . “Life skills development scale- adolescence from”. Journal health counseling.
Darden.C.A : Gazda .G M ( 1996 ). “Life skills and mental health counseling”. Journal of mental counseling.
Ginter.E.J ( 1999 ) . “David K.Brooks contribution to the developmentally based life skill approach”. Journal of mental health counseling.
Klingman. A ( 1998 ). “Psyehological education : studying adolescents interests from their own perspective”. Journal of Adolescence.
Miller.M: Namm .G .D (2001) . “asing group miccussions to improve solial problem solving and learninf”. Journal of Edoucation
Nastasia.B ( 1998 ) . “A model for mental heahth programming inschool communities : introduction to the mini-series’. Journal of school psychology review .
Quatman.T: watson.C.M( 2001 ) . “Gender differences in adolescent self-esteem : An exploration of domains” journal of genetic psychology.
Schogiel . D.R ( 1998 ) . “Empowerment education for individuals with serious mental illness. “ Journal social narsing mental health services.
Weist.M.D.(2001) .”Toward a public mental health promotoom and intervention syuth”. Journal of school health .
Wotld health organization ( who) ( 1997 ). “The lifr skills education project Geneva. Who Technical report series.