صفحه محصول - پیشینه و مبانی نظری سلامت روانی

پیشینه و مبانی نظری سلامت روانی (docx) 22 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 22 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

سلامت روانی تعریف سلامت روان تاکنون تعاریف متعددی از سلامت روان ارائه شده که همگی بر اهمیت، تمامیت و یکپارچگی شخصیت تأکید نمودهاند. سلامت روان به معنی فقدان بیماری یا ناتوانی نیست، بلکه عبارتست از؛ «حالت سلامتی کامل فیزیکی، روانی و اجتماعی». سلامت روان به عنوان توانایی فرد در غلبه بر ناراحتیهای روانشناختی و هیجانی، شناخت از دیگران و حفظ روابط اجتماعی تعریف شده است. سازمان بهداشت جهانی، سلامتی را مجموعه حالت رفاه و آسایش کامل جسمانی، روانی و اجتماعی تعریف کرده است. امروزه فشار روانی از موضوعات مهم زندگی است. فشار روانی یعنی تهدید سازگاری ما در زندگی روزمره. فرد از فشار روانی برای شرح مجموعهای از احساسات منفی استفاده میکند، مثلاً در ارتباط با امتحان، فروپاشی زندگی زناشویی و .... (پایندان، 1389). سلامت، مهمترین مسأله بشریت است، زیرا با مرگ و زندگی مرتبط است. فقدان سلامتی به معنای قدم نهادن به سوی مرگ و وجود سلامتی به معنای جریان داشتن زندگی است. تعریف پدیده ای با این اهمیت برای متخصصان و پزشکان نیز دشوار است. مقبول ترین تعریف سلامت توسط سازمان جهانی بهداشت ارائه شده است. بنابر این تعریف سلامت یعنی حالت خوب بودن کامل از لحاظ جسمی، روانی و اجتماعی و این تنها به معنای فقدان بیماری و ناتوانی نیست. این تعریف مزایا و معایبی دارد. یکی از محاسن این تعریف تأکید بر چند بعدی بودن سلامت است. همانطور که ملاحظه می کنید در این تعریف، سلامت صرفاً جسمی نیست بلکه ابعاد روانی و اجتماعی سلامت نیز اهمیت خاصی دارند. از جمله معایب این تعریف آرمانی بودن آن است. یعنی سلامت به مفهوم آرمانی تعریف شده به گونه ای که کمتر کسی می تواند در حالت خوب بودن کامل قرار گیرد. مثلاً فردی که در حالت کمال روانی، جسمی و اجتماعی نیست، نمی تواند سالم باشد (بن یارد، 2006). تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامت دارای دو وجه ایجابی و سلبی است. در قسمت اول این تعریف بر وجود حالت کامل بودن جسمی و روانی و اجتماعی یعنی بر جنبه ایجابی تأکید شده است. اما در قسمت دوّم تعریف (فقدان بیماری) به حالت سلبی سلامت توجه شده است. با این حال اغلب محققان و متخصصان سلامت تاکنون تنها به وجه سلبی سلامت توجه کرده اند. از جمله اشکالات تعریف شده عدم توجه به مفهوم نسبی بودن سلامت است. امروزه روشن شده است که سلامت و بیماری دو مفهوم کاملاً جدا و متمایز از یکدیگر نیستند بلکه کاملاً به هم مرتبط هستند و می توان آنها را به صورت درجاتی تصور کرد. جامعه شناس پزشکی، آنتونوفسکی (1987) معتقد است که سلامت و بیماری در دو نقطه انتهایی یک پیوستار قرار دارند. همانطور که وی به خوبی اشاره می کند؛ ما همگی می میریم و تا زمانی که نفس می کشیم و زنده ایم تا اندازه ای سالم هستیم. طبق نظر این دانشمند که مورد قبول جامعه علمی است، سلامت و بیماری به صورت پیوستاری است که در یک سوی آن مرگ و در سوی دیگر آن، سلامت کامل قرار دارد. پیوستار سلامت- بیماری نشاندهندۀ وضعیت درجات مختلف سلامت است. در مرکز این طیف وضعیت سلامتی خنثی است و هر چه به طرف چپ حرکت کنیم، سلامتی کاهش می یابد. فردی که در سمت چپ قرار می گیرد. مثلاً فشار خون بالا دارد و یا چربی خون او بالاست، نیازمند درمان طبی است. چنین درمانی وضعیت سلامت فرد را به سمت نقطه میانی سوق می دهد. اما شیوه ی زندگی سالم نیز می تواند وضعیت سلامتی فرد را به سمت سلامت کامل (سمت راست) سوق دهد. بنابراین سلامت و بیماری کیفیت هایی متمایز و بدون ارتباط با یکدیگر نیستند بلکه حالاتی نسبی هستند و در هر لحظه هر یک از ما در یک نقطه از طیف سلامت – بیماری قرار می گیریم. عوامل مختلف جسمی، روانی و اجتماعی می توانند وضعیت سلامتی فرد را در طیف تغییر دهند (سارافینو، 2005). 2-16- سلامت و بیماری در گذشته و حال مروری بر دلایل مرگ و میر انسان ها در قرون و اعصار گذشته نشان می دهد که مرگ و میر انسان ها معمولاً به دو دلیل رخ می داده است؛ مشکلات تغذیه ای و بیماری های عفونی. بیماری های تغذیه ای در نتیجه تغذیه ناکافی و نامناسب ایجاد می شوند. مثلاً کمبود ویتامین 1B باعث ایجاد بیماری بری بری می شود که این بیماری با علایمی چون کم خونی و فلج مشخص می شود. بیماری های عفونی واگیردار هستند که امروزه نیز قربانیان زیادی در سراسر جهان دارند. امروزه بر اثر پیشرفت کشاورزی، وضعیت تغذیه در اکثر نقاط جهان بهبود یافته است، با گسترش واکسیناسیون و پیشرفت پزشکی و بهداشت نیز بیماری های عفونی کاهش چشمگیری یافته است. در نتیجه در اکثر نقاط جهان الگوی مرگ و میر تغییر کرده است. تحقیقات نشان داده که در سال 1995 دو سوم مرگ و میرها در ایالات متحده به علت سه بیماری های قلبی، سرطان و سکته مغزی بوده است. در ایران نیز پژوهش ها نشان دهنده نقش اساسی عواملی چون سرطان، بیماری های قلبی، سکته مغزی و تصادفات در مرگ و میر است. بنابراین می توان گفت که الگوی مرگ ومیر به علت بیماری های عفونی، به الگوی مرگ و میر به علت بیماری های مزمن تغییر کرده است. حال باید پرسید دلایل این تغییر چیست؟ یکی از دلایل این تغییر این است که در زندگی صنعتی جدید، استرس یا فشار روانی افزایش یافته است. دلیل دیگر این است که با پیشرفت پزشکی مردم بیشتر از قبل به سن سالمندی می رسند و بیماری های مزمن، تهدید کننده سلامتی سالمندان است. از آنجا که بیماری های مزمن مثل سرطان و دیابت معمولاً به سادگی درمان نمی شوند و بیمار باید با آنها سازگار شود و بیماری خود را اداره کند، نقش عوامل روان شناختی اهمیت زیادی پیدا کرده است. در چنین شرایطی است که نقش روانشناسی در سلامت مفید واقع می شود (اسدی و همکاران، 1391). 2-17- الگوهای تبیین کننده بیماری ها بشر همواره با این سؤال اساسی روبرو بوده است که چرا انسان بیمار می شود؟ طبیعی است که برای پاسخ گویی به این سؤال فرض های مختلفی مطرح شده است. بشر اولیه معتقد بود که بیماری در اثر حلول ارواح شیطانی و یا خشم خدایان ایجاد می شود و بدین منظور آیین هایی برای خروج ارواح خبیثه و یا رفع خشم خدایان داشتند. بعد، فلاسفه و پزشکان به ویژه بقراط نظریه مزاج ها یا اخلاط چهارگانه را مطرح کردند. سپس این عقیده رایج شد که روان و بدن وجودهایی جداگانه هستند که یا رابطه ای با یددیگر ندارند و یا رابطه ای اندکی دارند. نظریه ثنویت یا دو گانه نگری دکارت زمینه را برای جدایی کامل روان و بدن فراهم کرد. در چنین شرایطی پس از رنسانس، پزشکی و جراحی پیشرفت کرد و بر نقش عوامل جسمی در ایجاد بیماری ها تأکید شد و نظریه اخلاط چهارگانه به طور کلی مردود اعلام شد. 2-17-1 مدل زیستی- طبی اختراع میکروسکوپ، کشف میکروب و پیشرفت علم تشریح باعث شد که توجه پزشکان صرفاً به نقش عوامل زیستی در ایجاد و گسترش بیماری ها معطوف شود. در نتیجه پیشرفت های پزشکی و اعتقاد به جدایی جسم و روان اساس رویکرد و الگوییی جدید برای درک مفهوم سلامت و بیماری شد. این الگوی جدید به مدل زیستی- پزشکی یا زیستی- طبی معروف است. این الگو که اوج آن را می توان در نظریه میکروبی پاستور ملاحظه کرد، اعتقاد دارد که بیماری ها یا اختلالات جسمی نتیجه اختلال در فرآیندهای زیستی ناشی از صدمه و عدم تعادل زیستی- شیمیایی، عفونت های باکتریایی و ویروسی است (اوگدن، 2007). بنابراین طبق مدل زیستی- طبی بیماری به بدن و مکانیسم های فیزیولوژیکی و جسمی مربوط است و ارتباطی به مسائل روانی- اجتماعی ندارد. رویکرد زیستی- پزشکی در قرن 19 و 20 بر پزشکی مسلط بوده و هنوز هم از دیدگاه های کاملاً رایج در پزشکی امروزی است. الگوی زیستی- طبی همواره از طرف دانشمندانبه ویژه روانشناسان مورد انتقاد قرار گرفته است. کرتیس (2000) سه انتقاد را مطرح کرده است. اوّل آنکه این الگو علت بیماری را به عوامل زیستی از جمله میکروب، ژن، و مواد شیمیایی تقلیل داده است حال آنکه در برخی از موارد عوامل روانی، اقتصادی و اجتماعی گسترده ای در بروز بیماری دخیل هستند. دوّم اینکه در اختلالات مزمنی چون بیماری قلبی، سرطان، دیابت و ... رویکرد تک علیتی درست نیست. زیرا علل نهفته دیگری وجود دارد که همواره بر یکدیگر تأثیر می گذارند. مثلاً بیماری قلبی ممکن است حاصل تعامل عوامل ژنتیکی، رژیم غذایی، سبک زندگی یا عوامل رفتاری باشد. سوّم اینکه، الگوی زیستی- طبی تأکید فوق العاده ای بر بدن در مقابل ذهن دارد و این با شواهد پژوهشی و تجارب روزمره ما که نشان می دهد ذهن بر بیماری (بدن) تأثیر می گذارد، منافات دارد. یکی از کسانی که سهم عمده ای در نقد رویکرد زیستی- طبی و ارائه الگوی جدید دارد، جورج انگل روانپزشک امریکایی است. وی در مقاله ای که در سال 1977 در مجله معتبر "ساینس" منتشر کرده، آن الگو را به طور کلی با چالش جدی مواجه کرده است. بُرل- کاریو و همکاران (2004) هفت انتقاد انگل را به شرح زیر خلاصه کرده اند: 1. هر تغییر بیوشیمیایی مستقیماً قابل ترجمان به بیماری نیست. بروز یک بیماری در نتیجه تغییرات بیوشیمیایی و عوامل روانشناختی است. 2. وجود نابهنجاری های زیستی معنای علایم را برای بیمار و پزشک معلوم نمی کند در نتیجه پزشک باید اطلاعات دیگری (مثلاً روان شناختی) گردآوری کند. 3. متغییر های روانی- اجتماعی تعیین کننده های بسیار مهم آسیب پذیری، شدت و شروع بیماری هستند که در مدل سنتی به آنها توجه نشده است. 4. بازی کردن نقش بیماری ضرورتاً به معنای وجود تغییرات زیستی نیست. 5. موفقیت اغلب درمان های زیستی تحت تأثیر عوامل روانی اجتماعی از جمله اثر پلاسبو (دارونما) است. 6. روابط بیمار- پزشک بر نتایج درمانی تأثیر می گذارد. 7. بر خلاف موارد غیرزنده، بیماران حتی از روشی که برای مطالعه آنها مورد استفاده قرار می گیرد، تأثیر می پذیرند و حتی دانشمندانی که آنها را مطالعه می کنند نیز از موضوعات مورد مطالعه (بیماران) تأثیر می پذیرند (رفعتی و همکاران، 1391). 2-17-2- الگوی زیستی- روانی و اجتماعی با شدت گرفتن انتقادات نسبت به الگوی زیستی- طبی، در ربع آخر قرن بیستم نیاز به الگوی جدیدی برای تبیین بیماری احساس می شد.در پاسخ به این نیاز جورج انگل (1977) الگوی زیستی- روانی و اجتماعی را معرفی کرده است. طبق این الگو همانطور که بن یارد (1996) اظهار داشته است، ما در یک محیط بوم شناختی زندگی می کنیم که نوع زندگی و گونه های دیگر بر ما تأثیر می گذارند و از طرف دیگر ما از ذرات اصلی جهان یعنی ملکول و اتم تشکیل شده ایم. در نتیجه از تعامل عوامل مختلف تأثیر می پذیریم و بیماری نیز چنین وضعیتی دارد. طبق الگوی زیستی- روانی- اجتماعی که انگل ارائه کرده است، سلامت ما و بیماری نتیجه تعامل متقابل عوامل زیستی (ژنتیک، بیوشیمیایی و ...) روانشناختی (شخصیت، هیجان، رفتار و ...) و اجتماعی (طبقه، شغل، نژاد و ...) است. در نتیجه عامل ایجاد یک بیماری تک علیتی نیست بلکه بیماری، محصول عوامل متعدد است و درمان نیز باید چند وجهی باشد. این الگو از نظریه سیستم ها تأثیر پذیرفته یعنی معتقد است در ایجاد بیماری سیستم های بدنی، روان شناختی و اجتماعی دخیل هستند (عنبری و همکاران، 1392). بر اساس نظریه سیستم ها تغییر در هر سیستم (نظام) تغییرات دیگری در سایر نظامها را به دنبال خواهد داشت، در نتیجه طبیعی است که بیماری جسمی مثل سرما خوردگی بر وضعیت روانی فرد و روابط اجتماعی او تأثیر بگذارد. بر عکس نیز یک واقعه عمده مثل از دست دادن یک عزیز بر روان ما، بدن ما و نهایتاً بروز بیماری تأثیر می گذارد. در ساده ترین شکل، الگوی زیستی- روانی- اجتماعی همانطور که از نامش پیداست، شامل سه مؤلفه است. مؤلفه زیستی سلامت شامل عوامل زیستی چون ژنتیک، ویروس ها، باکتری ها و آسیب های ساختاری (بافتی) است. عوامل روانی سلامت و بیماری شامل شناخت ها (انتظارات سلامتی)، هیجانات (مثل ترس از درمان) و رفتارها (سیگار، رژیم غذایی، ورزش) است. جنبه های اجتماعی سلامت نیز برحسب هنجارهای اجتماعی رفتار (مثلاً هنجار اجتماعی سیگار کشیدن یا نکشیدن)، فشارها برای تغییر رفتار (فشارهای گروه همسالان، والدین و رسانه ها)، ارزش های اجتماعی مؤثر بر سلامتی (سلامت خوب است یا بد) و طبقه اجتماعی و قومیت تعریف می شود. مقایسه مدل و الگوی زیستی- طبی با الگوی زیستی- روانی- اجتماعی نشان می دهد که مدل دوّم هم کاملتر و هم جامع تر است. در ضمن با تجارب شخصی ما و پژوهش ها سازگارتر است و نیز با تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامتی مطابقت دارد. این الگو همچنین راهنمایی برای متخصصان پزشکی و روانشناسان در تشخیص و درمان بیماری ها است. زیرا به بسیاری از سؤالات ما در خصوص سلامت و بیماری پاسخ می دهد. مدل زیستی- روانی- اجتماعی بر روند پژوهش ها و کارهای بالینی تأثیر غیرقابل انکاری گذاشته است زیرا قادر است همه عوامل مؤثر در ایجاد بیماری ها را توصیف و تبیین کند. حتی برخی از دانشمندان نقش دین و مذهب را در چارچوب عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامتی توضیح می دهند و برخی نیز بعد چهارمی به نام بعد معنوی را بر سه مؤلفه زیستی- روانی- اجتماعی، اضافه می کنند. در هر صورت نقش دین و مذهب بر سلامتی غیر قابل انکار است. با گسترش الگوی زیستی- روانی و اجتماعی زمینه مساعدی برای ایجاد و گسترش روانشناسی سلامت فراهم شده است (عنبری و همکاران، 1392). 2-18- حیطه های مرتبط با سلامت روان 2-18-1- پزشکی روان تنی: در واقع می توان گفت که شروع تأثیر عوامل روانشناختی بر بیماری ها با پزشکی روان تنی بوده است. در اثر تحلیل روابط بین ذهن و بیماری جسمی توسط فروید و توصیف فلج هیستریکی توسط وی این حیطه مورد توجه قرار گرفته است. بر اساس این الگو که ریشه در روان تحلیل گری دارد، عوامل روانشناختی نه تنها پیامد بیماری هستند بلکه به شیوه ناهشیار در ایجاد بیماری نیز سهیم هستند. این رشته مورد توجه روان پزشکان قرار گرفته است. 2-18-2- سلامت رفتاری: این شاخه نیز شدیداً تحت تاًثیر روانشناسی رفتاری نگر است. براساس این رویکرد با استفاده از آموزشِ تغییر رفتار و سبک زندگی برای حفظ سلامت فرد و پیشگیری از بیماری تلاش می شود. شاخه پزشکی رفتاری شاخه ای بین رشته ای است (اوگدن، 2007). 2-18-3- پزشکی رفتاری: طبق نظر شوارتز و ویس (1977) پزشکی رفتاری ملغمه ای از عناصر رشته های علوم رفتاری (روانشناسی، جامعه شناسی و آموزش بهداشت) است که بر حفظ سلامتی، پیشگیری از بیماری و درمان تمرکز دارد. در این الگو با استفاده از روش های تحلیل رفتار و تکنیک هایی چون رفتار درمانی و تغییر رفتار به درمان مشکلاتی چون فشار خون اساسی، اعتیاد و چاقی اقدام می شود. 2-18-4- روانشناسی پزشکی: در این شاخه روابط پزشک- بیمار و نقش این روابط برفرآیند تشخیص و درمان بیماری مورد بررسی قرار می گیرد. اصطلاح دیگری که برخی موارد مورد استفاده قرار می گیرد،"طب روانشناختی" است که کلاً به معنای کاربرد یافته های روان شناختی در طبابت است. همه شاخه های یاد شده به نحوی الگوی زیستی- طبی را با چالش مواجه کرده اند و هدف همه آنها و روانشناسی سلامت تعیین نقش عوامل روانشناختی در ایجاد، گسترش، پیشگیری، درمان و توانبخشی بیماری های جسمی است. تفاوت آنها در میان رشته ای بودن آنهاست. در سایر شاخه های مرتبط متخصصان رشته های مختلف می توانند فعالیت کنند. اما در حوزه روانشناسی سلامت تنها متخصصان روانشناسی می توانند فعالیت کنند. 1880870-185420سلامت رفتاری00سلامت رفتاری -18732538735طب روان تنی00طب روان تنی3812540161925طب رفتاری00طب رفتاری149479081915سلامت روان00سلامت روان 614680160020طب روان شناختی00طب روان شناختی3024505112395روانشناسی پزشکی00روانشناسی پزشکی شکل 2-1. رابطه سلامت روان با حیطه های مشابه سلامت روان نه تنها از شاخه های مختلف روانشناسی از جمله روانشناسی اجتماعی، روانشناسی رشد، روانشناسی شخصیت، روانشناسی فیزیولوژیک و نوروسایکولوژی، روانشناسی بالینی و روانشناسی یادگیری بهره می گیرد بلکه با شاخه های مختلف پزشکی از جمله روان پزشکی، پزشکی اطفال، پرستاری، تغذیه، بهداشت، داروسازی، همه گیر شناسی و حتی رشته هایی چون زیست شناسی و مددکاری اجتماعی نیز ارتباط دارد (پیرخائفی، 1391). 2-19- ارتباط سلامت روانی با سایر متغیرها فعالیتهای آموزشی در جهت تقویت بهزیستی بهویژه آموزش مهارت های لازم برای زندگی بخشهایی است که برای ارتقای سلامت روان باید توسعه یابد. از جمله فعالیتهای آموزشی که محققان روان شناسی بر روی آن تأکید دارند، آموزش مهارتهای هوش هیجانی است. هوش هیجانی نشان دهنده توانایی تشخیص، ارزیابی و بیان هیجانها به نحو صحیح و سازگازانه میباشد و همچنین شامل توانایی درک درست محیط انسانی، توانایی تشخیص احساسات خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی برای تسهیل فعالیتهای شناختی، هدلیت تفکر و عمل سازگارانه است. در متون مطرح شد که هوش هیجانی از طریق تقویت سلامت روانی، توان همدلی با دیگران، سازش اجتماعی، بهزیستی هیجانی، رضایت از زندگی و کاهش مشکلات بین شخصی، زمینه بهبود روابط اجتماعی را فراهم میکند. همچنین ادراک هیجانی، آسان سازی هیجانی، شناخت هیجانی و مدیریت هیجانها و ساز و کارهای پیشبینی، پیشگیری، افزایش کنترل و تقویت راهبردهای مواجه فرد را در بهبود روابط اجتماعی مؤثر میدانند. یک شاخص مهم هیجانی این است که فرد چقدر خوب به فشار روانی واکنش نشان میدهد. باور همگانی این است که اگر فرد از لحاظ هیجانی باهوش باشد به طور مؤثری میتواند از پاسخهای هیجانی برخوردار باشد و آنها را متوازن سازد و به این ترتیب از آثار مخرب فشار روانی محافظت شود. امروزه بین یادگیری، امتحان دادن و نمره گرفتن با آنچه که لازمه زندگی مدرن و روابط پیچیده بین فردی کنونی است، تفاوت زیادی قایل شده اند. همه ما انسان هایی را میشناسیم که به ظاهر از تحصیلات بالایی برخوردارند و نمرات درخشانی گرفته اند، ولی در عمل و در صحنه اجتماع و مسئولیت بسیار شکننده هستند و نه تنها زندگی خیلی خوبی ندارند، بلکه افسرده هم هستند. در واقع هوش هیجانی و مؤلفههای آن در این زمینه پاسخگوی بسیاری از چراها میباشد (بهادری خسروشاهی و همکاران، 1390). با این پیش زمینه چنین به نظر میرسد که میتوان سلامت جسم و روان را از طریق آموزش مهارتهای هوش هیجانی بهبود بخشید. ولی با وجود تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته، توافق کلی در رابطه با تمامی مؤلفههای هوش هیجانی با سلامت روان دیده نمیشود. سالوی و همکاران در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که هوش هیجانی با سلامت روان در ارتباط است و افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند توانایی بهتری برای مقابله با استرس دارند و در هنگام فشار، کمتر دچار بیماری میشوند. مطالعات انجام شده مختلف مبین نقش و اهمیت هوش هیجانی در شئون مختلف زندگی افراد اعم از تحصیل، شغل، محیط اجتماعی و سلامت روانی فرد میباشد. باتوجه به نقش و اهمیت هوش هیجانی در زندگی خصوصی و بین فردی مطالعات عدیده بیانگر این است که زندگی بشر، امروزه با تنیدگیهای متعدد و پیچیدهای عجین شده و توانایی مقابله با این استرسها زمینه حفظ و تأمین سلامت روانی، جسمی و هیجانی شخص را تأمین میکند و ناتوانی در تنظیم هیجانها زمینهی بروز بیماریهای متعدد روانی و جسمی را فراهم میکند، به این ترتیب روش های ارتقای هوش هیجانی را نوعی عامل مهم در شکلگیری سلامت روان شناختی و جسمی اشخاص میتوان محسوب کرد. سلامت روانی را حالت ذهنی، همراه با سلامت هیجانی نسبتاً رها شده از نشانههای اضطراب و ناتوانی در برقراری روابط سازنده، مقابله با خواستهها و محرکهای تنشزای زندگی میداند. در اوایل سال 1984 یورگن راش متوجه شد که بسیاری از بیماران او که مبتلا به بیماری روانتنی یا نشانگان پس از ضربه مبتلا هستند، فاقد تخیل میباشند و در بیان احساس خود مشکل دارند. چند سال بعد روان تحلیلگری به نام کارن هورنای، وضعیت یکسانی را در برخی از بیمارانش توصیف کرد که به روان درمانی روان تحلیلی خوب جواب نمیدادند، زیرا از لحاظ هیجانی آگاهی نداشتند و از تجارب درونی معدودی برخوردار بودند. این بیماران روانپزشکی اغلب نشانههای روانتنی نشان میدادند و برای کاستن از تنش و پریشانی اغلب به سوء مصرف الکل متوسل میشدند و یا به پرخوری و سایر رفتارهای اجباری میپرداختند. چنین بیمارانی را که نمیتوانستند بگویند چه احساسی دارند، گاهی اوقات «بیسوادان هیجانی» مینامیدند. استفاده از هیجانهای مناسب در برابر فشار روانی از تأثیر منفی آن بر سلامت روانی فرد میکاهد و در نتیجه باعث سازگاری میشود. بنابراین مهارت های اجتماعی و هیجانی با تواناییهای لازم برای موفقیت در کلاس درس به هم تنیدهاند. وقتی فرد نسبت به توانایی هایش برای تنظیم هیجانات خود باور دارد به احتمال زیاد ابراز آنها بر سلامت روانی فرد تأثیر مثبت میگذارد. پس سازگاری موفق با تجربهی فشارزای روانی تا حدودی به باورهایی بستگی دارد که فرد از ظرفیت تنظیم احساساتش برخوردار است، همچنین نقش دانشگاه را نمیتوان صرفاً محلی برای یادگیری مطالب تحصیلی تلقی کرد، بلکه باید مکانی باشد که علاوه بر این منجر به آموزش مهارت های اجتماعی و هیجانی گردد (اسمخانی اکبری نژاد و همکاران، 1389). تحقیقات انجام شده در داخل و خارج از کشور 2-23-1- تحقیقات انجام شده در داخل کشور - ابراهیمی قوام و خطیب زاده (1392) در تحقیقی با عنوان «بررسی وضعیت خانوادگی دختران فراری با تأکید بر سوء استفاده از آنان» نتیجه گرفتند که؛ عدم توجه و بی احترامی، آزار و اذیت و انواع سوء استفاده از آنان، محدودیت و محرومیت شدید، سردی روابط و کم محبتی، تبعیض قائل شدن و آشفتگی از عوامل فرار دختران بود. - احمدی فروشانی و همکاران (1392) در تحقیقی با عنوان «اثربخشی روان نمایشگري با محتواي معنوي بر شادي، لذت و سلامت روان دانشجویان» نتیجه گرفتند که؛ که تمام متغیرهاي وابسته در گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه، ارتقاء معناداري داشت. این نتایج پس از پیگیري یک ماهه نیز تأیید شد. - امیدوار و همکاران (1392) در تحقیقی با عنوان «تعيين اثربخشي آموزش راهبردهاي مديريت زمان بر سلامت رواني و انگيزش پيشرفت تحصيلي دانش آموزان» نتیجه گرفتند که؛ آموزش مديريت زمان بر مؤلفه هاي سلامت روان تأثير دارد. با توجه به اين كه زمان يك منبع محدود به شمار مي آيد لزوم مديريت آن، به خصوص در محيط هاي آموزشي و براي دانش آموزان، از اهميت بالايي برخوردار است. - بلوردی و همکاران (1392) در تحقیقی با عنوان «تحلیل جامعه شناختی رابطه دینداری با سلامت روان در میان دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد سیرجان» نتیجه گرفتند که؛ وضعیت سلامت روانی در بین دانشجویان مطلوب نیست. علاوه بر این، نتایج بیانگر تأثیر مثبت و معنی دار ابعاد ذهنی بر خلاف ابعاد ظاهری دینداری بر سلامت روان است. در کنار آن عوامل دیگری همانند انزوای اجتماعی، جنس و وضعیت تأهل بر سلامت روانی تأثیر داشته اند. - تمنایی فر و همکاران (1392) در تحقیقی با عنوان «بررسی مقایسه ای سلامت روانی و هوش هیجانی دختران فراری و عادی» نتیجه گرفتند که؛ بین سلامت روانی دختران فراری و عادی تفاوت معنی داری وجود داشته، به عبارت دیگر دختران عادی از سلامت روانی بهتری برخوردار بودند. همچنین نتایج بیانگر این بود که از میان مؤلفه های سلامت روانی، دختران فراری و عادی در مؤلفه افسردگی با یکدیگر تفاوت معنی داری داشته و بین هوش هیجانی دختران فراری و عادی تفاوت معناداری وجود داشت، به طوری که دختران عادی دارای هوش هیجانی بالاتری بودند. البته از میان مؤلفه های هوش هیجانی، در مؤلفه حل مسأله، استقلال، خود شکوفایی، واقع گرایی، روابط بین فردی، خوش بینی، مسئولیت پذیری، همدلی، خود ابرازی و شادمانی بین این دو گروه تفاوت معنی داری مشاهده گردید. - فیروزصمدی و همکاران (1392) در تحقیقی با عنوان «ارتباط میان نگرش مذهبی و شایستگی اجتماعی والد-فرزندي با فراشناخت هیجانی مورد مطالعه؛ دبیرستانهاي شهر ساوه» نتیجه گرفتند که؛ رابطه بین شایستگی اجتماعی و نگرش مذهبی خانواده با فراشناخت در دانش آموزان دختر و پسر تفاوت دارد، بطوری که در دانش آموزان دختر سهم نگرش مذهبی در تبیین فراشناخت آنها بیشتر از شایستگی اجتماعی برآورد شده است، و این در حالی است که در دانش آموزان پسر، فراشناخت هیجانی پیش بینی کننده قويتر نسبت به نگرش مذهبی می باشد. - سالمی و همکاران (1392) در تحقیقی با عنوان «بررسی ویژگی های شخصیتی و روانشناختی زنان و دختران فراری شهر کرمانشاه» نتیجه گرفتند که؛ رابطه معنادار بین فرار و افسردگی، پرخاشگری، مشکل حمایت در روابط متقابل، اضطراب بیمارگونه، اختلال پارانویدی، اختلال سایکوتیک، اختلال وسواس جبری و فوبیا در نمونه های مورد پژوهش مشاهده شد. - فلاحی خشکناب و همکاران (1392) در تحقیقی با عنوان «بررسي وضعيت سلامت روان دانشجويان ساكن در خوابگاه هاي دانشجويي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي» نتیجه گرفتند که؛ 3/54% (88 نفر) مشکوک به اختلال در سلامت روان بودند. در این میان بیشترین ميانگين مربوط به اختلال در بعد كاركرد اجتماعي و پس از آن به ترتيب در ابعاد اضطراب و اختلال خواب، علايم جسماني و افسردگي بود. همچنين بين سن، مدت اقامت در خوابگاه، تعداد ترم گذرانده و وضعيت رواني ارتباط معكوس معناداري مشخص شد. - چراغعلی گل و همکاران (1391) در تحقیقی با عنوان «مقایسه جو خانواده دختران فراری و غیرفراری 12 تا 20 ساله» نتیجه گرفتند که؛ تفاوت میانگین نمرات عامل انسجام و کنترل در هر دو گروه معنادار بود. - حسینی و همکاران (1391) در تحقیقی با عنوان «بررسی میزان همبستگی ابعاد عملکرد خانواده و خودپنداره نوجوانان پسر سیگاري شهر زنجان» نتیجه گرفتند که؛ بیشترین امتیازات کسب شده از ابعاد عملکرد خانواده، مربوط به بعد حل مشکل و کمترین، مربوط به بعد نقش ها بود. همچنین، 88، درصد نمونه ها از عملکرد متوسط خانواده و تنها 4 درصد آنها از عملکرد بالاي خانواده برخوردار بودند. به علاوه، نتایج نشان داد که 61 درصد نمونه ها خودپنداره خنثی داشتند. بین عملکرد خانواده و خودپنداره همبستگی معنی داري وجود داشت. همبستگی بین خودپنداره و بعد پاسخ دهی عاطفی از سایر ابعاد عملکرد خانواده بیشتر بود. - سامانی (1391) در تحقیقی با عنوان «همبستگی خانوادگی و استقلال عاطفی در دختران فراری از خانه» نتیجه گرفت که؛ تفاوت معنی داری در چهار بعد از پنج بعد مقیاس همبستگی خانوادگی (همبستگی با پدر، روابط زناشویی، مکان تعامل و روابط والدین و نوجوان) بود. - سراج خرمی و صفرزاده (1391) در تحقیقی با عنوان «مقایسه ویژگی های روانشناختی، جو عاطفی خانواده و اندیشه پردازی خودکشی بین دختران فراری و عادی شهر اهواز» نتیجه گرفتند که؛ بین دختران فراری و عادی از لحاظ مؤلفه های ویژگی های روانشناختی، جو عاطفی خانواده و اندیشه پردازی خودکشی تفاوت معنی داری وجود داشت. - محمدزاده و همکاران (1391) در تحقیقی با عنوان «بررسي وضعيت سلامت رواني و عوامل مؤثر بر آن در ميان دانشجويان دانشگاه ايلام» نتیجه گرفتند که؛ تمايل به خودكشي با نمره كل آسيب شناسي فرد رابطه معني داری با كل آسيب شناسي دانشجويان دارند. تمايل به خودكشي رابطه منفي معني داري با حمايت اجتماعي دارد. گرايش به خودكشي نيز با خودكارآمدي و كمال طلبي رابطه دارد. حمايت اجتماعي با خودكارامدي رابطه معني دار دارد. - نریمانی و همکاران (1391) در تحقیقی با عنوان «رابطه ذهن آگاهي، سبك هاي مقابله اي و هوش هيجاني با سلامت رواني در دانشجويان» نتیجه گرفتند که؛ 7 درصد از واريانس سبك هاي مقابله اي مسأله مدار و 5 درصد از واريانس سبك هاي مقابله اي هيجان مدار از طريق ذهن آگاهي تبيين مي شود. همچنين 10 درصد از واريانس سلامت رواني از طريق سبك هاي مقابله اي مسأله مدار و 18 درصد از واريانس سلامت رواني از طريق سبك هاي مقابله اي هيجان مدار تبيين مي شود. - ایمانی فرد و کامکار (1390) در تحقیقی تحت عنوان «مقایسه خشونت خانوادگی و نگرش های ناکارآمد در دختران فراری و عادی» نتیجه گرفتند که؛ دختران فراری نسبت به دختران عادی از نگرش های ناکارآمد و خشونت خانوادگی بالاتری برخوردارند و خشونت فیزیکی و کلامی بیشتری را نسبت به دختران عادی دریافت کرده بودند ولی از خشونت خانوادگی در زمینه استدلال تقریباً یکسانی برخوردار بودند. - صفرزاده (1390) در تحقیقی با عنوان «بررسی ابعاد شخصیتی و ساختار خانوادگی دختران فراری» نتیجه گرفت که؛ فقر مادی و فرهنگی، تأثیر والدین، نداشتن بینش و ندانستن شیوه های تربیتی مناسب از یک سو و ویژگی های شخصیتی دختران فراری که برونگراتر و هیجان طلب- تر از دختران عادی هستند از سوی دیگر موجبات گرفتاری آنان را در این زمینه فراهم کرده بود. - دادخواه و همکاران (1389) تحقیقی تحت عنوان «وضعيت سلامت رواني دانشجويان در دانشگاه علوم پزشكي اردبيل» انجام دادند. نتايج اين بررسي نشان داد كه؛ به ترتيب اولويت ترس از سخن گفتن در جمع با 2/31 %، اشكال در تمركز حواس2/24 % و فقدان اعتماد به نفس با 1/18 % از عوامل اشتغال فكري دانشجويان است، همچنين بر اساس نقطه برش 23، 1/28 % دانشجويان مشكوك به اختلال رواني بودند. در مطالعه حاضر از نظر اختلالات رواني بين دانشجويان دختر و پسر رابطه آماري معني دار مشاهده نشد ولي بين وضعيت رواني با مشكل اقتصادي، محل سكونت و علاقمندي به رشته تحصيلي ارتباط آماري معني دار به دست آمد. - طوبایی و مانی (1389) در تحقیقی با عنوان «رضايتمندي از زندگي و بهداشت روان در خانواده بيماران افسرده شهر سنندج» نتیجه گرفتند که؛ خانواده های افراد افسرده، رضایت مندی بیشتری از زندگی گزارش کردند. مراقبان افراد افسرده نسبت به افراد غیرافسرده، علایم افسردگی بیشتری نشان دادند. - دیباج نیا و بختیاری (1388) در تحقیقی تحت عنوان «وضعيت سلامت رواني دانشجويان دانشكده توان بخشي دانشگاه شهيد بهشتي» به این نتیجه رسیدند که؛ ميانگين نمرات GHQ كل دانشجويان 76/8 ± 96/21 مي باشد و 6/31 % دانشجويان داراي GHQ مشكوك به وجود اختلال (بالاتر از 2) می باشند. - شمس اسفندآباد و نژادنادری (1388) در تحقیقی با عنوان «بررسی مقایسه ای کیفیت زندگی و نگرش مذهبی در افراد معتاد و غیرمعتاد شهر کرمان» نتیجه گرفتند که؛ بین دو گروه از از لحاظ نگرش مذهبی تفاوت معنی داری وجود داشت. بین دو گروه در کیفیت زندگی و خرده مقیاس های آن تفاوت معنی داری داشت. بین نگرش مذهبی و کیفیت زندگی در هر دو گروه مردان معتاد و مردان غیرمعتاد همبستگی مثبت معنی داری وجود داشت. - زرگر و همکاران (1387) در تحقیقی با عنوان «بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی، نگرش مذهبی و رضایت زناشویی با آمادگی اعتیاد به مواد مخدر در بین یک شرکت صنعتی در اهواز» نتیجه گرفتند که؛ کارکنان هیجان خواه بالا، سرسختی روانشناختی پایین و نگرش مذهبی پایین، آمادگی به اعتیاد بالاتری داشتند. - فتحی (1387) در تحقیقی با عنوان «عوامل خانودگی مؤثر در فرار دختران از خانه» نتیجه گرفت که دختران فراری به مراتب بیش تر از گروه همگن خود از سوی سرپرست یا اعضای خانواده مورد آزارهای جسمی، روانی و حتی جنسی قرار گرفته هم چنین گسیختگی های خانوادگی نظیر طلاق والدین، اعتیاد، سابقه زندان، اختلاف، مشاجره و درگیری بین اعضای خانواده دختران فراری بیشتر از گروه همگن بوده است. - سامانی و رضویه (1385) در تحقیقی با عنوان «رابطه همبستگی خانوادگی و استقلال عاطفی با مشکلات عاطفی در بین دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تهران» نتیجه گرفتند که؛ جنسیت، همبستگی عاطفی و بعد فردیت، در استقلال عاطفی از مؤثرترین متغیرهای مربوط بر میزان مشکلات عاطفی به حساب می آیند. همچنین مدل مورد آزمون، 5/18 درصد واریانس متغیر مشکلات عاطفی را تبیین می نمایند. - سامانی (1384) در تحقیقی با عنوان «همبستگی خانوادگی و استقلال عاطفی در دختران فراری» دریافتند که؛ همبستگی خانوادگی عاملی اساسی در زمینه بهداشت روانی نوجوانان به ویژه دختران به شمار می رود. 2-23-2- تحقیقات انجام شده در خارج کشور - ایگال و همکاران (2013) در تحقیقی نتیجه گرفتند که؛ نگرش ها و باورهاي مذهبی هر فرد ریشه در باورهاي خانواده دارد. افرادي که باورهاي مذهبی قوي دارند در برخوردهاي اجتماعی نیز قوي عمل می کنند و شایستگی هاي بالاتري از خود نشان می دهند. شایستگی هاي اجتماعی فرزندان با یک بعد قوي ارتباط دارد و آن هم نگرش ها و باورهاي مذهبی است که از عمق خانواده بر می خیزد. مذهب به عنوان مجموعه اي از اعتقادات، بایدها و نبایدها و نیز ارزش هاي اختصاصی و تعمیم یافته، از مؤثرترین تکیه گاه هاي روانی به شمار می رود که قادر است معناي زندگی را در لحظه لحظه هاي عمر فراهم کند و در شرایط خاص نیز با فراهم سازي تکیه گاه هاي تبیینی، فرد را از تعلیق و بی معنایی نجات دهد. - پارکر و بنسون (2013) در تحقیقی با عنوان «رابطه بین سبک های والدینی و فرار دختران نوجوان از خانه» نتیجه گرفتند که؛ حماین والدین موجب دلبستگی بیشتر بین آنها و فرزندانشان می شود و در عین حال آزمودنی های نوجوانانی که والدین خود را حمایت کننده درک می کردند، تمایل به رفتار بزهکارانه، بدعملکردی در مدرسه، سوء مصرف مواد و فراز از منزل کمتری داشتند. - رو و ونگ (2013) در پژوهشی با عنوان «تأثیر باورهای عمیق مذهبی با مصرف مشروبات الکلی و دخانیات» نشان دادند كه باورهاي عميق مذهبي و انجام فعاليت هاي مذهبي با مصرف الكل، مصرف مواد مخدر و استعمال دخانيات رابطه اي منفي دارند. - اسچرودر و گوردون (2012) در مطالعه ای با عنوان «بررسی میزان همبستگی خانوده در بین مبتلایان به مشکلات خودتنظیمی مراجعه کننده به مراکز مشاوره خانواده» نتیجه گرفتند که؛ افراد مبتلا به مشکلات خودتنظیمی هیجانی از همبستگی خانوادگی پایینی برخوردارند و گرایش به خطرپذیری و انجام رفتارهای پرخطر دارند. - گیلوم (2012) در يك مطالعة سلامت ملي كه روي 18774 نفر اجرا شد و پس از طبقه بندي گروه هاي سني، جنسي، نژادي و همتاسازي سطح تحصيلات، مشخص شد كه افراد با گرايش هاي مذهبي در هر روز، به طور ميانگين پنج نخ، كم تر سيگار مصرف می کنند. - لپس لي (2012) در تحقیق خود درباره «بررسی وضعیت سلامت روان در بین دانشجویان بومی و غیربومی» معتقد است پذيرش در دانشگاه براي دانشجويان غيربومي با دوري از خانواده، دوستان و آشنايان همراه است و متضمن سازگاري مجدد با تغييرات حاصله در زندگي جديد است. - ویل کینسون و والفورد (2012) در تحقیقی با عنوان «مقایسه راهکارهای مقابله ای در بین دختران فراری با دختران عادی» نتیجه گرفتند که؛ دختران فراری نسبت به دختران عادی از راهکارهای مقابله ای متفاوتی استفاده می کنند. به این معنا که دختران فراری بیشتر از راهکارهای مقابله ای متمرکز بر هیجان استفاده می کنند. یعنی در رویارویی با مشکل به صورت هیجانی و عاطفی پاسخ می دهند که این خود ممکن است توجیهی برای وضعیت نامطلوب بهداشت روانی آنها باشد. در حالی که دختران عادی بیشتر از راهکارهای مقابله ای متمرکز بر مسأله استفاده می کنند. - استاین و همکاران (2011) در تحقیقی با عنوان «بررسی رابطه بین همبستگی خانواده و فرار دختران» نتیجه گرفتند که؛ اگر پدر رفتاری سازنده و قاطع داشته باشد و مادر بتواند طبق چهارچوب مفهومی نظریه دلبستگی، احساس امنیت و آرامش را در فرزند خود ایجاد کند، مشکلات رفتارهایی نظیر فرار از خانه، سوء مصرف مواد، ارتباطات جنسی، هیجان های خطرساز و بزهکاری در فرزندانشان کاهش می یابد. - زولینگ و همکاران (2011) در مطالعه ای با عنوان «بررسی رابطه بین سلامت روانی با احساس بهزیستی و رضایت مندی از زندگی در بین پرستاران بیمارستان ها» نشان دادند که؛ بین سلامت روانی با احساس بهزیستی و رضایت مندی از زندگی رابطه مثبت معنی داری وجود دارد. - سينها و همکاران (2011) در پژوهشی با عنوان «ارتباط بين نگرش هاي مذهبي و رفتارهاي خطرساز در جوانان» دريافتند كه؛ جوانان مذهبي، به صورت معناداري، رفتارهاي خطرسازي چون مصرف سيگار و الكل، پرسه زدن در خيابان و فعاليت هاي جنسي نامشروع را كم ترانجام مي دهند. - فينی (2011) در پژوهشی با عنوان «رابطه بين همبستگی خانواده و روش های حل تعارض و رضايت زناشويی ايمنی دلبستگی با رضايت زناشويی زوجين» در بین گروهی از زنان متأهل شاغل در شرکت های خصوصی به این نتیجه رسید که بین همبستگی خانواده و رضایت زناشویی رابطه مثبت معنی داری وجود دارد. - ميت ماسگروبر (2011) در پژوهشی با عنوان «بررسي ذهن آگاهي و فراهيجان در تنظيم هيجاني» بيان كرده است که نشانه هاي روان شناختي سلامت رواني به ميزان زيادي توسط ذهن آگاهي و فراهيجان پيش بيني مي شود و مؤلفه هاي فوق در تنظيم هيجانات نيز نقش عمده اي دارند. - آرگیل (2010) در تحقیقی با عنوان «بررسی رابطه بین روانشناسی و نگرش مذهبی در دانشجویان» نتیجه گرفت که؛ ابعاد متفاوت نگرش مذهبی، پیش بینی کننده معناداری برای مقیاس های سازگاری و شایستگی اجتماعی دانشجویان بود. - فرارو و همکاران (2010) در پژوهشی با عنوان «مقایسه نگرش مذهبی در بین مردان و زنان» نتیجه گرفتند که؛ بین نگرش مذهبی زنان و مردان تفاوت معنی داری وجود دارد، به طوری که نگرش مذهبی زنان بیشتر از مردان است. - آناتا (2009) در تحقیقی با عنوان «بررسی علل فرار دختران از خانه در کشور هند» نتیجه گرفتند که؛ علت اصلی فرار دختران از منزل؛ آزار جسمی و منسی و مسامحه و غفلت والدین یا برادر بود. - بیدرمن و همکاران (2009) در مطالعه ای با عنوان «نقش همبستگی خانواده در افزایش مهارت های سازگاری در دانشجویان دختر رشته های روانشناسی» دریافتند که درمان مبتنی بر همبستگی خانواده نقش سازنده ای در حل مسأله، تکانشوری، پردازش اطلاعات، فرایند تصمیم گیری، نوآوری، خلاقیت و افزایش یادگیری دارد. - تایلر و کاوس (2009) پژوهشی با عنوان «میزان شیوع آزار جسمی و جنسی بر روی نوجوانان فراری» نشان داده اند که این نوجوانان نرخ بالای آزار جسمی و جنسی را تجربه نموده و اغلب آنها آزار تجربه شده را شدیداً خشونت آمیز درجه بندی کردند. - سالیوان (2009) در تحقیقی با عنوان «بررسی رابطه بین آزار جسمی و جنسی و فرار از خانه» نشان داد که ارتباط معناداری بین آزار جسمی و جنسی و فرار از خانه وجود دارد. - لوت و شیفلد (2009) در پژوهشی با عنوان «تأثیر همبستگی خانواده بر کاهش اختلالات رفتاری و بهبود روابط بین شخصی در بین زوجین زوجین بالای 50 سال» دریافتند که افزایش همبستگی خانواده به کاهش اختلالات رفتاری و بهبود روابط بین شخصی کمک می کند. - دروال (2008) در تحقیقی با عنوان «نقش همبستگی خانوادگی در روابط میان زوجین در کشور مالزی» که در بین نمونه 400 نفره زوجین نازا به روش همبستگی و با استفاده از روش آماری پیرسون انجام شد به این نتیجه رسید که؛ همبستگی خانوادگی، روابط میان زوجین را افزایش می دهد، ارتباط را بهبود می بخشد و حل مسأله را تسهیل می کند. - سانچز و ناپو (2008) در تحقیقی با عنوان «مطالعه تأثیر جهت گیری مذهبی با میزان اعتیاد در بین نوجوانان دبیرستانی» نتیجه گرفتند که؛ مذهب درمانی در دانش آموزان معتاد تأثیر مثبتی بر بهبودی آنان داشته است. - گوادز و همکاران (2008) در مطالعه خود با عنوان «رابطه بین سابقه فرار از خانه با سن افراد فراری» نتیجه گرفتند که 5/83 درصد از بی خانمان ها سابقه فرار از منزل داشته اند و متوسط سن اولین فرار آنها 5/14 سالگی بوده است. - پنلی و توماکا (2007) در تحقیقی با عنوان «بررسی همبستگی بین پدیده فرار و خصوصیات روانی در دختران فراری» نتیجه گرفتند که؛ متغیرهای روانی، تاریخچه طولانی از اثرگذاری بر سبک مقابله ای با مشکلات زندگی، تنیدگی و رفتار فرار را نشان داد. - جانسون و همکاران (2007) در تحقیقی با عنوان «تأثیر انسجام و همبستگی خانوادگی با بروز مشکلات عاطفی و رفتاری در نوجوانان» نشان دادند که انسجام یا همبستگی خانوادگی تأثیر بسزایی بر میزان بروز مشکلات عاطفی و رفتاری در نوجوانان دارد. - تروینو و همکاران (2007) در تحقیقی با عنوان «بررسی رابطه بین نگرش مذهبی با بهبود سلامت، کیفیت زندگی و افزایش عزت نفس» نتیجه گرفتند که؛ باورهای مذهبی به بهبود سلامت، کیفیت زندگی و افزایش عزت نفس منجر می شود. همچنین نگرش مذهبی با افسردگی، اضطراب، پرخاشگری و خودبیمارانگاری رابطه منفی دارند. منابع و مأخذ منابع فارسي 1- آقامحمدی، سمیه؛ کجباف، محمدباقر؛ نشاط دوست، حمیدطاهر؛ عابدی، احمد؛ کاظمی، زینب و صادقی، سعید. (1390). اثربخشی آموزش خودکارآمدی بر روابط اجتماعی دختران فراری. مجله روانشناسی بالینی، سال 3، شماره 2، صص 89-79. 2- ابراهیمی، احترام. (1384). بررسی و مقایسه رابطه بین سبک هاي مقابله با فشار روانی، خلاقیت هیجانی و سلامت روانی در دختران دانشجوي ورزشکار و غیر ورزشکار دانشگاه تربیت معلم تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تربیت معلم تهران. 3- ابراهیمی قوام، صغری و خطیب زاده، متین. (1392). بررسی وضعیت خانوادگی دختران فراری با تأکید بر سوء استفاده از آنان. دوفصلنامه مطالعات پلیس زن، سال 7، شماره 19، صص 92-78. 4- احمدی فروشانی، سیدحبیب اله؛ یزدخواستی، فریبا و عریضی، حمیدرضا. (1392). اثربخشی روان نمایشگری با محتوای معنوی بر شادی، لذت و سلامت روان دانشجویان. فصلنامه روانشناسی کاربردی، سال 7، شماره 2، صص 23-7. 5- اسدي، حمید؛ حسینی رضی، ثریا و جلیلی، پروین. (1391). پیش بینی خطر خودکشی دانشجویان بر اساس اعتقادات مذهبی، حمایت اجتماعی، راهبردهاي مقابله اي و سلامت عمومی، فصلنامه روانشناسی کاربردی، دوره 4، شماره 16، صص 101-87. 6- اسمخانی اکبری نژاد، هادی؛ اعتمادی، احمد و نصیرنژاد، فریبا. (1389). خودکارآمدی و رابطه آن با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر. مجله زن و مطالعات خانواده، سال 2، شماره 8، صص 25-13. 7- امیدوار، هدایت؛ امیدوار، خسرو و امیدوار، عظیم. (1392). تعیین اثربخشی راهبردهای مدیریت زمان بر سلامت روانی و انگیزش پیشرفت تحصیلی دانش آموزان. پایان نامه کارشناسی ارشد علوم تربیتی دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات تهران. 8- ایمانی فرد، عفت و کامگار، منوچهر. (1390). مقایسه خشونت خانوادگی و نگرش های ناکارآمد در دختران فراری و عادی. پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز. 9- بلوردی، زهیر مصطفی؛ بلوردی، طیبه و غیوری، مهدیه. (1392). تحلیل جامعه شناختی رابطه دینداری با سلامت روان در میان دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد سیرجان. فصلنامه مطالعات جامعه شناختی جوانان، سال 3، شماره 9، صص 62-47. 10- بهادری خسروشاهی، جعفر؛ هاشمی نصرت آباد، تورج و باباپور خیرالدین، جلیل. (1390). مقایسه نگرش مذهبی، ادراک استرس و سلامت روان در دانشجویان سیگاری و غیرسیگاری. فصلنامه سلامت و روانشناسی، دوره 1، شماره 3، صص 133-117. 11- پایندان، طیبه. (1389). مقایسه تاب آوری، سلامت روان، پرخاشگری و عملکرد تحصیلی دانش آموزان دختر دبیرستانی خانواده های طلاق و عادی شهر اهواز با کنترل وضعیت اجتماعی-اقتصادی. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز. 12- پیرخائفی، علیرضا؛ برجعلی، احمد؛ دلاور، علی؛ و اسکندري، حسین. (1391). تأثیر آموزش خلاقیت بر مؤلفه هاي فراشناختی تفکر خلاق دانشجویان. فصلنامه رهبري و مدیریت آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار، دوره 2، شماره 3، صص 61-51. 13- تمنایی فر، محمدرضا؛ منصوری نیک، اعظم و فیروزی، سمیه. (1392). بررسی مقایسه ای سلامت روانی و هوش هیجانی دختران فراری و عادی. مجله یافته های نو در روانشناسی، سال 8، شماره 26، صص 107-95. 14- چراغعلی گل، هایده؛ رستمی، امیرمسعود و ابوالمعالی، خدیجه. (1391). مقایسه جو خانواده دختران فراری و غیرفراری 20-12 ساله. پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن. 15- حسن طهرانی، طیبه؛ کرمی کبیر، ناهید؛ چراغی، فاطمه؛ بکائیان، مهدی و یعقوبی، یاسمن. (1391). بررسی ارتباط هوش هیجانی با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان پرستاری دانشکده نیشابور. مجله علمی دانشکده پرستاری و مامایی همدان، دوره 20، شماره 3، صص 42-35. 16- خسروی، زهره؛ آقاجانی، مریم. (1382). بررسی رابطه بین سلامت روان، منبع کنترل و شیوه مقابله ای دانش آموز دختر سال اول مقطع متوسطه شهر تهران. مطالعات زنان،1 (11): 54-19. 17- دادخواه، بهروز و محمدي ، محمدعلي و مظفري، ناصر. (1389). وضعيت سلامت رواني دانشجويان در دانشگاه علوم پزشكي اردبيل،1383. مجله علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي اردبيل. دوره 6، شماره 1، صص 36-31. 18- ديباج نيا پروين، بختياري مريم. (1388). وضعيت سلامت رواني دانشجويان دانشكده توان بخشي دانشگاه شهيد بهشتي. مجله علمي- پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي اردبيل، سال 1، شماره 4، صص 31-27. 19- رفعتی، فوزیه؛ پیله ورزاده، مطهره؛ محمدی سلیمانی، محمدرضا؛ سالاری، سعادت و پرمهر، آسیه. (1391). ارتباط نمایه توده بدن با افسردگی و سلامت روان در دانشجویان پرستاری جیرفت. مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، دوره 14، شماره 2، صص 141-135. 20- ريحانى، طاهره. (1388). بررسى اثربخشى آموزش مؤلفه هاى هوش هيجانى بر سلامت روان دختران فرارى شهر تهران. پايان نامه كارشناسى ارشد در رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علامه طباطبايى تهران. 21- ساكي، كوروش، كيخاني، ستار و قیاسی، محمد. (1386). بررسي وضعيت سلامت رواني دانشجويان علوم پزشكي ايلام. مجله علمي – پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي ايلام، سال 10، شماره 3 ، صص 15-11. 22- سالمی، صفورا؛ زهتاب نجفی، عادله و سلطانی، بهاره. (1392). بررسی ویژگی های شخصیتی و روانشناختی زنان و دختران فراری شهر کرمانشاه. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی ایلام، دوره 21، شماره 3، صص 29-22. 23- سامانی، سیامک. (1391). مدل علی برای همبستگی خانوادگی و استقلال عاطفی و سازگاری. پایان نامه دکتری روان شناسی دانشگاه شیراز. 24- سراج خرمی، ناصر و صفرزاده، سحر. (1391). مقایسه ویژگی های روانشناختی، جو عاطفی خانواده و اندیشه پردازی خودکشی بین دختران فراری و عادی شهر اهواز. مجله یافته های نو در روانشناسی، سال 7، شماره 23، صص 148-129. 25- صابری اسفیدواجانی، محسن؛ مولوی نجومی، مرضیه؛ ملکوتی، کاظم؛ اسمعیلی شاهرودی مقدم، زهرا؛ بحرینی، مهشید؛ جعفری، آسیه و مهاجرپور، امیرمحمد. (1389). بررسی فراوانی عوامل مرتبط با خانه گریزی دختران فراری ارجاع داده شده به یکی از مراکز پزشکی قانونی استان تهران. مجله علمی پزشکی قانونی، دوره 16، شماره 1، صص 20-14. 26- صفرزاده، سحر. (1390). بررسی ابعاد شخصیتی و ساختار خانوادگی دختران فراری. فصلنامه علمی پژوهشی زن و فرهنگ، سال 2، شماره 7، صص 61-47. 27- عنبری، زهره؛ جمیلیان، حمیدرضا؛ رفیعی، محمد؛ قمی، مهین و مسلمی، زهرا. (1392). رابطه رضایت از رشته تحصیلی با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی در بین دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اراک. مجله ایرانی آموزش در علوم پزشکی، شماره 13، دوره 6، صص 497-489. 28- فلاحی خشکناب، مسعود؛ رسولی، پریسا؛ نصیری، الهه و رهنما، مژگان. (1392). بررسی وضعیت سلامت روان دانشجویان ساکن در خوابگاه های دانشجویی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی. مجله پژوهش پرستاری، دوره 8، شماره 4، صص 26-18. 29- کاظمی، زینب؛ طاهر نشاط دوست، حمید؛ کجباف، محمدباقر؛ عابدی، احمد؛ آقامحمدی، سمیه و صادقی، سعید. اثربخشی آموزش تحلیل رفتار متقابل بر صمیمیت اجتماعی دختران فراری. مجله مطالعات اجتماعی روانشناختی زنان، سال 10، شماره 3، صص 162-139. 30- محمدزاده، جهانشاه؛ خسروی، افرا و اکبری، مهناز. (1391). بررسی وضعیت سلامت روانی و عوامل مؤثر بر آن در میان دانشجویان دانشگاه ایلام. مجله تحقیقات نظام سلامت، سال 8، شماره 5، صص 805-799. 31- نریمانی، محمد؛ زاهد، عادل و گل پور، رضا. (1391). رابطه ذهن آگاهی، سبک های مقابله ای و هوش هیجانی با سلامت روانی در دانشجویان. فصلنامه علوم تربیتی، سال 5، شماره 19، صص 105-91. منابع انگلیسی 32- Argyl, M. (2009). Psychology and Religion, an Introduction, (first edition). San Francisco: Jossey-Bass. 33- Austin, O.; Mayer. J. D., & Warner. R. M. (2011). Self efficacy. Risk-taking behavior and mental health as predictors of personal growth initiative among university undergraduates. Journal of research in educational psychology.vol 4 n 12. 34- Benyard, F. (2006). Effect of gender and creativity on mental health of adolescents. Social Science Research Network. 35- Berk, G. (2009). Creativity and mental health: A profile of writers and musicians department of psychiatry. NIMHANS. bangalore. India. 36- Biderman, G. ; Mounteauxm, M. & Mick, E. (2009). Young adult outcome of attentiondeficit/ hyperactivity disorder: Finding in non referred subjects. American Journal of Psychiatry, 162, 1083-1089. 37- Chauhanss, D. (1991). Schizotype and mental health amongst poets. Visual artists. And mathematicians. Journal of research in personality vol ( 40). 38- Crespi, T. D., & Sabatelli, R. M. (1993). Adolescent Runaways and Family Strife: A Conflict-Induced Differentiation Framework. Adolescence, 28(112), 867. 39- Drwal, J. (2008). The relationship among attachment styles, empathic accuracy, and relationship satisfaction. Unpublished doctoral dissertation, university Connecticut. 40- Egall, E.; Kroll, J.; Carry, K.; Johnson, M & Erickson, P. (2013). Personality scale and religiosity in a US outpatient sample. Personality and Individual Difference Journal, 37(4), Pp: 1023- 1031. 41- Feeny, M. (2011). Goals and marital satisfaction: Perceived support for personal goals and collective efficacy for collective goals. J. Soc. Clin. Psychol.,21:157-164.http://cat.inist.far/?aModel=afficheN &cpsidt=1369 5553. 42- Ferraro, K. F & Kelly-Moor, J.A. (2010). Religious consolation among men and women: Do health problem spur seeking?. Journal of Scientific Study in Religion, 39(2),Pp:220-234. 43- Gandy, P. (2007). A psychoeducational group treatment model for adolescents with behavior problems based on an integration of Bowen theory (BT) and Rationalemotive therapy (RET). Doctoral dissertation of California school of professional psychology. 44- Gillum, R. F. (2012). Frequency of Attendance at Religious Services, Overweight, and Obesity in American Women and Men: The Third National Health and Nutrition Examination Survey. Annals of Epidemiology, 16: 655-660. 45- Greef, A. p. (2014). Characteristic of families that function well. Journal of family, 121. 948-963. 46- Gwads, M.; Gostnell,k.Molenski.C. Willis, B.Nish, N. Nolan,C.T. Tharaken, M,S. Ritchie, S.A. (2008). The Initiation of tlomeless youth in to the street Economy.Journal of Adolescence, XX.1-21. 47- Jagger, C. (2010) Mental health indicators in Europe international seminar on the measurement of disability. New York. 48- Johnson, H. D., Lavoie, J. C., &Mahony, M. (2007). Interparental conflict and family cohesion predictors of loneliness, social anxiety and social avoidance in late adolescence. Journal of Adolescent Research, 16, 304-318. 49- Khong, L .Y. (2009). Runaway Youth in Singapour: Exploring demographics, motivation, and environment, J. child & serv Rev.; (31):125-139. 50- Lapsley, DK. (2012). A factor analytic and psychometric examination of pathology of separation-individuation. J Clin Psychol. 2001 Jul; 57(7):915-32. 51- Mitmansgruber, S.L. (2009). The mental health of student in higher Education. Journal of Psychology. 5(4), 80-89. 52- Ogden, J.(2007). Health psychology.Open University Press. 8-Sarafino, E.P. (2005). Health psychology: Biopsychoscial interactions(5th Ed).New York: Wiley. 53- Parker, J. S. & Benson, M. J. (2013). Parent-Abolescent relations and adolescent functioning: Self-esteen, substance abuse, and delinquency. Adolescence. Roslyn Heights: Fall, Vol. 39, Iss. 155; pg. 519, 12 pgs. 54- Penly, J. A., & Tomaka, J. (2007). Associations among the Big five, emotional responses, and coping with acute stress. Personality and Individual Differences, 32, 1215-1228. 55- Rew, L., & Wong, Y, J. (2013). A systematic review of associations among religiosity/spirituality and adolescent health attitudes and behaviors. Journal of Adolescent Health, 38: 433-442. 56- Saewyc, E. M., & Edinburgh, L. D. (2010). Restoring healthy developmental trajectories for sexually exploited young runaway girls: Fostering protective factors and reducing risk behaviors. Journal of Adolescent Health, 46, 180–188. 57- Sanchez, Z., & Nappo, S. A. (2008). Religious treatments for drug addiction. Social Science & Medicine, 67, 638- 646. 58- Sarafino. A. (2005). Coping styles and psychological health in adolescents and young adults: a comparison of moderator. Australian Journal of Psychology, 52(3): 155-163. 59- Schroeder, C., Gordon, B. N. (2012). Assessment and treatment of childhood problems A clinician’s Guide. (2nd ed.). The Guilford press. 60- Sharlin, S. A., & Mor-Barak, N. (1992). Runaway girls in distress; Motivation, background, and personality. Adolescence, 27(106), 387-398 61- Sinha, J, W., Cnaan, R, M., & Gelles, R, G. (2011). Adolescent risk behaviors and religion. Findings from a national study, 30: 231-249. 62- Siqueira, L., Diab, M., Bodian, C., & Rolnitzky, L. (2007). Adolescents becoming smokers: the roles of stress and coping methods. Journal Adolesc Health, 27(6): 399-408. 63- Stanley, SM; Bradbury, TN & Markman, HJ. (2011). Structural flaws in the bridge from basic research on marriage interventions for couples: illustrations from Gottman, Coan and Swanson. J Marriage Fam, 62(1), 256-264. 64- Stein, J. A., Milburn, N. G., Zane, J. I., & Rotheram-Borus, M. J. (2011). Paternal and Maternal Influences on Problem Behaviors among Homeless and Runaway Youth. American Journal of Orthopsychiatry, 79(1), 39-50. http://dx.doi.org/10.1037/a0015411. 65- Sullivan, P.M., Nutson, J.F. (2009). The prevalence of Disabilitis and maltreatment among run away children. Child Abuse and Neglect,24 – 1275-1288. 66- Trevino, KM & etal, (2007). Religious coping and physiological, psychological, social, and spiritual outcomes in patients with HIV/AIDS: Cross-sectional and longitudinal findings, AIDS and Behavior (online). 67- Tyler,K.A.,Cauce,A.M.(2009).Perpetrators of early physical and sexual abuse among homeless and runaway adolescents. 68- Zullig, K. J., Valois, R. F., Huebner, E. S., & Drane, J. W. (2011). Adolescent health-related quality of life and perceived satisfaction with life. Quality of Life Research, 14, 1573-1584.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود پروژه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید