پیشینه و مبانی نظری ویژگی های شخصیت (docx) 32 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 32 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
ویژگی های شخصیت
تعریف شخصیت:
صاحب نظران حوزه شخصیّت و روان شناسی از کلمۀ شخصیّت تعریفهای گوناگونی ارائه داده اند. از نظر ریشه ای، گفته شده است که کلمۀ شخصیّت که معادل کلمۀ Personality انگلیسی است درحقیقت از ریشه لاتین Persona گرفته شده که به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره می گذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره بر این مطلب دارد که شخصیّت هرکس ماسکی است که او بر چهرۀ خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد.
هیلگارد» (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوندتعریف میکنند.
شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود (شولتز،1384).
شخصیت از دیدگاه مردم: واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع صفت اخلاقی یا برجسته است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود «او با شخصیت است. »یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان پرورش شخصیت تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه «بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران راتحت تاثیر قرار می دهد اما در جهت منفی. شخصیت از دیدگاه روانشناسی: دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک ،نظریه روانکاوی نوین ،نظریه انسان گرایی، نظریه شناختی ، نظریه یادگیری اجتماعی و … در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است(کریمی،1386).
2-6- ویژگیهای شخصیت:
نظر به اینکه شخصیت تشکیل شده است از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز میسازد.می توان عنوان داشت که شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقریباً پایدار باقی میماند. روانشناسان شخصیت، ویژگیهای یگانه افراد و نیز مشابهتها بین گروههایی از افراد را مورد مطالعه قرار میدهند. بنابراین، توجه به شخصیت افراد و تمایز قائل شدن بین افراد بر اساس ویژگیهای شخصیتی آنان طی قرنهای متمادی همواره مورد بحث بوده است. اگر رجوعی به نظریات داشته باشیم خواهیم دید که ویژگیهای شخصیت همواره مد نظر صاحبنظران و نظریه پردازان قرار داشته است. فی المثل آنجائیکه بقراط اقدام به دسته بندی انسان کرده است. بقراط جوامع انسانی را بر اساس چهار خلط مزاجی، صفراوی، دموی، بلغمی و سوداوی تقسیم می کند. لومبروزو زیست شناس معروف، انسان ها را بر اساس علائم فیزیولوژیک تقسیم بندی می کند. و در دوران معاصر شلدون انسان ها را در سه گروه آندومورف، مزومورف و اکتومورف تقسیم بندی کرده است. اما در جدید ترین تقسیم بندی در حوزه روانشناسی توسط آیسنک، انسان ها بر دو گروه درون گرا و برون گرا تقسیم می شوند که هر کدام از این گروههای انسانی دارای ویژگیهای منحصر بفردی از نظر این نظریه پردازان هستند بنحوی که این ویژگیها نحوه زندگی و رفتارهای اجتماعی آنان را سمت و سوق ویژه ای می بخشد(کریمی،1386).
2-7- شکل گیری شخصیت:
از شخصیت تعارف مختلفی شده است که در این نوشته تنها به چند تعرف اکتفا می شود. شخصیت، بیانگر آن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد است که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتارهای آنهاست(عبدی، باباپور و صادری، 1387). در تعریف دیگری آورده شده که شخصیت عبارت است از سازمان متکاملی، مرکب از خصائص بدنی و روانی آدمی اعم از ذاتی و مکتسب که جمعاً معرف هویت فرد آدمی است و او را از سایر افراد جامعه به طور روشن متمایز می سازد. شخصیت حقیقتی است واحد و غیر قابل تقسیم که چگونگی سازگاری اختصاصی فرد آدمی را با محیط و اجتماع تعیین می کند(عابدینی، 1387).
در حوزه های علمی مختلف نسبت به شکل گیری شخصیت افراد نظریات متفاوتی ابراز شده است که اجمالاً می توان به دو گروه تاثیر ژن ها و تاثیر اجتماع در شکل گیری شخصیت اشاره کرد. هر چه به گذشته تاریخی برگردیم تاثیر ژن ها در شخصیت و منش انسان ها را پر رنگ تر از دوران معاصر – هر چند به صورت تلویحی – می توان مشاهده کرد که رفتار افراد ناشی از ذات آنان است و هر چه به دوران معاصر نزدیک تر می شویم رویکرد تاثیر اجتماع بر شخصیت و منش افراد فزونی می یابد.
در روانشناسی اجتماعی علاوه بر تاثیر روحی و روانی و ژنتیکی در شکل گیری شخصیت و منش انسان بر تاثیر موارد مختلف نهادها و محیط اجتماعی نیز تاکید می شود. حسب این رویکرد است که عنوان می شود افراد در محیط های اجتماعی دارای شخصیت های متفاوتی هستند. بعبارتی، بر اساس این رویکرد، افراد بر اساس نقش های مختلفی که در محیطهای اجتماعی متفاوت بر عهده می گیرند، شخصیت متفاوتی می یابند(شولتز و شولتز، 1386).
رویکردهای موجود در باب شخصیت دیدگاه های موجود درباره شخصیت، به دو دسته اصلی تقسیم میشوند:
الف) التقاط گرایی خیرخواهانه
ب) طرفداری متعصبانه
بسیاری ازموارد درباره شخصیت، در یکی از این دو دسته قرار میگیرند؛ اما نوع سومی هم هست که دارای اهمیت قابل توجهی هستند. این دسته از گرایش التقاط گرایی خیرخواهانه، گستردگی و موازنهای را که برای بررسی بسیاری از نظریههای مربوط به شخصیت ضروری است، کسب میکنند، و از طرفداری متعصبانه، این عقیده را که برخی از نظریهها از سایرین بهترند، وام میگیرند. هدف کلی «تحلیل تطبیقی»است، پرده برداشتن از شباهتها و تفاوتهای میان بسیاری ازرویکردهای موجود به شخصیت است، و این پردهبرداری را نقطه شروعی است برای تعیین اینکه سودمندترین رویکرد کدام است. تحلیل تطبیقی در جستجوی فهم بهتر، باید جامع، منظم و ارزیابی کننده باشد.اگر چه رویکردهای التقاطگرایی خیرخواهانه و طرفداری متعصبانه، هر یک مزایایی مختص به خویش دارند، با این حال، هنگامی که تعدادی از نظریههای سازگار در دسترس باشند، نه رویکرد التقاطگرایی خیرخواهانه موجب رشد این حوزه علمی خواهد شد، و نه رویکرد طرفداری متعصبانه. هیچ کس نمیکوشد تا ارزش نسبی انواع رویکردهای موجود را تعیین کند، و حتی در نسلهای بعدی، کسانی که دستاندر کارند به تقلید از اسلاف خود میپردازند و تنها، استادی و مهارتشان اندکی بیشتر میشود؛ ولی هیچگونه تغییرات چشمگیر و پیشرفتهای شگرف پدید نخواهد آمد، مگر اینکه نگرش تحلیل تطبیقی رشد یابد. افرادی که در این حوزه معرفتی کار میکنند، میتوانند به جای اینکه انرژی خود را در مناقشات متعصبانه و رقابت جویانه به هدر دهند، تشریک مساعی کنند و این تشریک مساعی مرحله متوسطی از رشد این حوزه معرفتی را فراهم میآورد (کریمی، 1384).
2-8- ماهیت شخصیت:
اکنون گزارهای راجع به ماهیت کلی شخصیت بیان می کنیم که بر حسب انواع اموری که شخصیت شناسان انجام میدهند معنیدار باشد: شخصیت عبارتست از مجموعه ثابتی از خصلتها و گرایشهایی که آن دسته از وجوه اشتراک و تفاوتهای رفتار روانشناختی افراد (افکار، احساسات و اعمال) را تعیین میکند که استمرار زمانی دارند و ممکن نیست بسادگی آنها را به عنوان نتیجه اختصاصی فشارهای اجتماعی و زیستشناختی موقتی فهم کنیم. تنها بخشی از این گزاره که ممکن است نیازمند توضیح باشد، گرایشها و خصلتهاست. «گرایشها» عبارتند از: فرآیندهایی که جهتگیری در افکار، احساسات و اعمال را معین میکنند؛ و "خصلتها" عبارتند از: ساختارهای ثابت شخصیت که نه برای حرکت به سوی اهداف یا تحقق کارکردها، بلکه برای تبیین واقعیت و محتوای اهداف یا مقتضیات بهکار میروند. «خصلتها» همچنین برای تبیین افکار، احساسات و اعمالی که علیالظاهر بیش از آنکه جهتدار باشند، در طبیعت تکرار میشوند، به کار میروند. نمونهای از یک «گرایش» میتواند تلاش برای وصول به کمال در زندگی باشد، در حالیکه «خصلتهای» مرتبط آرمانهاییاند، مثل زیبایی یا بزرگواری که کمال را معین میکنند (شاملو، 1382).
2-9- شخصیت شناس:
"شخصیت شناس»؛ یعنی کسی که کارشناس در مطالعه و فهم الگوهای هماهنگ افکار، احساسات و افعالی است که افراد نشان میدهند. مسلما بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان را میتوانیم با این تعریف، شخصیت شناس بنامیم. کار ایشان مشتمل بر یکی یا همه این فعالیتهای چهارگانه است: روان درمانی، ارزشیابی، تحقیق و نظریهپردازی.( موری ۱۹۳۸) هدف کلّی شخصیت شناس، «طبقهبندی» سبکهای هستی، همراه با تعیین واضح شباهتها و تفاوتهای موجود میان دستههای داخل در طبقهبندی است.شخصیتشناس با پذیرش این امر که فشارهای اجتماعی و زیستی در رفتار اثر میگذارند، مخالف نیست، بلکه به گمان او تأکید خاص بر این عوامل، سادهانگاریِ بیش از اندازه در فهم زندگی است؛ یعنی در حقیقت، رفتار افراد تحتتأثیر شخصیتهای ایشان نیز هست(شولتزو شولتز، 1386).
2-10- معرفتهای سه گانه شخصیت شناس:
از آنجا که روانشناسی ادّعا میکند یک علم تجربی است، ممکن است گمان رود که همه گزارههای نظری شخصیت شناس نتیجه تحقیقند؛ اما تحقیق یا اکتشافی است یا تأییدی. تحقیق «اکتشافی» مستلزم مشاهده نظاممند رفتار در یک گروه معقول بزرگ است که به عنوان نماینده عموم انسانها برگزیده شدهاند، و هدف این تحقیق، بیان فرضیههایی است در مورد ماهیت و هدف رفتار. سپس این فرضیهها از حیث صحت و سقم تجربیشان در تحقیقات تأییدی، آزموده میشوند. البته مهم است که تأکید کنیم براینکه نظریههای شخصیت، منحصرا ـ یا حتی اولاً و بالذات ـ بر معرفت تجربی مبتنی نیستند؛ زیرا معرفت تجربیای که در دسترس شخصیتشناس است، هنگامی که در کنار غنا و پیچیدگی انسانها و زندگیهایشان گذاشته شود، کافی نیست، و گاهی بهقدری متعصبانه است که باید به صورتی جدّی کلیّتش محدود شود. شمول نظریههای شخصیت نسبت به گزارههایی که مبنای محکمی در تحقیق ندارند، صرف نظر از اینکه زیانبار نیست، در مرحله اولیه رشد این حوزه تحقیقاتی، رویّه بالقوه سودمندی است؛ زیرا آزادی عملی که این رویّه به آدمی میدهد، به نظریه پرداز اجازه میدهد که پیچیدگی کامل انسان را ملاحظه کند. در مجموع، هیچگاه نظریه در هیچ زمینهای عملاً محدود به گزارههای مبتنی بر معرفت تجربی صِرف نمیشود. بعلاوه گزارههای غیر تجربی، نمایانگر دو نوع خاص دیگری از معرفت هم هست؛ یعنی معرفتهایی که مبتنی بر فرآیندهای شهود و تعقل است. برای فهم قدر و قیمتِ «شهود»، اوقاتی را که فهم معنای آنچه رخ میدهد شما را در قبضه میگیرد، فهمی که مبهم، شخصی و عاطفی است، اگر چه زنده، بیواسطه و جذّاب هم هست. محتوای این حدسیها همان «معرفت شهودی» است. در مقابل، اوقاتی هست که در آنها شما بدقت و آرامی، معنای اجزاء و لوازم اموری را بررسی کامل میکنید، و به برکت استنتاج از مجموعهای از فروض به نتایج خودتان دست مییابید. در این مورد، «معرفت عقلی» تأملی، صریح، منطقی، تحلیلی، دقیق و عقلانی است؛ چه بسا ممکن است نظریات شخصیت شناس، تجسّم آمیزهای از مجموعه دانشِ شهودی، عقلی و تجربی باشد. هنرمندان در پرورش خیال، و الهیّون در ساختن بنای ایمان، اوّلاً و بالذات با معرفت شهودی سر و کار دارند، در حالیکه «تعقل» بوضوح شاخص ریاضیدان و فیلسوف است (شولتز،1384).
هر یک از این سه شیوه معرفت میتواند به عنوان محک دو شیوه دیگر مطرح باشد. چیزی که بر اساس استدلال، معقول به نظر میرسد، ممکن است به قدری شهود را جریحهدار سازد که ایجاد محدودیتهایی را در فروض عقلی پیشنهاد کند و چیزی که از نظر تجربی واضح به نظر میرسد ممکن است هنگامی که مورد مداقّه عقلی قرار گیرد، امری متناقض از کار در آید و این امر ممکن است نسبت به تفسیر نامعقول و نادرست از اطلاعات، به ما هشدار دهد. در مراحل اولیّه، حوزهای همانند شخصیتشناس، هیچ شاهراهی به سوی حقیقت ندارد، بلکه سه راه پرپیچ و خمی است که همه آنها را باید پیمود، تا در باب اسرار این عرصه کار بهتری انجام شود. به هر حال باید تصدیق کنید که این سه شیوه دانستن توسط نظریهپردازان شخصیت به کار میرود. به طور حتم مراحل نخستین تنظیم نظریه به مانند هر فعّالیت خلاّق دیگر به لحاظ ماهوی شهودی است، آنهم بر اساس مبانیای که به هیچ وجه صرفا عقلی یا تجربی نیستند. نظریهپرداز در ابتدا «حدسی» دارد و از آن تبعیت میکند و این خود یک معرفت شهودی است. نظریهها نشانی از شهود دارند تا هنگامی که به حدّ قابل توجهی از معقول بودن برسند. امّا نظریهپردازی اولیّه هرچقدر شهودی باشد، شخصیت شناس وظیفه تنظیم دیدگاههایی واضح را بر حسب سلسلهای از مفروضاتی که تجارب همگانی آنها را توجیه میکند، میپذیرد، که از این مفروضات قضایای نظری عمده گنظریه" استنتاج شود. سرمایه گذاری آشکار شخصیت شناسان در دفاع از این قضایا و تحقیرِگاه و بیگاهشان نسبت به شواهد تجربی از التزام گاهی شخصیت شناس بیش از این تجربه گراست؛ قطعا او به این معیار معتقد است که چیزی که نتواند مورد تأیید نوعی از شواهدتجربی واقع شود، استحقاق درج در نظریه شخصیت را ندارد؛ اما در میان روانشاسان، شخصیت شناسان کمتر بر انکار شهود و ردّ هر گونه مفروضی که صرفا مورد حمایت عقل است، اصرار میورزند. برعکس شخصیت شناسان معرفت عقلی و شهودی را در نظریه پردازی روا میدارند، در عین حال که ضرورت اعتماد برتجربه گرایی را هرگاه مردّد باشند میپذیرند. این جامعیت و عدم شکاکیت، موجب احترام شخصیت شناسان در بین روانشناسان نشده است فقط توان مفهوم سازی و اشتیاقِ پرداختن به مسائل پیچیده را امکانپذیر ساخته است (کریمی، 1384).
2-11- هسته و پوسته شخصیت:
اصل عمده تنظیم عبارت است از: تمایزی اساسی میان هسته و پوسته شخصیت. در نظریههای شخصیت متعارف این است که دو نوع گزاره بیان میکنند:نوع اوّل: ناظر است به آنچه که هسته شخصیت نام دارد. این نوع، اموری را که مشترک میان همه انسانهاست تصویر میکند و اوصاف ذاتی انسانها را برملا میسازد. این ویژگیهای مشترک در روند زندگی تغییر نمیکنند و تأثیر گسترده نافذی بر رفتار اِعمال میکنند. امّا نظریه پردازان همچنین تمایل دارند که گزارههایی درباب اوصاف ملموس تر شخصیت که به آسانی در رفتار مشاهده میشوند، بیان کنند. این اوصاف را پوسته شخصیت مینامیم. اینها عموما اکتسابی اند، نه فطری، و هر یک تأثیر نسبتا محدودی بر رفتار دارند. نظریه پردازان آنها را عمدتا برای تبیین تفاوتهای میان افراد بکار میبرند (شاملو، 1382). در نظریه پردازی هستهای، شخصیت شناس گزارهای اصلی درباره جهتیابی، هدف و کارکرد کلّی زندگی انسان بیان میکند. این گزاره به شکل اصل موضوع گرفتن یک یا شاید دو گرایش هسته ای است، مانند این فرض که هر رفتار متشکل از کوششی برای به فعلیت رساندن استعدادهای ذاتی شخص است. نظریهپردازای هستهای «خصلتهای هستهای» یا ساختارهای شخصیتی را نیز که در گرایش هسته ای است در بردارد. در مورد گرایش به «فعلیّت رساندن»، خصلتهای هستهای آن را میتوان بالقوگی های فطری مانند غریزه جنسی یا پرخاشگری دانست.یکی از شیوههایی که در سطح پوسته شخصیت، نظریه پرداز گزارهای بیان میکند، این است که تعدادی از خصلتهای پوستهای را که صرفا با بخشی از رفتار مرتبطند، اصل موضوع قرار دهد. برای مثال: «نیاز به موفقیت» خصلتی پوستهای است که صرفا ناظر است به رفتار رقابت طلبانه در زمینهای که امکان موفقیت و شکست در آن هست. کارکرد خصلتهای پوستهای این است که فهم تفاوتهای میان افراد را ممکن میسازد. نظریه پردازان در تعداد خصلتهای پوستهای که به عنوان اصل موضوع فرض میکنند با یکدیگر اختلاف نظر دارند، هرچه تعداد آنها بیشتر باشد توجه بیشتری به تفاوتهای خردی نشان داده میشود. این خصلتها خردترین و متجانس ترین عناصر تبیینی است که نظریه پرداز امکان وجود آنها را باور دارد. افراد بسیاری اصطلاح ویژگی را برای آنچه توصیف کردم به کار میبرند؛ امّا من از این اصطلاح اجتناب میکنم (شولتز، 1384).
اصطلاح سنخ مفهوم وسیعتر و عامتری است که آن هم در نظریه پردازی پوستهای به کار برده میشود. هر سنخ شامل تعدادی از خصلتهای پوسته ای است که در درون واحدهای بزرگتری انتظام مییابند که با شیوه های زندگیای که معمولاً با آنها مواجهیم مرتبطند. گاهی شخصیت شناس، یک سنخ شناسی یا طبقه بندی جامع سنخها را پیشنهاد میکند که بیان جامعی از سبکهای مختلف ممکن زندگی میباشد. معمولاً یک یا چند سنخ به عنوان شیوه های آرمانی زندگی در نظر گرفته میشود در حالیکه سایر شیوه ها غیر آرمانی تلقی میشوند. اعتقاد بر این است که سنخهایی غیر آرمانی یا زمینههای آسیب شناسی روانی، یا انواع بالفعل آسیب شناسی روانی اند. شکاف بین هسته و پوسته شخصیت، در گزاره ناظر به رشدپرمیشود. در آغاز، گرایشها و خصلتهای هستهای در تعامل با سایر اشخاص (مثلاً خانواده، غریبهها) و نهادهای اجتماعی (مثلاً قوانین، مدارس) آشکار میشوند. تجربه حاصل ـ پاداش، کیفر، آگاهی ـ در خصلتهامراجعه شود و سنخهای پوستهای تبلور مییابند. معمولاً سنخ شخصیتی هر کس، کارکرد نوعِ خاص محیط خانوادگی که او در آن رشد یافته است تلقی میشود و بهترین شرایط مربوط به رشد به سخنهای شخصیتی آرمانی میانجامد. شخصیت شناس قائل است که بهترین سبک زندگی ، سنخ آرمانی آن است که هدف کلّی زندگی انسانی را آنگونه که در نظریه خاصی بیان میشود، بیش از هر سبک دیگر تحقق بخشد (شاملو، 1382)
2-12- روان شناسی رشد شخصیّت:
تاریخچۀ زندگی یک فرد در واقع مدتها پیش از تولّد او آغاز می شود زیرا تأثیر عوامل ژنتیکی و محیطی پیش از تولّد آغاز می شوند. معمولاً رشد شخصیّت را پس از تولّد طیّ چند دوره مورد مطالعه قرار می دهند که عبارتند از: دورۀ شیرخوارگی (از تولد تا ۲ سالگی)، دوره پیش دبستانی (۲ تا ۶ سالگی)، دوره کــودکی میــانه (۶ تا ۱۲ سالگی) و دوران بلوغ. دوران شیرخوارگی از جهات گوناگون بر رشد شخصیّت در دورۀ بزرگسالی تأثیر می گذارد. مثلاً وجود واکنش مانع محرک در بعضی از نوزادان است که در نهایت منجر به اختلال شخصیّتی در خود ضروری می شود. وابستگی یکی از واکنشهایی است که در دوران نوزادی در نوزاد نسبت به مادر ایجاد می شود که حاکی از احساس امنیّت خاطر در نوزاد بر اثر وجود و حضور مادر است این الگوی رفتاری در حیوانات نیز مشاهده شده است.در دوره پیش دبستانی بسیاری از الگوهای رفتاری نظیر رفتار اکتشافی، اضطراب، سخنگویی که در دورۀ شیرخوارگی آغاز شد در این دوره به تکامل خود ادامه داده و شکل گیری شخصیّت را در مرحله ای بالاتر امکان پذیر می سازند.دوره کودکی میانه را روانکاوان دوره نهفتگی از نظر رشد جنسی می دانند در این دوره کودک در محیط مدرسه با کودکان دارای شخصیّتهای گوناگون در تماس و مراوده است و مدرسه نقش مهمی در اجتماعی کردن کودک ایفا می کند.دوره بلوغ با رشد سریع و تغییرات بارز جسمی مشخص می شود. ظهور علائم ثانوی جنسی در پسران و دختران مختص این دوره است. این تغییرات جسمی با تغییرات روانی مختلفی همراه است (http://www.migna.ir)
2-13-اختلافات شخصیّت:
اختلالات شخصیّت با اختلالات روانی از قبیل روان رنجوری و روان پریشی تفاوت دارند. این الگوهای اختلالی رفتارهایی هستند که برای دیگران زیان آور بوده یا منبع پاداش دهندۀ آنها از نظر اجتماعی مضرّ یا غیر قانونی شناخته شده است. عمده ترین اختلالات شخصیّت عبارتند از: شخصیّت نافعال ـ پرخاشگری با وجود ظاهری همکاری کننده و پذیرش، با طفره رفتن، سماجت و ناکارآمدی مشخص می شود. شخصیّت ناکارآور عدم کارآیی او است نه خصومت داشتن که مختص شخصیّت نافعال پرخاشگر است. شخصیّت هیستریابی با عدم ثبات عاطفی، خود نمایشی، خود محوری و اتکاء به دیگران مشخص می شود. شخصیّت ادواری خوی که بیشتر در مردان دیده می شود از یکسو شبیه شخصیّت هیستریابی و از سوی دیگر شبیه به شخصیّت اسکیزوئیدی است در واقع این تیپ شخصیّتی نمایشگر شکل ملایمی از شیدائی ـ افسردگی است.شخصیّت اسکیزوئیدی که عملاً با خود بیگانه است، خجول بودن، حساسیت بیش از حد و مردم گریزی بعضی از دیگر از مشخصات شخص اسکیزوئید هستند. شخصیّت ضعیف علاوه بر داشتن حالت اسکیزوئیدی علائم دیگری چون زود خسته شدن، فقدان اشتیاق و علاقه و سطح انرژی پائین را دارند. شخصیّت پارانویایی ویژگیهایی از جمله حسادت، مسکوک بودن، خشک و انعطاف ناپذیر بودن و حساس بودن بیش از حدّ را دارند(کریمی، 1384).
2-14- نظریههای شخصیت:
2-14-1- نظریههای بیولوژیک :
رویکردهای بیولوژیک، عوامل ژنتیکی را مسئول شخصیت میشناسند. پژوهشهایی که بر روی وراثت به عمل آمده، وجود ارتباط بین عوامل ژنتیکی و ویژگیهای شخصیتی را نشان میدهد. یکی از معروفترین نظریهپردازان بیولوژیک، هانس آیزنِک است که بین جنبههای شخصیتی و فرایندهای بیولوژیک ارتباط برقرار کرد. برای مثال، آیزنک چنین عنوان کرد که افراد درونگرا دارای تحریک مغزی بالایی هستند و این امر آنها را به سوی اجتناب از تحریک هدایت میکند. از سوی دیگر، آیزنک عقیده داشت که برونگراها دارای تحریک مغزی کمی هستند و این امر باعث میشود که به دنبال تجربیات تحریکی بروند (شولتز،1384).
2-14-2- نظریههای رفتاری:
نظریههای رفتاری، شخصیت را حاصل تعامل بین فرد و محیط میدانند. نظریهپردازان رفتاری، به مطالعه رفتارهای قابل مشاهده و اندازهپذیر میپردازند و نظریههایی که افکار و احساسات درونی را به حساب میآورند، رد میکنند. اسکینر و آلبرت بندورا از جمله نظریهپردازان رفتاری هستند(سیف،1390).
2-14-3- نظریههای روان پویشی:
نظریههای روانپویشی شخصیت به شدّت تحت تأثیر کارهای زیگموند فروید است و بر تأثیر ذهن ناهشیار (ناخودآگاه) و تجربیات کودکی بر روی شخصیت تأکید دارد. نظریههای روانپویشی شامل «نظریه مرحله روانی-جنسی» فروید و «مراحل رشد روانی-اجتماعی» اریکسون است.فروید عقیده داشت که سه مؤلفه سازنده شخصیت عبارتند از نهاد، خود و فراخود. نهاد، مسئول کلیه نیازها و امیال است در حالی که فراخود، مسئول اخلاقیات و ایدهآلها میباشد. و خود، بین درخواستهای نهاد، فراخود و واقعیت در نوسان است. اریکسون عقیده داشت که شخصیت در طی یک سری از مراحل پیشرفت میکند و در هر مرحله برخی تناقضها بروز میکند. موفقیت در هر مرحله به غلبه موفقیتآمیز بر این تناقضها بستگی دارد (سیاسی،1349).
2-14-4- نظریههای انسانگرایانه :
نظریههای انسانگرایانه بر اهمیت اراده آزاد و تجربیات فردی در رشد شخصیت تأکید دارد. این نظریه پردازان بر مفهوم خود-شکوفایی که نیازی فطری برای رشد شخصی است تأکید مینمایند. از جمله این نظریهپردازان میتوان به کارل راجرز و آبراهام مزلو اشاره کرد(سیاسی،1354).
همان طور که می دانیم مقصود از شخصیت یک مفهوم پویا می باشد که بیانگر رشد و تکامل کل سیستم روند مشخص و یکی از عوامل مؤثر در ایجاد تفاوت های فردی است. همچنین سالواتوره مادی شخصیت را مجموعه ای از ویژگی ها و تمایلات نسبتاً پایدار می داند که مشترکات و تفاوت ها در رفتار روانی افراد را که دارای استمرار زمانی است، مشخص می سازد و ممکن است در همان لحظه به آسانی به عنوان پیامد مجرد فشارهای اجتماعی و زیستی درک نشود. در این قسمت ابتدا اشاره ای به تعریف شخصیت از نگاه صاحب نظران شده است و در ادامه رویکردهای موجود در ارتباط با شخصیت، ماهیت شخصیت و مکاتب آن ارائه گردیده است.شخصیت حوزه بسیار گسترده ای است، زیرا شخصیّت خود موضوعی است پیچیده و دارای ابعاد و جنبه های گوناگونی است. برای شناخت شخصیّت انسان، از دیرباز کوششهای فراوانی به عمل آمده که برخی از آنها غیر عملی، بعضی خرافاتی، و معدودی دیگر علمی و معتبر است. در زبان عامّه، شخصیّت معانی دیگری دارد. مثلاً وقتی گفته می شود که کسی با شخصیّت است یعنی اینکه او دارای ویژگیهایی است که می تواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد یا متانت و وقار ویژه ای دارد. همین طور در برابر آن بی شخصیّت به معنی داشتن ویژگیهای منفی است. همچنین کلمۀ شخصیّت در عرف بعنوان چهرّ مشهور و صاحب صلاحیّت در حوزه هــایی همچون شخصیّــت سیــاسی، علمی، هنــری و از این قبیل بکار می رود."شخصیت" یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت اینکه «در چه چیزهایی به هم شباهت دارند؟»بررسی کرد .از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط میشود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونههای شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش میدهد. در حالی که برخی تجربهها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد(کریمی،1384).
2-15- شخصیت سالم از دیدگاه مکاتب مختلف روانشناسی
2-15-1- مکتب روانکاوی:
به عقیده ی فروید، ویژگی خاصی که برای سلامت روان شناختی ، ضروری است خودآگاهی است یعنی هرانچه که ممکن است در ناخودآگاهی موجب مشکل شود بایستی خوداگاه شود . به عقیده ی فروید ، انسان عادی کسی است که مراحل رشدو روان جنسی را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچ یک از مراحل ، بیش از حد تثبیت نشده باشد . بنظر او کمتر انسانی ، متعارف است . فروید از منظر روان شناسی ، انسان نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پریش ، تقسیم می کند و هسته ی مرکزی بیماری روانی را اضطراب می داند . به عقیده ی فروید ، نوع مکانیسم های دفاعی مورد استفاده ی افراد سالم ، روان نژند و روان پریش ، متفاوت است . شخص سالم از مکانیسم های دفاعی نوع دوستی ، شوخ طبعی ، پارسایی و ریاضت و والایش ، استفاده می کند(شولتز،1384).
2-15-2- روان شناسی فردی آدلر:
زندگی به عقیده ی آدلر ، بودن نیست بلکه شدن است . آدلر به انتخاب مسئولیت و معناداری مفاهیم در شیوه ی زندگی ، اعتقاد دارد و شیوه ی زندگی افراد را متفاوت می داند و محرک اصلی رفتار بشر ، هدف ها و انتظار او از آینده است . هدف انسان نیاز به سازگاری با محیط و پاسخ گویی به آن است . فرد سالم به عقیده ی ادلر از مفاهیم و اهداف خودش اگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست ، او جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد .فرد دارای سلامت روان بنظر ادلر ، روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروه های اجتماعی بخوبی می شناسد . همچنین فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است . غایی ترین هدف شخصیت سالم ، تحقق خویشتن است . از ویژگیهای دیگر سلامت روان شناختی ، این است که فرد سالم مرتبا به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خویش می پردازد و اشتباهاتش را برطرف می کند . چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها ، آفرینش گری و ابتکار فیزیکی از ویژگی های دیگر این افراد است . فرد سالم از اشتباه های اساسی پرهیز می کند . اشتباه های اساسی شامل تعمیم مطلق ، اهداف نادرست و محال ، درک نادرست و توقع بی مورد از زندگی ، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود و ارزش ها و باورهای غلط می باشد(شاملو، 1382).
2-15-3- مکتب روانشناسی اریک اریکسون:
به عقیده ی اریکسون ، سلامت روان شناختی اصولا نتیجه ی عملکرد قوی و قدرتمندی "من" عنوان و مفهومی است که نشان دهنده ی توانایی یکپارچه سازی اعمال و تجارب شخص بصورت انطباقی و سازشی است . "من" تنظیم کننده ی درونی روان است که تجارب فرد را سازماندهی می کند و در نتیجه از انسان در مقابل فشارهای "نهاد" و "من برتر" حمایت می کند . هنگامیکه رشد انسان و سازمان های اجتماعی به نحو متناسب ، هماهنگ شود ، در هرکدام از مراحل رشد روانی – اجتماعی توانایی ها و استعدادهای مشخصی ظهور می نماید .به عقیدهی اریکسون ، سلامت روان شناختی هر فرد به همان اندازه است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کند(سیف،1390).
2-15-4- مکتب انسان گرایی کارل راجرز:
به عقیده ی راجرز ، آفرینندگی ، مهمترین میل ذاتی انسان سالم است . همچنین شیوه ای خاصی که موجب تکامل و سلامت خود می شوند به میزان محبتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است . ارضای "توجه مثبت غیر مشروط" و دریافت غیر مشروط محبت و تایید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روان فرد با اهمیت است . این افراد فاقد نقاب و ماسک هستند و با خودشان روراست هستند . چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند و لذا بسته نیستند ، انعطاف پذیرند و حالات تدافعی ندارند و از بقیه ی انسان ها عاطفی تر هستند ، زیرا عواطف مثبت و منفی وسیع تر را در مقایسه با انسان های تدافعی تجربه می کنند .به عقیده ی راجرز اساسی ترین خصوصیت شخصیت سالم ، زندگی هستی دار است یعنی آماده است و در هر تجربه ، ساختاری را می یابد و بر اساس مقتضیات ، تجربه ی لحظه ی بعدی به سادگی دگرگون می شود . انسان سالم به ارگانیزم خویش اعتماد می کند . دیگر ویژگی های انسان سالم عبارتند از : آمدگی کسب تجربه ، زندگی هستی دار ، احساس آزادی(شولتز،1384).
2-15-5- مکتب رفتارگرایی بی . اف . اسکینر:
سلامت روانی و انسان سالم به عقیده ی اسکینر معادل با رفتار منطبق بر قوانین و ضوابط جامعه است و همچنین انسان وقتی با مشکلی روبرو شود تا هنگامیکه از طریق جامعه بهنجار تلقی شود از طریق شیوه ی اصلاح رفتار برای بهبودی و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش ، بطور متناوب استفاده می جوید . بعلاوه انسان سالم باید آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط معدودی از عوامل محیطی مشخص می گردد . انسان سالم کسی است که تایید اجتماعی بیشتری بخاطر رفتارهای اجتماعی متناسب از محیط و اطرافیانش دریافت می کند . شاید معیار تلویحی دیگر در مورد خصوصیات انسان سالم از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان باید از علم نه برای پیش بینی بلکه برای تسلط بر محیط خویش استفده کند . در این معنا فرد سالم کسی است که بتواند برای انجام هر روش بیشتر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندتری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال ، هدفمندی ، غایت نگری و مانند آن را کنار بگذارد(شولتز و شولتز، 1386)
2-15-6- مکتب شناختی ویلیام گلاسر:
انسان سالم بنابه نظریه ی گلاسر کسی است که دارای این ویژگی ها باشد:1.واقعیت را انکار نکند و درد و رنج موقعیت ها را با انکار کردن نادیده نگیرد ، بلکه با موقعیتها بصورت واقع گرایانه روبرو شود. 2. هویت موفق داشته باشد یعنی عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت نماید هم احساس ارزشمندیکند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تایید کنند. 3. مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند . پذیرش مسئولیت ، کاملترین نشانه ی سلامت روانی است. 4. توجه او به لذات دراز مدت تر و منطقی تر و منطبق با واقعیت باشد . 5. بر زمان حال و آینده تاکید نماید نه بر گذشته و تاکید بر آینده ، نیز جنبه ی درون گری داشته باشد نه بصورت خیال پردازی. 6. واقعیت درمانی گلاسر نیز بر سه اصل قبول واقعیت ، قضاوت در درستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخصی این سه اصل تحقق یابد ، نشانگرسلامت روانی اوست (شاملو، 1382).
2-15-7- مکتب هستی گرایی ویکتور فرانکل:
نگرش فرانکل به سلامت روان تاکید عمده را بر اراده ی معطوف به معنا می گذارد . جستجوی معنا مستلزم پذیرفتن مسئولیت شخصی است . هیچ کس و خیچ چیز به زندگی انسان معنا نمی دهد مگر خودش . انسان باید با احساس مسئولیت آزادانه با شرایط هستی و زندگی روبرو شود و معنایی در آن بیابد . بنظر فرانکل ماهیت وجودی انسان از سه عضو معنویت ، آزادی و مسئولیت تشکیل شده است و سلامت روان مستلزم تجربه ی شخصی این سه عامل است . معیار سنجش معنادار بودن زندگی ، کیفیت آن است نه کمیت آن ، حصول و کاربرد معنویت ، آزادی و مسئولیت نیز با خود انسان است .بنابه نظریه ی فرانکل ، انسان کامل بودن یعنی با کسی یا چیزی فراسوی خود پیوستن ، به عقیده ی فرانکل جستجوی هدف در خود ، شکست خویشتن است . لذا وی هدف رشد تکامل انسان را تحقق خود نمی داند بلکه چیزی بالاتر از آن می داند . سلامت روان یعنی از مرز توجه به خود گذشتن ، از خود فراتر رفتن به جذب معنا و منظوری شدن . در این صورت خود نیز بطور طبیعی و خودبخود تحقق می یابد . بطور خلاصه می توان گفت شخص برخوردار از سلامت روانی به عقیده ی فرانکل ،دارای این ویژگی هاست:1. آزادی انتخاب عمل دارد .2. مسئولیت هدایت زندگی و سرنوشت خویش را می پذیرد .3. معلول نیروهای خارجی نیست4. از زندگی معنای مناسبی یافته است . 5. بر زندگی تسلط آگاهانه دارد. 6.ارزشهای خلاقیت ، تجربی و گرایشی خودش را نمایان و آشکار می سازد . 7.از توجه به خودش فراتر می رود. 8.آینده نگر است. 9.تعهد حرفه ای و شغلی دارد. 10توانایی ایثار و دریافت عشق را دارد. 11.عشق ، هدف نهایی شخص برخوردار از سلامت روان شناختی است . به عقیده ی فرانکل انسانی که واجد این صفات و خصوصیات باشد "انسان از خود رونده" نامیده می شود (شولتز،1384).
2-16- نظریه های شخصیّت:
نظریه های روانکاوانه شخصیّت شامل نظریه های روانکاوی فروید، یونگ، آدلر است. فروید به عنوان پیشتاز و بنیانگذار نظریۀ روانکاوی شناخته شده است. وی به عنوان پزشک در بعضی بیماران خود متوجه ناراحتی هایی شده بود که منشأ جسمی نداشتند و معتقد شد که این ناراحتیها حاصل و تحت کنترل مغز دوم است و بعدها از آن به عنوان «ناخودآگاه» یا «ضمیر ناهشیار» نام برد. شخصیّت از نظر فروید شامل سه وجه است نهاد که نماینده تمایلات و غرایز کور است و تابع اصل لذّت است. خود یا من که نمایندۀ واقعیتها است و تابع اصل واقعیت است. و فراخود یا من برتر نمایندۀ سانسورهای اجتماعی و وجدان شخصی است و مانع ارضای تمایلات می شود. به عقیده فروید شخصی برای حفظ و انسجام شخصیّت خود از یک رشته مکانیسم های دفاعی که عبارتند از: واپس زنی، جابجائی، والایش، بروناخنکی، همانندسازی، درون فکنی، بازگشت، تثبیت، انکار، دلیل تراشی، تبدیل، جبران استفاده می کند. یــونــگ که از شاگــردان فروید بود به علّت اختلاف هــایی که با فرویــد پیدا کرد کتب روان شناسی تحلیلی را پی ریزی کرد. از نظر یونگ ساختار شخصیّت شامل من یا خود، ناهشیاری فردی، ناهشایر جمعی، صورتهای ازلی، پرسونا یا نقاب، آنیما و آنیموس و سایه می باشد. یونگ شخصیّتها را به دو طبقه درون گرا و برون گرا تقسیم کرد. از دیگر همکاران فروید که مکتب روان شناسی فردی را بنیاد نهاد، آلفرد آدلر بود. در نظریه آدلر صول و ویژگی هایی وجود دارد که عبارتند از: اصل حقارت، اصل برتری جوئی، اسلوب زندگی، خودآگاهی، علاقه اجتماعی، نهایت و هدف زندگی و خود خلاّقی (شولتزو شولتز،1386).
2-16-1- نظریّه های شناختی شخصیّت:
نظریّه جورج کلی که به عنوان یکی از نظریّه های شناختی شخصیّت شناخته شده محور بحث او این است که انسان از یک سو موجودی است عقلانی و دارای شناخت، و از سودی دیگر موجودی است که برای تعبیر و تفسیر رویدادهای زندگی خود از سازه هایی که خود می سازد استفاده می کند. هر انسان از نظر کلی دانشمندی است که عاقلانه و با روش علمی خاص خود پدیده ها را تعبیر و تفسیر می کند. طبعاً چون شیوه های شناخت افراد با هم متفاوت است تعبیر و تفسیرهای گوناگونی هم از زندگی و جهان اطراف خود دارند. کلی این ســازه ها را به عینــک های متفــاوتی تشبیه می کنــد که هر فــرد جهان بیرون را که در واقع یکی است از پشــت عینک خود به رنگ خاصّی می بیند.کلی توجیه خود را از تعبیر و تفسیر افراد در مورد جهان خارج طی یک اصل موضوعۀ بنیادی و ۱۱ اصل تبعی توضیح می دهد. اصول تبعی کلی عبارتند از: اصل تبعی ساختمانی، یعنی شخص رویدادها را با تفسیر کردن تکرار آنها پیش بینی می کند. اصل تبعی فردیّت، یعنی افراد در ساختن رویدادها با یکدیگر تفاوت دارند. اصل تبعی سازمان، یعنی هر شخص مشخصاً برای راحتی در تصور و درک رویداد، سیســتم ساختن سازه های خاصی را در خود شکل می دهد که بین آن سازه ها روابط ترتیبی و سلسله مراتبی وجود دارد. اصول دیگر و اصل تبعی دوگانگی، اصل تبعی انتخاب، اصل تبعی گستره، اصل تبعی تجربه، اصل تبعی نوسان، اصل تبعی خرد کردن، اصل تبعی اشتراک، اصل تبعی جامعه جویی نام داشت (http://mohsenazizi.blogfa.com).
2-16-2-.نظریه های تیپ شناختی شخصیّت:
معروفترین این نظریه ها متعلق به کره حمر آلمانی و دیگری شلدون آمریکائی است که مبنای کار خود را ارتباط ویژگیهای جسمی با خصوصیّات شخصیّتی قرار داده اند که ریشه در کارهای بقراط یا جالینوس حکمای قدیمی یونان دارد.. کرچمر با استفاده از فنون «انسان سنجی جسمانی» انسانها را به سه تیپ ضربه تنان، لاغر تنان و سنخ پهلوانی تقسیم کرد. بر اساس نظریه کره حمر به هر یک از این سه سنخ جسمی یک نسخ روانی مربوط می شود مثلاً ضربه تنان از نظر روانی ادواری خوی یعنی از نظر خلق و خو بدون ثبات و متلون المزاج اند؛ لاغرتنان از نظر روانی اسکینروئید خوی اند یعنی شخصیّتی گسسته دارند و درونگرا هستند و بالاخره سنخ پهلوانی از نظر روانی صرغ واره هوی هستند یعنی محتاط، محافظه کار و کند هستند. شلدون به تحقیقات تیپ شناسی خود علمی تر و عینی تری داد. او انسانی را به سه تیپ اکتومورف که از جنبه های سلسلۀ عصبی غلبه دارند. اکتومورف که از نظر جنبه های سلسلۀ عصبی غلبه دارنــد. مزومــورف که در آنها غلبــه با استحکام عضلانی و استخوانها است و اندوموروف که جنبه های احشائی و شکمی در آنها غالب است تقسیم کرد. مهمترین انتقاد این نظریه های تیپ شناسی این بوده است که اگر یک تیپ جسمی به عللی چون بیماری، یا تغذیه تغییری از نظر جسمی پیدا کنند، تکلیف خصوصیات شخصیّتی آنها چه می شود (سیف،1390).
2-17- نظریه های شخصیت فروید(سطوح شخصیت):
2-17-1- غرایز :
غرایز باز نمایی های ذهنی محرک هایی هستند که از درون بدن سرچشمه می گیرند. غرایز زندگی درخدمت بقا هستند وبه شکل انرژی روانی به نام لیبیدو آشکار می شوند. غرایز مرگ سایق ناهشیار به سمت تباهی ،نابودی وپرخاشگری هستند.سه ساختار شخصیت نهاد،خود وفراخود هستند. نهاد،عنصر زیستی شخصیت،مخزن غرایز ولیبیدو است.نهاد طبق اصل لذت عمل می کند.خود،عنصر منطقی شخصیت،طبق اصل واقعیت عمل می کند .فراخود،جنبه اخلاقی شخصیت،از وجدان – رفتارهایی که کودک به خاطر آنها تنبیه می شود- وخود آرمانی – رفتارهایی که کودک به خاطر آنها تحسین می شود- تشکیل می شود.خود بین درخواست های نهاد،فشار های واقعیت،واحکام فراخودی میانجی گری می کند(شولتز و شولتز،1386)
2-17-2- اضطراب :
اضطراب زمانی ایجاد می شود که خود زیاد تحت فشار قرارگرفته باشد.فروید سه نوع اضطراب رامطرح کرد:اضطراب واقعی،اضطراب روان رنجور واضطراب اخلاقی.اضطراب واقعی ترس از خطرات ملموس در زندگی عملی است- مثلا ترس از طوفان،زلزله و...- اضطراب واقعی رفتار ما را برای گریختن ازخطرهای واقعی ومحافظت کردن از خودمان هدایت می کند. اضطراب روان رنجور در کودکی ریشه دارد، یعنی در تعارض ارضای غریزی با واقعیت. این اضطراب روان رنجور ترس ناهشیار از تنبیه شدن به خاطر نشان دادن تکانشی رفتار تحت سلطه نهاد است. دراین حالت بین نهاد وخود تعارض وجود داشته ومبنای واقعی دارد.اضطراب اخلاقی از تعارض بین نهاد وفراخود ناشی می شود. درواقع این ترس ازوجدان است .اضطراب به فرد خبر می دهد که خود تهدید شده است واگر دست به کارنشود،امکان دارد خود ساقط شود. خود برای محافظت از خودش چند گزینه دارد: گریختن از موقعیت تهدید کننده، جلوگیری از نیاز تکانشی که علت خطر است، یا اطاعت کردن ازاحکام وجدان.اگر هیچ یک از این روش های منطقی موثر نباشند، فرد ممکن است به مکانیزم های دفاعی متوسل شود که راهبرد های غیر منطقی طراحی شده برای دفاع کردن از خود است(شولتز و شولتز، 1386)
2-17-3- مکانیزم های دفاعی:
مکانیزم های دفاعی به صورت ناهشیار عمل می کنند. آنها تحریف های واقعیت هستند که ازخود دربرابر تهدید اضطراب محافظت می کنند.ازجمله مکانیزم های دفاعی این موارد هستند: سرکوبی : انکار ناهشیار وجود چیزی که موجب اضطراب می شود. این نوعی فراموشی ناهشیار وجود چیزی است که موجب ناراحتی ما می شود واساسی ترین و رایج ترین مکانیزم دفاعی است. مغهوم سرکوبی برای نظریه شخصیت فروید اهمیت زیادی داشته ودر تمام رفتار های روان رنجور دخالت دارد. انکار: انکار کردن وجود تهدید بیرونی یا رویداد آسیب زا. واکنش وارونه : نشان دادن تکانه نهاد که درست برعکس تکانه ای است که فرد را تحریک کرده است.برای مثال کسی که توسط تمایلات جنسی تهدید شده است شاید آن را وارونه کند ومبارز متعصبی علیه هرزه نگاری شود. فرافکنی : نسبت دادن تکانه ناراحت کننده به فرد دیگر واپس روی : برگشتن به دوره پیشین زندگی که کمتر ناکام کننده بوده ونشان دادن رفتارهای بچگانه و وابسته ای که مشخصه آن دوران امن تر بوده است. دلیل تراشی : تعبیر متفاوت رفتار برای قابل قبول ترکردن وکمتر تهدید کننده بودن آن.مثلا کسی که از کار خود اخراج شده ممکن است با گفتن اینکه این کار در هرصورت به درد نمی خورد، خود را توجیه می کند .جابجایی : جابجا کردن تکانه های نهاد از موضوع تهدید کننده یا غیر قابل دسترس به موضوعی جایگزین که در دسترس قرار دارد. والایش : تغییر دادن یا جابجا کردن تکانه های نهاد با منحرف کردن انرژی غریزی به رفتار های جامعه پسند. برای مثال، انرژی جنسی می تواند به رفتارهای هنری خلاق منحرف شده یا والایش یابد. فروید معتقد بود انواع فعالیت های انسان، مخصوصا آنهایی که ماهیت هنری دارند، جلوه هایی که از تکانه های نهاد هستند که به راه های خروجی جامعه پسند منحرف شده اند (شاملو،1382). نظریه های شخصیت؛فروید؛مراحل روانی - جنسی رشد شخصیت: کودکان مراحل روانی – جنسی رشد را پشت سر می گذارند که با نواحی شهوت زای بدن توصیف می شوند. مرحله دهانی دو شیوه رفتار را شامل می شود: جذب دهانی وپرخاشگری دهانی. مرحله مقعدی اولین مداخله در ارضای تکانه غریزی راشامل می¬شود. مرحله آلتی عقده ادیپ را دربر دارد، یعنی تمایلات جنسی ناهشیار کودک به والد جنس مخالف واحساس رقابت وترس نسبت به والد هم جنس. پسرها اضطراب اختگی ودخترها رشک آلت مردی را پرورش می دهند. پسرها از طریق همانندسازی با پدر وپذیرفتن معیارهای فراخود او وسرکوب کردن میل جنسی به مادر خود،عقده ادیپ را حل می کنند. دخترها در حل کردن این عقده چندان موفق نیستند که باعث می شود فراخودی داشته باشند که به قدر کافی رشد نکرده است. در طول دوره نهفتگی، غریزه جنسی به فعالیتهای تحصیلی، ورزشها، وروابط دوستی با افراد هم جنس والایش می یابد. مرحله تناسلی، به هنگام بلوغ از شروع روابط دگر جنس گرا خبر می دهد (تبریزی،1385).
2-18- نظریه های شخصیت یونگ :
یونگ تعریف فروید را از لیبیدو گسترش داد وآن را به صورت نیروی پویشی کلی تر توصیف کرد. یونگ معتقد بود شخصیت علاوه بر گذشته توسط آینده نیز شکل می گیرد وبر ناهشیار تاکید کرد.یونگ اصطلاح لیبیدو را به دوصورت مورد استفاده قرار داد: انرژی پراکنده وکلی و انرژی محدودتری که به کار شخصیت سوخت می رساند و آن را روان نامید. مقدار انرژی که در یک فکر یا احساس صرف می شود، ارزش نام دارد.برای مثال اگر انگیزه زیادی برای کسب قدرت داشته باشد در این صورت بیشتر انرژی روانی خود را صرف جستجو کردن قدرت می کنید. انرژی روانی مطابق با اصول اضداد،هم ارزی وآنتروپی عمل می کند. اصل اضداد اعلام می دارد که هر چنبه ای از روان ضد خود را دارد و این ضدیت انرژی روانی تولید می کند. اصل هم ارزی اعلام می دارد که انرژی هرگز درشخصیت از بین نمی رود بلکه ازیک قسمت به قست دیگر جابجا می شود. اصل انتروپی اعلام می دارد که در شخصیت گرایش به آرامش وتعادل وجود دارد(شولتز،1384).
2-19- نظریه های بشردوستان (انسان گرایانه) مازلو:
مازلو معتقد است که روان شناسی باید خلاق ترین و سالمترین افراد را برای نشان دادن بالاترین توانایی های بالقوه انسان برگزیند و مورد مطالعه قرار دهد. سلسله مراتب نیازهای عنوان شده به وسیله مزلو عبارتند از: نیازهای فیزیولوژیایی، نیازهای ایمنی، نیازهای تعلق و عشق، نیازهای حرمت و نیازهای خودشکوفایی است. نیازهای فیزیولوژیایی شامل نیاز به غذا، آب، هوا، خواب و جنس مخالف هستند. نیازهای ایمنی شامل نیاز به امنیت، ثبات، نظم و رهایی از ترس و اضطراب است. نیازهای تعلق و عشق از طریق ارتباط شخص با دیگر مردمان برآورده می شود. نیازهای حرمت شامل نیاز به عزت نفس و احترام از سوی خود و دیگران است. نیازهای خودشکوفایی تشخیص توانهای بالقوه و قابلیتهای شخص است و مستلزم داشتن دانش واقع بینانه نسبت به نقاط ضعف و قوت خود است. نیازهای رده پایین تر باید بیش از ظهور نیازهای ردههای بالاتر سلسله مراتب ارضاء شده باشند، اگرچه یک نیاز نباید به طور کامل و قطعی ارضاء شود تا نیاز دیگری ظاهر شود. نیازهای رده پایین تر نیازهای نقص یا کمبود نامیده می شوند. زیرا شکست در ارضاء آنها در فرد کمبود جسمانی و عاطفی با ارضای آنها افزایش می یابد. نیازهای رده های بالاتر برای بقاء انسان کمتر موردنیازند، اما سلامت جسمانی و عاطفی با ارضای آنها افزایش می یابد. نیازهای ترقی یا نیازهای هستی نام دارند (توسلی، 1382).
2-20- نظریه ویژگی های شخصیت:
نظریه ویژگی های شخصیت یکی از مهم ترین محدوده های نظری در مطالعه شخصیت است. براساس این نظریه، شخصیت افراد از خصوصیات وصفات گسترده ای ترکیب یافته است. برای مثال، در نظر بگیرید که خودتان چگونه شخصیت یک دوست نزدیکتان را توصیف می کنید. به احتمال زیاد، از تعدادی از ویژگی های او مانند اجتماعی بودن، مهربانی و خونسردی نام می برید. منظور از «ویژگی» یک خصوصیت نسبتاً پایدار است که باعث می شود افراد به شیوه های خاصی رفتار کنند.میگنا دات آی آر. نظریه ویژگی های شخصیت بر خلاف سایر نظریه های شخصیت مانند نظریه های روانکاوانه و انسان گرایانه، بر تفاوت های بین افراد تمرکز دارد. ترکیب و تعامل ویژگی های مختلف است که شخصیت یک فرد را تشکیل می دهد و این برای هر شخص، یگانه و منحصر به فرد است. نظریه ویژگی های شخصیت بر تعیین و اندازه گیری این خصوصیات فردی شخصیت تمرکز دارد(شولتز و شولتز، 1386)
2-20-1- نظریه گوردون آلپورت:
در سال ۱۹۳۶، گوردون آلپورت، روان شناس، متوجه شد که تنها در یک فرهنگ لغات انگلیسی، بیش از ۴۰۰۰ واژه برای توصیف ویژگی های مختلف شخصیت وجود دارد. او این ویژگی ها را در سه سطح رده بندی نمود: ویژگی های اصلی: ویژگی هایی که بر کلّ زندگی فرد غالب است، تا جایی که آن شخص معمولاً به خاطر این ویژگی ها شناخته می شود. در واقع، شنیدن نام فرد، این ویژگی ها را به ذهن شنونده متبادر می کند. برای درک بهتر این موضوع، عبارت هایی نظیر فرویدی، ماکیاولی، دون ژوان، مسیح گونه و ... را در نظر آورید. به نظر آلپورت، ویژگی های اصلی نادرند و در طول زندگی ساخته می شوند.
ویژگی های مرکزی: خصیصه های عمومی که پایه های اصلی شخصیت را شکل می دهند. این ویژگی های مرکزی، هر چند به نفوذ و اقتدار ویژگی های اصلی نیستند، امّا خصیصه های عمده ای هستند که ممکن است برای توصیف یک فرد دیگر به کار آیند. عبارت هایی چون هوشمند، امین، کمرو و مضطرب نمونه هایی از ویژگی های مرکزی هستند (تبریزی، 1385).
ویژگی های ثانویه: ویژگی هایی که گاهی به نگرش ها یا اولویت ها مربوطند و غالباً تنها در وضعیت های خاص یا تحت شرایط خاص پدیدار می شوند. به عنوان نمونه می توان به مضطرب شدن به هنگام صحبت در میان جمع یا بی صبری در هنگام انتظار در صف اشاره کرد(شولتز و شولتز،1386).
2-20-2- نظریه شخصیت ریموند کاتل:
ریموند کاتل، یکی از نظریه پردازان ویژگی های شخصیت، تعداد ویژگی های اصلی شخصیت را از بیش از ۴۰۰۰ مورد که در لیست اولیه آلپورت وجود داشت به ۱۷۱ مورد تقلیل داد. او این کار را عمدتاً از طریق حذف ویژگی های غیرمتداول و ترکیب خصوصیات مشترک انجام داد. کاتل سپس نمونه بزرگی از افراد را برای این ۱۷۱ ویژگی مختلف مورد ارزیابی قرار داد. وی آنگاه با استفاده از یک روش آماری به نام «تحلیل عوامل» ، ویژگی های نزدیک به هم را معین کرد و سرانجام لیست خود را به تنها ۱۶ ویژگی شخصیت کاهش داد. به گفته کاتل، این ۱۶ ویژگی، منبع و منشاء شخصیت تمام انسان ها می باشند. او همچنین یکی از پرکاربردترین آزمون های ارزیابی شخصیت به نام پرسشنامه ۱۶ عامل شخصیت (PF) را طراحی کرد (شاملو،1382).
2-20-3- نظریه سه بعد شخصیت آیزنک:
هانس آیزنک، روان شناس انگلیسی، مدلی برای شخصیت، بر پایه تنها سه ویژگی عمومی بنا کرد: درون گرایی/برون گرایی: درون گرایی مستلزم جهت دهی توجه و تمرکز بر روی تجربیات درونی است در حالی که برون گرایی به تمرکز و توجه بر سایر مردم و محیط ارتباط دارد. بنابراین، یک فرد درون گرا معمولاً فردی ساکت و خوددار است و یک فرد برون گرا بیشتر خونگرم و اجتماعی.) تهییج پذیری/پایداری هیجانی: این بعد از نظریه ویژگی های شخصیت آیزنک به دمدمی مزاجی در مقابل خونسردی و آرامی مربوط است. فرد تهییج پذیر، زود ناراحت یاهیجان زده می شود در حالی که منظور از پایداری هیجانی یعنی از نظر هیجانی، ثابت و یکنواخت باقی ماندن) .روان پریشی گرایی: آیزنک بعداً پس از مطالعه افرادی که از بیماری روانی رنج می بردند، بعد دیگری از شخصیت را به نظریه خود افزود. او این بعد را روان پریشی گرایی نامید. کسانی که این ویژگی در آن ها برجسته است در برخورد با واقعیت ها مشکل دارند و معمولاً جامعه ستیز، مخالف، غیرهمدل و عوام فریب هستند(نصری و خورشید، 1391). در مجموع مدلی که هانس آیزنک برای شخصیت بر پایه سه ویژگی عمومی طرح می کند بدین گونه تفسیر و ارائه می شود :
۱) درون گرایی/برون گرایی:
درون گرایی مستلزم جهت دهی توجه و تمرکز بر روی تجربیات درونی است در حالی که برون گرایی به تمرکز و توجه بر سایر مردم و محیط ارتباط دارد. بنابراین، یک فرد درون گرا معمولاً فردی ساکت و خوددار است و یک فرد برون گرا بیشتر خونگرم و اجتماعی.
۲) تهییج پذیری/پایداری هیجانی:
این بعد از نظریه ویژگی های شخصیت آیزنک به دمدمی مزاجی در مقابل خونسردی و آرامی مربوط است. فرد تهییج پذیر، زود ناراحت یاهیجان زده می شود در حالی که منظور از پایداری هیجانی یعنی از نظر هیجانی، ثابت و یکنواخت باقی ماندن.
۳) روان پریشی گرایی:
آیزنک بعداً پس از مطالعه افرادی که از بیماری روانی رنج می بردند، بعد دیگری از شخصیت را به نظریه خود افزود. او این بعد را روان پریشی گرایی نامید. کسانی که این ویژگی در آن ها برجسته است در برخورد با واقعیت ها مشکل دارند و معمولاً جامعه ستیز، مخالف، غیرهمدل و عوام فریب هستند (منصوری، 1379).
2-20-4- نظریه پنج عامل شخصیت کاتل و آیزنک:
نظریه های کاتل و آیزنک موضوع پژوهش های بسیاری قرار گرفته است و برخی از نظریه پردازان عقیده دارند که کاتل بر روی تعداد زیادی ویژگی تمرکز کرده است و آیزنک بر روی تعداد کمی. در نتیجه، یک نظریه جدید ویژگی های شخصیت به نام نظریه پنج عامل شکل گرفت. این مدل پنج عامل شخصیت نشانگر پنج ویژگی اصلی است که در تعامل با یکدیگر، شخصیت انسان را شکل می دهند. با وجودی که پژوهشگران غالباً با یکدیگر بر روی نامگذاری دقیق این ابعاداختلاف نظر دارند امّا نام های زیر بیشتر متداول است:
برون گرایی:
این خصیصه شامل ویژگیهایی از قبیل تحریکپذیری، مردم آمیزی (میل به برقراری روابط بین فردی)، پرحرفی، اعتماد به نفس و ابراز هیجانات و احساسات به مقدار زیاد، میباشد.
خوشایندی (مقبولیت):
این بعد شخصیت شامل ویژگیهایی از قبیل اعتماد، نوع دوستی، احترام به خواستها و نیازهای دیگران، مهربانی، محبت و سایر رفتارهای پسندیده اجتماعی میباشد (همان، 1379).
وظیفهشناسی (وجدان ):
ویژگیهای متداول این بعد شخصیت شامل سطح بالای تفکر، به همراه کنترل مناسب واکنشها و نیز رفتارهای هدفمند میباشد. کسانی که این بعد از شخصیتشان برجسته باشد، اهل سازماندهی و پرداختن به جزئیات کارها هستند.
تهییجپذیری :
کسانی که این ویژگی در آنها برجسته باشد، از نظر هیجانی بیثبات، مضطرب، دمدمیمزاج، خجالتی و افسرده هستند.
آزاداندیشی: این خصیصه شامل ویژگیهایی از قبیل تخیل و بینش است و کسانی که این بعد شخصیت در آنها قوی باشد معمولاً دارای علائق متنوعی میباشند (شولتز و شولتز، 1386).
این ابعاد نشانگر زمینههای گسترده شخصیت انسان هستند. پژوهشها نشان دادهاند که خصیصههایی که در یک گروه قرار دارند معمولاً در بسیاری از افراد با همدیگر و به صورت توأم وجود دارند. برای مثال، افرادی که مردم آمیز هستند و میل زیادی به برقراری روابط بین فردی دارند، معمولاً پرحرف هم هستند. با وجود این، گاهی اوقات هم این ویژگیها با هم وجود ندارند. شخصیت انسان بسیار پیچیده و متنوع است و هر فرد ممکن است رفتارهایی متناسب با چند بعد از ابعاد فوق از خود نشان دهد(عبدی و گلزاری،1389). افزون براین، این عوامل از طریق انواع فنون ارزیابی، از جمله پرسشنامه های خودسنجی، آزمون های عینی و گزارشهای مشاهده گران تأیید شدند. به نظر می رسد که چهار عامل از پنج عامل این نظریه مولفه ژنتیکی نیرومند و یک عامل (توافق پذیری) مولفه محیطی نیرومند دارد و بیشتر محیطی است تا ارثی(شولتز و شولتز،1386). هریک از پنج عامل بزرگ به شش زیرمقیاس تقسیم می شوند. مک کری و کوستا(1992) این پنج عامل را صفات و زیرمقیاس های این عوامل را رویه می نامند. منظور آن ها از صفات، اشاره به آن دسته از متغیرهای شخصیتی است که عمیق تر و بنیادی تر هستند و در طول زمان ثبات زیادی از خود نشان می دهند. در مقابل رویه ها همچنان که از نامشان مشخص است سطحی تر و تغییرپذیرتر از صفات هستند و ممکن است پایه های ژنتیکی و زیستی نداشته باشند. در واقع بروز و و فعال شدگی رویه ها بیش از صفات وابسته به محیط است (شاملو،1382).
در مجموع در باب نظریه ویژگی های شخصیت با وجودی که اغلب روان شناسان قبول دارند که می توان مردم را بر حسب ویژگی های شخصیتی شان توصیف کرد امّا نظریه پردازان همچنان به بحث در مورد تعداد ویژگی های اصلی سازنده شخصیت انسان ادامه می دهند. در حالی که نظریه ویژگی های شخصیت دارای واقع بینی هایی است که برخی دیگر از نظریه های شخصیت (مانند نظریه روانکاوانه شخصیت فروید) فاقد آن هستند، امّا دارای نقاط ضعفی نیز هست. برخی از متداول ترین انتقاداتی که به نظریه ویژگی های شخصیت می شود بر این واقعیت تمرکز دارد که ویژگی ها غالباً پیش بین های ضعیفی برای رفتار هستند. مثلاً در حالی که یک فرد ممکن است امتیاز بالایی در ارزیابی یک ویژگی خاص به دست آورد امّا او شاید همیشه و تحت هر شرایط، به همان شیوه رفتار نکند. مشکل دیگر این است که نظریه ویژگی های شخصیت مشخص نمی سازد که چگونه و چرا تفاوت های شخصیتی افراد شکل می گیرد یا پدید می آید(شولتز،1384).
2-21- ارزیابی نظریه ویژگی های شخصیت:
با این وصف، با وجودی که اغلب روان شناسان قبول دارند که می توان مردم را بر حسب ویژگی های شخصیتی شان توصیف کرد امّا نظریه پردازان همچنان به بحث در مورد تعداد ویژگی های اصلی سازنده شخصیت انسان ادامه می دهند. از آنجا که روانشناسی ادّعا میکند یک علم تجربی است، ممکن است گمان رود که همه گزارههای نظری شخصیت شناس نتیجه تحقیقند؛ اما تحقیق یا اکتشافی است یا تأییدی. البته مهم است که تأکید کنیم براینکه نظریههای شخصیت، منحصراً ـ یا حتی اولاً و بالذات ـ بر معرفت تجربی مبتنی نیستند؛ زیرا معرفت تجربیای که در دسترس شخصیتشناس است، هنگامی که در کنار غنا و پیچیدگی انسانها و زندگیهایشان گذاشته شود، کافی نیست، و گاهی بهقدری متعصبانه است که باید به صورتی جدّی کلیّتش محدود شود. شمول نظریههای شخصیت نسبت به گزارههایی که مبنای محکمی در تحقیق ندارند، صرف نظر از اینکه زیانبار نیست، در مرحله اولیه رشد این حوزه تحقیقاتی، رویّه بالقوه سودمندی است؛ زیرا آزادی عملی که این رویّه به آدمی میدهد، به نظریه پرداز اجازه میدهد که پیچیدگی کامل انسان را ملاحظه کند. به طور جدّی تردیدی ندارد که «شخصیت» وجود دارد. در واقع ما به طور روزمره، شخصیت خود و دیگران را در فعالیتها و تصمیمهای روزانه به حساب میآوریم؛ اما هنگامی که سعی میکنیم ماهیت شخصیت را به صورتی دقیق مشخص کنیم، ظاهرا همین شخصیت از مقابل چشم ما محو میشود، و ما را ناکام و متزلزل وا مینهد. فیالواقع توضیح شخصیت هم مشکل است؛ زیرا با اینکه شخصیت، ملموسترین و انسانیترین چیز در پیرامون ماست؛ اما نمیتوانیم از طریق مطالعه موجودات زیستیِ دون پایهتر از انسان، فهم چندانی در مورد شخصیت به دست آوریم، و توانایی ما برای مشاهده دقیق انسانهای دیگر نیز محدود است، از این جهت که تمام مشاهدات ما باید از صافی شخصیتهای خودمان عبور کند؛ لذا بهتر است صعوبت کار را بپذیریم و درست در آن غوطهور شویم. برای فهم "شخصیت" میتوانیم با مرور بر تعاریف موجود شخصیت شروع کنیم؛ اما به نظر می رسد از این روش مطلب کمی به دست میآوریم؛ زیرا تعاریف بیشماری در کار است که هر یک از آنها کاملاً مفصّل و پیچیده است.
تحقیقات مربوط به ویژگیهای شخصیت
اژه ای و همکاران (1390) در پژوهشی به بررسی رابطه ویژگیهای شخصیت با خودگزارش دهی تقلب تحصیلی در دانش آموزان دبیرستانی پرداخته است. یافته های این تحقیق که از 302 نفر از دانش آموزان دبیرستانی شهر تهران بدست آمده نشان می دهد؛ دو عامل شخصیتی وظیفه شناسی و توافق با خود گزارش دهی تقلب تحصیلی همبستگی منفی دارند. بقیه مولفه های شخصیت همبستگی مثبتی را دارا هستند.
حیدری پور و همکاران (1391) در تحقیقی به بررسی رابطه هوش هیجانی، کیفیت زندگی و ویژگیهای شخصیت با سلامت روان در افراد با معلولیت (ناتوانی) جسمی حرکتی پرداخته اند. یافته های این پژوهش که از 60 نفر معلولین جسمی حرکتی مجتمع نیکوکاری آموزشی توان پابان مشهد بدست آمده نشان می دهد؛ ویژگیهای شخصیتی و کیفیت زندگی با چهار بعد سلامت جسمانی، روان، اجتماعی و محیطی همبستگی مثبت و معناداری دارند در حالی که بین مولفه های هوش هیجانی با سلامت روان همبستگی معناداری وجود ندارد.
سماواتیان و همکاران (1389) در تحقیقی به بررسی رابطه بین ویژگیهای شخصیتی و نگرش نسبت به رعایت موارد ایمنی کاری کارکنان پرداخته اند. یافته های این تحقیق که از 270 نفر کارکنان شرکت برفاب بدست آمده نشان می دهد؛ ابعاد نگرش نسبت به راعیت موارد ایمنی با کلیه ابعاد ویژگیهای شخصیتی به جز انعطاف پذیری ضریب همبستگی معناداری وجود دارد که با روان رنجوری در جهت منفی و با برون گرایی، سازگاری و مسئولیت پذیری در جهت مثبت بوده است.
عظیم زاده و همکاران (1390) در پژوهشی به بررسی ارتباط بین مولفه های مدل پنج عاملی شخصیت و شادکامی دانشجویان پرداخته اند. یافته های این تحقیق که از 380 نفر از دانشجویان مراکز دانشگاهی پیام نور استان قزوین بدست آمده نشان داده که شادکامی با مسئولیت پذیری همبستگی مثبت و معنادر و با روان رنجوری همبستگی منفی و معناداری را دارد و با دیگر ابعاد شخصیت همبستگی معناداری را ندارد.
حمید و زمستانی (1392) در تحقیقی به بررسی رابطه هوش معنوی و ویژگیهای شخصیتی با کیفیت زندگی در دانشجویان پزشکی پرداخته است. یافته های این تحقیق که از 160 نفر از دانشجویان پزشکی بدست آمده نشان می دهد؛ بین هوش معنوی و ویژگیهای شخصیتی با کیفیت زندگی رابطه چندگانه مثبت و معنی داری وجود دارد. هوش معنوی بیشترین رابطه مثبت را با کیفیت زندگی دارد. همچنین روانژندی گرایی بیشتر رابطه منفی را با کیفیت زندگی دارد.
کیم و همکاران (2013) در پژوهشی به بررسی تاثیر شخصیت و افسردگی بر کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به هموفیلی شدید در کره جنوبی پرداخته است. هدف این تحقیق بررسی تاثیر متغیرهای روانی اجتماعی از جمله افسردگی و شخصیت بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به هموفیلی شدید بوده است. یافته های این تحقیق که از 46 بیمار مبتلا به هموفیلی بدست آمده نشان داد بعد سازگاری ویژگی های شخصیت با بعد سلامت جسمانی همبستگی مثبت و معناداری را دارد، بعد آزاد اندیشی (انعطاف پذیری) با بعد روانی و اجتماعی کیفیت زندگی رابطه و همبستگی مثبتی دارد. بعد روانژندی با ابعاد کیفیت زندگی همبستگی منفی دارد. در مجموع یافته های تحقیق مذکور حاکی از آنست که ویژگیهای شخصیت و افسردگی تاثیر زیادی بر کیفیت زندگی مستقل از وضعیت فیزیکی دارند.
ریچتر و همکاران (2008) در تحقیقی به بررسی رابطه رابطه ویژگیهای شخصیت و کیفیت زندگی در طول دوره توانبخشی سالمندان پرداخته اند. یافته های این تحقیق که از 687 نفر از بیمارن کلینیک توانبخشی سالمندان در مدت یکسال بدست امده نشان داده که ویژگیهای شخصیت بر کیفیت زندگی سالمندان اثر گذار است. رهبری به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیت بیشتر تاثیر را بر کیفیت زندگی و توانبخشی موفق سالمندان داشته است. همچنین یافته های تحقیق نشان داد، توجه به ویژگیهای شخصیت می تواند به سالمندان در توانبخشی آنان و در نهایت کیفیت زندگی آنان اثر گذار باشد.
جنسن و همکاران (2007) در بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی با پرخاشگری نشان داند که شخصیت و به خصوص عامل روان رنجورخویی در تنظیم بروز خشم و پرخاشگری افراد تأثیرگذار است و بين بعد توافق پذيري و پرخاشگري يك رابطه منفي معنادار وجود دارد
كوستا و مك كري (1991) در تحقیقی به بررسی رابطه ویژگیهای شخصیت و سلامت روان پرداخته اند. آنان در بررسی طولی خود نشان دادند افرادی که در ابعاد توافق پذیری و با وجدان بودن و انعطاف پذیری نمرات بالائی داشتند از اشخاصی که در این ابعاد نمرات پایین داشتند سلامتی روانی بالاتری را نشان دادند.
منابع فارسي:
*اتکینسون ، ریتا و همکاران (1379) . زمینه روان شناسی هیلگارد ، ترجمه براهنی، تهران ، نشر رشد، جلد 1 .
*ایزدی، سیروس(1351)، روان شناسی شخصیت از دیدگاه مکاتب، تهران، انتشارات دهخدا.
*احمدی رکن آبادی، ناهید (1393) بررسی تاثیر آموزش صمیمیت با رویکردهای اسلامی بر عملکرد خانواده و کیفیت زندگی زنان متاهل، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی علوم و تحقیقات واحد یزد.
*اژه ای، جواد و همکاران (1390) رابطه ویژگیهای شخصیت با خود گزارش دهی تقلب تحصیلی در دانش آموزان دبیرستانی، مجله روانشناسی، صص 424-412.
*بوسکالیا ، لئو (1370) . زاده برای عشق ، ترجمه محمد انصاری فرد ، تهران ، نشر البرز .
* باسخا، مهدی و همکاران (1387) رتبه بندی شاخص کیفیت زندگی در استان های کشور، فصلنامه رفاه اجتماعی، شماره 37، صص 112-95.
*بیات معصومه و محبوبه بیات (1389) بررسی کیفیت زندگی زنان در شهر مشهد، اندیشه های راهبری زن و خانواده، بیجا.
*براتی، ناصر و محمد رضا یزدان پناه (1390) بررسی ارتباط مفهومی سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی در محیط شهری، جامعه پژوهی فرهنگی، صص 49-25.
*پروسن، لورنس ای و جان اولیور پی 1381، شخصیت، ترجمه محمد جعفر جوادی و پروین کدیور، انتشارات آییژ
*تبریزی، محسن (1385) روانشناسی اجتماعی، تهران، نشر دانشگاه تهران.
*توسلی، غلامبعباس (1382) جامعه شناسی کار، تهران، نشر سمت
*حمید، نجمه و مهدی زمستانی (1392) رابطه هوش معنوی و ویژگیهای شخصیت با کیفیت زندگی در دانشجویان پزشکی، مجله پزشکی هرمزگان، صص 355-347
* دواس، دي، اي (1383). پيمايش در تحقيقات اجتماعي، ترجمة هوشنگ نائبي، تهران، نشر ني، چاپ چهارم.
*رابرت.ج استرنبرگ (1382) قصه عشق: نگرشي تازه به روابط زن و مرد، مترجم:علياصغر بهرامي؛ ويراستار:فروزنده داورپناه ، تهران، جوانه رشد.
*رابرت.ج استرنبرگ (1386) روانشناسي شناختي، مترجم مريم وفايي؛ ويراستار:صفر بيگزاده ، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
*ریویر، کلود(1379)،. « درآمدی بر انسان شناسی» ترجمه ناصر فکوهی، تهران، نشر نی.
*رفیعی نیا ، پروین و اصغری ، آرزو (1386) . رابطه انواع عشق و بهزیستی ، فصلنامه خانواده پژوهی ، سال سوم ، شماره 9 ، ص 491 .
*رضوانی، محمد رضا و حسین منصوریان (1387) سنجش کیفیت زندگی، فصلنامه روستا و توسعه، شماره 3، صص 26-1.
*سجادی،حمیرا (1390) کیفیت زندگی در گزارش وضعیت اجتماعی ایران، موسسه رشد، حمایت و اندیشه، تهران.
*سماواتیان ، حسین و همکاران (1389) رابطه بین ویژگیهای شخصیتی و نگرش نسبت به رعایت موارد ایمنی کاری کارکنان، بیجا، صص 62-48.
*سیف، علی اکبر (1390) روانشناسی پرورشی نوین: روانشناسی یادگیری و آموزش، تهران، نشر دوران.
*سیاسی، علی اکبر(1354)، نظریه های مربوط به شخصیت، انتشارات دانشگاه تهران.
*سیاسی، علی اکبر(1349)، روان شناسی شخصیت، انتشارات ابن سینا.
*ساروخاني، باقر (1380). روش تحقيق در علوم اجتماعي، تهران، انتشارات پژوهشكدة علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ چهارم.
*سرمد، زهره و بازرگان، عباس و حجازی، الهه (1377)، «روشهای تحقیق در علوم رفتاری، تهران»، انتشارات آگاه.
*شاملو، سعید(1382)؛« مکاتب و نظریهها در روانشناسی شخصیت»، تهران، رشد ، چاپ هفتم.
*شفیعا، سعید و همکاران، (1392). فرا تحلیل روش و نتایج پژوهش های کیفیت زندگی شهری در ایران، جامعه شناسی کاربردی، صص40-21.
*شولتز، دوان؛شولتز،سیدنی (1386) «نظریههای شخصیت»، ترجمه یحیی سید محمدی، نشر نی.
*شولتز، دوان(1384)؛ «نظریههای شخصیت»، ترجمه یوسف کریمی و دیگران، تهران، ارسباران.
*شولتز، دوان(1385) ، « روانشناسی کمال »، ترجمه گیتی خوش؛ نشر نی.
*شوستروم ، اورت (1369) . روان شناسی انسان سلطه جو ، ترجمه قاسم قاضی و سرمد ، تهران ، نشر سپهر .
*صادقی، مسعود و همکاران (1391) بررسی تاثیر آموزش به شیوه تحلیل رفتار متقابل بر سبک های عشق ورزی زوجین، پژوهش های علوم شناختی و رفتاری، صص 84-71.
*صنعتی ، محمد (1374) . واکنش عشق ، ماهنامه گردون ، سال ششم ، شماره 50 ، ص 75 - 79 .
*صدقی ، علیرضا (1383) . رابطه میان سبک های دلبستگی و انواع عشق ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، تهران ، دانشگاه شهید بهشتی .
*حیدری پور، مونا و همکاران (1392) رابطه هوش هیجانی، کیفیت زندگی و ویژگیهای شخصیتی با سلامت روان در افراد با معلولیت جسمی حرکتی، فصلنامه توانبخشی، صص 48- 40.
*حافظ نيا، محمد رضا (1382)، "مقدمهاي بر روش تحقيق در علوم انساني"، تهران: انتشارات سمت.
* خاكي، غلام رضا (1384)، "روش تحقيق با رويكرد پايان نامه نويسي"، تهران:انتشارات بازتاب.
*جواهری، فاطمه و مرتضی حسین زاده (1391) پیامدهای اجتماعی اختلال هویت جنسی: سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی تغییر جنس خواهان در ایران، مجله مطالعات اجتماعی، صص 22- 48.
*جواهری، فاطمه و همکاران (1389) تحلیل اثرات اشتغال زنان بر کیفیت زندگی آنان، زن در توسعه و سیاست، صص 162-143.
*عبدی، حمزه و محمود گلزاری (1389) ارتباط میان سبکهای عشق ورزی و ویژگیهای شخصیتی، فصلنامه روانشناسی ایران، صص 74-53.
*عبدی، سلمان و همکاران (1387) رابطه ویژگیهای شخصیت و سلامت روان شناختی با توجه به آگاهانه به حال در دانشجویان، مجله اصول بهداشت روانی، صص 288-281.
*عظیم زاده، آرزو و همکاران (1390) بررسی ارتباط مولفه های مدل پنج عاملی شخصیت و شادکامی در دانشجویان، فصلنامه روانشناسی تربیتی، صص 12-1.
*فرحبخش، کیومرث و شفیع آبادی (1385) ابعاد عشق ورزی بر اساس نظریه سه بعدی عشق در چهار گروه زوج های در مرحله نامزدی، عقد، ازدواج و دارای فرزند، فصلنامه دانش و پژوهش در روانشناسی، صص 20-1.
* کجباف، محمد باقر و همکاران (1390) بررسی تاثیر آموزش شادکامی بر کیفیت زندگی زوجین مرتاجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اصفهان، فصلنامه خانواده پژوهی، صص81-61.
*کارشکی، حسین و همکاران (1393) مقایسه انگیزش تحصیلی و کیفیت زندگی دانش آموزان پسر مشمول ارزشیابی توصیفی با ارزشیابی سنتی، پژوهش در برنامه ریزی درسی، صص 114-104.
*کریملو، مسعود و همکاران (1389) توسعه نسخه فارسی پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت، فصلنامه توانبخشی، صص 82-73.
*كلينجر،پدهاورز (1366). رگرسيون چند متغيري در پژوهش رفتاري، ترجمة حسين سرايي، تهران، نشر مركز دانشگاهي.
*كريمي، يوسف (1386) روانشناسي اجتماعي (رشته روانشناسي)، ويراستار:علياكبر سيف، تهران، انتشارات دانشگاه پيام نور.
*کوپر، کالین. 1998 . تفاو تهاي فردي: نظریه و سنجش. ترجمه حسن پاشا شریفی. تهران: نشر سخن.
*فرحبخش، کیومرث و عبدالله شفیع آبادی (1385) ابعاد عشق ورزی بر اساس نظریه سه بعدی عشق در چهار گروه زوج های در مرحله نامزدی، عقد، ازدواج و دارای فرزند، دانش و پژوهش در روانشناسی، صص 20-1.
* فرانكفورد، چاوا و نچمياس، دیوید(1381)، روشهای پژوهش در علوم اجتماعی، چاپ اول،ترجمه، فاضل لاریجانی و رضا فاضلی تهران، انتشارات سروش.
*فکوهی، ناصر(1381)،« تاریخ اندیشه ها و نظریات انسان شناسی» تهران،نشر نی.
فربد، محمد صادق(1381)، « مبانی انسان شناسی» تهران، انتشارات پشتون.
*فروم، اریک (1387) هنر عشق ورزیدن، ، مترجم: پوری سلطانی، تهران: مروارید، چاپ بیست و ششم.
*محمودی، غلامرضا و لیلی حافظ (1389) رابطه سبک های عشق ورزی و رضایتمندی زناشویی، بیجا، صص 14-2.
*مردای، اعظم و همکاران (1388) مقایسه اثرات آموزش های عزت نفس، خودکارآمدی و انگیزش پیشرفت بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به ناتوانی جسمی – حرکتی، فصلنامه پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، صص 64-49.
*مازلو، آبراهام. (1386) زندگی در اینجا و اکنون( هنر زندگی متعالی). ترجمه: مهین میلانی. تهران، انتشارات فراروان.
*مادی، سالواتوره (1385)، «تحلیل تطبیقی از نظرهای شخصیت»،ترجمه علی حقیقی، تهران، رشد.
* موحد، مجید و حسین زاده کاسمانی (1390)، رابطه اختلال هویت جنسی با کیفیت زندگی، فصلنامه رفاه اجتماعی، شماره 44، صص 142-111.
* منصوری، نغمه (1379) بررسی ارتباط ویژگیهای شخصیتی و سبک های یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر دبیرستانی شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهراء.
* نجات، سحر ناز و همکاران (1386). کیفیت زندگی مردم شهر تهران، مجله پژوهشی حکیم، صص8-1.
*نادری، فرح و همکاران (1388) رابطه بین دانش و نگرش جنسی، مولفه های عشق و رضایت زناشویی با همسر آزاری در کارکنان متاهل ادارات دولتی شهر اهواز، فصلنامه زن و فرهنگ، صص 45-28.
* نصری، صادق و علیرضا خورشید (1391) بررسی رابطه چندگانه ویژگیهای شخصیتی و سبک های یادگیری دانش آموزان، مجله روانشناسی مدرسه،صص 123- 104.
*واعظی، مریم و همکاران (1387) تاثیر عشق ورزی در رضایتمندی زندگی زناشویی، فصلنامه خانواده و پژوهش، صص 162-133
*هرگنهان، متیو اولسون، بی.آر (1392)، مقدمه ای بر نظریه های یادگیری، مترجم علی اکبر سیف، تهران، نشر دوران.
*یوسفی، ناصر و همکاران (1390) رابطه سبک های عشق ورزی و کیفت زندگی زناشویی در میان افراد متاهل، دو فصلنامه مشاوره کاربردی دانشگاه شهید چمران، صص 36-21.
منابع لاتین:
*Aron, A., & Aron, E. (1997). Self-expansion motivation and including other in the self.In S. Duck (Ed.), Handbook of personal relationships(2nd ed., pp. 251–270).Chichester, UK: Wiley
*Hendrick , s& Hendrick, C(1997), "A Theory and Method of love", Journal of personality social psychology,v50, p. 2.
*Carter, C. S. (1998). Neuroendocrine perspectives on social attachment and love.Psychoneuroendocrinology23(8), 779-818.
*Costa, P. T., McCrae, R. R., & Dye, D. A. (1991)." Facet scales for agreeableness and conscientiousness: A revision of the NEO personality inventory". Personality and Individual Differences, 12(9), 887-898.
*Esch, t. & Stefano, G. B. (2005). The neurobiology of love.Neuroendocrinology Letters26 (3), 175-192.
*Esch, T., & Stefano, G. B. (2005). Love promotes health.Neuroendocrinology Letters26(3), 264-267.
*Dietch, J. (1978). Love, sex roles and psychological health. Journal of Personality Assessment42(6), 626-634.
*Gonzaga, G, C., Keltner, D., Londahl, E, A., & Smith, M. D. (2001). Love and commitment in romantic relations and friendship. Personality and SocialPsychology, 81(2), 247-264.
*Richter, Jörg & Martina Schwarz, and Barbara Bauer (2008),Personality Characteristics Determine Health-Related Quality of Life as an Outcome Indicator of Geriatric Inpatient Rehabilitation, Current Gerontology and Geriatrics Research, Volume, Article ID 474618, 8 pages.
*Hatfield, E., & Rapson, R. (1993). Love, sex and intimacy: The psychology, biology, and history. New York: Harper Collin.501.
*Hatfield, E., & Rapson, R. (2006). Love and sexual health. In J. Kuriansky (Series Ed.). M. S. Teeper & Annette F. Owens (Vol.Eds.). Sex, love, and Psychology: Sexual health, Vol, I. Psychological Foundations, 93-97. New York: Praeger Publishing.
*Jensen-Campbell, L. A., Knack, J. M., Waldrip, A. M., & Campbell, S. D. (2007). "Do Big Five personality traits associated with self-control influence the regulation of anger and aggression?"Journal of Research in Personality, 41(2), 403-424.
*Kim, J. & Hatfield, E.(2004). Love types and subjective wellbeing: A cross-cultural study.Social Behavior and Personality32(2),173-182.
* Mc Walter, Christine (2012)Relationship Satisfaction: The influence of Attachment, Love Styles and ,Submitted in partial fulfilment of the requirements of the Higher Diploma in Arts Degree (Psychology Specialization) at DBS School of Arts, Dublin
* Grabovac, Beata(2012) Love Styles From a Bilingual (Hungarian-Serbian) and a Monolingual (Serbian) Perspective, PROBLEMS OF PSYCHOLOGY IN THE 21tCENTURYVolume 4, 2012, ISSN 2029-8587.
* Pui Tung, Tang (2007)Romantic Relationship: Love Styles, triangular love and relationship satisfaction, , A Thesis submitted for the Degree of Bachelor of Social Sciences with Honors in Psychology at the City University of Hong Kong,
*Komisaruk, B. R., & Wipple (1998). Love as sensory stimulation: physiological
consequences of its deprivation and expression. Psychoneuroendocrinology23
(8), 927-944.
* Kim, S.-Y., S.-W. Kim, J.-M. Kim, I.-S. Shin, H.-J. Baek, H.-S. Lee, T.-J. Hwang and J.-S. Yoon(2013),Impact of personality and depression on quality of life in patients with severe haemophilia in Korea, Original Article Quality of life, Haemophilia,Volume 19, Issue 5, pages e270–e275.
*Masuda, M. (2003). Meta-analysis of love scales: Do various love scale measure the same psychological constructs? Japanese Psychological Research,
54(1), 25-37.
*Pivot,W., & Diener, E. (1993). Review of the satisfaction with life scale.Psychological Assessment, 5, 164-172.
*Sternberg, R. J. (1986). Construct validation of a triangular theory of love. [Unpublished manuscript]. Yale University: New Haven.
*Steranberg,R.J (1986) Atriangular theory of love. Psaychological Review , 93, 119-135.
*Straub. R. O. (2002). Health Psychology. New York: Worth Publishers.
* Sammarco, A (2001) . Perceived social support uncertainty and quality of life of younger breast cancer survivors , cancer Nursing, Vol (3), pp. 212-9.
*Watson, D. Clarck, L., & Tellegen, A. (1988). Development and validation of brief measures of positive and negative affect: The PANAS scales. Journal of Personality and Social Psychology54(6), 1070-1079
سایتها:
http://mohsenazizi.blogfa.com
http://www.migna.ir
http://mohsenazizi.blogfa.com