صفحه محصول - پیشینه و مبانی نظری طرحواره های ناسازگار اولیه

پیشینه و مبانی نظری طرحواره های ناسازگار اولیه (docx) 22 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 22 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

چارچوب نظری پایان نامه در مورد طرحواره های ناسازگار اولیه طرحواره های ناسازگار اولیه 2-1-1 مفهوم طرحواره واژه طرحواره در اصل ریشه یونانی کلمه Scheen به معنای "داشتن" و یا شکل گرفتن" است. آرون بک معتقد است که طرحواره ها نقش اصلی در ارتباط با موضوعات تکراری در تداعی آزاد، تصورات و رویاها، ایفا می کنند. او معتقد بود که طرحواره ها ممکن است عملا مدت ها غیر فعال باشند اما بعدا تقویت یا خاموش شوند که نتیجه تغییرات در نوع داده های دریافتی از محیط است(داتیلیو، 2010؛ ترجمه خواجه و همکاران، 1391). بعدها نظریه پردازان دیگر، مفهوم اصلی طرحواره را توسعه دادند. برای مثال سگال (1988)نوشت که طرحواره ها شامل " عناصری سازمان یافته از واکنش ها و تجارب گذشته هستند که پیکره ای پیوسته و پایدار از اطلاعات قابل هدایت برای ادراک و تصدیق های بعدی را شکل می دهند". یانگ (1990) زمانی کاربرد روش متمرکز بر طرحواره در اختلالات شخصیتی را معرفی کرد، این مفهوم را گسترش داد. یانگ اظهار کرد که اگر چه بک و همکارانش (1979) به اهمیت طرحواره ها در درمان اشاره کردند، اما راهکارهای درمانی خاص بسیار اندکی را برای پروتکل های درمانی خود تا به امروز ارائه کرده اند. به همین دلیل یانگ مدل بک از طرحواره را توسعه داد و معتقد به یک نظریه چهار سطحی بود که شامل 1) طرحواره های ناسازگار اولیه2) نگهداری طرحواره 3) اجتناب از طرحواره 4) جبران طرحواره می شد(داتیلیو، 2010؛ ترجمه خواجه و همکاران، 1391). اگر چه طرحواره درمانی متمرکز بر روی زوج ها و خانواده ها شامل توجه به طرحواره های شخصی خود افراد می شود، اما تاکید بیشتر روی سیستم رابطه ای و طرحواره هایی است که به طور ویژه، حول شخص در رابطه گسترش می یابند. همچنین طرحواره درمانی از خانواده اصلی و تجارب اولیه افراد با اعضاء خانواده استفاده می کند(داتیلیو، 2010؛ ترجمه خواجه و همکاران، 1391). افکار و طرحواره های خودکار افکار خودکار، شکل کلیدی دیگری از شناخت در نظریه شناختی-رفتاری است که گاهی اوقات با طرحواره درهم می آمیزد، بویژه به این دلیل که تا اندازه ای همپوشی بین هر دو وجود دارد. افکار خودکار اولین بار توسط بک (1976) به عنوان شناخت های همزمانی تعریف شدند که به سبکی سریع اتفاق می افتند وغالبا آگاهانه و به سهولت قابل دسترسی هستند. بنابراین افکار خودکار آگاهانه، مسیری برای کشف باورها و طرحواره های زیربنایی شخص فراهم می کنند(داتیلیو و بیرشک، 1385). اپستین (1988) به طرحواره شخصی به عنوان "فرضیات برجسته و نسبتا پایداری که شخص راجع به چگونگی عملکرد دنیا خود و جایگاه خود در آن دارد" اشاره می کند. این فرضیات راجع به ویژگی ها و فرایندهایی است که معمولا اتفاق می افتند و به عملکرد انطباقی با سازماندهی تجارب شخصی در درون الگوهای با معنی کمک می کنند و پیچیدگی محیط را کاهش می دهند. با محدودیت انتخابی و راهنمایی و سازماندهی اطلاعات که فرد در اختیار دارد، طرحواره او تفکر مناسب و امکان عمل را امکان پذیر می کند(داتیلیو، 2010؛ ترجمه خواجه و همکاران، 1391). طرحواره ها در کابرد نظریه شناختی-رفتاری برای خانواده ها بسیار مهم هستند. آنها اعتقادات پایداری هستند که مردم راجع به دیگران و روابطشان دارند. طرحواره ها، ساختارهای شناختی ثابتی هستند و ارجاع ها و ادراک های زودگذر نیستند. طرحواره ها از ادراک ها متمایز هستندو از استنباط هایی که شخص از حوادثی که می بیند، شکل می دهد، متفاوت هستند(داتیلیو و بیرشک، 1385). افراد دو طرحواره مجزا در مورد خانواده ها حفظ می کنند: 1) طرحواره خانوادگی که به تجارب والدین در خانواده اصلی شان مربوط می شود 2) طرحواره هایی که به طور کلی به خانواده اصلی مربوط می شود یا چیزی که چبل و فاین (1994) از آن به عنوان نظریه شخصی از زندگی خانوادگی یاد می کنند(داتیلیو، 2010؛ ترجمه خواجه و همکاران، 1391). تعریف یانگ از طرحواره یانگ (1990، 1999) معتقد است برخی از این طرحواره ها-به ویژه آنها که عمدتا در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی شکل می گیرند-ممکن است هسته اصلی اختلالات شخصیت، مشکلات منش شناختی خفیف تر و بسیاری از اختلالات مزمن محور I قرار بگیرند. یانگ برای بررسی دقیق تر این ایده، مجموعه ای از طرحواره ها را مشخص کرده است که به آنها طرحواره های ناسازگار اولیه می گوید. یانگ معتقد بود که طحواره های ناسازگار اولیه دارای خصوصیات زیر می باشند: الگوها یا درون مایه های عمیق و فراگیری هستند. از خاطرات، هیجان ها، شناخت واره ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند. در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند. در سیر زندگی تداوم دارند. درباره خود و در رابطه با دیگران هستند. به شدت ناکارآمدند. خلاصه این که، طرحواره های ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی خود-آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار می شوند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). ویژگی های طرحواره های ناسازگار اولیه اغلب طرحواره ها نتیجه تجارب زیان بخش محسوب می شوند که فرد در سیر دوران کودکی و نوجوانی دائماً با این تجارب روبرو بوده است. اثر این تجارب ناگوار در سیر تحول با یکدیگر جمع می شود و منجر به شکل گیری یک طرحواره کاملا ناسازگار تمام عیار می گردد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). طرحواره های ناسازگار اولیه برای بقائ خودشان می جنگند. این امر نتیجه تمایل بشر به «هماهنگی شناختی» است. اگر چه فرد می داند طرحواره منجر به ناراحتی وی می شود، ولی با طرحواره احساس راحتی می کند و همین احساس راحتی، فرد را به این نتیجه می رساند که طرحواره اش درست است. افراد به سمت وقایعی کشیده می شوند که با طرحواره هایش همخوانی دارند و به همین دلیل تغییر طرحواره ها سخت است. بیماران به طرحواره ها به عنوان حقایقی می نگرند که بدون به بوته آزمایش گذاشتن صحت و سقم آنها، معتقدند که این حقایق درستند. نتیجه چنین دیدگاهی این است که طرحواره بر پردازش تجارب بعدی تاثیر می گذارد. طرحواره ها نقش عمده ای در تفکر، احساس، رفتار و نحوه برقراری ارتباط بیماران با دیگران بازی می کنند و به گونه ای متناقض و اجتناب ناپذیر، زندگی بزرگسالی را به شرایط ناگوار دوران کودکی می کشانند که غالبا برای بیماران زیانبخش بوده است(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). طرحواره ها در اویل دوران کودکی یا نوجوانی بازنمایی هایی دقیق از محیط پیرامون ایجاد می کنند. تجربه نشان داده است که طرحواره ها افراد تا حدودی بازتابی دقیق از محیط زندگی اولیه شان است. معمولا ماهیت ناکارآمد طرحواه ها وقتی ظاهر می شوند که بیماران در روند زندگی روزمره خود و در تعاملاتشان با دیگران به گونه ای عمل کنند که طرحواره های انها تایید شود، حتی اگر برداشت اولیه آنها درست نباشد. طرحواره های ناسازگار اولیه و راههای ناکارآمدی که بیماران از طریق آنها یاد می گیرند با دیگران کنار بیاییند، اغلب زیربنای نشانه های مزمن اختلالات محورI مثل اضطراب، افسردگی، سوء مصرف مواد و اختلالات روان تنی به شمار می روند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). طرحواره ها حالت ابعادی دارند، بدین معنا که از نظر شدت و گستره فعالیت در ذهن با یکدیگر فرق دارند. هر چه طرحواره ها شدید تر باشد، شمار بیشتری از موقعیت ها می توانند آن را فعال کنند. به عنوان مثال، اگر فردی در دوران کودکی به شدت و دائم از سوی پدر و مادر خود مورد انتقاد قرار گرفته باشد، تقریبا در برخورد با هر کسی، احتمال دارد طرحواره نقص در او برانگیخته شود. اگر فردی در دوران کودکی، تنها از سوی یکی از والدین خود و آن هم گاهی اوقات و به شکل خفیف تری مورد انتقاد قرار گرفته باشد، ممکن است طرحواره نقص او تنها در برخورد با مراجع قدرتی که از جنسیت همان والد انتقادگر هستند، برانگیخته شود. به طور کلی هر چه طرحواره شدیدتر باشد، فرد به هنگام برانگیخته شدن طرحواره، عواطف منفی بیشتری را تجربه می کند و فعال بودن آن در ذهن، مدت زمان بیشتری به طول می انجامد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). ریشه های تحولی طرحواره ها نیازهای هیجانی اساسی بر این باوریم که طرحواره ها به دلیل ارضا نشدن نیازهای هیجانی اساسی دوران کودکی به وجود آمده اند. ما معتقدیم که انسانها پنج نیاز هیجانی اساسی دارند: دلبستگی ایمن به دیگران (شامل نیاز به امنیت، ثباتف محبت و پذیرش) خودگرادانی، کفایت و هویت. آزادی در بیان نیازها و هیجان های سالم. خود انگیختگی و تفریح. محدودیت های واقع بینانه و خویشتن –داری. اعتقاد بر این است که این نیازها، جهانشمول هستند. همه انسانها، این نیازها را دارند، اگر چه شدت این نیازها در بعضی از افراد بیشتر است. فردی که از سلامت روان برخوردار است، می تواند این نیازهای هیجانی اساسی را به طور ساطکارانه ای ارضائ کند. گاهی اوقات تعامل بین خلق و خوی فطری کودک و محیط اولیه، به جای ارضاء این نیازها، منجر به ناکامی آنها می شود. هدف طرحواره درمانی، این است که به بیماران کمک کند تا راه های سازگارانه تری برای ارضاء این پنج نیاز هیجانی بیابند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). تجارب اولیه زندگی ریشه تحولی طرحواره های ناسازگار اولیه در تجارب ناگوار دوران کودکی نهفته است. طرحواره هایی که زودتر به وجود می آیند و معمولا قوی ترین هستند، از خانواده های هسته ای نشات می گیرند. تا حد زیادی، پویایی های خانواده، بازتاب دقیق پویایی های جهان ذهنی کودک هستند. وقتی بیماران در موقعیت هایی از زندگی بزرگسالی، طرحواره های ناسازگار اولیه شان فعال می شوند، معمولا خاطره ای هیجان انگیز از دوران کودکی خود تجربه می کنند. همزمان با تحول کودک، سایر عوامل تاثیر گذار مانند همسالان، مدرسه، انجمن های گروهی و فرهنگ، به طور روز افزونی اهمیت می یابند و در شکل گیری طرحواره نقش بازی می کنند. با این حال، طرحواره هایی که بعدا در سی تحول شکل می گیرند، طیاد عمیق و نیرومند نیستند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). چهار دسته از تجارب اولیه زندگی، روند اکتساب طرحواره ها را تسریع می کنند. اولین دسته از تجارب اولیه زندگی، ناکامی ناگوار نیازها هستند. این حالت وقتی اتفاق می افتد که کودک تجارب خوشایندی را تجربه نکند. طرحواره هایی مانند محرومیت هیجانی یا رها شدگی به دلیل نقص در محیط اولیه به وجود آیند. در محیط زندگی چنین کودکی، ثبات، درک شدن یا عشق وجود ندارد. نوع دوم تجارب اولیه زندگی که طرحواره ها را به وجود می آورند، آسیب دیدن و قربانی شدن هستند. در چنین وضعیتی، کودک آسیب می بیند یا قربانی می شود و طرحواره هایی مثل بی اعتمادی/بدرفتاری، نقص/شرم یا آسیب پذیری نسبت به ضرر در ذهن او شکل می گیرد. در نوع سوم تجارب، مشکل این است که کودک، زیادی چیزهای خوب را تجربه می کند. والدین جهت رفاه و آسایش کودک، همه کار می کنند، در حالی که تامین رفاه و راحتی در حد متعادل برای رشد سالم کودک لازم است. در اثر این گونه تجارب در ذهن کودکان طرحواره هایی نظیر وابستگی/بی کفایتی یا استحقاق/بزرگ منشی به وجود می آید. در این حالت، والدین به ندرت با کودک جدی برخورد می کنند و کودک روی پر قو بزرگ می شود و لوس بار می آید. در نتیجه نیازهای هیجانی کودک به خودگردانی یا محدودیت های واقع بینانه ارضا نمی شوند. والدین ممکن است بیش از حد درگیر زندگی کودک بشوند یا ممکن است بدون هیچ گونه محدودیتی، آزادی عمل زیادی به او بدهند. نوع چهارم تجارب زندگی که باعث شکل گیری طرحواره ها می شود، درونی سازی انتخابی یا همانند سازی با افراد مهم زندگی است. کودک به طور انتخابی با افکار، احساسات، تجارب و رفتارهای والدین خود همانند سازی کرده و آنها را درون سازی می کند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). خلق و خوی هیجانی علاوه بر محیط زندگی اولیه، عوامل دیگری نیز در شکل گیری طرحواره ها نقش بازی می کنند که در این میان، خلق و خی هیجانی کودک از اهمیت بسزایی برخوردار است. اکثر والدین، خیلی زود به این نکته پی می برند که هر کودکی از زمان تولد، شخصیت یا خلق و خوی منحصر به فرد و متمایزی دارد. برخی از کودکان تحریک پذیرند، برخی خجالتی و برخی نیزپرخاشگرند. پژوهش های زیادی نشان می دهند که عوامل زیستی در شکل گیری و تحول شخصیت از اهمیت فوق العاده ای برخوردارند. در قسمت پایین به برخی از ابعاد خلق و خوی هیجانی اشاره می شود که به نظر ما اکثر آنها مادرزادی اند و نسبتا غیر قابل تغییر، مگر از طریق روان درمانی(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). پایدار16827515621000بی ثباتخوشبین17018013208000افسرده خوخونسرد12636515557400مضطربحواسپرت12636515176500وسواسیپرخاشگر12700018287900منفعلبازیگوش12700016700400تحریک پذیراجتماعی13335019494500 خجالتی خلق و خوی هیجانی کودک در تعامل با وقایع دردناک دوران کودکی منجر به شکل گیری طرحواره ها می شود. خلق و خوی متفاوت، کودکان را در معرض شرایط گوناگونی قرار می دهد. کودکان ممکن است به دلیل خلق و خوهای متفاوت، درمقابل رفتار مشابه والدین خود، واکنش های کاملا متفاوتی نشان بدهند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). مشاهدات اولیه حاکی از آن است که محیط اولیه فوق العاده محبت آمیز یا منزجر کننده می تواند به میزان زیادی خلق و خوی هیجانی را تحت الشعاع قرار دهد. به عنوان مثال، محیط امن و محبت آمیز یک خانواده ممکن است بتواند حتی یک کودک خجالتی را به کودکی دوست داشتنی و مهربان تبدیل کند و برعکس اگر محیط اولیه طرد کننده باشد، حتی یک کودک اجتماعی ممکن است منزوی شود. همچنین خلق و خوی هیجانی افراطی می تواند بر محیط پیرامون چیره شود و بدون هیچ گونه توجیه آشکاری در تاریخچه زندگی بیمار منجر به آسیب روانی گردد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). طرحواره های ناسازگار اولیه و حوزه های مرتبط با آنها بریدگی و طرد انتظار این که نیازهای فرد برای امنیت، ثبات، محبت، همدلی، در میان گذاشتن احساسات، پذیرش و احترام به شیوه ای قابل پیش بینی ارضاء نخواهد شد. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که بی عاطفه، سرد مضایقه گر، منزوی و تند خو، غیر قابل پیش بین یا بد رفتار هستند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). رهاشدگی/بی ثباتی بی ثباتی یا بی اعتمادی نسبت به دریافت محبت و برقراری ارتباط با اطرافیان، به طوری که فرد احساس می کند افراد مهم زندگی اش نمی توانند حمایت عاطفی و تشویق لازم را به او بدهندف زیرا این افراد از لحاظ هیجانی، بی ثبات، غیر قابل پیش بینی، اعتماد ناپذیر و نامنظم اند. فردی که چنین طرحواره ای در ذهنش شکل گرفته باشد، معتقد است هر لحظه امکان دارد افراد مهم زندگی اش بمیرند یا این که او را رها کنندو به فرد دیگری علاقمند شوند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394).. بی اعتمادی/بدرفتاری انتظار این که دیگران به انسان ضربه می زنند، بدرفتارند، انسان را سرافکنده می کنند، دروغ می گویند و دغل کار و سودجو هستند. چنین انتظاری باعث می شود فرد وقایع پیرامون را به گونه ای خاص ادراک کند؛ آسیبی که به فرد .ارد نموده اند، عمدی بوده و یا اینکه در نتیجه بی مبالاتی و غفلت مفرط پدید آمده است. ممکن است فرد احساس کند همیشه یک نفر موجودی او را می دزدد و یا حق او را می خورد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). محرومیت هیجانی انتظار اینکه تمایلات و نیازهای فرد به حمایت عاطفی به اندازه کافی از جانب دیگران ارضاء نمی شوند. سه نوع محرومیت مهم وجود دارد که عبارتند از: الف) محرومیت از محبت: فقدان توجه، عطوفت، یا همراهی. ب) محرومیت از همدلی: درک نشدن، به حرف دل فرد گوش ندادن، عدم خود افشایی یا در میان نگذاشتن احساسات با دیگران. ج) محرومیت از حمایت: نداشتن منبع قدرت، جهت دهی یا راهنمایی نشدن از سوی دیگران. نقص/شرم احساس این که فرد در مهم ترین جنبه های شخصیت اش، انسانی ناقص، نامطلوب، بد حقیر و بی ارزش است یا این که در نظر افراد مهم زندگی اش، فردی منفور و نامطلوب به حساب می آید. همچنین این طرحواره، حساسیت بیش از حد نسبت با انتقاد، طرد، سرزنش، کمرویی، مقایسه های نابجا، احساس ناامنی در حضور دیگران و حس شرمندگی در ارتباط با عیب و نقص های درونی را در بر می گیرد. این نقاط ضعف ممکن است شخصی (تکانه های خشم، تمایلات جنسی غیر قابل پذیرش، خودخواهی) یا عمومی باشند (ظاهر جسمی نامطلوب و مشکلات اجتماعی) (یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). انزوای اجتماعی/بیگانگی احساس این که فرد از جهان کناره گیرری کرده و با دیگران متفاوت است یا این که به جامعه و گروه خاص تعلق خاطر ندارد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). خودگرادانی و عملکرد مختل انتظاراراتی که فرد از خود و محیط دارد با توانایی های محسوس او برای جدایی، بقا و عملکرد مستقل یا انجام موفقیت آمیز کارها تداخل می کنند. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که اعتماد به نفس کودک را کاهش می دهند، گرفتارند، بیش از حد از کودک محافظت می کنند یا این که نتوانسته اند کودک را به انجام کارهای بیرون از خانواده تشویق کنند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). وابستگی/کفایت اعتقاد به این که فرد نمی تواند مسئولیت های روزمره را (مثل مراقبت از دیگرانف حل مشکلات روزانه، قضاوت خوب، از عدهده تکلیف جدید برآمدن و تصمیم گیری صحیح) بدون کمک قابل ملاحظه دیگران در حد قابل قبولی انجام دهد. این حالت اغلب به صورت درماندگی ظاهر می شود(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری ترس افراطی از این که فاجعه نزدیک است و هر لحظه احتمال وقوع ان وجود دارد و این که فرد نمی تواند از ان جلو گیری کند. ترس ها بر یک یا چند جنبه متمرکزند: الف) حوادث پزشکی مانند حمله های قلبی و ابتلا به ایدز، ب)وقلیع هیجانی مانند دیوانه شدن، ج)سوانح محیطی مانند گیر افتادن در اسانسور، قربانی جنایت شدن، سقوط هواپیما و زمین لرزه (یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). خود تحول نیافته /گرفتار ارتباط عاطفی شدید و نزدیکی بیش از حد با یکی از افراد مهم زندگی به قمیت از دست دادن فردیت یا رشد اجتماعی طبیعی. غالبا اعتقاد بر این است که هیچ یک از این افراد گرفتار، بدون حمایت دیگری قادر به ادامه زندگی نبوده یا نمی توانند شاد باشند. فردی که چنین طرحواره ایدارد ممکن است احساس کند وجودش در دیگری ادغام شده و هویت جداگانه ای ندارد. این طرحواره اغلب به صورت احساس پوچی و سردرگمی، جهت نداشتن و بی هدفی و یا در موارد شدید به صورت شک و تردید در موجودیت ساختار وجودی فرد بروز می کند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). شکست باور به این که فرد شکست خورده است یا در آینده شکست خواهد خورد و این که شکست برای او اجتناب ناپذیر است. فرد در مقایسه با همسالانش در حوزه های پیشرفت (مثل تحصیل، شغل و ورزش، ..) غالبا احساس بی کفایتی می کند. اغلب شامل این باور است که شخص دیوانه، بی استعداد، نالایق و نادان است و نسبت به دیگران، موفقیت کمتری دارد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). محدودیت های مختل نقص در محدودیت های درونی، احساس مسئولیت در قبال دیگران با جهت گیری نسبت به اهداف بلندمدت زندگی. این طرحواره ها منجر به بروز مشکلاتی در رابطه با رعایت حقوق دیگران، همکاری با دیگران، تعهد یا هدف گزینی و رسیدن به اهداف واقع بینانه می شود. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که به جای انضباط، مواجهه مناسب، محدودیت های منطقی، مسئولیت پذیری، همکاری متقابل و هدف گزینی؛ وجه مشخصه آنها، سهل انگاری افراطی، سردرگمی، یا حس برتری است. در برخی موارد، کودک ممکن است نتواند ناراحتی عادی و معمولی را تحمل کند یا این که ممکن است هدایت، جهت مندی و راهنمایی کافی دریافت نکرده باشد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). استحقاق/بزرگ منشی فردی که چنین طرحواره ای دارد معتقد است که نسبت به دیگران یک سر و گردن، بالاتر است، حقوق ویژه ای برای خودش قائل است و تعهدی نسبت به رعایت اصول روابط متقابل که راهنمای تعاملات اجتماعی بهنجار هستند، ندارد. اغلب بر این نکته پافشاری می کند که دیگران باید هر آنچه را که او می خواهد برایش فراهم کنند، بدون توجه به این که آیا درخواست او منطقی است، چه چیزی از نظر دیگران معقول است، یا این که چه هزینه ای برای دیگران دارد. چنین افرادی برای این که بتوانند کسب قدرت کنند و یا دیگران را کنترل نمایند، تمرکز افراطی بر برتری جویی (برای مثال موفق ترین، با استعداد ترین و ثرروتمند ترین شدن) دارند (هدف اولیه کسب توجه یا پذیرش از سوی دیگران نیست). گاهی اوقات برای این که فرد بتواند تمایلات خود را ارضاء کند، بدون همدلی با دیگران و یا بدون توجه به نیازها و احساسات آنها، به رقابت افراطی یا کنترل رفتارهای دیگران روی می آورد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). خویشتن-داری و خود- انضباطی ناکافی مشکلات مستمر در خویشتن-داری مناسب و تحمل نکردن ناکامی ها در راه دستیابی به اهداف شخصی یا ناتوانی در جلوگیری از بیان هیجان ها و تکانه ها. در شکل های خفیف تر ان، بیمار به شدت از ناراحتی اجتناب می کند. فردی که چنین طرحواره ای دارد، درد را تحمل نمی کند، از مسئولیت پذیری پریزان است ، به هر قیمتی که شده از تعارض جلوگیری می کند و زیاد به خودش سخت نمی گیرد. این عوامل باعث می شود از رضایت شخصی، تعهد و انسجام شخصی چنین فردی جلوگیری شود. دیگر جهت مندی تمرکز افراطی بر تمایلات، احساسات و پاسخ های دیگران به گونه ای که نیازهای خود فرد نادیده گرفته می شود. این کار به منظور دریافت عشق و پذیرش، تداوم ارتباط با دیگران یا اجتناب از انتقام و تلافی صورت می گیرد. در این طرحواره ها، فرد معمولا هیجانات و تمایلات طبیعی خود را واپس می زند و نسبت به آنها ناآگاه است. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آیند که کودک را با قید و شرط پذیرفته اند: کودک به منظور دستیابی به توجه، عشق و پذیرش دیگران باید جنبه های مهم شخصیت خود را در بسیاری از این خانواده ها، نیازها و تمایلات هیجانی والدین و منزلت اجتماعی، در مقایسه با نیازها و احساسات کودک، ارزش بیشتری دارند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). اطاعت احساس اجبار نسبت به واگذاری افراطی کنترل خود به دیگران. این کار معمولا برای اجتناب از خشم، محرومیت، یا انتقام صورت می گیررد. دو نوع از مهم ترین اطاعت ها غبارتند از: الف)اطاعت از نیازها: واپس زنی تمایلات، تصمیمات و ترجیحات شخصی. ب)اطلاعت از هیجان ها: واپس زنی هیجانات شخصی بویژه خشم. معمولا این طور به نظر می رسد که تمایلات، عقاید و احساسات فرد، فاقد ارزشند یا برای دیگران اهمیت ندارند. این طرحواره، اغلب به شکل اطاعت افراطی همراه با حساسیت بیش از حد نسبت به احساسات دیگران تجلی می یابد. این طرحواره به طور کلی منجر به خشمی می شود که در قالب یکسری نشانه های ناسازگارانه از جمله رفتارهای منفعل-پرخاشگرانه، طغیان های عاطفی کنترل نشده، علایم روان تنی، کناره گیری از عواطف، برون ریزی و سوءمصرف مواد آشکار می شود(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). ایثار تمرکز افراطی بر ارضاء نیازهای دیگران در زندگی روزمره که به قیمت عدم ارضای نیازهای خود فرد تمام می شود. رایج ترین دلایل انجام این کار عبارتند از: جلوگیری از آسیب رساندن به دیگران، جلوکیری از احساس گناه ناشی از خود خواهی یا تداوم ارتباط با افراد نیازمند این امر اغلب از حساسیت بیش از حد نسبت به درد و رنج دیگران ناشی می شود. چنین طرحواره ای منجر به این احساس می شود که نیازهای فرد ایثارگر به قدر کافی ارضاء نمی شوند و همچنین باعث رنجش افرادی می شود که او از آنها نگهداری می کند(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). پذیرش جویی/جلب توجه تاکید افراطی در کسب تایید، توجه و پذیرش از سوی دیگران که مانع شکل گیری معنایی مطمئن و واقعی از خود می شود. احساس ارزشمندی فرد، بیشتر به واکنش های دیگران وابسته است تا به تمایلات طبیعی خودش. گاهی اوقات این طرحواره با تاکید افراطی بر مقام و منزلت، قیافه و ظاهر، پذیرش اجتماعی، پول یا پیشرفت مشخص می شود و وسیله ای است برای دستیابی فرد به تایید، تحسین و توجه دیگران (هدف اولیه از دستیابی به تایید، تحسین، توجه دیگران، کسب قدرت یا توانایی کنترل دیگران نیست). این طرحوارهف اغلب منجر به اتخاذ تصمیماتی غیر قابل اطمینان و ناخوشایند در مورد وقایع مهم زندگی می شود یا این که منجر به حساسیت بیش از حد نسبت به طر می گردد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). گوش به زنگی بیش از حد و بازداری تاکید افراطی بر واپس زنی احساسات، تکانه ها و انتخاب های خود انگیخته فرد یا برآورده ساختن قواعد و انتظارات انعطاف ناپذیر و درونی شده درباره عملکرد و رفتار اخلاقی که اغلب منجر به از بین رفتن خوشحالی، ابراز عقیده، آرامش خاطر، روابط نزدیک و سلامتی می شود. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که در آنها عصبانیت، توقع و گاهی اوقات تنبیه مشاهده می شود: در این خانواده ها، بر عملکرد عالی، بی نقص گرایی، وظیفه شناسی، پیروی از قوانین، پنهان سازی هیجان هاف اجتناب از اشتباه تاکید می شود، در عین حال که به لذت، خوشحالی و آرامش اهمیت چندانی داده نمی شود. معمولا در چنین افرادی تمایلی نهفته نسبت به بدبینی و نگرانی وجود دارد، بدین صورت که اگر افراد نتوانند در تمام اوقات گوش به زنگ باشند، همه چیز از هم می پاشد(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). منفی گرایی/بدبینی تمرکز عمیق و مداوم بر جنبه های منفی زندگی (درد، مرگ، دلخوری، فقدان، عدم توافق، تعارض، گناه، مشکلات حل نشده، اشتباهات بالقوه، خیانت، کارهایی که اشتباه انجام می شوند و ... ) همراه با دست کم گرفتن جنبه های مثبت و خوش بینانه زندگی یا غفلت از آنها. این طرحواره معمولا شامل انتظارات افراطی در طیف وسیعی از موقعیت های کاری، مالی و بین فردی است که خود این حالت منجر به اشتباهات شدیدی می شود، به طوری که شخص در نهایت احساس می کند زندگی شخصی اش از هم پاشیده است. اغلب باعث ترس غیر معمول از اشتباه کردن می شودف اشتباهی که ممکن است منجر به ورشکستگی مالی، فقدان، تحقیر و سر افکندگی یا گیر افتادن در یک موقعیت بد بشود. از انجا که نتایج منفی بالقوه چنین حالت هایی، اغراق آمیز است، مشخصه این بیماران، نگرانی مزمن، گوش به زنگی، غر زدن یا بلاتکلیفی است(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). بازداری هیجانی بازداری افراطی اعمالف احساسات و ارتباطات خود انگیخته که معمولا به منظور اجتناب از طرد دیگران، احساس شرمندگی و از دست دادن کنترل بر تکانه های شخصی صورت می گیرد. معمولی ترین حوزه هایی که بازداری در مورد آنها اعمال می شود عبارتند از: الف)بازداری از بروز خشم و پرخاشگری. ب)بازداری از بیان تکانه های مثبت (از قبیل خوشحالیف محبت، برانگیختگی جنسی و بازی). ج) بازداری از بیان آسیب پذیری یا بیان راحت و صریح احساسات و نیازهای شخصی. د)تاکید افراطی بر عقلانیت و نادیده گرفتن هیجان ها(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی باور اساسی مبنی بر این که فرد برای رسیدن به معیارهای بلند پروازانه دربازه رفتار و عملکرد خود ف باید کوشش فراوانی به خرج دید و این کار معمولا برای جلوگیری از انتقاد صورت می گیرد. این طرحواره به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که تحت فشارند، نسبت به خودشان و دیگران بیش از حد عیب جویی می کنند و توقع دارند کارها را با کیفیت عالی و در کوتاه ترین زمان انجام شوند. این طرحواره اغلب منجر به نقص های جدی در احساس لذت، آرامش، سلامتی، احساس ارزشمندی، پیشرفت یا روابط رضایت مندانه می شود و معمولا به شکل های زیر بروز می کند: الف)بی نقص گرایی، توجه غیر معمول به جزئیات یارازیابی کمتر از حد عملکرد خود در مقایسه با عملکرد دیگران. ب) قوانی غیر قابل انعطاف و باید ها، در بسیاری از حوزه های زندگی از جمله معیارهای بالا و غیر واقع بینانه اخلاقی، فرهنگی و مذهبی. ج)دغدغه زمان و کارامدی به منظور انجام کار بیشتر(یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). تنبیه باور اساسی مبنی بر این که افراد باید به خاطر اشتباهاتشان،شدیدا تنبیه شوند. اغلب شامل احساس خشم، نابردباری و بی صبری نسبت به کسانی (از جمله خود فرد) است که طبق معیارها و انتظارات او عمل نکردند. معم.لا این گونه افراد، به دلیل در نظر نگرفتن شرایط ویژه، نادیده گرفتن مشکلات دیگران و عدم همدلی با احساسات آنها، نمی توانند از اشتباهات خودشان و دیگران چشم پوشی کنند (یانگ و همکاران،2004؛ ترجمه حمید پور و اندوز،1394). مروری بر پژوهش های انجام شده در زمینه طرحواره های ناسازگار اولیه پژوهش های داخلی شهامت (1389) پژوهشی با هدف پيش بيني علائم سلامت روان با استفاده از طرحواره هاي ناسازگار اوليه انجام داد. به اين منظور دو پرسشنامه فرم کوتاه طرحواره يانگ (YSQ-SF) در چارچوب نظريه درماني مبتني بر طرحواره جفري يانگ و پرسشنامه سلامت عمومی  (GHQ)بر 159 دانشجوي دانشگاه فردوسي مشهد اجرا گرديد. تحليل نتايج اين پژوهش با استفاده از نسخه 17 نرم افزار SPSS با روش تحليل رگرسيون چندگانه صورت گرفت. نتايج بيانگر رابطه معنادار طرحواره هاي ناسازگار اوليه و علائم سه گانه جسماني سازي، اضطراب و افسردگي بود. در اين ميان طرحواره نقص/ شرم به طرز معناداري (P<0.01) هر سه علامت را پيش بيني کرد. از طرفي بخشي از واريانس هر اختلال توسط طرحواره هاي خاصي به صورت معنادار پيش بيني شد. کرمي، بهرامي، محمدي آريا، اصغرنژادفريد، فخري (1392) پژوهشی با هدف بررسی رابطه طرحواره هاي ناسازگار اوليه و جامعه ستيزي در زنان بي خانمان وابسته به مواد پرداختند. روش پژوهش از نوع همبستگي و جامعه آماري حدود 800 زن بي خانمان وابسته به مواد در مکان هاي مختلف شهر تهران بود. از ميان اين مکان ها مرکز گذري خانه خورشيد و خوابگاه زنان تولد دوباره و تمام پارک هاي جنوب شهر تهران انتخاب شدند و به روش در دسترس 60 نفر به خرده مقياس جامعه ستيزي نسخه دوم تجديد نظر شده پرسشنامه چندوجهي مينه سوتاي جيمز بوچر 1989 و نسخه کوتاه پرسشنامه طرحواره هاي ناسازگار اوليه يانگ 1998 پاسخ دادند. يافته ها نشان داد جامعه ستيزي 73% از زنان بي خانمان وابسته به مواد بالا است و در طرحواره هاي ناسازگار اوليه در زيرمقياس ها ي ايثار بالاترين و در وابستگي/بي کفايتي پايين ترين نمره را دارند. به علاوه طرحواره هاي انزواي اجتماعي/ بيگانگي با بيشترين و وابستگي/ بي کفايتي با کمترين مقدار مي تواند 35% از واريانس جامعه ستيزي را پيش بيني کند. خدابخشی کولایی و همکاران(1392) پژوهش با هدف مقايسه طرحواره های ناسازگار اوليه و نگرش صميمانه در مردان متأهل پيمان شکن و غير پيمان شکن پرداختند. يافته های پژوهش نشان داد بين نگرش صميمانه و طرحواره های شناختی در مردان پيمان شکن و غيرپيمان شکن تفاوت وجود داشت (006/0> P) همچنين بين نگرش صميمانه در گروه پيمان شکن و غير پيمان شکن تفاوت معناداری وجود داشت. همچنين، طرحواره های شناختی را در گروه مردان پيمان شکن می تو ان از طريق نگرش های صميمانه پيش بينی کرد. ذوالفقاری و همکاران (1387) پژوهشی با هدف بررسی رابطه بین طرحواره های ناسازگار اولیه و صمیمیت زناشویی در زوجین عادی پرداختند. نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان می دهد که بین طرحواره های ناسازگار اولیه با ابعاد صمیمیت زناشویی همبستگی منفی و معناداری وجود دارد، یعنی هرچه طرحواره ها ناسازگارتر می شوند صمیمیت زناشویی کاهش می یابد. از سوی دیگر قابل اشاره است که بین زنان و مردان از نظر طرحواره ها تفاوت معناداری وجود نداشته است و فقط در بعد صمیمیت بدنی نمرات مردان بیش از زنان بوده است. این بررسی نشان داد که طرحواره های مربوط به «محدودیت های مختل» که شامل استحقاق، بزرگ منشی و خویشتن داری ناکافی می باشد؛ بیشترین نقش را در عدم صمیمیت زناشویی ایفا می کنند. یوسف نژاد شیروانی و همکاران (1390) پژوهشی با هدف تعیین رابطه رضایت از زندگی با طرحواره‌های ناسازگار اولیه در دانشجویان انجام دادند. پژوهش از نوع همبستگی و جامعه آماری دانشجویان دانشگاههای شهر بابل بودند که از بین آنها 300 نفر از رشته‌های مختلف (150 دختر و 150 پسر) به روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه‌ای انتخاب شدند. ابزارهای سنجش شامل فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره‌های ناسازگار اولیه (YSQ-SF) (یانگ، 2005) و پرسشنامه رضایت از زندگی (داینر و همکاران، 1985) بود. داده‌ها از طریق ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چندگانه (شیوه گام به گام) و آزمون t گروههای مستقل تحلیل شد. یافته‌ها نشان داد بین ِمحرومیت هیجانی، انزوای اجتماعی، نقص / شرم، شکست، وابستگی/ بی‌کفایتی، آسیب‌پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، اطاعت، از خودگذشتگی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه / عیب‌جویی افراطی، خویشتن‌داری و خودانضباط ناکافی با رضایت از زندگی رابطه منفی معنادار وجود دارد (05/0 > P و 01/0>P). تحلیل رگرسیون نشان داد محرومیت هیجانی، نقص/ شرم و وابستگی/ بی‌کفایتی با رضایت از زندگی دارای رابطه چندگانه معنادار هستند (01/0 > P ). آزمون t گروههای مستقل نشان داد بین دانشجویان دختر و پسر در خرده‌مقیاس‌های بی‌اعتمادی/ بدرفتاری، شکست، آسیب‌پذیری نسبت به ضرر یا بیماری و معیارهای سرسختانه / عیب‌جویی افراطی تفاوت معناداری وجود دارد. پژوهش های خارجی کارول و کالوتی (2014) در پژوهشی به بررسی رابطه طرحواره های ناسازگار اولیه و اختلال شخصیت در گروهی از زندانیان پرداختند. برای این این منظور 119 نفر از مردان زندانی را به عنوان نمونه پژوهش مورد بررسی قرار داند. و اطلاعات با استفاده از پرسشنامه طرحواره یانگ و پرسشنامه شخصیت چند محوری میلون مورد بررسی قرار گرفت. این پژوهش نشان داد که شایع ترین اختلالات شخصیت اختلال شخصیت خودشیفتگی، پارانویا و اختلال وسواس و اختلال شخصیت ضد اجتماعی بود که این اختلالات با چند نمونه از طرحواره های ناسازگار اولیه مرتبط بودند. اختلال شخصیت خود شیفته بیشتر با استحقاق و بزرگ منشی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی بیشتر با محدودیت عملکرد مختل مرتبط بودند. بیدادیان و همکاران (2011) پژوهشی با هدف بررسی نقش طرحواره های ناسازگار اولیه در کیفیت زندگی انجام دادند.برای این منظور 60 نفر از افراد مبتلا به چاقی را در کلنیک کاهش وزن بیمارستان سینا انتخاب کردند. تمام شرکت کنندگان فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره ناسازگار اولیه را تکمیل نمودند. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که جنبه های از کیفیت زندگی با طرحواره های ناسازگار اولیه رابطه منفی دارند. نتایج تجزیه و تحلیل رگرسیون نشان داد که طرحواره های ناسازگار اولیه مانند محرومیت عاطفی، بی اعتمادی/سوءاستفاده، کنترل و انضباط می تواند نمره کیفیت زندگی کل را پیش بینی نمایند. منابع فارسی بیاضی، محمدحسین؛ گوهری، زکیه؛ حجت، سیدکاوه؛ بهراد، آرمان. (1392). رابطه بین طرحواره های هیجانی با میزان اضطراب وافسردگی و سبک ها ی مقابله با استرس در بیماران کرونری قلب. مجله علوم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی خراسان جنوبی، دوره 5، شماره 5: 56-43. پوراسمعلي، اصغر؛ بيرامي، منصور؛ هاشمي، تورج. (1391). رابطه عامل هاي شخصيتي و زير مولفه هاي بخشش در بين دانشجويان. انديشه و رفتار (روانشناسي كاربردي)، دوره 6 ، شماره 23: 93-83. پيرساقی، فهيمه؛ نظری، علی محمد؛ نعيمی، قادر؛ شفائی؛ محمد. (1394).تعارض های زناشويي؛ نقش سبک های دفاعی و طرحواره‌های هيجانی. روان پرستاری، دوره 3، شماره 1: 69-59. خدابخش، محمد رضا و کیانی، فریبا. (1392). بررسی نقش عفو در سلامت و بهزیستی روان شناختی دانشجویان. مجله تحقیقات نظام سلامت، 9 (10): 1061-1050. خدابخشی کولایی، آناهیتا؛ بسازی مطلق، طیبه؛ تاجیک اسماعیلی، عزالله؛ تقوایی، داوود؛ رحمتی زاده، معصومه. (1393). طرحواره های ناسازگار اولیه و نگرش صمیمانه در مردان متاهل پیمان شکن و غیر پیمان شکن. روان پرستاری، دوره 2: شماره3: 23-12. داتیلیو، فرانک و بیرشک، بهروز. (1385). رفتار درمانی شناختی زوج ها- بخش دوم: مقاله مروری. تازه های علوم شناختی، سال 8، شماره 3: 80-71. داتیلیو، فرانک. (2010). درمان شناختی رفتاری با زوجها و خانواده ها: راهنمای جامع برای درمانگران. ترجمه نبی الله خواجه، پریناز سجادیان، فاطمه بهرامی (1391). تهران: ارجمند. ذوالفقاری، مریم؛ فاتحی زاده، مریم؛ عابدی، محمد رضا. (1387). تعیین رابطه بین طرحواه های ناسازگار اولیه با ابعاد صمیمیت زناشویی زوجین شهر اصفهان. خانواده پژوهشی، سال چهارم، شماره15: 261-247. زندی پور، طیبه؛ آزادی، شهدخت؛ ناهید پور، فرزانه. (1390). بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی، بخشش و سلامت روان در زوج های مراجعه کننده به مراکز بهداشت گچساران. فصلنامه علمی پژوهشی جامعه شناسی زنان، سال دوم، شماره دوم:18-1. زندي پور، طيبه؛ شفيعي نيا، اعظم؛ حسيني، فاطمه. (1387). رابطه بخشش خيانت همسر و سلامت روان زنان متاهل. پژوهش هاي مشاوره (تازه ها و پژوهش هاي مشاوره)، دوره 7، شماره 28: 66-53. شهامت، فاطمه. (1389). پيش بيني نشانه هاي سلامت عمومي (جسماني سازي، اضطراب و افسردگي) بر اساس طرحواره هاي ناسازگار اوليه. پژوهش هاي نوين روانشناختي (روانشناسي دانشگاه تبريز)، شماره 20، دوره 5: 124-103. غباری بناب، باقر. (1379). رفتار بخشایشگرانه در نهج الباغه، بررسی مبانی نظری و انسان شناختی و کشف اثرات روان شناختی آن. پژوهش های تربیت اسلامی، شماره 4: 310-289. غباری بناب، باقر؛ کیوان زاده، محمد؛ و وحدتی تربتی. (1387). بررسی رابطه بین عفو و گذشت و سلامت روانی در دانشجویان علوم پزشکی. مجله روان شناسی و علوم تربیتی، سال 38، شماره 2: 180-167. فرانکن، رابرت. (2005). انگیزش و هیجان. مترجمان: حسن شمس اسفند آباد، غلامرضا، محمودی، سوزان امامی پور (1384).تهران: نشر نی. قدیری، محمد حسین. (1384). مدیریت خشم. نشریه معرفت، شماره 14: 106-93. کرمي، الهام؛ بهرامي، هادي؛ محمدي آريا، عليرضا؛ اصغرنژادفريد، علي اصغر؛ فخري، زهرا.(1392). رابطه طرحواره هاي ناسازگار اوليه و جامعه ستيزي در زنان بي خانمان وابسته به مواد. روان شناسي كاربردي، دوره 7 ، شماره 2 (پياپي 26): 110-93. لواف پورنوری، فرشاد؛ زهرا کار، کیانوش؛ و آذر هوش فتیده، زهرا. (1393). تبیین نقش اثر بخشی مداخله ی بخشش فرایند محور در کاهش انگیزه های انتقام جویی و دوری گزینی دانش آموزان پسر دوره راهنمایی. مجله روان شناسی مدرسه، دوره 3، شماره 2: 185-170. لی هی، رابرت ال؛ تیرچ، دنیس؛ ناپولیتانو، لیزا ا. (2007). تکنیک های تنظیم هیجان در روان درمانی (راهنمای کاربردی). ترجمه عبدالرضا منصوری راد. (1393)، تهران: ارجمند. محمدخاني، شهرام؛ سليماني، حميده؛ سيدعلي نقي، سيداحمد. (1393). نقش طرحواره هاي هيجاني در تاب آوري "افراد مبتلا به HIV". مجله دانش و تندرستي ، دوره 9 ، شماره 3 : 10-1. میر احمدی، منصور. (1393). بخشش و سلامت روان. نشریه سلامت روان، شماره سوم: 3-1. ورثینگتون، اورت، ال؛ دابلیو، بری، جک؛ و پاروت، لس. (بی تا). کینه توزی، گذشت، دین و سلامتی. ترجمه مجتبی حیدری (1383). نقد و نظر، شماره 33 و 34: 294-248. یانگ، جفری؛ کلوسکو، ژانت؛ و ویشار، مارجوری. (2004). طرحواره درمانی (راهنمای کاربردی برای متخصصان بالینی.جلد اول، ترجمه حسن حمید پور و زهرا اندوز (1394)، تهران: ارجمند. یوسف نژاد شیروانی، مائده و پیوسته گر، مهرانگیز. (1390). رابطه رضایت از زندگی و طرحواره های ناسازگار اولیه در دانشجویان. دانش و پژوهش در روان شناسی کاربردی، سال دوازدهم، شماره 2: 65-55. منابع لاتین Berry, J. W. & Worthington, E. L. Jr. (2001). Forgiveness, relationship quality, stress while imagining relationship events, and physical and mental health. Journal of Counseling Psychology, 48, 447–455. Bidadian, M., Bahramizadeh, H., & Poursharifi, H. (2011). Obesity and Quality of Life: The Role of Early Maladaptive Schemas. Journal of Social and Behavioral Sciences, 30, 993-998. Brock, Joy. P. (2014). Examining the Relationships between Early Maladaptive Schemas, Forgiveness and Vengeance. Doctoral dissertation, Regent university. Retrieved from http.proquest.com/docriew/1534533290. Bromberger, J. T., & Marrhews, K. A. (1996). A زfeminineس model of vulnerability to depressive symptoms: A longitudinal investigation of middle-aged woman. Journal of Personality and Social Psychology, 70, 591-598. Buss, D. M. (1996). Social adaptation and the five major factors of personality. In J. S. Wiggins (Ed.), The five-factor model of personality: Theoretical perspectives (pp. 180-207). New York: Guilford Press. Ciuluvica, C., Ameriob, P., Fulcheri, M. (2014). Emotion Regulation Strategies and Quality of Life in Dermatologic Patients . Procedia – Social and Behavioral Sciences, 127:661 – 665. Coats, A. H.,& Blanchard-Fields, F. (2008). Emotion regulation in interpersonal problems: the role of cognitive-emotional complexity, emotion regulation goals, and expressivity. Psychol Aging;23(1):39-51. Corral, C., & Calvete, E. (2014). Early maladaptive schemas and personality disorder traits in perpetrators of intimate partner violence. Span J Psychol, 17: 10.1017. Enright, R. D, & The Human Development study Group (1991). The moral development of forgiveness. In Hand book of moral behavior and development. Ed W. kurtines and J. GEWIRTZ, vol I ,123-152. Hillsdale, N. J Erlboum. Enright, R. D., & Fitzgibbons, R. P. (2000). Helping clients forgive: An empirical guide for resolving anger and restoring hope. Washington, DC: APA. Fitzgibbons, R. P. (1986). The cognitive and emotive uses of forgiveness in the treatment of anger. Psychotherapy, 23, 629-633. Friedman, H. S., & Booth-Kewley, S. (1987). The disease-prone personalityس: A meta-analytic view of the construct. American Psychologist, 42, 539-555. Friedman, H. S., Tucker, J. S., Tomlinson-Keasey, C., Schwartz, J. E., Wingard, D. L., & Criqui, M. H. (1993). Does chilhood personality predict longevity? Journal of Psrsonality and Social Psychology, 65, 176-185. Futterman, A. D., Kemeny, M. E., Shapiro, D., Polonsky, W., & Fahey, J. L. (1992). Immunological variability associated with experimentally-induced positive and negative affective states. Psychological Medicine, 22, 231-238. Gray, J. A. (1994). Three fundamental emotion systems. In P. Ekman & R. J. Davidson (Eds.), The nature of emotion (pp. 243-247). New York: Oxford University Press. Greenberg, L. S. (2002). Emotion-focused therapy: Coaching clents to work through their feeling. Washington, DC: American Psychological Association. Greenberg, L. S. (2007). Emotion in the therapeutic relationship in emotion- focused therapy. In P. L. Gilbert & R.L. Leahy (Ed), The therapeutic relationship in the cognitive behavioral psychotherapies (PP. 43-62). New York: Routledge. Holeman, V. T. (2003). Marital reconciliation: A long and winding road. Journal of Psychology and Christianity, 22, 30–42. John, P. P. (1990). The Big Five factor taxonomy: Dimensions of personality in the natural language and in questionnaires. In L. A. Pervin (Ed.), Handbook of personality: Theory and research (pp. 66-100). New York: Guiford Press. Kaplan, B. H. (1992). Social health and the forgiving heart: The Type B story. Journal of Behavior Medicine, 15, 3-14.Perini, C., Muller, F., & Buhler, F. (1991). Suppressed aggression accelerates early development of essential hypertension. Journal of Hypertension, 9, 499-503. Kiesler, D. J. (1983). The 1982 Interpersonal Circle: A taxonomy for complementarity in human transactions. Psychological Review, 90, 185-214. Lang, P. J., Bradley, M. M., & Cuthbert, B. N. (1990). Emotion, attention, and the startle reflex. Psychological Bulletin, 97, 377-395.Williams, R. (1989). The trusting heart. NY: Times Books. Luskin, F., Ginzberg, K., & Thoresen, C. E. (2005). The efficacy of forgiveness intervention in college age adults: Randomized controlled study. Humboldt Journal of Social Relations, 29, 163–184. McAdams, D. P. (1994). The person: An introduction to personality psychology (2nd ed.). Fort Worth, TX: Harcourt Brace. McCullough, M.E., Hoyt, W.T. and Rachal, K.C. (2000). What we know (and need to know) about assessing forgiveness constructs. In: M.E. McCullough, K.I. Pargament and C.E. Thoresen, Editors, Forgiveness: Theory, research, and practice, The Guilford Press, New York, NY, pp. 65–88. McEwen, B. S., & Stellar, E. (1993). Stress and the individual: Mechanisms leading to disease. Mullet, E., Neto, F. and Rivière, S. (2005). Personality and its effects on resentment, revenge, forgiveness, and self-forgiveness. In: E.L. Worthington, Editor, Handbook of forgiveness, Routledge, New York, pp. 159–181. North, T. (1987). Wrongdoing and forgiveness. Philosophy 62: 499-508. Orcutt, H. (2006). The prospective relationship of interpersonal forgiveness and psychological distress symptoms among college women. Journal of Counseling Psychology 53, PP. 350-361. Panksepp, J. (1982). Toward a general psychobiological theory of emotions. Behavioral and Brain Sciences, 5, 407-468. Pargament, K. I., & Rye, M. S. (1998). Forgiveness as a method of of religious coping. In E. L. Plutchik, R. (1994). The psychology and biology of emotion. New York: Harper Collins. Rainey, C. A. (2008). Are individual forgiveness interventions for adults more effective than groupinterventions? A Meta-Analysis. Dissertation for the degree of Doctor of Philosophy, Degree Awarded:Spring Semester. Rhodewalt, F., & Morf, C. C. (1995). Self and interpersonal correlates of the Narcissistic Personality Inventory: A review and new finding. Journal of Research in Personality, 29(1), 1-23. Ripley, J., & Worthington, E. L. (2002). Hope-focused and forgiveness-based groupinterventions to promote marriage enrichment. Journal of Counseling and Development,80, 452–464 Roberts, R. C. (1995). Forgiveness. American Philosophical Quarterly, 32, 289-306. Rusbult, C. E., Hannon, P. A., Stocker, S. L., & Finkel, E. J. (2005). Forgiveness and relational repair. In E. L. Worthington, Jr. (Eds.), Handbook of forgiveness. (pp. 185–205). New York: Brunner-Routledge. Rye, M. S., Pargament, K. I., Pan, W., Yingling, D. W., Shogren, K. A., & Ito, M. (2005). Can groupinterventions facilitate forgiveness of an ex-spouse? A randomized clinical trial. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 73, 880–892. Sandage, S. J., Worthington, E. L., Jr., Hight, T. L., & Berry, J. W. (2000). Seeking forgiveness: Theoretical context and an initial empirical study. Journal of Psychology and Theology, 28, 21-35. Sapolsky, R. M. (1994). Why zebras donصt get ulcers: A guide to stress, stress-related diseases, and coping. NY: Freeman. Toussaint, W. and Musick, E. (2001). Forgiveness and health: age differences in a V.S. probability sample. Journal of adult development. Vol.8, No.4. 249-257. Walrond-Skinner, S. (1998). “The function & Role of Forgiveness in working with Couples and families:Clearing the ground”. Journal of family therapy. 20, 3-19. Watson, D., & Tellegen, A. (1985). Toward a consensual structure of mood. Psychological Bulletin, 98, 219-235. Weiss, D., Hirt, R., Rarcic, N., Berxon, Y., Ben-Zur, H., Breznitz, S., Glaser, B., Baras, M., & Dorision, T. (1996). Studies in psychoneuroimmunology: Pshchological, immunological, and neuroendocrinological parameters in Israeli civilians during and after a period of Scud middile attacks. Behavioral Medicine, 22, 5-14. Witvliet, G. & Vrana, S. R. (1995). Psychophysiological responses as indices of affective dimensions. Psychophysiology, 32, 436-443. Worthington, E. L., Jr. (1988). Understanding the values of relious clients: A model and its application to counseling. Journal of Counseling Psychology, 35, 166-174. Worthington, E. L., Jr. (2000). Is there a place for forgiveness in the justice system? Fordham Urban Law Journal , 27, 1401-1414. Worthington, E. L., Jr., & Wade, N. G. (1999). The social psychology of unforgiveness and forgiveness and implications fot clinical practive. Journal of Social and Clinical Psychology, 18, 385-418.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود پروژه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید