صفحه محصول - پیشینه و مبانی نظری کودک آزاری و بد رفتاری با کودک

پیشینه و مبانی نظری کودک آزاری و بد رفتاری با کودک (docx) 201 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 201 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق کودک آزاری وبد رفتاری با کودک تعريف ها: پيمان نامه حقوق كودك از حق سلامت جسم و شخصيت كودكان حمايت مي كند و دولتها را به حمايت از كودكان در برابر خشونت‌هاي جسمي و رواني، بهره كشي جنسي، بدرفتاري، تنبيهات غير انساني و توهين آميز و ساير انواع سوء استفاده از كودكان متعهد مي كند. صدماتي كه به كودكان آزار ديده وارد مي شود سالانه موجب مرگ تعداد زيادي كودك در جهان مي شود. همچنين بسياري از كودكان آزار ديده در آينده دچار اختلالات رواني خواهند شد و عده اي نيز به دليل صدمات فيزيكي دچار ضعف و ناتواني و معلوليت مي شوند. كودك:طبق تعريف سازمان بهداشت جهاني:كودك ، هر انسان كمتر از 18 سال است مگر اين‌كه طبق قانون قابل اعمال در مورد كودك، سن قانوني كمتر تعيين شده باشد. (موسوي و همكاران،1380) طبق قوانين ايران، صغير يا كودك كسي است كه بالغ و رشيد نشده است. بلوغ در اصطلاح فقهي زماني است كه قواي جسمي صغير نمو نموده و آماده توالدو تناسل مي گردد. بلوغ به يكي از سه امر شناخته مي شود: 1-روئيدن مو‌هاي خشن بر پشت آلت تناسلي 2-خروج مني 3-سن، تبصره:يك ماده 1210 قانون مدني، سن بلوغ در پسر 15 سال تمام قمري و در دختر 9 سال تمام قمري است. رشد:شرط دوم براي ختم و پايان يافتن صغر، رشد است. رشد در لغت به معني هدايت است و آن حالتي است در انسان كه مانع تضييع مال و صرف آن در راه‌هاي غير عقلاني مي شود. رشد در اثر نمو قواي دماغي در شخص ايجاد مي شود. متأسفانه سن در مسائل مختلف حقوقي و سياسي ايران يكسان نمي باشد و به عبارت ديگر دوران كودكي براي هر امري در زماني خاص پايان مي يابد: الف)در مورد ازدواج پايان كودكي همان بلوغ، يعني در دختر 9 سال تمام قمري و در پسر 15 سال تمام قمري مي باشد. ماده 1041 قانون مدني:“ نكاح قبل از بلوغ ممنوع است” تبصره:عقد نكاح قبل از بلوغ با اجازه ولي صحيح است به شرط رعايت مصلحت مولي عليه” ب)در مورد مسؤوليت كيفري و حقوقي پايان كودكي مقارن سن بلوغ است. بنابراين اگر دختر 10 ساله اي مرتكب جرمي شود با وي عيناً مانند فرد كبير و بزرگسال برخورد مي شود. ج)در مورد مسائل كارگري، پايان كودكي در دختر و پسر بطور يكسان 15 سالگي است. طبق ماده 16 قانون كار:“به كار گماردن اطفال كمتر از 15 سال ممنوع است” د)در مورد حقوق سياسي و شركت در انتخابات، دوران كودكي، در دختر و پسر يكسان بوده و با ورود به سن 16 سالگي پايان مي پذيرد. ه)در استخدام دولتي، پايان كودكي 18 سالگي است. ماده 14 قانون استخدام كشوري: شرط ورود به خدمت رسمي، داشتن حداقل 18 سال تمام و نداشتن بيش از 40 سال تمام است. و)از جهت صدور گذرنامه، پايان كودكي 18 سال تمام است و قبل از رسيدن به آن، طبق ماده 18 گذرنامه مصوب سال 51، صدور گذرنامه منوط به موافقت كتبي ولي يا قيم مي باشد. ر)در مورد اخذ گواهينامه براي وسايل نقليه موتوري، پايان كودكي 18 سالگي است. د)در مورد استفاده از حقوق مستمري، دوران كودكي مي تواند تا 20 سالگي هم افزايش يابد.(عبادي،69) بزرگسال:فردي است كه حداقل 5 سال ازكودك يا نوجوان بزرگتر باشد. خشونت:عبارت است از هرگونه رفتار عمدي بين افراد كه احتمال آسيب جسمي يا رواني را به همراه داشته باشد. خشونت در خانواده:هرگونه رفتار غيرطبيعي كه منجر به آزار رساندن به خود و ديگران شود(آزار جسمي، جنسي، رواني و عاطفي) اين خشونت در خانواده نسبت به كودكان، همسر و سالمندان صورت مي گيرد. (موسوي و همكاران 80) كودك آزاري:طبق تعريف سازمان بهداشت جهانيكودك آزاري و بدرفتاري با كودك شامل هرگونه بدرفتاري جسمي، عاطفي، جنسي، بي توجهي يا غفلت، بهره كشي اقتصادي يا انواع بهره كشي به وسيله كساني است كه در مقام مسئوليت، اعتماد و يا قدرت قرار دارند. (موسوي و همكاران، 1380) “قانون دادگاه خانواده ايالت نيويورك(1976)كودك آزاري را اين گونه تعريف مي كند: شرايطي كه موجب مي شود، والدين يا ساير افرادي كه به طور قانوني مسؤوليت تأمين سلامت و رفاه يك كودك زير 18 سال را به عهده دارند، يا خود اقدام به كودك آزاري كنند يا به ديگران اجازه دهند، وي را مورد آزار و اذيت قرار دهند. “كودك آزاري پديده اي است، نسبي كه در فرهنگ‌هاي گوناگون مفهوم آن متفاوت است. به طوري كه برخي از جنبه ‌هاي بد رفتاري نسبت به كودك كه در بعضي از فرهنگها امري طبيعي است، در نگرش مردماني با فرهنگ ديگر مي‌تواند، نوعي كودك آزاري تلقي شود.(علي رضا كاهاني) “موضوع كودك آزاري فوراً ضرب و شتم را به ذهن شنونده متبادر مي سازد. اما پديده كودك آزاري طيف بسيار وسيع تر و عمده تري از ضرب و شتم و تنبيهات فيزيكي را در بر مي گيرد. تبعيض ميان دو جنس يا بين بچه ها به دلايل گوناگون در خانواده و مدرسه نيز از موارد كودك آزاري است. در مجموع، هرجايي كه كودك نتواند از امكانات شايسته رشد خود برخوردار باشد، به طور ضمني مورد كودك آزاري قرار گرفته است. اين پديده از تبعيض‌ها و بي عدالتي ‌هاي ضمني آغاز و به كشتن فرزند خاتمه مي يابد”(شيوا دولت آبادي) “كودك آزاري يا بدرفتاري با كودكان از ديدگاه روان شناسي، رفتاري است كه به نوعي موجب آزار جسمي، ذهني، عاطفي و رواني كودك مي گردد و به رشد و سلامت او آسيب مي رساند. سوء استفاده از كودكان به هر شكل، استثمار كودكان در هر زمينه و بي توجهي به كودكان به هر صورت، كودك آزاري محسوب مي شود.(فاطمه قاسم زاده) “هر نوع كوتاهي و غفلت يا ارتكاب هر نوع عملي كه به نحوي به بهداشت و سلامت رواني كودك آسيب برساند يا در آن خدشه وارد كند و مانع از رشد بهنجار وي شود، كودك آزاري قلمدادمي شود”(پور ناجي 1378) “اصولاً هر چيزي كه به اقتضاي سن و موفقيت كودك باعث محدوديت شود و او را از انجام فعاليتها باز دارد. كودك آزاري است و يا مي توان گفت هرگاه در انجام كاري حقوق انساني رعايت نشود و محدوديت قانونمندي وجود نداشته باشد. كودك آزاري است . كودك آزري يك فرآيند است كه بيشتر به كتك و تنبيه كلامي و آزار رواني - اجتماعي محدود مي شود. عدم اطلاع رساني به كودكان، سكني گزيدن آنها در محيطي كه شهرداري به فكر محيط زيست و فضاي بازي آن نباشد. محور نمره گرايي در نظام آموزش و پرورش و حتي آموزش عالي و ترساندن نوعي كودك آزاري است. اما ما عادت نداريم تا در اين رابطه فكر كنيم . بلكه تنها به مواردي شامل آسيب جسمي رساندن و محدود كردن در يك اتاق ، كودك آزاري مي گوييم” به طور كلي در تعريف و اطلاق كودك آزاري بايد ارزش‌‌هاي فرهنگي و آداب و رسوم ملت آن را در نظر گرفت. كودك آزاري بسته به نوع فرهنگ و ميزان تحصيلات و نيز وضعيت اقتصادي خانواده ها، تعاريف متنوع و گسترده اي دارد. در كشوري مثل ايران اگر پدري به فرزندش سيلي بزند، اين امر در حيطه كودك آزاري قرار نمي گيرد. از اختيارات پدر، مادر، معلم و ... اين است كه در مورد كودك تنبيه بدني را در حد متعارف انجام دهند و قانون نيز از آنها حمايت مي كند. ولي در اين خصوص حتي در خود كشور و در فرهنگ‌‌هاي مختلف تعريف ‌هاي آن متفاوت است؛ ممكن است بچه اي نداشتن بعضي تسهيلات زندگي و وسايل بازي را نوعي آزار بداند و آزرده شود؛ اما كودكان ديگري در همين مملكت وجود دارند كه به تكه اي نان و لباسي مندرس رضايت دارند و با كوچكترين محبتي كه به آنها مي شود، سپاس‌گذار خواهند بود و اصلاً آزاري را حس نمي كنند.(ارش،82) روش‌هاي اعمال خشونت: خشونت ممكن است از بيرون خانواده و يا درون خانواده صورت گيرد. همچنين خشونت در درون خانواده ممكن است از سوي والدين، خواهر و برادر بزرگتر، بستگان، مراقب يا پرستار كودك اعمال شود ولي تحقيقات انجام شده در كشور‌هاي آمريكا، كانادا و انگلستان نشان مي دهد كه بيشترين موارد آزار و اذيت كودكان از سوي والدين صورت گرفته است. كودك آزاري ممكن است گاهي منجر به قتل كودكان شود كه طيف كمي را شامل مي شود و يا ممكن است به‌صورت حاد و بحراني همانند آزار جسمي كه‌ گروه بيشتري از كودكان درگير آن هستند، ديده شود. خشونت مي تواند، به صورت مستقيم (مانند كتك زدن) و يا غير مستقيم (بي توجهي و سهل انگاري) اعمال شود. معمولا يكي از والدين به عنوان آزار دهنده فعال عمل مي كند يعني مستقيماً اقدام به اعمال خشونت عليه كودك مي نمايد و والد ديگر نظاره گر اعمال خشونت است هيچ گونه دفاعي از او به عمل نمي آورد و يا غافل از آن چيزي است كه بر كودك مي گذرد. در اين موارد چنين والدي آزار دهنده منفعل يا غير فعال محسوب مي شود و در كشور‌هاي توسعه يافته مستوجب مجازات قانوني مي باشد. در كودك آزاري جسمي خشونت عموما به وسيله دست صورت مي‌گيرد كه از جملة آنها سيلي زدن ، نيشگون گرفتن، پرتاب كردن، فشردن و تكان دادن مي‌باشد. ساير روش‌ها شامل شلاق زدن، سوزاندن، استفاده از آتش سيگار و گاز گرفتن و ... مي باشد. اعمال خشونت رواني به صورت توهين و تحقير، رفتار‌هاي انظباطي سركوب‌گرانه، دشنام دادن ، انتظار بيش از حد از كودك و نامتناسب با سن او، ترساندن مكرر كودك از تنبيه بدني، رفتار‌هاي انفجاري و غير قابل پيش بيني عليه كودك و اعمال خشونت عليه همسر در برابر چشمان كودك مي باشد. كودك آزاري يك مسأله فرهنگي- اجتماعي- پزشكي است و معمولاً چندين عامل مشتركاً در بروز آن نقش دارند. در كودك آزاري خارج از خانواده عواملي مانند سيستم اقتصادي، حكومتي، آداب و رسوم و نگرش‌هاي فرهنگي و مذهبي جامعه و هم چنين جنگ نقش دارند. خشونت در خانواده مي تواند عليه همسر، سالمندان، و كودكان اعمال شود ولي بيشترين موارد خشونت عليه كودكان بوده است. در حالي كه كودكان بسيار آسيب پذير هستند و قدرت دفاع از خود را ندارند و بيش از هر قشري نياز به محافظت در برابر خشونت‌هاي جسمي و رواني روزمره در خانه و جامعه دارند. تحقيقات كشور‌هاي پيشرفته نشان مي دهد كه كودكان بيشتر از هر جايي در ميان خانواده در معرض خشونت و بدرفتاري قرار دارند. در حقيقت احتمال اين‌كه كودكان توسط اعضاي خانواده به قتل برسند، مورد حمله و آزار جنسي قرار گيرندو يا محكوم به تحمل عادات سنتي زيان‌بار و خشونت رواني گردند بسيار بيشتر از آن است كه بيگانگان كودكان را در معرض اين خطرات قرار دهند. نتايج آماري در سال‌هاي 1990 در انگلستان، آمريكا، كانادا و استراليا نشان مي دهد كه بيشتر قتل‌‌هاي كودكان به وسيله والدين صورت گرفته است. خشونت بيرون از خانواده نظير درگيري كودك در برخورد‌هاي مسلحانه، خشونت‌هاي اجتماعي، آدم ربائي، سوء استفاده جنسي سازمان يافته همانند روسپي‌گري و تهيه تصاوير نامناسب از كودكان و يا خشونت عليه كودكان توسط سازمانها و نهاد‌هاي اجتماعي و كارفرمايان به صورت تنبيه بدني، محدوديت ‌هاي جسمي، زندان انفرادي و يا ساير اشكال منزوي كردن، اجبار به پوشيدن لباس مشخص، محدوديتها و يا منع تماس با اعضاء خانواده، دشنام، سركوفت و نيشخند مي باشند. همچنين با توجه به شرايط ويژه كودكان خياباني پيش بيني مي شود كه اين كودكان بيشتر از سايرين تحت آزار و اذيت قرار مي گيرند. تاريخچه: از آغاز حيات هميشه قوي بر ضعيف سلطه داشته است. اين ضعيف گاه انسان بود، در برابر قهر طبيعت و موجودات درنده؛ گاه نوع بشر بود كه در برابر بشر ضعيف قد علم مي كرد. به هر حال سلسله مراتب قدرت همواره در طول تاريخ در تمام جوامع وجود داشته و سبب تبعيض ميان صاحبان قدرت و فرمان‌بران مي شده است. اعمال قدرت حاكم به رعيت، مرد به عنوان همسر- به زن، والدين به كودك و ... همگي ناشي از “ شيء” پنداشتن موجود ضعيف تر توسط فرد قوي تر است. شيء پنداري، احساسي است كه ريشه در غريزة تملك و تعلق به خود دارد. والديني كه به خود اين اجازه را مي دهند تا با كودكانشان به جرم آنكه متعلق به آنها است، هرگونه مي خواهند رفتار كنند، كودك را مانند اشياء و لوازم شخصي خود و نه موجودي مستقل فرض مي كنند. هرچه به گذشته برگرديم، حاكميت چنين طرز تفكري را پر رنگ تر مي بينيم. در اين ميان توجه به كودك و حقوق او و شناخت مفهوم كودك آزاري به كمتر از 150 سال قبل باز مي گردد. بر اساس شواهدي كه موجود است، تا قبل از قرن 17 به كودك همانند يك فرد بزرگسال نگريسته مي شد. لباس كودكان همانند لباس بزرگسالان بود و از آنها انتظار مي رفت كه مانند افراد بزرگسال رفتار كنند. هيچ گونه ادبيات خاص و سرگرمي براي آنها وجود نداشت. صفحات تاريخ پر است از وقايع دردآور و حزن انگيز در مورد بدرفتاري و قتل كودكان، چنان‌چه در روم‌قديم كشتن فرزندان، حق قانوني والدين بود. روميان معتقد بودند، نوزاداني كه شكل اندازة سرشان غير عادي است يا آنهايي كه بيش از اندازه گريه مي كنند، نبايد زنده بمانند.(پورناجي، 78) تاريخ گذشته پر است از رويدادهايي كه در آن كودكان را قرباني خدايان و بت‌ها مي كردند. پلوتارك چگونگي قرباني كردن كودكان در مقابل بت‌ها را در ميان كارتاژها چنين توصيف مي كند: با شور و شوق و علاقه و با خيال آرام، كودكان خود را در مقابل بت‌ها قرباني مي كردند و آنان كه از خود فرزندي نداشتندكودكان فقرا را مي خريدند و در مقابل بت‌ها سر از تنشان جدا مي كردند. در اثناي قرباني كردن، والدين كودكان نيز بدون ريختن قطره اشكي يا ابراز شكايتي شاهد ماجرا بودند. اگر برخي از والدين نيز شكايت مي كردند بايد توبه مي كردند و از گناه خويش عذر مي‌خواستند. اما در هر صورت كودكانشان قرباني مي شدند. تمام محوطه معبد مملو از صداي طبلها و شيپورها مي شد و اگر هم كسي ناله اي مي كرد هرگز به گوش ديگران نمي رسيد. در بين چيني ها فروش دختران مرسوم بود. در قرن سيزدهم ميلادي، سزار فردريك دوم به مادران و والدين رضاعي دستور داد كه كودكان تحت مراقبت خويش را فقط غذا بدهند و شستشو كنند ، ولي حق هيچ گونه مهر ورزيدن و صحبت و بازي كردن با آنان را ندارند. او مي‌خواست كودكان زبان ياد نگيرند تا وقتي كه بزرگ شدند، هر دسته از آنان را با يك زبان (يوناني، لاتين، عربي و زبان مادري) آشنا كند. اين كار موجب شد كه اين كودكان به دليل عدم ارتباط اجتماعي و زباني و در نتيجه عدم رشد رواني از بين رفتند؛ زيرا نياز اساسي آنان به محبت مادري و روابط انساني برآورده نشده بود. (سيف و همكاران،80) انقلاب صنعتي مسيرهاي ديگري را براي بهره كشي كودكان فراهم آورد. نياز به كارگران صنعتي ارزان، منابع جديدي از كارگران را مي طلبيد و كودكان نقش صنعتي خود را از پنج سالگي آغاز مي كردند. كودكان در محيط‌هاي خفقان آور سرد و كثيف، 16 ساعت در روز كار مي‌كردند، گرسنگي مي كشيدند، كتك مي خوردند و غالباً براي جلوگيري از فرارشان به ماشين ها زنجير مي شدند و اغلب آنان از سوء تعذيه، قرار گرفتن در معرض آلودگي يا در نتيجة كتك‌‌هاي بي رحمانه مي مردند. كودك آزاري در عصر جديد: با وجود قدمت پديده كودك آزاري، از شناسايي اين پديده تا كنون مي توان چهار دوره را از يكديگر تميز داد. نخستين دوره مربوط به سال‌هاي 1860 تا 1946 است. در آن زمان “ تارديو” متخصص پزشك قانوني كشورفرانسه، سندروم كودك آزاري جسمي خصوصاً آزار جسمي عليه كودكان ناتوان را گزارش نمود، همزمان با وي“ سامل وست” يك متخصص كودك نيز گزارشي را از شكستگي ‌هاي متعدد ، كبودي‌ها و برآمدگي ‌هاي استخواني در كودك داد. فرويد نيز در شرح حال خانم هايي كه به علت مشكلات عصبي به او مراجعه مي كردند، به آزار جسمي و جنسي آنان در دوران كودكي و خانواده پي برد. دومين دوره مربوط به سال 1946 تا 1962 است. در اين دوره براي نخستين بار “كافي” راديولوژيست آمريكايي شش مورد كودك مبتلا به خونريزي سخت را گزارش داد كه در همه آنها شكستگي هاي متعدد به تعداد 23 عدد وجود داشت. وي معتقد بود تمام اين شكستگي ها ريشة ضربه اي دارد، ولي مكانيسم ايجاد آنها نا معلوم بود در اين دوره كودك آزاري تا حدودي شناخته شد، ولي به عنوان يك مسأله مطرح نشد. سومين دوره به وسيله “كمپ” و همكارانش در سال 1962 آغاز شد كه در آن موقع به عنوان سندرم كودك كتك خورده توصيف شد. چهارمين دوره كه از سال 1972 شروع شد، مسأله كودك آزاري به صورت آزارهاي جسمي، جنسي، عاطفي، غفلت و مسامحه مورد طرح و بررسي قرار گرفت. اكنون پنجمين دوره، يعني دوره اي است كه بيشترين تأكيد بر نحوة پيش‌گيري از كودك آزاري است.(پور ناجي،78) پديده كودك آزاري با اينكه گذشته اي به قدمت تاريخ بشر دارد، اما هنوز در كشور ما چندان به شكل علمي و صحيح مورد بررسي ارزيابي و شناخت قرار نگرفته است. تنها از سال 1376 گزارش‌هايي در مورد كودك آزاري، در مطبوعات به چاپ رسيد كه اين گزارشها از ابعاد مختلف قابل بررسي است: - تمام گزارشها، كودك آزاري را از بعد جسماني مطرح كرده اند و به مسائل رواني توجهي نشده است. - موارد درج شده در روز نامه ها تنها بر پايه اطلاعاتي بوده است كه از تهران و مراكزي كه به محل چاپ روزنامه ها نزديك بوده اند، گزارش شده است. يعني رخدادهاي مشابه در شهرستانها يا روستاها به اطلاع مردم نرسيده است. - مطبوعات تنها به شرح ماجرا و رخدادها- و نه ريشه‌يابي و بحث‌هاي كارشناسانه- اكتفا كرده اند. - متأسفانه در ايران تا كنون مطالعه اي ملي در مورد كودك آزاري نشده و حتي مطالعات دانشگاهي بسيار محدود بوده است از جمله تحقيقات انجام شده مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: اولين مطالعه شيوع شناسي كودك آزاري روي 2240 دانش آموز دبيرستاني دختر و پسر 14-18 ساله تهراني در سال 71 توسط (مهناز نوروزي) انجام شد كه نتايج آن به اين شرح است. 43% نوجوانان دبيرستاني گزارش دادند حداقل يك بار از نظر بدني تنبيه شده‌اند. از اين تعداد 34% فقط در گذشته تنبيه شده اند و 24% در حال حاضر نيز تنبيه مي شدند. هم‌چنين 138 دانش آموز گزارش دادند كه تنبيهات بدني آنها منجر به جراحات جدي از جمله شكستگي و زخمي شدن شده است. 23% دانش آموزان گزارش دادند مورد آزار عاطفي قرار گرفته اند، 7/4% بعني (17 دانش آموز) گزارش دادند مورد آزار جنسي قرار گرفته اند و 5/15% دانش آموزان حداقل يك نوع بي توجهي و غفلت را گزارش كردند. بر اساس اين مطالعه شايع ترين نوع آزار، آزار جسماني بوده است. اغلب والدين آزار رسان از نظر تحصيلات در سطح پائيني قرار داشته اند و اغلب كودكان آزار ديده داراي وضعيت بد اقتصادي بوده اند و بيشترين وقوع آزار در سنين 15-11 سال بوده است. (اصلاح و تربيت، 4) در يك مطالعه تمامي موارد مطرح شده در رسانه هاي جمعي در سال‌هاي 77-75 به وسيلة “اخضري” مورد بررسي قرار گرفت. بر اساس اين مطالعه بيشترين گروه سني در معرض آزار، كودكان 9-5 ساله(36%) و سپس 14-10 ساله (30%) بوده اند. هم‌چنين مطالعه نشان مي دهد كه دختران (63%)به ميزان بيشتري از پسران (37%) مورد آزار واقع شده اند. مطالعه فوق نشان داد كه بيشترين آزارگري و اعمال خشونت (5/66%) از سوي مردان (پدر و شوهر مادر) رخ داده است. از نظر علل و انگيزة آزار، بيشترين آن مربوط به اختلافات خانوادگي و طلاق مي باشد. تحقيقات “ ابراهيم قوام” در سال 1372 بر روي 50 كودك كه تحت آزار جنسي قرار گرفته بودند. حاكي از آن بود در اين گروه، اضطراب دائم، اختلالات اجتنابي و روان تني نسبت به ساير كودكان بيشتر مشاهده مي شود. مطالعة “ موقر رحيمي” در سال 1375 بر روي 840 دانش آموز تهراني، نشان مي دهد كه بيشترين موارد مربوطه به كودك آزاري جسماني بوده است. تحقيقات “پروانه محمدخاني” در سال 1378، روي 1500 دانش آموز تهراني نشان داد كه در 50% موارد آزار دختران به وسيلة برادر و 42% از سوي پدر بوده است. همچنين مطالعه وي نشان داد كه اين دانش آموزان از توانايي كمتري در تحصيل برخودار بوده اند. افت عملكرد تحصيلي، اضطراب، افسردگي، اختلالات عاطفي و رفتاري، مشكلات توجه، مشكلات اجتماعي، رفتار بزه‌كارانه و پرخاشگرانه در كودكان آزار ديده نسبت به ساير كودكان كه تحت چنين شرايطي نبوده اند بيشتر ديده مي شود. همچنين مطالعة ايشان روي والدين آزار رسان (از طريق آزمون‌هاي كيفيت زندگي و سلامت عمومي والدين) نشان مي دهد كه والدين آزارگر داراي تحصيلات كمتري هستند، وضعيت اقتصادي پايين تري دارند ، غالباً خانواده‌‌هاي پرجمعيت و داراي كيفيت زندگي پاييني هستند. اين مطالعه نشان داد كه والدين آزار رسان روابط آشفته اي دارند و نقش والديني ضعيفي از خود بروز مي دهند و از سوي ديگر روابط والد- فرزندي در چنين خانواده ‌هايي معمولاً ضعيف و مختل مي باشد. (موسوي و همكاران، 80) در مطالعه ديگري در سال 75 توسط “فرشته خضروي افلاك فر” روي 112 كودك كه مورد آزار قرار گرفته بودند، انجام شد. اين كودكان در سال‌هاي 1370 تا 1374 به بخش روان پزشكي بيمارستان شهيد اسماعيلي مراجعه كرده بودند. 30 نفر از اين جمعيت را دختران و 82 نفر باقي را پسران تشكيل مي دادند. يافته ‌هاي اين تحقيق شامل اين موارد مي شود: 1-96/66% كودكان داراي وضعيت اقتصادي- اجتماعي بودندضعيفي . 2-5/70 در صد والدين، تحصيلات پايين تر از ديپلم داشته اند. 3-تقريبا55%والدين داراي سن بين 30 تا 39 سال بوده اند. 4-78/57 درصد از كودكان دانش آموز مشكل يادگيري داشتند. 5-1/74% آنان فرزندان اول تا سوم بودند. 6-71/60% كودكان مورد مطالعه داراي مشكلات روان- تني بودند. 7-شايع‌ترين شكل آزار- آزار بدني و شايع‌ترين آزار بدني، كتك شديد و كتك‌هاي منجر به اختلالات جسمي(71/65) بود. 8-مادران 03/33% بيشتر از ساير بزرگسالان، كودكان را مورد آزار جسمي قرار داده بودند. 9-آزار جسمي در كودكان با والدين بي‌كار و داراي مشاغل كم در آمد، بيشتر بود . 10-در خانواده ‌هاي شلوغ، پر مشكل و پر جمعيت،كودك آزاري بيشتر رخ داده است. 11-50% كودكان مورد مطالعه بين سنين 8 تا 12 سال هستند و ميانگين سن آنان برابر 88/8 است. 12-كليه كودكان مورد مطالعه به نوعي، انواع اختلالات كودكي و نوجواني را گزارش داده اند، 92/83 در صد آنان داراي اختلالات كودكي ونوجواني و 39/13% داراي اختلال عقب ماندگي بوده اند. 13-78/76 درصد والدين كودكان مورد مطالعه، داراي مشكلات شخصيتي بوده‌اند. 14-67/52 درصد كودكان مورد مطالعه در دوران گذشته زندگي خود دچار بيماري بوده اند. 15-57/53% اين كودكان از مشكلات و اختلالات خانوادگي رنج مي بردند. (پورناجي، 78) همچنين در مطالعه اي كه توسط انديرويان(1357) انجام شد. نشان داد كه (78/31%) از دانش آموزان دختر دوره راهنمايي در اهواز، بيشتر اوقات مورد آزار جسمي قرار مي گيرند. ميزان آزار عاطفي (8/45%) بود. بي توجهي نيز شامل عدم مهر و محبت (14/17درصد)، بي توجهي شامل مراقبت كم هنگام بيماري (82/38درصد) و ميزان دريافت غذا به طور ناكافي (5/44درصد) و غفلت عاطفي (12/3درصد) گزارش شد. در پژوهش ديگري كه در مركز پزشكي الزهراء اصفهان روي 400 والد (پدر يا مادر) واجد شرايط كه جهت دريافت خدمات به مركز منتخب مراجعه كردند اين نتايج به دست آمد: نتايج بدست آمده نشان داد كه 82 درصد واحد‌هاي مورد پژوهش، حداقل يكي از اشكال مختلف بدرفتاري جسمي خفيف/ متوسط را نسبت به كودك اعمال كرده اند، فراواني بدرفتاري جسمي شديد و خيلي شديد نيز به ترتيب 5/28 درصد و 18 درصد بود. همچنين ميزان بدرفتاري عاطفي كلامي، 75 درصد و بدرفتاري عاطفي غير كلامي، 96/5 درصد گزارش شد. به علاوه يافته ها نشان داد كه 63 درصد واحد‌هاي مورد پژوهش حداقل يكي از اشكال مختلف آزار جسمي را نسبت به كودك خود اعمال نموده اند. همچنين فراواني غفلت عاطفي و آموزشي به ترتيب 79 و 10 درصد گزارش شد. همچنين نتايج بيانگر آن بود كه بين ويژگي‌هاي دموگرافيكي والدين با حداقل چند شكل از اشكال مختلف سوء رفتار با كودك، ارتباط معني‌داري وجود دارد. فقط بين وضعيت آخرين فرزند در خانواده (از نظر تني و ناتني بودن) با فراواني سوء رفتار ارتباط معني دار ديده نشد.(توكل و همكاران، 79) انواع سوء رفتار: 1-كودك آزاري جسمي: سندرم كافي يا (سندرم كودك كتك خورده)، كودكي كه يك بار يا به دفعات مورد ضرب و شتم ، آزار و شكنجه عمدي قرار مي گيرد و عبارت است از حملة فيزيكي به كودك كه مي تواند موجب درد، بريدگي، كبودي، شكستگي استخوان و ساير جراحات يا حتي مرگ كودك گردد. اشكال مختلف كودك آزاري جسمي شامل، شلاق زدن، بستن كودك، كوبيدن به ديوار، سوزاندن با آب جوش يا مايعات داغ و تكان دادن شديد مي‌باشد.(موسوي و هكاران، 1380) -قانون حمايت از كودكان مصوب 1988 آزار بدني را چنين تعريف مي كند:“ آسيب ديدن و صدمه ديدگي كودك زير 18 سال، از سوي والدين يا سرپرست بلافصل وي كه مسوول رفاه و آسايش اوست. به طوري كه سلامت و ايمني كودك طبق قوانين تدوين شده به وسيلة وزارت بهداشت و خدمات انساني به خطر بيفتد”خشونت شديد بر اساس اين شاخص شامل لگد زدن، با مشت ضربه زدن، با اشياء تنبيه كردن، ارعاب تهديد به وسيله چاقو يا اسلحه، سوزانيدن، گازگرفتن، پرت كردن و سيلي زدن است. -“جلس و استروس” در سال 1979، بدرفتاري ‌هاي جسمي با كودك را اين گونه عنوان كرده اند: هرگونه خشونتي كه به قصد آزار جسمي به كودك اعمال شود يا به اين نيت انجام شود”(پورناجي ، 1378پ) -كودك آزاري جسمي به حالت باليني كودكاني (معمولا زير 3 سال) گفته مي‌شود كه يك بار يا به دفعات مورد ضرب و شتم و آزار و شكنجه عمدي افراد بالغي مانند پدر، مادر، قيم و يا والدين رضاعي كه مسئوليت آنها را بر عهده دارند قرار مي گيرد. در اين حالت علاوه بر آزار جسمي، محروميت عمده از خوراك و پوشاك و سرپناه را نيز شامل مي شود. در اين نوع كودك آزاري خشونت معمولاً به وسيلة دست صورت مي گيرد. مانند پرتاب كردن، سيلي زدن، تكان داد، نيشگون گرفتن، فشار دادن و ساير روشها عبارتند از : بستن كودك، كوبيدن به ديوار، سوزاندن با آب جوش يا مايعات داغ و با استفاده از آتش سيگار(حدود ده درصد از كودك آزاريها ناشي از سوختگي است) شلاق زدن، گاز گرفتن و ... است كه مي توانند موجب درد، ضايعاتي در سطح پوست، كبودي، شكستگي استخوان، بريدگي و خونريزي زير جلدي شود.(كاهاني، 1375) -چرا والدين فرزندان خود را كتك مي زنند؟ والديني كه اقدام به مجازات‌هاي جسماني مي كنند، ظاهرا ويژگي‌هاي مشتركي دارند. نخست آنكه به هر دليل نمي توانند، خود را كنترل كنند. پدران و مادراني كه فرزندان خود را تنبيه مي كنند. گرفتار احساسات منفي مي شوند و در صدد تخليه آن برمي آيند. به نظر مي رسد اين والدين از نتايج كاري كه مي كنند، مطلع نباشد. ضرب و شتم فرزندان گاه واكنشي خود به خود به استرس است. اغلب كساني كه فرزندان خود را مورد ضرب و شتم قرار مي دهند. خود در خانواده ‌هايي بزرگ شده اند كه در آنجا بدرفتاري جسماني متداول بوده است. بخش مهمي از رفتار آنان تكرار مستقيم آن چيزي است كه خود در كودكي تجربه كرده اند و در كم سالي آموخته اند.الگوي آنها كسي بوده كه با آنها بدرفتاري كرده است. بسياري از والدين با انبوهي از مشكلات احساسي و نياز‌هاي برآورده نشده، پاي به دوران بلوغ مي گذارند و به لحاظ احساسي كودك هستند. اغلب آنها به عنوان جانشين پدر و مادر به فرزندان خود نگاه مي كنند و مي‌خواهند، نياز‌هاي احساسي و عاطفي برآورده نشده در دوران كودكي خود را بر آورده سازند. پدر و مادر بدرفتاري كه مي بينند، اين كودك نمي تواند، نياز‌هاي آنها را برآورده سازد خشمگين مي شوند . تعدادي از پدران و مادراني كه فرزندان خود را كتك مي زنند، الكلي يا معتاد به مواد مخدر هستند و به صورت آني و لحظه اي تصميم مي گيرند. در تاريك ترين طيف اين گروه به والديني برمي‌خوريم كه صرفاً به منظور خالي كردن ناراحتي‌‌هاي خود بچه دار مي شوند. خشونت جسماني با فرزندان، اغلب واكنشي نسبت به استرس ناشي از محيط كار، اختلاف با يكي از اعضاي خانواده يا يكي از دوستان يا تنش عمومي به خاطر سبك و طرز زندگي و ناخشنودي از آن به طور كلي است. بچه ها هدف‌‌هاي ساده اي هستند و نمي توانند به دفاع از خود برخيزند و مي‌توان آنها را به سكوت مجبور كرد. متأسفانه هم براي شخص بدرفتار و هم براي قرباني، جا به جا شدن خشم تنها به طور موقت اسباب تسلي خاطر بدرفتار را فراهم مي سازد و بخش اصلي خشم او دست نخورده باقي مي ماند و بار ديگر توليد مشكل مي كند و متأسفانه هدف خشم او نيز مجبور به تحمل مي شود تا اين ناراحتي را به دوران بلوغ ببرد.(پورناجي، 1378- اصلاح و تربيت،81،80) والدين آسيب رسان:abusine parents الف)والدين عصبي: اين نوع والدين با خشونت با كودكان خود رفتار مي كنند و با پرخاشگري مي توانند فرزند خود را كنترل كنند و به طور ضمني اين پيام را به كودك مي دهند كه با داد زدن مي تواند به هدف ‌هايش برسد. ب)والدين وسواسي obsessional: اين قبيل والدين بيش از اندازه مشوش هستند و خصوصيات شخصيتي وسواسي در آنها ديده مي شود و معمولاً كمال‌طلب هستند و انتظارات غير واقعي از خود و ديگران بخصوص در مورد فرزندانشان، در آنها ديده مي شود. به طوري‌كه والدين وسواسي در مورد جزئي ترين مسائل مربوط به كودك از قبيل بهداشت، طهارت، غذا خوردن، لباس پوشيدن و ... دخالت وسواس گونه اي نموده و كودكان را براي انجام ندادن، تلاش نكردن و جست و خيز نكردن و تن به خطر ندادن تشويق مي كنند و در نتيجه فشار زيادي به كودك وارد مي كنند كه ممكن است به او آسيب برساند. اين گونه كودكان اغلب احساس درماندگي مي كنند و تا پايان عمر چيرگي پدر و مادر بر آنها باقي مي ماند. ج)والدين طرد كننده: Rejector parents: در اين قبيل خانواده ها بيش از حد كودك طرد مي شود و اكثر قريب به اتفاق افراد بزه‌كار در خانواده ‌هاي پرخاشگر پرورش مي يابند. چنين والديني ضمن اينكه با پرخاشگري خود كودكان پرخاشگر تحويل جامعه مي دهند در بعضي مواقع موجب انزواي كودك مي شوند و با به كار بردن كلمات كنايه آميز از قبيل اينكه “ ما آماده نبوديم تا بچه داشته باشيم” و يا “ تو بد قدم هستي” احساس نامطلوب خود را نسبت به كودك نشان مي دهند و موجب مي شوند كه كودك خانه و خانواده را براي خود محيط گرم و ايمني نبيند. كودكان طرد شده در حقيقت پيام جانگدازي از والدين خويش دريافت مي دارند كه در نهايت تحت تأثيرآن پيام دائماً در انتظار توبيخ و انتقاد هستند و تمام توجه شان متوجه گردآوري دليل براي دفاع از خويش مي‌باشد. والدين پرخاشگر معمولاً خشم خود را به جاي هدف اصلي متوجه ساده ترين هدف موجود يعني كودكان مي كنند.(تقي خاني-81) -تظاهرات باليني كودك كتك خورده: عوارض ناشي از سوء رفتار به شدت، مدت و تعداد موارد آزار بستگي دارد و دردو بعد اختلالات جسمي و رواني قابل بررسي است: حالات و رفتار كودك كتك خورده، بارز و مشخص است. علايم ترس از پدر و مادر را نشان مي دهد. نگاهش از نگاهها مي گريزد و حالتي مظلوم به خود مي گيرد. چشمان باز و بهت زده دارد. كناره‌گير ، ترسو يا داراي رفتارهاي تهاجمي، افسرده، بي عرضه و مضطرب است. كودك نسبت به سن خود رشد نيافته و اعتماد به نفس و توان برقراري ارتباط را ندارد و افكارش پيرامون خودكشي و خودآزاري مي گردد(پزشكي قانوني.1375) كودكاني كه مورد سوء رفتار قرار مي گيرند ممكن است مشكلات زير را نشان دهند : خود انگارة ضعيف- بدكرداري جنسي- عدم اعتماد به نفس يا دوست نداشتن خود- پرخاشگري- رفتارهاي مخرب و گاهي اوقات رفتارهاي خلاف قانون، عصبانيت و خشم- خودكشي يا رفتارهاي خود آزارنده- افكار خودكشي-رفتارهاي انفعالي- ترس از وارد شدن به فعاليتها يا ارتباط‌هاي جديد- اضطراب و ترس، مشكلات مدرسه و افت تحصيلي، افسردگي- بازگشت به گذشته (شب ادراري، مكيدن انگشت) يا ديدن كابوس، اعتياد به مواد مخدر يا الكل. (the hldden Bruises-1998) -معمولا واكسيناسيون آنان انجام نشده است- از اختلالات خواب و اختلالات روان تني (نظير سردرد، تهوع و درد شكم) شكايت مي كنند. ظاهري كثيف و خسته دارند و فاقد انرژي هستند صبحانه نخورده به مدرسه مي روند و غالباً گرسنه هستند. غذا گدايي مي كنند يا دست به دزديدن غذا مي‌زنند- نيازشان به عينك، مراقبت از دندانها و غيره برآورده نمي شود. لباس‌هايي مي پوشند كه مناسب فصل نيست- اين كودكان انتظار محبت از سوي والدين خود را ندارند و هنگامي كه از آنان جدا مي شوند، اضطراب و دلتنگي كمي نشان مي دهند و به نظر مي رسد از آنان مي ترسند. بي دليل از شركت در بازي خودداري مي كنند و از ديگران كناره گيري مي‌كنند. در بازي با عروسكها وابستگي عاطفي نشان نمي دهند- از نتايج كارها ترسي غير طبيعي دارند كه منجر به دروغگويي آنان مي شود- وقتي صداي گريه كودكان ديگر را مي شنوند، نگران و ناراحت مي شوند. خيلي كم گريه مي كنند و به نظر مي رسد، گريه آنان بيشتر از روي نا اميدي باشد تا فريادي براي كمك. لباس‌هايي مي پوشند تا صدمات آنها را پنهان كند- در مدرسه مشكل آفرين هستند. مكرر دير به مدرسه مي روند و از مدرسه غيبت مي كنند يا خيلي زود به مدرسه رفته و پس از تعطيلي سرگردان هستند .به وسايل مدرسه آسيب مي‌رسانند يا آنها را مي شكنند. تكاليف مدرسه را انجام نمي دهند. از نظر فيزيكي و كلامي حالت تهاجمي بيشتري نسبت به والدين، معلمان و هم سن و سالان خويش دارند و نا مطيع تر هستند و با آنكه از هوش طبيعي برخوردارند، ولي در مدرسه دانش آموز ضعيفي محسوب مي شوند. به خود علاقه اي نشان نمي دهند و معتقدند، در آينده ، فرد موفقي نخواهند بود. وقتي بزرگتر مي شوند، به ندرت تماس اجتماعي برقرار مي كنند، احساس تعلق و علاقه در آنان ناپايدار است و در مي يابند كه به تنهايي قادر نيستند، با ديگران ارتباط برقرار كنند.(همشهري، 1685) كودكاني كه مكرراً با مسائل گيج كننده و عجيب به وسيله والدين خود به بيمارستان آورده مي شوند ممكن است قرباني سندروم مونچهاوزن وكالتي باشند. در اين سندروم پدر و مادر مكرراً در كودك بيماري و جراحت به وجود مي آورند خواه از طريق سم يا واداشتن كودك به خوردن دارو و يا سموم، ايجاد اسهال، دزهيدارتاسيون يا موارد ديگر مي كنند و آنگاه مشتاقانه در جستجوي كمك بر مي آيند.(كاپلان- سادوك،79) علائم و نشانه هاي مهم رفتاري و كلامي در كودك تحت آزار جسمي و شاخص‌هاي خانوادگي(موسوي و همكاران1380) 1-احتياط فروان در تماس فيزيكي با بالغينشاخصهاي رفتاري2-كنار كشيدن و يا حالت دفاعي گرفتن ناشي از ترس در پاسخ به حركت‌هاي ناگهاني بزگسالان3-تغييرات شديد رفتاري به همراه واپس روي رفتارها4-حالت گوشه گيري يا پرخاشگري5-ترس شديد از والدين6-هنگام صدا كردن بسيار سريع خود را مي رساند و مدتها در حالت ثابت باقي مي ماند7-غالباً دير به مدرسه مي روند و زياد غيبت مي كنند8-درخواست غذا از ديگران يا اقدام به دزدي مواد غذايي مي كنند1-اعلام كتك خوردن از سوي والدينشاخصهاي كلامي2-براي علت ايجاد آسيب‌هاي خود دلايل نامتناسب، مختلف و ناباورانه مي آورند3-سؤالاتي مانند: مي توانم با شما زندگي كنم؟ مي توانم بيايم خانه شما؟ و گاهي مكرراً اعلام مي كنند كه پدر و مادرم مرا دوست ندارند4-گاهي مي گويند مكان مناسبي براي خواب نداشته اند و يا به اندازه كافي نخوابيده اند و يا غذا به اندازه كافي نخورده‌اند1-خانه وضعيت بهم ريخته و كثيف داردشاخصهاي خانوادگي2-رفت و آمد محدودي دارندو معمولاً اجتماع گريزند3-والدين نمي گذارند با دوستانش رفت و آمد كند4-والدين به مدرسه سركشي نمي كنند و نسبت به وضعيت تحصيلي كودك خود بي توجه اند5-والدين نمي گذارند كودك در فعاليت‌هاي اجتماعي مدرسه شركت كند6-توضيحي براي صدمات بدني ايجاد شده در كودك ندارند و سعي در مخفي كردن جراحتها دارند7-كودك خود را شرور و اصلاح ناپذير معرفي مي كنند.8-در صحبت كردن از كلمات تحقير آميز و توهين كننده استفاده مي كنند9-تنبيهات بدني شديد را عليه كودك اعمال مي كنند. مثلاً كودك را حبس يا از غذا محروم مي كنند10-غالباً سوء مصرف الكل، دارو و يا مواد مخدر دارند اثرات رواني كودك آزاري جسمي: اثرات طولاني مدت سوء رفتار بر كودكان مي تواند باعث بروز اختلال در رشد و نموآنها شود. در مقايسه‌اي كه بين كودكاني كه بدون علت عضوي دچار تأخير يا توقف رشد و نمو شده بودند با گروه كنترل (گواه) بعد از 13 سال پيگيري نشان داده است كه گروه اول داراي مشكلات كلامي، سطح سواد كمتر با توجه به سن، عدم بلوغ اجتماعي مناسب با سن، ثبات رواني كمتر، فقدان اعتماد به نفس و مشكلات شخصيتي (عمدتاً ضد اجتماعي) بيشتري نسبت به گروه كنترل بودند. همچنين گروه كودكان آزار ديده در برقراري ارتباط با ديگران، ايجاد روابط اجتماعي و دوست يابي نسبت به گروه كنترل توانايي كمتري از خود نشان مي دادند. ضريب هوشي در كودكان كتك خورده كاهش بارزي در مقايسه با گروه كنترل نشان داد و از نظر تحصيلي نيز عقب تر از ساير كودكان بودند. كودكان آزار ديده در تكلم ضعيف تر بودند. به طور متوسط 55% آنها به نوعي داراي شخصيت نا بهنجار بودند به طوري كه شخصيت ضد اجتماعي در اين كودكان نسبت به گروه كنترل بيشتر بود.(موسوي و همكاران، 1380) اثرات بدني كودك آزاري جسمي: در كودك آزاري جسمي عوارض عضوي مي تواند به شكل اختلالات بينايي، شنوايي، پارگي و صدمات ارگان‌هاي داخلي، خونريزي داخلي ناشي از صدمات فيزيكي وارده به قفسه سينه و شكم، عقب ماندگي رشد عقلي و جسمي، نقص‌هاي نورولوژيك (اسكلتي و عضلاني) و معلوليت بروز كند. همچنين گاهي شدت صدمات وارده به حدي است كه موجب مرگ كودك مي‌شود. در كودك آزاري ممكن است پارگي كبد، فرانتر (روده بند) يا اثني عشر بدون اينكه هيچ اثر ظاهري بر روي شكم داشته باشد به دنبال ضربه شكمي رخ دهد. صدمات كبدي از مشخصات كاملاً شناخته شده كودك آزاري است. در بچه ها ديواره شكم نازك است و حفاظت خوبي در مقابل ضربه فراهم نمي كند. خون ريزي از روده بند، يا پارگي آن ناشي از فشرده شدن آنها بر روي ستون فقرات كمري مي باشد. گاهي آسيب عروقي موجب لخته شدن خون داخل عروق فرانتر و انفاركتوس روده مي گردد. همچنين سوراخ شدگي روده ها ممكن است تا دو روز بعد رخ دهد كه به دليل نداشتن علائم بارز در بچه ها مي تواند منجر به فوت آنها گردد. با توجه به اينكه در كودكان طحال پايين تر از دنده ها قرار مي گيرد هرگونه ضربه شكمي مي تواند موجب خونريزي حاد و يا تأخيري (خونريزي زير كپسولي) گردد. كه ممكن است مرگ كودك را در پي داشته باشد(موسوي و همكاران،80-پورناجي،1378) جراحت‌هاي اسكلتي نيز مي تواند شاهد خوبي براي كودك آزاري باشد. شكستگي‌هاي تازه به خصوص شكستگي‌هاي جمجمه، دست و پا و دنده ها شواهد خوبي هستند اما در موارد مشكوك كودك بايد مورد معاينه قرار بگيرد و آسيب‌هاي قبلي كه ممكن است وجود داشته باشد بررسي گردد. كه اغلب با تاريخ ياد شده از سوي والدين در تضاد است. ايجاد ميخچه در محل هاي قبلي شكستگي، آهكي شدن ضريع استخواني، خونمردگي هاي كهنه اپيفيزهاي شكسته شده كنار مفاصل بزرگ مانند آرنج و زانو، آسيب متافيز و ... نشانه هاي ضربه اوليه است. شكستگي دنده ها در كودكان معمولاً اتفاقي نيست و معمولاً از فشار دستان والدين اطراف سينه كودك به وجود مي آيد. چنين شكستگي‌هايي عموماً به مفهوم برخوردهاي نامناسب هستند. چشم و دهان هم شواهد خوبي از سوء رفتارهاي فيزيكي مهيا مي سازند. بالغ بر 70% از نوزادان ضربه خورده جراحات چشمي دارند كه شامل خونريزي شبكيه، خونريزي زجاجي، عدم قرارگيري مناسب لنزها و شبكيه جدا شده هستند. لبها نيز در اثر ضربات مي توانند كبود و خراشيده شوند و اگر كودك به سني رسيده باشد كه دندان داشته باشد قسمت داخلي لبها ممكن است به وسيله تماس با دندانها كبود و يا زخم شوند. يكي از جراحت‌هاي ويژه دهان فرنولوم پاره شده لب بالايي است. اين آسيب مي تواند به علت ضربه مماس در دهان و يا به وسيله كوبيدن شيشه شير به دهان ايجاد شود. جراحت‌هاي سر يكي از علت‌هاي عمده مرگ كودكان است و حتي اگر مهلك و دردآور هم نباشد مي تواند منجر به ناتواني ‌هاي عصبي دائمي و شديد شود. خونريزي ‌هاي ساب‌دورال يكي از جراحت‌هاي قديمي و مرگ آور كودك است و ممكن است ار فشار مستقيم و يا از تكان‌هاي شديد ناشي شود. اصلي ترين علت شكستگي‌هاي جمجمه در كودك آزاري جسمي پرتاب كردن كودك روي زمين يا سطح سخت است. تحقيقات در آلمان نشان داده است كه شكستگي ‌هاي جمجمه از يك ارتفاع 80 سانتي متري بر روي زمين مفروش هم ممكن است. (simpsons) كوفتگي‌هاي لكه اي از نشانه ‌هاي ديگر سوء رفتار جسمي است، اين كوفتگيها در اثر فشار شديد نوك انگشتان ايجاد مي شود و اندازه آنها معمولا 5/0 تا 5/2 سانتي متر است. كوفتگي‌هاي لكه اي ممكن است مطابق دست گيرنده و به صورت خوشه اي باشد. كوفتگي‌هايي كه به تنهايي مؤيد كودك آزاري هستند عبارتند از : كبودي چشم، كوفتگي گوش، كوفتگي در قسمت‌هاي داخلي رانها، كوفتگي صورت در شير خوران زير 18 ماه، كوفتگي مركزي ستون فقرات . سيلي زدن يكي از رايج ترين موارد سوء رفتار است و آثار آن اغلب روي صورت و گاهي روي گوش و نيز روي تن و كپلها ديده مي شوند و ممكن است خطوط واضح خونريزي پوستي نيز وجود داشته باشد. كوفتگي‌هاي ناشي از كمربند، شلاق، عصا، تكه هاي چوب، برس مو و سيم روكش دار برق (كه اندامها را با آن مي بندند) آثار قابل شناسايي بر جا مي گذارند و غالباً روي كپلها، رانها و گاهي در مناطق تناسلي ديده مي شوند. آثار گاز گرفتگي نيز به راحتي قابل شناسايي است. اين آثار معمولا به شكل هلالي و داراي خطوط بي رنگند.با اندازه گيري قوس، تفاوت بين گاز كودك و بزرگسال مشخص مي شود. اثر گاز كودك قوس باريكي دارد و كوچكتر است، در حالي كه اثر گاز بزرگسال بزرگتر است ويژگي گاز حيوانات سوراخ شدگي و پارگي است كه با گاز انسان متفاوت است، چرا كه گاز انسان بافتها را به هم مي فشرد و كوفتگي‌هاي واضح ايجاد مي كند. سوختگيها حدود 10 درصد از موارد كودك آزاري را شامل مي شود و گاهي اثبات اين‌كه سوختگي عمداً ايجاد شده يا سهواً بسيار مشكل است. منبع گرما، مانند اتو، معمولاً اثر بارز و متمايزي بر روي پوست مي گذارد. سوختگي‌هاي ناشي از سيگار، هنگامي كه با زاويه قائمه روي پوست ايجاد مي شود، فرو رفته و به اندازه مشخصي است. سوختگي به وسيله قاشق، كفگير، سيخ و ... نيز ممكن است ايجاد شود كه اين سوختگيها معمولاً روي بازوها و رانها ديده مي‌شوند ولي ممكن است در مناطق ديگر مانند مناطق تناسلي، كف و بين انگشتان پاها نيز ديده شود. فرو بردن در آب يا مايعات داغ ديگر سوختگي هاي موجي در دستها و سوختگي هايي به شكل جوراب ساق بلند در پاها ايجاد مي كند. سوختگي‌هاي سايشي نيز در مناطق برجسته مثل چانه و گونه ها در اثر كشيدن روي فرش، موكت و مبلمان ايجاد مي شود. (كاهاني، 1375- پورناجي، 78) بريدگي،پارگي، سوراخ شدگي و آثار گازگرفتگي جراحت‌هاي پوستي1-سوختگي ناشي از سيگار و سيخ هاي داغسوختگي2-سوختگي ناحيه تناسلي و باسن ها3-سوختگي با مايعات1-شكستگي هاي متعدد با مراحل مختلف بهبوديشكستگي استخواني2-هر شكستگي در كودك با سن كمتر از دو سال خصوصاً شكستگي متعدد دنده ها3-شكستگي به همراه كبودي- دررفتگي استخوان و مفاصل - شكستگي جمجمه1-صدمات چشمي و خونريزي شبكيه و در رفتگي عدسيساير علائم2-صدمات گوش (پارگي پرده گوش و ناشنوايي)3-صدمات سيستم عصبي و عضلاني:شكستگي جمجمه، خونريزي مغزي4-تشنج، اغما، فلج عضلاني5-پارگي احشاء شكمي مثل كبد و روده ها6-مرگ گزارش از يك مورد سوء رفتار جسمي: آزار جسمي طيف وسيعي دارد. كتك زدن، نيشگون گرفتن، تكان‌هاي شديد به كودك، سيلي زدن، داغ كردن، گاز گرفتن و غيره همگي از عواملي هستند كه در بسياري از موارد منجر به فوت كودك مي گردد. اين كودكان معمولاً توسط همان كساني كه شكنجه مي شوند، از خوردن غذا نيز منع مي گردند. به لحاظ رواني انواع توهينها، تحقيرها و تبعيضها ... را تحمل مي كنند و دچار مرگ تدريجي مي شوند. نمونه بارز اين مورد، دختر 9 ساله اي بود كه نيمه شب هفدهم شهريور ماه 1376، در حالت كما به بيمارستان مفيد تهران آورده شد و پس از 30 ساعت مراقبت به رغم درمان‌هاي انجام شده فوت كرد. رزيدنت ارشد بيمارستان مفيد، وضعيت اين كودك را به هنگام ورود به بيمارستان چنين عنوان كرد: “در بدو مراجعه، علايمي از حيات در بيمار وجود نداشت. در معاينه اي كه به عمل آمد، قلب و ريه به هيچ وجه كار نمي كرد و به اصطلاح دچار مرگ مغزي شده بود. بلافاصله اقدام‌هاي اوليه احياء را انجام داديم و توانستيم قلب بچه را برگردانيم، ولي تنفس به دليل مرگ مغزي عملاً قابل برگشت نبود... بيمار مجموعاً 36 ساعت تحت مراقبت بود، اما متأسفانه قلب او از تپش ايستاد و موفق به احياي مجدد آن نشديم” دكتر عليرضا كاهاني، متخصص پزشكي قانوني، گزارش پزشكي قانوني را درباره مرگ اين كودك چنين اعلام كرد:“ اين كودك با 110 سانتي متر قد و 15 كيلوگرم وزن 24 ساعت پس از مرگ به پزشكي قانوني تحويل داده شدتمام عضلات و قسمت‌هاي بدن او تحليل رفته و نماي واضحي از يك سوء تغذيه شديد بود. مو‌هاي سر او در بعضي از نواحي به طور كامل كنده شده بود. زخم‌هاي در حال التيام در فرق سر، گونه ها،شكستگي دندان پيشين سمت راست، سائيدگي ‌هاي در حال التيام روي گونه و پشت گوش. در مجموع 16 زخم در حال التيام و چهار سائيدگي در سر و صورت. ... در اندام‌هاي فوقاني موارد زير ديده مي شد: شكستگي قسمت فوقاني بازوي چپ و خون مردگي هاي در حال جذب لا به لاي عضلات، مربوط به بيش از يك ماه قبل. 22 سائيدگي در حال التيام در بازوي چپ: در بازوي راست، شكستگي و تغيير شكل استخوان بازو در قسمت مياني به همراه كبودي در حال جذب؛زمان شكستگي مربوط به يك ماه قبل. 11 زخم و سائيدگي روي بازوي راست ... مجموعاً در اندام فوقاني دو شكستگي، 33 سائيدگي و زخم در حال التيام، 15 سائيدگي، دو سوختگي و تعداد زيادي كبودي‌هاي زير جلدي قابل مشاهده بود. در معاينات داخلي، در سر خون مردگي‌هاي پراكنده و وسيع در حال التيام در قسمت‌هاي مختلف، به خصوص در ناحيه پس سري و آهيانه مشهود بود. ... در قسمت زير پوست شكم، چربي زير جلدي خيلي كمتر از حد طبيعي بود و كيسه صفرا متسع كه احتمالا در اثر بي عذايي طولاني مدت بود ...” گزارش راديولوژي سازمان پزشكي قانوني سن استخواني بيمار را حدود چهار سال و نيم تعيين كرد. سازمان پزشكي قانوني، علت فوت را خونريزي مغزي در اثر اصابت جسم سخت و عوارض ناشي از آن تعيين كرد. همچنين نحيف بودن شديد كودك به دليل بي توجهي به نام برده در زمان حيات تشخيص داده شد. جراحت‌هاي مختلف مربوط به زمان‌هاي گوناگون و نوع خونريزي مغزي و شكستگي استخواني، يكي از موارد واضح كودك آزاري كه به طور عمد ايجاد شده بود، تعيين گرديد.(كرمي مجد، 1376) تشخيص كودك آزاري جسمي: الف)يكي از راه‌هاي تشخيص كودك آزاري، گرفتن شرح حال كودك از والدين است. از موارد زير مي توان تشخيص داد كه كودك به وسيله خود والدين مورد آزار و شكنجه قرار گرفته است. 1-والديني كه از دادن شرح حال كامل و ابراز جزئيات واقعه خودداري مي كنند. 2-والدين معمولاً در شرح حال مي‌گويند كه كودك به طور ناگهاني آسيب ديده يا بيمار شده است و از چگونگي آن بي خبرند. در مرداد ماه سال 1377 پدر و نامادري كودك 7 ساله اي به بهانة آنكه وي زمين خورده است، او را به بيمارستان كودكان بندر عباس منتقل كردند، اما پزشكان پس از معاينه وي اعلام كردند، او مدتها تحت خشونت و بدرفتاري خانواده به سر برده است و آثار سوختگي، شكستگي ‌هاي متوالي در سر، دست و پاي او وجود دارد. نامادري كودك در مورد علت اين حادثه چنين اظهار كرد:“ من در خانه نبودم، وقتي آمدم، متوجه شدم فاطمه حال خوبي ندارد و به اتفاق پدرش او را به بيمارستان رسانديم.” پزشك معالج فاطمه در مورد صدمات وارد شده به كودك گفت:“ يك گوش اين كودك بر اثر شكنجه ، قدرت شنوايي خود را از دست داده و سرش بيماري كچلي گرفته است”. 3-معمولاً صدمات، با شرح حال داده شده، هم خواني ندارد. به اين ترتيب كه مكانيسم، شدت و نوع آسيب وارده با شرح حال مغاير است و آسيب‌هاي مشهود متعلق به زمانها و مراحل ترميمي مختلف اند. پسر بچه 5 ساله اي مرده به بيمارستان منتقل مي شود. پزشكي قانوني صدمات وارد شده را چنين اعلام مي كند:“ آثار نيشگون روي قفسه سينه، آثار زخم‌هاي التيام يافته يا در حال التيام كه بر اثر جسم برنده ايجاد شده است روي ساق، ران و كف پاها ديده شده” والدين علت فوت كودك را تصادف شب گذشته ذكر كردند؛ولي وقتي پزشكي قانوني اعلام مي كند كه ضايعات، مربوط به زمان‌هاي مختلف است، مادر اعتراف مي كند كه پدر ناتني كه معتاد هم بوده، كودك را مورد آزار و اذيت قرار مي داده، چندين بار او را با سيم داغ سوزانيده و دائماً او را نيشگون مي‌گرفته است. اين مادر در ادامه مي گويد:“پدر ناتني كودك، به او سيلي محكمي مي زند. سر كودك به ديوار خورده و بعد از چند ساعت حال بچه بد مي شود و حالت تشنج به او دست مي دهد و قبل از انتقال به بيمارستان فوت مي كند” 4-والدين شديداً منكر آزار رساندن يا آسيب ديدن كودك مي شوند. 5-تأخير در گزارش موارد كودك آزاري جسماني، به رغم آسيب‌هاي شديد و جدي: نمونه اي كه در اين مورد قابل ذكر است وضعيت دختر بچه 9 ساله است كه پدرش دوبار ازدواج ناموفق داشته است و به خواهر ناتني اش سپرده مي شود. خواهر ناتني دختر را به مدرسه نمي فرستد و به عنوان پيشخدمت از او استفاده مي كند. چندي بعد دختر فوت مي كند. خواهر در مورد علت مرگ اظهار مي دارد كه حال دختر بد شده است و تا رسيدن به بيمارستان فوت كرده است. روي بدن دختر آثار كبودي و سوختگي ‌هاي فراوان به چشم مي خورد. خواهر ناتني در مورد علت ايجاد اين آثار روي بدن كودك مي گويد:“ مدتي قبل هنگامي كه وي مي خواسته چراغ را نفت كند،بدن كودك دچار سوختگي شده است” آثار كبوديها نيز به دليل آن ايجاد شده كه دختر ضعيف بوده و دائماً بدنش با اجسام برخورد مي كرده است. بر خلاف اظهارات خواهر ناتني كودك، معاينه پزشكي قانوني ضايعات وارد آمده بر بدن وي را چنين توصيف مي كند: 98 سائيدگي، 37 كبودي، 223 جوشگاه قديمي ناشي از آسيب وارده. آثار متعدد كبودي، شكستگي، داغ و ... روي بدن با فواصل زماني گوناگون نشان مي دهد كه كودك طي يك دوره زماني نسبتاً طولاني مورد شكنجه و ايذا قرار گرفته است. همچنين پزشكي قانوني علت مرگ اين دختر 9 ساله را، مواردي همچون سوء تغذيه، شكستگي، سوختگي و ... عنوان كرد كه طي دوره ‌هاي زماني مختلف بر بدن نحيف اين كودك ايجاد شده بود. 6-چنانچه آزار دهنده احساس كند كه توضيحات اوليه اش مورد سوء ظن واقع شده است، داستان را تغيير مي دهد، بنابراين توضيحات وي مغاير و متفاوت با يكديگر است: جسد پسر بچه 4 ساله اي بر اثر خونريزي داخلي و پارگي كبد به پزشكي قانوني فرستاده مي شود. بنابر نظر پزشكي قانوني وي به سوء تغذيه ناشي از غفلت و مسامحه والدين دچار شده است. روي ساق پا‌هاي او آثار سوختگي نمايان بود. راديوگرافي ‌هاي انجام شده، آثار شكستگي ‌هاي قديمي متعدد در دنده ها را نشان مي داد. پدر كودك ابتدا علت مرگ او را ناشي از سقوط كودك از پله ها بيان مي كند. پس از پرسش‌هاي پزشكي قانوني، پدر اين بار دليل مرگ را افتادن برادر كودك روي شكم او عنوان مي كند. سازش و تباني بين والدين نيز معمول است و تمام سعي آنان در اين است كه صدمه وارد آمده به كودك را پنهان نگاه دارند و مانع از شناسايي شخص مسوول حادثه شوند. 7-شرايط و محلي كه حادثه يا مرگ در آن رخ داده است، با شرح حال اختلاف دارد: توضيحاتي كه والدين و سرپرستان كودك در مورد يك كودك آسيب ديده بيان مي دارند، معمولاً مغاير با واقعيات موجود است. واقعيات موجودتوجيهات والدين يا سرپرستان كودكبه صورت كودك سه ضربه وارد و سپس به زمين پرتاب شده استاز كالسكه افتاد و گوشش به دسته آن گير كردمادر با لگد به شكم او زده استبه زمين افتاد و شكمش به در خوردبا ضربات متعدد مشت به صورت دچار كبودي شده استكودك معمولاً دچار كبودي مي شودكودك را روي زميني بتني پرت كرده اندمادر به زمين افتاد و كودك از دستش افتادپدر يا مادر از دست كودك خشمگين شده و او را كتك زده اند تا جايي كه وي فوت كرده استاز تخت افتاد و مبل روي او افتاده(كودك فوت شده)پدر به كتك زدن بچه اعتراف كرده استغذا در گلويش پريده، پدر به پشتش زده تا او را از خفگي نجات دهد(كودك فوت كرده است) 8-بيشتر كودكاني كه در شب با آثار ضربه به بيمارستان آورده مي شوند و سابقه بيماري قبلي ندارند. 9-هنگامي‌كه والدين شخصاً مراجعه نمي كنند و در اين رابطه از بستگان ديگر مانند خواهر يا برادر كمك مي گيرند. اين قبيل والدين:الف)در نشان دادن نگراني و دلواپسي خود دچار مشكل هستند و درجه نگراني آنان با شدت صدمه اي كه به كودك وارد شده است، متناسب نيست. ب)در ارتباط با آسايش و رفاه كودك، بي علاقه و خونسرد به نظر مي رسند. به عبارتي قادر نيستند، به كودك آرامش دهند و رفتاري كه نشان دهندة درك آنان از احساسات عاطفي و جسماني كودك باشد، در اين والدين مشاهده نمي شود. ج)بين ارتباط كلامي و غير كلامي والدين و كودك تفاوت وجود دارد. د)بيشتر تعبير‌هاي منفي در مورد كودك به كار مي برند و مرتباً از او انتقاد مي‌كنند، كودك خودش مسبب صدمه است. ه)اگر از آنان در مورد وظيفه اي كه در قبال حفاظت و هدايت كودك دارند، پرسيده شود، خشمگين شده و حالت تهاجمي به خود مي گيرند.(پورناجي، 1378) يكي ديگر از راه‌هاي تشخيص كودك آزاري معاينه و گرفتن شرح حال از كودك است: در اين ارتباط بايد تا آنجا كه موجب ناراحتي و اذيت كودك نشود از كودك در ارتباط با جراحت‌هايش سوال شود و بعد مورد معاينه قرار بگيرد. علائم مهمي كه در معاينه كودك آزار ديده بايد مورد توجه قرار بگيرد عبارت است از :الف)ظاهر كودك ب)علائم و نشانه ‌هاي پوستي و اسكلتي الف)ظاهر كودك: 1-كودكان آزار ديده حالت ترس دارند بخصوص از پدر و مادر 2-گاهي گوشه گير بوده و يا حالت تهاجمي به خود مي گيرند. 3-قيافه بهت زده دارند كه به پائين نگاه مي كنند. 4-معمولا نحيف و لاغرند و داراي عقب ماندگي رشد جسمي و عقلي هستند و نظافت خوبي ندارند. ب)علائم و نشانه ‌هاي پوستي:وجود كبودي و جراحت‌هاي متعدد پوستي مربوط به زمان‌هاي مختلف و سوختگي ‌هايي به شكل ابزار ايجاد كننده آن كه معمولاً در مناطق غير معمول پوست مي باشد. ج)علائم و نشانه ‌هاي اسكلتي: مهمترين علامت در استخوانها وجود شكستگي‌‌هاي متعدد و مربوط به زمان‌هاي مختلف مي باشد. در معاينه كودك بايد به تمام موارد ياد شده توجه كرد و همه قسمت‌هاي بدن كودك به دقت مورد معاينه قرار بگيردو براي تشخيص شكستگي ‌هاي قديمي از قسمت‌هاي مختلف بدن بيمار راديو گرافي به عمل آيد(موسوي و همكاران، 80-رسالت، 60/6/79) شيوع و گستره كودك آزاري جسمي: كودكان در هر سن و جنسي و در هر سطح اجتماعي و اقتصادي ممكن است مورد آزار و تنبيه بدني قرار بگيرند. طبق گزارش‌هاي سازمان بهداشت جهاني (WHO) كودك آزاري به يك مشكل عمده جهاني در زمينه بهداشت عمومي تبديل شده است. اخيراً سازمان بهداشت جهاني تخمين زده است كه در حدود 40 ميليون كودك 5 تا 14 ساله در جهان از كودك آزاري و بي توجهي رنج مي برند و نيازمند مراقبت بهداشتي و اجتماعي هستند. طبق گزارش‌هاي پليس انگلستان موارد كودك آزاري كه در اين كشور در سال 1997 بيش از 20 برابر افزايش يافته و علت اين افزايش علاوه بر اينكه ناشي از حساسيت ايجاد شده در قبال اين پديده و افزايش موارد تشخيص داده شده است. ناشي از افزايش اين معضل اجتماعي نيز مي باشد. در سال 1997، 35 هزار كودك در انگلستان تحت پوشش انجمن حمايت از كودكان قرار داشتند. طبق گزارش مركز بين المللي كودك آزاري آمريكا، در اين كشور در سال 1993 حدود 370 هزار مورد انواع كودك آزاري ثبت شده است و بيشتر آن مربوط به غفلت و سهل‌انگاري والدين نسبت به اطفال بوده است و شيوعي به ميزان 20 در هر هزار كودك زير 4 سال داشته است، و حدود 2000 كودك از كل موارد گزارش شده در همين سال بر اثر كودك آزاري درگذشتند. طبق گزارش ‌هاي منتشر شده از سوي سرويس حمايت از كودكان آمريكا (CPS)، 85% موارد بدرفتاري با كودكان زير 5 سال و 45% عليه كودكان زير يك سال بوده است. آمار مركز پليس كانادا بيانگر 22 هزار مورد كودك آزاري جسمي و رواني ثبت شده در سال 1996 مي باشد و 18% كل تهاجمات فيزيكي عليه كودكان زير 18 سال بوده است. پسران در اين كشور بيش از دختران تحت آزار جسمي بوده‌اند. گزارش پليس كانادا نشان مي دهد كه در همين سال حدود 70% كودك‌آزاري ها به وسيله افراد خارج از خانه صورت گرفته است. همچنين در سال‌هاي 1990 و 1991 تحقيقاتي از طريق پرسشنامه به عمل آمد و نشان داد كه 36% زنان ايتاليايي، 33% زنان الماني، 31% زنان سوئيسي و 29% مردان آفريقاي جنوبي، سابقه وجود آزار و اذيت را در طول دوران كودكي خود ذكر كرده اند. طبق گزارش‌هاي پليس آمريكا، كودك آزاري چهارمين علت شايع مرگ در كودكان كمتر از 5 سال بوده است(موسوي و همكاران، 80) طبق اعلام “ شوراي ملي پيشگيري از سوء رفتار با كودكان” در سال 1994، سه ميليون مورد سوء رفتار و مسامحه به نهاد‌هاي خدمت اجتماعي عمومي گزارش شده است و حدود يك ميليون آن به اثبات رسيده است. در ايالات متحده هر سال بين 2000 تا 4000 مرگ در كودكان مورد سوء رفتار جسمي گزارش مي شود. 32% كودكاني كه مورد آزار جسمي قرار مي گيرند، زير 5 سال دارند. 27% بين 5 تا 9 سال، 27% بين 10 تا 14 سال و 14% بين 15 تا 18 سال دارند و 50% تمام كودكان مورد سوء رفتار و مسامحه نارس بوده و وزن موقع تولد آنها پايين بوده است(كاپلان، سادوك،79) بر اساس تحقيقي كه “ گلر” انجام داده است. بين 1/3 تا 4 ميليون كودك در طول زندگي كودكي خود چندين نوبت با لگد ، دست يا مشت مورد ضرب و شتم قرار مي‌گيرند، ضربه وارده به 4/1 تا 3/2 ميليون كودك بسيار شديد است و بين 900 هزار تا 8/1 ميليون كودك با چاقو يا اسلحه گرم مورد حمله قرار مي گيرند. بر طبق پژوهش ديگري كه “باتوم” در سال 1977، در آمريكا انجام داده است غالباً زنان بيش از مردان خانواده، كودك را تنبيه بدني مي كنند و 80% تنبيه كنندگان كودك در همان خانواده با كودك زندگي مي كنند. در تحقيقي كه به وسيله “ ساك” ، “ماسون” و “جونز” در سال 1985 در آمريكا بر روي 802 كودك صورت گرفت ، مشخص شد كه شايعترين تنبيهات خانواده ‌هاي تك والدي و مادراني كه به تنهايي با فرزند خود زندگي مي كردند وجود داشت و با 95% اطمينان بيان كردند كه تنبيه بدني در بين والدين جدا شده بيشتر است.(تقوي لاريجاني) شيوع كودك آزاري جسمي در ايران: متأسفانه آمار رسمي مربوط به سوء رفتار با كودك، در بسياري از كشورهاي در حال توسعه موجود و در دسترس نمي باشد در اين مورد فقط در كتابها و مطبوعات آن هم تنها به بررسي موارد خاص اشاره شده است. در ايران نيز هيچ گونه تحقيق جامع و ملي در اين زمينه انجام نشده است و بنابراين نمي توان در مورد كودك آزاري، اشكال و شيوع آن به طور قاطع اظهار نظر كرد و آمارهايي كه در اين بخش ارائه مي شود نشان دهنده شيوع آن در كشور نيست و صرفاً آمارهايي است كه از پژوهشها، روزنامه ها و مراكز ذي ربط به دست آمده است. بر اساس آماري كه دكتر خالقي رئيس فرهنگسراي مدرسه- در همايش قربانيان نمره بيست اعلام كردند، 70% كودكان تهراني تنبيه مي شوند و 3/27% از خانواده هاي تهراني كودك آزار هستند يعني از هر سه خانواده در يك خانواده كودك آزاري صورت مي گيرد. طبق پژوهش ديگري كه نوروزي در سال 71 بر روي 2240 دانش آموز تهراني انجام داد، اين نتايج به دست آمد: 43% نوجوانان دبيرستاني گزارش دادند حداقل يك بار از نظر بدني تنبيه شده اند از اين تعداد 34% فقط در گذشته تنبيه شده اند و 24% در حال حاضر نيز تنبيه مي شدند. همچنين 138 دانش آموز گزارش دادند، تنبيهات آنها منجر به جراحات جدي از جمله شكستگي و زخمي شدن شده است. همچنين در مطالعه اي كه به وسيله “ انديرويان” در سال 1357 انجام شد، نشان داد كه (78/31 درصد) از دانش آموزان دختر دوره راهنمايي در اهواز، بيشتر اوقات مورد آزار جسمي قرار مي گيرند. در پژوهش ديگري كه ناصر رشيدي در شهر اهر انجام داد اين نتيجه بدست آمد: در گروه هاي آزار شده 9/32 درصد دختران و 8/36 درصد پسران، بدرفتاري والدين را با خود ذكر كرده اند.(موسوي و همكاران،80) از 135 مورد گزارش شده به انجمن حمايت از حقوق كودكان در سال 1381 در ارتباط با كودك آزاري جسمي به اين موارد اشاره شده است. از 135 مورد: 81 مورد دختر و 54 مورد پسر بوده اند. كه انواع كودك آزاري هاي گزارش شده شامل موارد زير است: 1-ريختن آب جوش روي فرزندان 2-داغ كردن و سوزاندن، به خصوص لب و دهان 3-كتك زدن با شلنگ، چوب و كمربند 4-زنداني كردن بچه در منزل گاهي تا 10 ساعت در روز 5-پاره كردن دست و پاي آن ها با چاقو 6-كوبيدن سر به ديوار، لگد زدن، سيلي زدن و پرت كردن 7-گرسنگي دادن به كودك براي ساعت هاي طولاني 8-انجام كارهاي سخت خانه 9-حبس در حمام براي ساعات طولاني 10-اخراج از خانه و خوابيدن كودكان در مكان‌هايي كه باعث احساس عدم امنيت مي شود 11-ترساندن شديد كودك و تهديد به مرگ آنها 12-بستن به تخت و ... از اين تعداد:43 مورد، آزار به وسيله پدر صورت گرفته و 25 مورد مادر و 19 مورد هم با همكاري يكديگر دست به اين كار زده اند. 18 مورد به وسيله نامادري و 7 مورد ناپدري و 8 مورد نامادري به همراه پدر كودك را آزار داده اند. 5 مورد مادر و ناپدري 5 مورد به وسيله مدرسه 5 مورد هم به وسيله افراد ديگر از 200 مورد كودك آزاري گزارش در شهر اراك، 85 مورد مربوط به كودك آزاري فيزيكي بوده كه بيشتر قربانيان آن دختر بوده اند. از تعداد 2224 تماس تلفني با صداي يارا در طول يك سال (از ابتداي زمستان 79 تا پاييز 80) اين آمار ارائه شده است: تنبيه بدني درصد بالايي را در ميان موارد كودك آزاري مطرح شده با صداي يارا را به خود اختصاص مي دهد. تنبيه بدني بيشتر در مقاطع سني 6-3 و 12-7 سال اعمال شده است. اما در مورد نوجوانان 18-13 ساله و متأسفانه حتي در مورد كودكان زير دو سال كه چيزي جز نياز‌هاي طبيعي و مشروع خود نمي خواهند نيز اعمال شده است. بسياري از والدين سيلي زدن و توگوشي را تنبيه حساب نمي كنند و در مجموع 2/37% موارد را شامل مي شود. (سالنامه صداي يارا ، 80) از 3 هزار و 214 مورد مشاوره تلفني، موارد مربوط به كودك آزاري به شرح زير بوده است: ضرب و جرح كودكان به وسيله والدين: 2درصد تنبيه بدني كودكان به وسيله والدين يا معلمان: 48 درصد آزار‌هاي عاطفي به وسيله والدين يا معلمان:65 درصد در سال 1376، 27 مورد كودك ازاري در روزنامه ‌هاي كشور منتشر شده. از تعداد 27 مورد كودك آزاري فيزيكي كه از آرشيو و روزنامه ها از سال 76 به بعد جمع آوري شده است: 14 مورد پسر –11 مورد دختر و 2 مورد هم نوزاد بدون ذكر جنسيت از اين تعداد 4 مورد مادر، 6 مورد نامادري، 9 مورد پدر، 5 مورد ناپدري، يك مورد خواهر ناتني و يك مورد هم به وسيله عمو، مورد آزار قرار گرفته اند. 2-كودك آزاري جنسي سوء استفاده جنسي از كودكان ظالمانه ترين و اهانت آميزترين تجربه انساني است. خيانت به اصولي ترين و ابتدايي ترين اعتماد ميان كودك و والد اقدامي است، به لحاظ احساسي به شدت مخرب. قربانيان كم سال بد رفتاري جنسي، وابسته تمام عيار به متجاوزان خود هستند؛ نه جايي براي پناه دارند و نه كسي را كه به او رجوع كنند. شرايطي است كه حامي كودك، متجاوز به او مي شود و حقيقت به زنداني از اسرار كثيف مبدل مي گردد. بدرفتاري جنسي با كودك ، به صورت هرگونه تماس جنسي ناخواسته فرد بالغ با كودك تعريف شده است. بر اساس تعريف مندرج در قانون ممانعت از آزار و بدرفتاري با كودكان (child abuse pervention, and treatment act) بدرفتاري جنسي، عبارت است از :1-بكارگيري، استفاده، اغوا، تشويق، واداشتن كودك به درگير شدن با هرگونه رفتار روشن جنسي يا نمايش اين گونه رفتارها. 2-تجاوز، تماس جنسي، فحشا يا هرگونه بهره برداري ديگر جنسي از كودكان. مركز ملي سوء استفاده و غفلت، سوء استفاده جنسي را چنين تعريف مي كند: “ تماسها يا مقاربت‌هاي جنسي بين كودك و بزرگسال، در شرايطي كه كودك به منظور تحريك جنسي آن فرد يا شخص ديگر مورد سوء استفاده قرار مي گيرد” بنابر تعريف ديگر، آزار جنسي، عبارت است از استفاده از كودك براي لذت بردن به وسيله يك فرد بزرگسال براي ارضاي نيازها يا تمايلات جنسي خودش.(پور ناجي، 1378) كودك آزاري جنسي درگير كردن كودك در رابطه اي جنسي است كه كودك از نظر رشدي قادر به درك آن و رضايت دادن آگاهانه نيست. اين ارتباط جنسي بين يك كودك و يك بزرگسال يا كودك ديگري است كه از نظر سني يا رشدي در مقام مسووليت، اعتماد يا قدرت قرار دارد. بهره كشي جنسي از كودكان شامل سوء استفاده‌‌هاي غير انساني و تهيه تصاوير مستهجن و غير اخلاقي است. آزار جنسي كودكان در خانه‌‌هاي خود آنان به وسيله خويشاوندان نزديك آنها صورت مي گيرد و در 80 درصد موارد مهاجم خود را مي شناسد.(اصلاح و تربيت،4، 81، 80) سوء رفتار جنسي مي تواند شامل: بوسيدن، نوازش كردن، دستكاري كردن اندام‌هاي تناسلي، لمس كردن مقعد، سينه ها و همچنين آميزش جنسي باشد. استفاده از كودكان براي عكس برداري و ساختن فيلم‌هاي سكس هم از موارد مشخص سوء رفتار جنسي است. (rosemary Narimanian, 2000). تعريف ديگري كه به وسيله Blombery به كار برده شده عبارت است از سوء استفاده از كودك با تحريكات جنسي كه با سن، تكامل رواني و نقش وي در خانواده نامتناسب باشد. از سوي ديگر تعريف قانوني كه براي سوء استفاده جنسي از كودكان به كار برده مي شود عبارت است از هرگونه عملي به منظور كسب لذت جنسي با افراد نابالغ (كه معمولاً كمتر از هجده سال در نظر گرفته مي شود)، اين اعمال عبارتند از: تماس ‌هاي خارج از نزاكت و قبيح، تحريك اندام‌هاي جنسي با انگشتان، استمناء، به دهان كشيدن اندام‌هاي تناسلي، مقاربت از راه مقعد و نزديكي به زور. (جويان، 1374) سوء استفاده جنسي از كودكان 25 درصد موارد كودك آزاري را شامل مي شود و مي‌تواند شامل مراحل زير باشد: 1-Molestation يا دستمالي كردن: عبارت است از اعمالي كه براي كسب لذت جنسي بدون دخول با شخصي كه رضايت ندارد، انجام مي شود. 2-مقاربت جنسي: مي تواند از طريق واژن، ركتوم يا دهان باشد خواه صورت گرفته باشد يا تلاش براي انجام آن شده باشد. 3-زناي به عنف:انجام مقاربت به زور .(توفيقي و هوشدار، 1374) انواع آزار جنسي: آزار جنسي شامل بچه بازي، تجاوز و زناي با محارم مي باشد. آزار جنسي شامل طيف وسيعي از فعاليت‌هاي مانند عورت نمايي بزرگسالان به كودك، مجبور كردن كودك به نشان دادن خودش به بزرگسالان، نوازش آلت تناسلي، تحريك دستي يا دهاني آلت تناسلي، آميزش جنسي، استفاده كودك در روس پيگري و هرزه نگاري است. كه اين موارد را مي توان در 4 دسته كلي قرار داد: بچه بازي: اين نوع آزار شامل تماس جنسي بدون خشونت بزرگسال با كودك است. بچه باز فعاليت جنسي را با كودكان نابالغ ترجيح مي دهد و به ترجيحش مكرراً عمل مي كند. زناي با محارم: در زمينة قانوني، به عنوان آميزش جنسي بين خويشاوندان با روابط معين كه نمي توانند ازدواج كنند تعريف مي شود. اين نوع سوء رفتار در خانواده ‌هايي مشاهده مي شود كه در آن انزواي احساسي فراوان، رمز و راز، نياز، استرس و نبودن حرمت و احترام وجود دارد. تجاوز: در تعرض خشونت آميز و تجاوز، پارگي پرده بكارت يا دخول واژينال لازم نيست. غالبا پارگي ‌هاي تناسلي و يا وجود اسپرم يا آلودگي با هر نوع ميكروب سوزاك دليل قطعي تجاوز است. روش پيگري:روسپي‌گري، تبادل فعاليت جنسي با پول، دارو يا محافظت است. هرزه نگاري كودك:عكس گرفتن يا فيلم برداري از كودك به هر شكلي كه او را درگير فعاليت‌هاي جنسي مي كند است(نوروزي، 72) تجاوز به خلوت كودك نيز سوء استفاده جنسي از اوست كه از جمله دزدانه نگاه كردن به كودك به هنگام تعويض لباس يا حمام كردن است. در حالي كه هيچ كدام از اين رفتارها در تعريف رسمي سوء استفاده جنسي قرار نمي گيرد. قربانيان اغلب احساس تجاوز مي كنند و از بسياري از نشانه ‌هاي روان شناسي مشابه قربانيان زناي با محارم رنج مي برند.(پور ناجي، 78) جنس كودكان قرباني سوء استفاده جنسي: قربانيان آزار جنسي بيشتر مؤنث و اغلب اوقات جوان هستند. در واقع بعضي از آنان هنوز كودك هستند . دختران 5 بار بيش از پسران در معرض قرباني شدن قرار دارند. پسران بيشتر به وسيله يك مرد مورد سوء استفاده جنسي قرار مي گيرند.(پور ناجي، 1378) طبق مطالعه اي كه در سازمان پزشكي قانوني تهران انجام شده است. طي سه سال (از بهار 1371 تا اسفند 1373) از جمله 324 مورد شكايت سوء استفاده جنسي در سنين زير 15 سال كه به اين مركز ارجاع شده اند، 237 مورد آن دختر و 87 مورد آن را پسران تشكيل مي دادند. به طور كلي به لحاظ شيوع پديدة كود آزاري جنسي در هر دو جنس، آمارها نشان مي دهد كه شيوع اين پديده برابر 06/0 درصد بوده است كه از اين ميزان تعداد دختران 7/2 برابر بيش از پسران بوده است.(توفيقي و هوشدار، 1374) بر اساس آمار كشور‌هاي غربي ، 90 درصد قربانيان سوء استفاده جنسي دختر و 10 درصد پسر هستند. به گزارش يكي از روزنامه ‌هاي اسپانيايي در اكتبر 1998، باند‌هاي مافيايي آدم ربايي، 142 تن از كودكان اين كشور را در سال‌هاي اخير ربوده اند و به ساير نقاط جهان انتقال داده اند. بر پايه اين خبر، شبكه ‌هاي مافيايي بين المللي فساد و فحشاء بيشتر كودكان را از ميان دختران سنين 8 تا 13 ساله انتخاب كرده و ربوده اند كه در مراكز فساد و فحشاء مورد استفاده قرار مي گيرند.(پور ناجي، 1378) متأسفانه در كشور ما تحقيقات جامعي در ارتباط با كودك آزاري و به خصوص سوء رفتار جنسي نشده است و اطلاعات ما در حد چند تحقيق محدود در بعضي از استانها و يا انتشار بعضي از اخبار در روزنامه ها است كه از آن جمله مي توان به تعرض مرد 34 ساله به 42 كودك مرودشتي اشاره كرد. كه اين مرد در طي دو سال گذشته (82-80) ، پس از ربودن دختران 8 تا 11 ساله و انتقال آنها به وسيلة موتور سيكلت به بيابان‌هاي اطراف شهر مرودشت، ابتدا به دختر بچه ها تجاوز و تعرض كرده و سپس طلاي آنان را به سرقت مي برد. يك دهه قبل در “ مهرشهر” كرج معلم يك دختر 7 ساله متوجه ناراحتي غيرعادي شاگردش شد، از آنجا كه رابطة معلم و شاگرد به نسبت قوي تر از رابطه فرزند و خانواده اش بود موضوع به وسيله معلم كشف و به اولياء مدرسه و مقامات قانوني اطلاع داده شد. دختر 7 ساله درباره ناراحتي خود گفته بود در محلة ما مردي است كه به ما شكلات خارجي مي دهد و ما را به خانه خود مي برد و با ما بازي مي كند. از آنجا كه ساكنان اين محل افرادي با ظاهر آراسته و موجه بودند هيچ كس حاضر به اظهار چنين اتهامي نسبت به فرد مورد نظر نشد. از سوي ديگر موضوع از طرف خانواده ها مخفي نگاه داشته شد تا آبروي قربانيان حفظ شود. اما رئيس شعبة اول دادگستري وقت كرج براي روشن شدن ماجرا دستور كنترل نامحسوس محل سكونت مرد مورد نظر را صادر كرد و در كمال ناباوري در گزارش مأموران همين حكايت تأئيد شد. مرد متجاوز داراي همسري پير بود كه مرتباً او را به مسافرت مي فرستاد و او از اين تنهايي استفاده مي كرد. او با كشاندن دختر بچه هاي 7 تا 11 ساله به بهانه دادن شكلات، آنان را مورد آزار و اذيت قرار مي داد و سپس با ترساندن آنها فرصت بازگويي ماجرا را از آنها مي گرفت. مي توان به مورد مشابهي در تهران اشاره كرد كه در آن 2 پسر با اغفال دختران جوان آنها را به مخفيگاه خود كشانده و آنها را مورد آزار و اذيت قرار مي دادند. آنها با گرفتن فيلم از دختران امكان هر گونه شكايت را از آنها مي ستاندند و از سوي ديگر دختران نيز براي حفظ آبروي خود از هر شكايتي صرف نظر مي كردند.(شرق، شماره‌18) از 135 مورد گزارش شده كودك آزاري به انجمن حمايت از حقوق كودكان 14 مورد كودك آزاري جنسي از سن دو سالگي (2 مورد پسر بچه 2 ساله) تا دختر 17 ساله (2 مورد دختر 17 ساله) بوده است، بيشتر موارد آزار جنسي شامل دختران است.(خبرنامه، شماره75) پسر بچه هايي كه مورد سوء استفاده جنسي قرار مي گيرند، به لحاظ جنسيتشان و نگرش جامعه به آنان با مشكلات خاص ديگري مواجه مي شوند. به دليل اينكه پسرها به ندرت در نقش قرباني مورد توجه قرار مي گيرند و اغلب به آنها گفته مي شود “ مانند يك مرد عمل كن” ، “ نازك نارنجي نباش” و يا “ هيجان‌هايت را كنترل كن” و دائم به پسرها اين پيام داده مي شود كه روي پاي خود بايستد و بايد قادر باشند از خود مراقبت كنند. تحت اين شرايط احتمال كمي دارد پسري كه مورد سوء رفتار جنسي قرار گرفته است آن را را بيان كند و بنابراين نمي توان يك پروسه درماني را براي او آغاز كرد و احتمال اينكه خود او در نقش يك مهاجم قرار بگيرد براي مهار تجربه شخصي خودش افزايش پيدا مي كند. (Rosemary Narimanian ,2000) سن كودكان قرباني سوء استفاده جنسي: دنوروكنتول(1981) در بررسي گزارش‌هاي موارد سوء استفاده جنسي، دريافتند كه سن 45 درصد قربانيان كمتر از 12 سال و 16 درصد كمتر از 6 سال ذكر شده است. سوء استفاده جنسي محارم از كودكان معمولاً بين سنين 12 تا 14 سال مي باشد كه دوره پر خطر آن 4 و 9 سالگي است. زيرا انجام اعمال جنسي با كودكان، تحت عنوان ابراز محبت يابازي از طريق دادن رشوه و تهديد كردن بسيار راحت و آسان است. بخش كودكان انجمن انسان دوستان آمريكايي، در سال 1972، 5 هزار مورد كودك‌آزاري جنسي را گزارش مي داد. حدود 50 درصد از كودكاني كه مورد آزار جنسي قرار مي گيرند، به دليل كم سني قادر به بازگو كردن موارد نيستند و اين امر بيان گر اين است كه آمار‌هاي اعلام شده در زمينه شيوع آزار جنسي در سنين پايين، از اعتبار و روايي برخوردار نيست.(پور ناجي، 1378) يافته ‌هاي تحقيق انجام شده به وسيله سازمان پزشكي قانوني كشور طي سه سال 71 تا 73 نشان مي دهد كه: 1-موارد كودك آزاري جنسي در دختران چهار مورد صفر تا 5 سال ، 32 مورد 6 تا 10 سال و 183 مورد 11 تا 13 ساله بودند. بنابراين شايعترين سن مراجعه 11 تا 15 سال بوده كه 83 درصد از كل مراجعه را دربرمي‌گرفته است. پس از آن 6 تا 10 ساله ها با 6/14 درصد موارد و سپس صفر تا پنج ساله ها با 8/1 درصد موارد در رتبه بعدي قرار مي گيرند. 2- در پسران، از نظر شيوع سني 7 مورد زير 5 سال، 42 مورد بين 6 تا 10 سال و 35 مورد بين 11 تا 15 سال بوده اند. بنابراين شايعترين سن ارجاع و تجاوز ثبت شده در پسران 6 تا 10 سال است. بر اساس اين تحقيق حداكثر شيوع سني اين پديده در پسران بين 6 تا 10 سال و در دختران 10 تا 15 سال بوده است.(توفيقي و هوشدار، 1374) نوع تجاوز: بر اساس تحقيقي كه در سازمان پزشكي قانوني تهران(73-71) انجام گرفته است: در دختران 55 مورد مقاربت از راه واژن بوده است(82%). نكته مهم اينكه مقاربت از راه مقعد بيشتر در سنين پايين تر صورت مي گرفته است. در پسران 14 مورد مقاربت از راه آنال، 7 مورد تفخيذ كه با انجام آزمايش‌ها به اثبات رسيده، در 4 مورد آزار جنسي همراه با آسيب به نواحي تناسلي بوده و يك مورد آسيب در ساير نقاط بدن نيز وجود داشته است. شايع ترين نوع تجاوز ثابت شده در پسران به صورت لواط و با نسبت 54% بوده است. تعداد دفعات تجاوز: در دختران موارد بررسي شده 36 مورد چندين بار دخول صورت گرفته بود و 17 مورد ضايعات جديد بود.و علائم دال بر يكبار دخول بود. بنابراين دخول مكرر قبل از مراجعه به مراجع قانوني در دختران شايع تر است و 67% موارد را تشكيل مي دهد. در پسران از كل موارد 3 مورد علائم دال بر دخول مكرر بودند و 14 مورد علائم و نشانه ‌هاي ضايعه حاد را نشان مي دادند. بنابراين در پسران با شيوع نسبتاً بالايي(2/80%) ضايعه به صورت حاد وحاكي از يكبار تجاوز بود. بر اساس اين تحقيق دختران پس از چند بار مورد تجاوز واقع شدن و با فاصله طولاني از اولين وقوع به مراجع قانوني مراجعه كرده بودند. در حالي كه پسران اكثراً پس از يكبار مورد تجاوز واقع شدن مورد را نسبتاً سريع به مراجع اطلاع داده اند. در جمع اين پديده 7/2 مرگ و مير داشته كه نسبت مرگ و مير در پسران به جمعيت درگير 2/5% و در دختران به كل جمعيت درگير 7/1 بوده است. در پسران با كاهش سن مراجع (زير 5 سال) مرگ و مير افزايش يافته است. بررسي منطقه اي در تهران و حومه: بررسي ‌هاي انجام شده شايع ترين محل ارجاع موارد S.C.A ناحيه جنوب شهر با 91مورد (9/28%) پس از آن منطقه مركز با 83 مورد (6/27%) و سپس منطقه شرقي با 48 مورد (9/15%) و منطقه اسلامشهر با 16 مورد (3/5%)، غرب 12 مورد (4/0%) و پس از آن ورامين و شهر ري قرار مي گيرند.(توفيقي و هوشدار، 1374) چه كساني كودكان را مورد سوء استفاده جنسي قرار مي دهند؟ اكثر موارد سوء رفتار جنسي با كودك به وسيله افراد بزرگسال در خانواده بلافصل يا گسترده كودك روي مي دهد. به اين ترتيب، اكثر آزار دهنده ‌هاي جنسي براي كودكان قرباني آشنا هستند و غالباً اعضاء بسيار قابل اعتماد خانواده هستند و به دليل احساس گناه، شرم، ناداني و تحمل قرباني به كمك دودلي برخي از پرشكان در شناخت و گزارش سوء استفاده جنسي، اصرار دادگاه بر اصول محدود قرائن و ترس خانواده ها از لاينحل شدن موضوع در صورت افشاء، ناشناخته مي ماند.(كاپلان-سادوك، 79) تحقيقات نشان مي دهد، 54 درصد از سوء استفاده كنندگان از اعضاي خانواده(پدر و ناپدري) بوده اند. اگر ساير گروه‌هاي خويشاوندي، دوستان خانوادگي، پرستار بچه را نيز به اين نسبت اضافه كنيم، درصد قابل توجهي به متجاوزان كه كودك با آنها آشنا بوده است، افزايش خواهد يافت. بررسي ها نشان مي دهند كه 97 درصد از متجاوزان، مذكر هستند و زنان تجاوزگر بيشتر پرستار كودك اند. بر اساس گزارش‌هاي سازمان‌هاي مدافع حقوق بشر، علاوه بر كودكان آواره در خيابانها، كودكاني كه در خانة افراد ثروتمند به عنوان خدمتكار كار مي كنند، نيز در معرض سوء استفاده جنسي قرار دارند. بر اساس پژوهشي كه در سال تحصيلي 70-69 به منظور بررسي ميزان سطوح اضطراب و عزت نفس در دانش آموزاني كه مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته بودند، روي دو گروه نمونه از دانش آموزان 10 تا 18 ساله (39 دختر و 11 پسر كه مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته بودند) در مناطق آموزشي سه گانه شهر اهواز و مناطق 16، 17، 18 استان تهران صورت گرفت، مشخص شد كه از بين 50 قرباني سوء استفاده جنسي، 18 مورد به وسيله پدر، 7 مورد برادر، 9 مورد همسايه، 4 مورد به وسيله افراد غريبه، 3 نفر پسرعمو، 2 نفر به وسيله پسر عمه، يك مورد دايي، يك مورد شوهر خواهر، يك مورد عمو و 4 نفر به وسيله افراد نامعلوم مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته بودند. سن شروع سوء استفاده جنسي از 4 تا 14 سالگي گزارش شده بود. مدت زماني كه قربانيان سوء استفاده جنسي، مورد سوء استفاده قرار گرفته بودند متفاوت است. 17 درصد آنان يك بار، 24 درصد كمتر از 6 ماه، 19درصد بين 6 تا 12 ماه، 13 درصد بين 1 تا 5 سال و سرانجام 9 درصد بيش از 5 سال مورد سوء استفاده قرار داشته اند. معمولا تماس ‌هاي جنسي تا وقتي كه قرباني آن را فاش نسازد يا شرايط محيطي امكان سوء استفاده را ندهد ادامه مي‌يابد.(پورناجي، 1378) به طور كلي مي توان گفت تقريبا در 80% موارد كودك قرباني تهاجم جنسي مهاجم را مي شناسد. زماني كه تهاجم جنسي عليه كودك به وسيله افراد ناشناس و غريبه انجام شود غالباً يك بار اتفاق مي افتد. در مقابل هنگامي كه مهاجم از اعضاء خانواده باشد، معمولاً تجاوز در چندين نوبت تكرار مي شود و در هر زماني در منزل ممكن است كه اتفاق بيفتد و در اين موارد اعمال زور و دادن رشوه به ندرت بكار مي رود و كودك تسليم خواستة فرد مهاجم مي شود. شايع ترين حالت اين است كه پدر يا ناپدري دختر خود را مورد تهاجم جنسي قرار دهد. در اين خانواده ها اغلب روابط بين زن و شوهر مختل است. پدر، اعتماد به نفس پاييني دارد و تمايلات جنسي وي ضعيف است و يا از نظر جنسي بيش فعال است. اگرچه دختران به عنوان هدف اوليه و اصلي تهاجم جنسي به شمار مي آيند ولي گاهي پسران جوان هم قرباني جنسي يك زن بالغ مي شوند و بر خلاف كودك آزاري جسمي كه معمولاً تنها يكي از كودكان گرفتار آزار مي شود، قربانيان تهاجم جنسي بيش از يك نفر هستند. اغلب كودكان قرباني تهاجم جنسي آنهايي هستند كه هيچ گونه اطلاعي در خصوص سوء استفاده جنسي و نحوه مقابله با آن را ندارند، اعتماد به نفس كمي دارند و از نظر فيزيكي و بدني ضعيف، زشت و منزوي هستند. اخيراً حملات جنسي به كودكان از جانب كودكان ديگر افزايش يافته است. از 1600 مهاجم جنسي جوان، كه وضع آنها در يك مركز دانشگاهي پيشگيري از سوء رفتار مورد تحقيق قرار گرفت ، 25% قبل از 13 سالگي شروع به آزار و اذيت كودكان ديگر كرده بودند. رهبران گروه غالباً خودشان در كودكي آزار ديده بودند.(كاپلان-سادوك،79) مشاهدات باليني آزارگرها نشان مي دهد كه آنها از نظر رشد اجتماعي، عزت نفس، كنترل تكانه و مهارت‌هاي اجتماعي در سطح پاييني قرار دارند. -اختلالات رواني آزارگران جنسي: فرضيه ‌هاي روان تحليليعموماً بر عوامل غير جنسي براي تجاوز به كودك تأكيد دارند و به مواردي مانند نياز به برتري، احساس اضطراب به هنگام رابطه جنسي با بزرگسالان و احساس شكست اجتماعي و حرفه اي در دنياي بزرگسالان اشاره مي كنند. فراواني رفتار مربوط به ناهنجاري جنسي بچه گرايي اغلب همراه با فشار رواني – اجتماعي نوسان مي يابد و سير آن معمولاً مزمن است و ميزان تكرار اين عمل در افرادي كه كودكان پسر را ترجيح مي دهند تقريباً دو برابر كساني است كه دختران را ترجيح مي دهند(كانون اصلاح و تربيت 81،80) بعضي از سوء استفاده كنندگان جنسي از كودكان به اختلال كودك دوستي مبتلا هستند.اين افراد (كه اكثراً مرد هستند) مي توانند هم جنس خواه يا ديگر جنس خواه باشند. اما احتمال اينكه بچه بازها ديگر جنس خواه باشند دو به يك است و معمولاً دختران 8 تا 11 سال آماج بچه بازها هستند. در حدود 90 درصد موارد، بچه باز با كودك آشنا است. محققي بچه بازها را در دو گروه طبقه بندي كرده است، تثبيتي و بازگشتي. در مورد بچه باز‌هاي تثبيتي اختلال در نوجواني شروع مي شود و روي بچه ها به عنوان موضوع متمركز است. معمولاً مجرد مي مانند و اكثراً فقط با كودكان روابط جنسي مهمي دارند. بچه باز‌هاي بازگشتي صرفاً بعد از برخي رويداد‌هاي سخت و منفي زندگي به كودكان تمايل جنسي پيدا مي كنند. ممكن است اين مردان متأهل باشند. اگر چه ممكن است كه هر دو گروه بچه بازها به انتخاب دختر يا پسر يا هر دو به عنوان هدف‌هاي جنسي بپردازند ولي نسبت بيشتري از بچه ‌هايي كه بچه باز‌هاي بازگشتي دنبال مي كننددختران هستند. در برخي موارد ممكن است قرباني تهديد شده يا از لحاظ جسماني آسيب ببيند، اما اغلب بچه ها بيشتر به واسطه واكنش هولناك والدين ناراحت مي شوند ، تا به دليل خود تجربه. زناي با محارم : اكثر تحقيقات مربوط به زناي محارم روي روابط جنسي پدر- دختر متمركز است. در اين تحقيقات معمولاً بين دختر و دختر خوانده هيچ تفاوتي قائل نشده‌اند . در مطالعه اي، حدود نيمي از موارد شامل تجاوز به دختر خوانده بوده است. مرداني كه مرتكب تجاوز به دختر خود مي شوند، عموماً ضعيف، بي‌كار و كم سواد تشخيص داده شده اند. البته اين برداشت كليشه اي ممكن است زائيده اين نكته باشد كه احتمال بيشتري دارد چنين آدم‌هايي شناسايي و دستگير شوند. بر اساس تحقيق “ گبهارد و همكاران” ميان مردان متهم به تجاوز به دختران كوچك و بزرگ تفاوت‌هاي فاحشي وجود دارد. طبق اين تحقيق مرداني كه با دختران زير 12 سال رابطه داشته اند، مرداني كمرو با اختلافات زناشويي بوده اند. اكثر اين مردان با دادن رشوه دختر خود را اغوا كرده بودند. پدراني كه با دختر بالاي 12 سال خود رابطه داشتند معمولاً از لحاظ جنسي و اجتماعي محافظه كار بودند. اما همزمان پيشينه ‌هايي از رفتار تكانشي و مشروب‌خواري مفرط داشتند.اغلب اوقات چنين روابطي با دختران بزرگتر منجر به نزديكي جنسي مي شود. پدران متجاوز با بزرگترين دخترشان رابطه جنسي برقرار مي كردند و سپس به موازات بالغ شدن دختر‌هاي بعدي اقدام به رابطه جنسي با آنها مي كردند. برخي محققان اظهار مي دارند كه قربانيان تجاوز به محارم خواه كودك يا نوجوان، اغلب تعارضات روان رنجوري يا جنسي شديدي نشان مي دهند. ديگر يافته ‌هاي تحقيقي حاكي از آنند كه كودك بيشتر از واكنش خانواده زيان مي بيند تا از خود حادثه. به نظر مي رسد سني كه كودك در آن مورد آزار قرار گرفته نيز مهم است . كودكاني كه در سنين نزديكتر به بلوغ مورد آزار قرار بگيرند ، تأثيرات منفي بيشتري نشان مي دهند. تجاوز به عنف: به دليل ضربة عاطفي تجربه شده از طرف قرباني، تجاوز به عنف جرمي است كه بسيار كمتر از ميزان واقعي گزارش مي شود. بسياري از محققان متذكر گرديده اند كه تجاوز به عنف به عنوان ابراز خشم يا قدرت رخ مي دهد. نه در نتيجه تمايل جنسي. مي توان تجاوز به عنف را در سه طبقه تجاوز قدرتي، تجاوز خشمانهو تجاوز ديگر آزارانه جاي داد. در تجاوز قدرتي متجاوز معمولا در روابط بين فردي احساس بي كفايتي و غير عادي بودن مي كند و قرباني را تهديد به آسيب جسمي مي كند. در تجاوز خشمانه به نظر مي رسد متجاوز در پي انتقام جويي از زنان به‌طور كلي است و خشم خود را از طريق بد زباني و بدرفتاري جسمي ابراز مي كند. به نظر مي رسد اين افراد از برقراري ارتباط ارضاء جنسي كمي حاصل كرده يا هيچ گونه لذتي نمي‌برند. سومين و نادرترين نوع تجاوز ديگرآزارانه است. در اين مورد خشم و شهوت تلفيق شده و بر زجر دادن قرباني متمركز مي شود. اغلب قربانيان تجاوز به عنف به طور معني داري نسبت به آنها كه قرباني نيستند حداقل تا يكسال پس از حمله مضطرب، هراسناك، مظنون و سردرگم هستند. معمولاً اين ترسها زندگي قرباني را در تنگنا قرار داده و به انقياد در مي آورد بارز ترين ترس‌هاي اين افراد از تنها ماندن، مرد‌هاي غربيه، بيرون رفتن و تاريكي است. تجاوز به پسران به دليل داغ و ننگ آن همراه آن كمتر گزارش مي شود. از آنجا كه جامعه از مردان انتظار دارد از خود دفاع كنندبنابراين ممكن است مردي كه قرباني تجاوز شده ، متهم به همجنس گرا بودن بشود. پاسخ مردان قرباني شبيه زنان است، سبك زندگي آنها غالباً به‌طور موقت مختل مي‌شود، در خوردن و خوابيدن دچار مشكل مي شوند، ممكن است تأثير منفي بر روي فعاليت جنسي آنها بگذارد، ممكن است از مردها بترسند و احتمالاً نسبت به حمله كننده احساس خشم دراز مدتي داشته باشند.(ساراسون، 78) رازداري در كودكان قرباني سوء استفاده جنسي: معولا اين كودكان تا سن 13 سالگي معني اين اعمال را نمي فهمند. هرچند اين كودكان از روابط جنسي آگاهي ندارند، اما احساس مي‌كنند كه اين اعمال نادرست است. از اين رو رضايتي در انجام اين گونه اعمال ندارند. حتي در كودكاني كه اين گونه اعمال، لذت بخش تلقي مي شود، بازهم احساس گناه تجربه مي شود. 90 درصد قربانيان اين حوادث، هرگز از اتفاقي كه برايشان افتاده يا مي افتد، حرفي نمي زنند و سكوت مي كنند. نه تنها مي ترسند كه خود آسيب ببينند، بلكه نگرانند كه با اين كار شيرازه زندگي خانوادگي آنها از هم بپاشد. سوء استفاده جنسي مي تواند بسيار ترسناك باشد، اما فكر اينكه ممكن است، اعتراض و فاش سازي آن نظام خانواده را برهم ريزد، بسيار هولناك تر است. وفاداري به خانواده، نيروي قدرتمندي است كه مانع از افشاي حقايق در اين زمينه مي‌شود. كودك نمي خواهد والد مورد اعتماد را بد جلوه دهد. بالاخره كسي بايد گناه اين رفتار‌هاي تحقيرآميز، شرمگين و هولناك را برعهده گيرد و چون اين شخص نمي‌تواند والد باشد، پس كودك بايد اين كار را بكند. احساس بد بودن ، كثيف بودن و مسوول بودن، قربانيان زناي با محارم را در انزواي شديد رواني قرار مي دهد. آنها در محدوده خانواده و هم در دنياي بيرون احساس تنهايي مي كنند. فكر مي كنند كسي راز وحشتناك آنها را باور نخواهد كرد و با اين حال اين راز چنان بر زندگي آنان سايه مي افكند كه نمي توانند در زندگي براي خود دوستي انتخاب كنند و در نتيجه اين انزوا ممكن است، خود به يك مهاجم تبديل شوند و دست به اقدامات بي تناسب بزنند. كودك در اين شرايط با حرف نزدن درباره بدرفتاري، از هرگونه كمك عاطفي و احساسي دل بر مي كند.(پورناجي، 78) حربه هايي كه سوء استفاده كنندگان از كودك به كار مي برند عبارتند از : وجود اجبار: هرچه كودك خردسال تر باشد، سوء استفاده كننده با تطميع بيشتر و اجبار كمتر كودك را مي‌فريبد، با افزايش سن ميزان اجبار و فشار بيشتر و از خشونت و فشار فيزيكي بيشتري استفاده مي شود. تهديد كردن: اكثر سوء استفاده كنندگان از تهديد براي نيل به اهدافشان استفاده مي كنند. اگر سوء استفاده كننده پدر باشد، او را تهديد به ترك خانه، طلاق مادر و كشتن اعضاء خانواده مي كند. سوزانيدن و كشتن حيوانات قبل از برقراري تماس جنسي با كودك در بين سوء استفاده كنندگان امر رايجي است از جمله عباراتي كه متجاوزان براي مسكوت نگاه داشتن موضوع، قربانيان خود را تهديد مي كنند، مي توان به موارد زير اشاره كرد، اگر حرفي بزني تو را مي كشم. اگر حرفي بزني تو را كتك مي زنم. اگر حرفي بزني مادرت بيمار مي شود. اگر حرفي بزني مرا به زندان مي اندازند و خانواده تنها مي ماند. اين قبيل تهديدها شامل ارعاب احساسي است كه از هراس و آسيب پذيري هاي قرباني سوء استفاده مي كند. افزون بر اجبارهاي رواني، بسياري از متجاوزان از حربه زور استفاده مي كنند تا كودكان را به اين كار وادارند. معدودي از اين كودكان به عنوان بخشي از تهديد، پول، جايزه يا هديه دريافت مي كنند، اما اغلب آنان به لحاظ رواني و جسماني بهره كشي مي شوند.(پورناجي،78) تأثيرات سوء استفاده جنسي بر كودكان قرباني: تأثيرات باليني، مشخصات سوء رفتار جنسي مشتمل است بر سائيدگي و خونمردگي، درد و خارش در ناحيه تناسلي، خونريزي از مقعد يا مهبل، عفونت‌هاي مكرر راه‌هاي ادراري و ترشحات مهبلي نيز ممكن است با سوء رفتار جنسي مربوط باشد. اشكال در راه رفتن و نشستن و وجود بيماري‌هاي مقاربتي بايد سوء ظن رفتار جنسي را برانگيزد. بچه ‌هاي كوچكي كه مورد سوء رفتار جنسي قرار گرفته اند غالباً اطلاعات جنسي خود را در بازي نشان مي دهند يا ممكن است رفتار‌هاي جنسي به همتا‌هاي خود نشان دهند.(كاپلان- سادوك،79) نشانه ‌هاي باليني سوء رفتار جنسي: رفتارها يا نشانه ‌هايي كه ممكن است در يك كودك مورد سوء رفتار جنسي وجود داشته باشد: نشانه ‌هاي فيزيكي:1-خارش، كبودي، بيماري‌هاي پوستي، بثورات جلدي، زخمها و صدمات به صورت خاص در محل اندام‌هاي تناسلي 2-بيماري‌هاي مقاربتي 3-بارداري در ابتداي نوجواني 4-ترشح خون يا چرك در روانداز يا لباس و به صورت خاص در لباس زير نشانه ‌هاي رفتاري:1-رفتار پرخاشگرانه نسبت به بچه ‌هاي كوچكتر 2-اطلاعات زياد نسبت به مسائل جنسي 3-رفتار وسوسه انگيز يا سكس نسبت به بزرگسالان يا هم سن و سالها 4-بالغ شدن كاذب رفتار (به عنوان مثال يك دختر 8 ساله مانند يك دختر 16 ساله لباس مي پوشد، آرايش مي كند و عمل مي كند، يا يك پسر جوان سعي مي كند در احساسات و واژه ها نقش(همسر) مادرش را ايفا كند) 5-بازگشت رفتار(به عنوان مثال كودكي كه توالت رفتن را آموزش ديده رختخوابش را خيس مي كند) 6-استمناء بيش از حد 7-ارتباط با هم سن و سالها 8-ترس از شخص، مكان يا موضوع خاص(به عنوان مثال، اگر سوء رفتار در دستشويي يا حمام اتفاق افتاده باشد ممكن است كودك با ديدن اين اتاق بترسد.)9- تغيير ناگهاني يا افراطي در رفتار(به عنوان مثال كودكي كه قبلاً دانش آموز خوبي بوده شروع مي كند به بي نظمي در كار‌هاي مدرسه، كودكي كه قبلا ناراحت نبوده شروع مي كند به ناراحتي زياد و انجام كار‌هاي ناراحت كننده و يا اينكه به صورت افراطي غير اجتماعي يا اجتماعي مي شود) 10-اختلال در خوردن(پرخوري- كم خوري) علائم رفتاري قبل از نوجواني و در نوجواني:1-خودآزاري (كودك ممكن است به طور مكرر خودش را با تيغ يا يك شيء برنده زخمي كند، خودزني، خودسوزي) 2-رفتار تهاجمي يا اقدام به خودكشي 3-استفاده از مواد مخدر يا الكل 4-بي بند و باري جنسي 5-زاهد مآبي كودك (از هر رفتار جنسي پرهيز مي كند و نمي تواند خود را به عنوان يك موجود جنسي حتي از راه‌هاي مورد پذيرش تصور كند) 6- فاحشگي 7-شهوت زياد 8-دزدي و دروغگويي 9-فرار از منزل 10-انزوا و تنهايي يا داشتن دوستان بد 11-مشغوليت ذهني زياد نسبت به مرگ 12-كابوس‌هاي عجيب و غريب 13-بازي‌هاي ساديستيك(قطع عضو عروسكها يا حيوانات كوچك) 14-افزايش اضطراب در تاريخ‌هاي مشخص 15-يك ترس هميشگي از آسيب ديدن و تنها ماندن(Rosemary narimaniam, 2000) همه كودكان به يك صورت نسبت به سوء رفتار‌هاي جنسي واكنش نمي دهند. آسيب پذيري نسبت به يادگار‌هاي سوءرفتار جنسي بستگي به نوع سوء رفتار، طول مدت آن، سن كودك و روابط كلي كودك و عامل سوءرفتار دارد. كودكاني كه به وسيله يك شخص بزرگتر، از نظر جنسي تحريك مي شوند احساس نگراني و تحريك مفرط پيدا مي كنند، اعتماد به نفس خود را از دست مي دهند و اعتمادشان از بزرگترها سلب مي شود. اغواگري، زنا و تجاوز به عنف عوامل زمينه ساز مهم براي پيدايش علائم بعدي مثل فوبي ها، اضطراب و افسردگي است. علائم افسردگي بين كودكان قرباني سوء رفتار جنسي فراوان گزارش مي شود. احساس افسردگي غالباً با شرم و گناه و احساس اين كه قرباني براي هميشه آسيب ديده همراه است. كنترل ضعيف تكانه ها و ميزان وقوع رفتار‌هاي خودآزارانه و انتحاري در بين نوجوانان كه مورد سوء رفتار جنسي واقع شده اند بالا گزارش شده است. اختلال استرس پس از سانحه و اختلالات تجزيه اي در بعضي از بيماراني كه قرباني سوء رفتار جنسي بوده اند مشاهده مي شود. اختلال شخصيت مرزي در بعضي از بيماراني كه سابقه تحمل سوء رفتار جنسي دارند گزارش شده است. سوء مصرف مواددر بين نوجوانان و افراد بالغي كه در كودكي مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته‌اند شيوع بالاتري دارد.(كاپلان- سادوك،79) مركز سوء استفاده جنسي از كودكان آمريكا در مطالعة آثار سوء رفتار جنسي بر كودكان، علائم را بر اساس ميزان اهميت، اين گونه رتبه بندي كرده است: عزت نفس پايين، سوء استفاده از محرك‌هاي ترسناك، برانگيختكي هيحاني، كابوس، اختلالات خواب، افسردگي، سركوب خشم، خصومت، گوشه گيري از فعاليتها، مشكلات آموزشي، روياپردازي، از دست دادن حافظه و ناتواني در تمركز، احساس خفگي، مضطرب شدن در مكانها، رفتار‌هاي برگشتي، رفتار پرخاشگرانه، ترس تعميم يافته، شكايت ‌هاي روان تني، اختلالات رفتاري غير آموزشگاهي، ناتواني در برقراري يا حفظ ارتباطات، مشكلات تصور از بدن، رفتار‌هاي جنسي نا مناسب و مخرب با همسالان، افكار يا اقدام به خودكشي، ناتواني در دريافت و انتقال هيجانات، حملات هراس و اضطراب، افكار وسواسي يا تكراري، خود را در موقعيت‌هاي خطرناك قرار دادن، درگيري سطحي با پليس، سوء استفاده از دارو يا الكل، سرقت، خيال پردازي‌‌هاي خشونت آميز، فرار از منزل، آسيب رساندن به خود، وسواس، اختلالات خوردن(پورناجي، 78) محققان، عوامل چندي را در تشديد واكنش ها ذكر كرده اند كه عبارت است از: سن قرباني: هرچه سن قرباني بيشتر باشد، تجارب سختري خواهد داشت. سن متجاوز: هرچه سن متجاوز بيشتر باشد، آثار شديدتري بر قرباني به جاي مي گذارد. هويت جنسي: متجاوزان مذكر آثار سخت و جدي بر كودك مي گذارند. طول دورة سوء رفتار جنسي: هرچه مدت سوء استفاده جنسي طولاني تر باشد، آثار منفي شديدتري بر قرباني خواهد داشت. شدت سوء استفاده جنسي: هرچه فعاليت‌هاي جنسي متجاوز متنوع تر باشد، آثارمنفي شديدتري بر قرباني خواهد داشت. ارتباط متجاوز و قرباني:هرچه ارتباط بين متجاوز و قرباني نزديكتر باشد -پدر، ناپدري و... - آثار ايجاد شده، منفي و شديدتر است. تعداد سوء استفاده كنندگان: اگر تعداد سوء استفاده كنندگان متعدد باشد، آثار شديدتري بر قرباني بر جاي مي ماند.(Rosemary Nari,anian, 2000) علائم و نشانه ‌هاي كودك آزاري جنسي(موسوي و همكاران 1380) 1-بارداري در كودكان دختر كه به سن بلوغ رسيده اندشاخص‌هاي فيزيكي2-علائم و نشانه ‌هاي بيماري‌هاي مقاربتي3-ادرار خوني4-كبودي و تورم در ناحيه تناسلي5-وجود خون و چرك در ناحيه تناسلي6-وجود ناراحتي و شكايت كودك، از ناحيه تناسلي بدون وجود علت فيزيكي واضح7-تغيير رنگ در لباس زير8-خونريزي از ناحيه مقعد1-خاراندن مكرر ناحيه تناسليشاحص‌هاي رفتاري2-اشكال در نشستن روي صندلي3-حالت ايستادن يا راه رفتن با پاي باز4-از دست دادن ناگهاني اشتها5-ديدن كابوس‌هاي شبانه6-حالت پرخاشگري يا گوشه گيري به طور ناگهاني7-فقدان ناگهاني علاقه به زندگي8-از دست دادن تخيلات و خيال پردازي9-پس رفت به سوي رفتار‌هاي بچه گانه مانند خيس كردن رختخواب، مكيدن انگشت و گريه بيش از حد10-داشتن اطلاعات جنسي بيش از سن خود11-عدم تمايل به كار‌هاي شادي آفرين12-حالت كاهلي و تنبلي13-گوشه گيري و دوري كردن ناگهاني از دوستان1-شكايت از درد ناحيه تناسليشاخص‌هاي كلامي2-اعلام تماس جنسي با اشخاص3-اعلام داشتن يك بازي سري با افراد بزرگسال4-اعلام ترسيدن از تنها ماندن با بزرگسالان5-اعلام اينكه شخصي دائماً اطراف او پرسه مي زند6-اعلام اينكه فلان شخص مرا لمس مي كند7-اعلام اينكه فلان شخص وقتي تنها مي شوم به من وسايل يا چيزي مي دهد گستره و شيوع آزار جنسي: بدون شك كودك آزاري جنسي قرن ها است كه وجود دارد، وليكن اين مسأله از اواسط سال 1970 ميلادي، به صورت يك معضل اساسي مطرح شد و به دنبال آن گزارش‌هاي زيادي از نقاط مختلف دنيا از جمله آمريكا، كانادا، انگليس و ... ارائه شد. متأسفانه در دنياي متمدن امروز، شاهد اين نكته هستيم كه روز به روز گزارش‌هاي كودك آزاري جنسي بيشتر مي شود، علت اين امر به درستي مشخص نيست. شايد يكي از دلايل اساسي و عمده، آن باشدكه ديگر جامعه و دست اندركاران مسائل كودكان، نسبت به اين مسأله بي تفاوت نيستند و براي كودكان حقوقي قائل اند. همچنين آگاهي نسبت به علائم و نشانه ‌هاي سوء رفتار با كودكان باعث شده كه اين پديده امروزه به صورت يك معضل مطرح شود. بر خلاف آزار جسماني كودك ، كه نمادي آشكار دارد، مسأله سوء استفاده جنسي از كودكان ، بيشتر اوقات به صورت رازي پنهان ميان سوء استفاده شونده و سوء استفاده كننده باقي مي ماند. به همين دليل هم آمار گزارش‌هاي رسيده در زمينه سوء استفاده جنسي از كودكان بسيار كمتر از ميزان واقعي شيوع اين پديده در هر جامعه است. اولين برآوردي كه به وسيله انجمن آمريكايي ها در سال 1969 انجام گرفت، نشان داد كه از هر يك ميليون نفر، سالانه 400 هزار نفر مورد سوء استفاده جنسي قرار مي‌گيرند. مركز ملي كودكان مورد سوء استفاده و غفلت در سال 1981 بر طبق برآورد سالانة خود نشان داد كه همه ساله صدهزار كودك، به وسيله محارم خود مورد سوء استفاده جنسي قرار مي گيرند. در يك جمع بندي كلي بايد گفت، از 838 هزار و 232 مورد كودك آزاري كه به سازمان حمايت از كودكان آمريكا در سال 1991 ارجاع شده است 15 درصد آن مربوط به كودك آزاري جنسي بوده است. خبرگذاري اتريشي “آپا” در آگوست سال 1997 چنين گزارش داد :“ تعداد كودكان قرباني سوء استفاده ‌هاي جنسي در جهان به بيش از دو ميليون نفر مي رسد. از اين اطفال در تهيه فيلم‌هاي مستهجن استفاده مي شود و نيز اين كودكان مورد خريد و فروش قرار مي گيرند و يا به خود فروشي وادار مي شوند” اين گزارش مي افزايد:“ در بعضي از كشورها از جمله كشور‌هاي اروپاي شرقي و آسيايي آمار اطفال قرباني اين نوع سوء رفتارها بسيار بالاتر از رقم اعلام شده به وسيله صندوق بين المللي يونيسف است. بازار فروش كودكان پس از فروپاشي بلوك شرق در كشور‌هاي اين منطقه بسيار رونق يافته است. در كشور‌هاي فقيرتر تجارت كودكان و سوء استفاده جنسي از آنان دائماً در حال افزايش است. از جمله كشور‌هايي كه در آنها سوء استفاده از كودكان و خريد و فروش اطفال بسيار رواج يافته است، مي توان هند، برزيل و تايلند را نام برد” گزارشي كه به وسيله مطالعات زنان و كودكان بنگلادش در اكتبر 1998 منتشر شد، اعلام مي‌دارد، در 7 سال گذشته 2600 كودك از جمله 2504 دختر در بنگلادش ناپديد و احتمالاً فروخته شده اند. اين گزارش مي افزايد:“ قاچاق زنان و كودكان و همچنين سوء استفاده ‌هاي جنسي از كودكان در حال افزايش است و برخي از اين كودكان كه 6 تا 15 ساله بوده اند، بر اثر اين سوء استفاده ها جان باخته اند.” (پورناحي، 78) خبرگذاري واتيكان (فيدس) در اكتبر 1998 اعلام كرد كه:“ طي هفت ماه اخير 2600 كودك و نوجوان 6 تا 14 ساله در بنگلادش فروخته يا ناپديد شده اند. بسياري از اين تعداد مورد سوء استفاده ‌هاي جنسي واقع شده و برخي مرده اند” اين خبر مي افزايد:” هرساله 15 هزار زن و كودك به وسيله باند‌هاي تبهكار به طور قاچاق از بنگلادش خارج شده و در معرض فروش ، فحشا و انواع سوء استفاده‌‌هاي ديگر قرار مي گيرند.” “ فيدس“ يادآور شده:“ باند‌هاي قاچاق و سوء استفاده از كودكان و زنان در حال حاضر كشور‌هاي جنوب شرقي آسيا را هدف قرار داده اند” بر پايه گزارش پزشكي قانوني كشور (استان تهران) ، از كل مواردي كه در اين مركز به عنوان كودك آزاري تشخيص داده مي شود، 25 درصد موارد، مربوط به كودك آزاري جنسي است و بيشترين فراواني آن مربوط به جنوب شهر تهران است.(جويان، 1374) متأسفانه در ايران آمار جامع و قابل استنادي در مورد كودك آزاري و مخصوصاً كودك آزاري جنسي وجود ندارد. يك مطالعه نشان داده است كه بيشترين مورد سوء استفاده جنسي از كودكان به وسيله يكي از افراد خانواده صورت گرفته است . به نظر مي رسد كه زناي خواهر و برادر در ميان خانواده ‌هاي طبقات پايين اجتماعي وجود دارد. روابط مادر - پسر و پدر و پسر و مادر- دختر داراي شيوع كمتري است.(جويان، 1374) از تعداد 2224 تماس تلفني با صداي يارا در طول يك سال فعاليت عملي در (زمستان 79 تا پائيز 80)سوء استفاده جنسي 3/4% موارد را شامل شده است كه بيشتر در مقطع سني 6-3 سال صورت گرفته است و بيشتر پسران قرباني اين مسأله بوده اند. تنها يك مورد پسر 13 ساله اي از طرف پسر 17 ساله ديگر مورد سوء استفاده بوده و در يك مورد هم پسر 13 ساله اي از طرف دختر بزرگتر از خود مورد سوء استفاده قرار گرفته بود. و از 135 مورد پيگيري به وسيله مددكاري انجمن حمايت از حقوق كودكان 14 مورد آن كودك آزاري جنسي بوده است.(سالنامه انجمن حمايت از حقوق كودكان) 3-غفلت و مسامحه : عبارت است از عدم مراقبت و علاقمندي به كودك شامل محروميت از نيازهاي اساسي همانند غذا ، پوشاك و محروميت از اقداماتي كه جهت رشد طبيعي و نمو كودك نياز است و يا كودك را در معرض خطر قرار دادن (مانند رها نمودن بچه بدون مراقبت) مي باشد . مسامحه يا غفلت به صورت عدم مراقبت كافي جسماني و بهداشتي و عدم تامين نيازهاي رواني ، هيجاني و آموزش كودك ، عدم رسيدگي به وضعيت تحصيلي و بي توجهي به ترك مدرسه و كودك را در معرض خطراتي چون سرما و گرما قرار دادن مي باشد . (موسوي و همكاران ، 1380 - ايزرائيل ، نلسون ، 1378) . مصاديق غفلت : - غفلت جسمي مانند ترك و به حال خود رها كردن و رسيدگي نكردن به وضعيت تغذيه : والدين كم سن و سال ، والدين سهل انگار و غيرمسئول و پدر و مادرهايي كه به لحاظ رواني دچار مشكل و مساله هستند و والدين و مراقبان كودك كه سهل انگار و اهمال كار غيرمسئول و بدون تعهدند و كودك را در سنيني كه آنان نياز به مراقبت و توجه دارند به حال خود رها مي كنند و صدمات جبران ناپذيري به كودكان وارد مي سازند . مانند رها كردن كودك در مقابل وسايل خطرناك ، چراغ يا سماور يا چرخ گوشت روشن كه صدمات جبران ناپذيري به كودكان وارد مي كند . - دست كودك 2 ساله اي در لابلاي پره هاي چرخ گوشت خانگي گير كرد و له شد . مادر اين كودك در منزل مسكوني اش واقع در جنت آباد مشغول كار با دستگاه چرخ‌گوشت بود كه به علت بي احتياطي و يك لحظه غفلت او كودك 2 ساله اش دچار حادثه شد . مصدوم در حالي كه دستش در داخل دستگاه گير كرده بود به وسيلة والدين و همسايگان به «بيمارستان ميلاد» منتقل شد . (شرق ، 4/8/82) . - دختر 4 ساله هنگام بازي در آشپزخانه به دليل فرو كردن چاقو در سينة خود جان سپرد . فاطمه 4 ساله در حالي كه مادرش در آشپزخانه در حال تهيه غذا بود چاقويي را برداشته و شروع به بازي با آن كرد . در همين حين تعادل خود را از دست داد و تيزي چاقو به دليل وارد شدن فشار بدنش به تن او فر رفت و جان سپرد(شرق 22/7/82). - يك مادر كاليفرنيايي 29 ساله ، دو دختر 8 و 20 ماهه خود را در آپارتمان گذاشت ، در را به روي آنها بست و به مدت چهار روز از آپارتمان خارج شد . او هنگام خروج از منزل ، دستگاه تهويه را خاموش كرد ، پنجره ها را بست و رفت . در آن روز گرما به 41 درجه بالاي صفر رسيد . چهار روز بعد ، پليس اجساد دو كودك را كه از گرما و تشنگي جان سپرده بودند ، پيدا كرد (پورناجي ، 78) . - غفلت هيجاني مانند محبت نكردن كافي به كودك ، بدرفتاري شديد يا مزمن با همسر در حضور كودك : كودكان براي پرورش و رشد شخصيت ، در كنار رسيدگي به وضعيت تغذيه ، مراقبتهاي بهداشتي ، تامين پوشاك و ساير مايحتاج ضروري ، به شدت نيازمند محبت و توجه عاطفي از سوي والدين و مراقبان خود هستند . كودكاني كه به لحاظ عاطفي از سوي خانواده طرد مي شوند ، تا ابد خلاء كمبود محبت را در خود احساس مي كنند و در هر مقطع زماني اين كمبود را به گونه اي خاص بروز مي دهند . دسته اي از والدين به دلايلي همچون ناخواسته بودن فرزند به دليل جنسيت يا اساساً مخالف بودن با داشتن فرزند جديد ، كم سني ، بيماريهاي رواني يا تربيت دوران كودكي خود ، از ابراز عشق و محبت به فرزندان خود امتناع ورزيده و به شدت از آنان كناره گيري مي كنند . بر اساس مطالعات سه جامعه شناس عضو موسسه تحقيقات اجتماعي وابسته به دانشگاه «ميشيگان» كه حاصل تجزيه و تحليل اطلاعات حاصل از مصاحبه هايي است كه طي 23 سال (1962 تا 1985) با اعضاي 800 خانواده انجام شده است ، مشخص شده كه كودكان ناخواسته در آينده از اعتماد به نفس كمتري برخوردارند . نتايج اين تحقيق كه در ژانويه 1999 منتشر شد ، نشان مي دهد كه ميان كودكان ناخواسته و ساير كودكان،‌تفاوتهاي شخصيتي زيادي يافت مي شود . اين پژوهش براي نخستين بار به طريق عملي نشان مي دهد كه اگر مادري به طور ناخواسته باردار شود و بعد از تولد نوزادش همچنان او را ناخواسته بداند ، اين امر تاثير عميقي در زندگي فرزند خواهد داشت . - غفلت آموزشي مانند رسيدگي نكردن به وضعيت تحصيلي كودك ، بي توجهي به ترك تحصيل يا فرار از مدرسه : خانواده هايي كه از نظر تحصيلات و پايگاه اجتماعي در رتبه پاييني قرار دارند ، معمولاً به وضعيت تحصيلي بچه ها كمتر توجه مي كنند . در چنين خانواده هايي به دليل پايين بودن سطح درآمد خانوار ، زياد بودن تعداد بچه ها و ناآگاهي والدين ، به وضعيت تحصيلي بچه ها رسيدگي نشده و اغلب مساله تعليم و تربيت در اين خانواده‌ها موضوعي كم اهميت تلقي مي شود . فرار از مدرسه پديده اي است كه بچه‌هاي اين قبيل خانواده ها به كرات انجام مي دهند . بي آنكه خانواده شان از اين مسأله مطلع شود . تكرار اين مساله در نهايت منجر به ترك تحصيل اين بچه ها مي‌شود . - غفلت پزشكي مانند مراقبت نكردن از كودك در برابر مسائل بهداشتي : والدين اهمال‌كار اغلب در مواقع بيماري كودك ، مراجعه به پزشك را به تاخير مي‌اندازند كه همين تاخير در مداوا سبب حاد شدن بيماري و در مواقعي از دست رفتن كودك مي شود . در مواقعي اين پدر و مادرها در پاسخ به اعتراض سايرين نسبت به تأخير در مراجعه به پزشك ، كودك را متهم به تمارض مي كنند . (پورناجي ، 78) . نشانه هاي سوء رفتار ناشي از غفلت و مسامحه : خصوصيات بارز غفلت فيزيكي : آثار و علائم در مورد غفلت و سهل انگاري نوع جسمي مي تواند به صورت گرسنگي شديد باشد. تغذيه ناكافي موجب مي شود كودك مستعد ابتلاء به عفونتها و اختلالات كمبود ويتاميني گردد و به دليل فقر پروتئيني و كمبود كالري قسمت زيادي از بافتهاي بدن از دست مي رود . در اين حالت كودك بيش از 40% وزن خود را از دست مي‌دهد و دچار اختلال تغذيه اي پروتئيني از نوع مسموس يا كواشيوركور مي شود . در كودكاني كه به دليل غفلت و سهل انگاري والدين يا سرپرست دچار گرسنگي شديد شده اند ممكن است دو فرم 1-گرسنگي نوع مرطوب يا 2-گرسنگي نوع خشك ديده شود . در گرسنگي نوع مرطوب ، ورم شديدي در تمامي قسمت هاي بدن به همراه تجمع مايع فراوان در حفره شكم و تحليل شديد عضلاني و كاهش پروتئين پلاسماي خون ديده مي شود . در نوع خشك ورم بدن وجود ندارد ولي فشار خون پايين مي افتد و قلب نارسا مي شود . چنين كودكاني ظاهري لاغر ، صورت كشيده ، چشمهاي فرو رفته ، تحليل عضلاني ،‌لاغري گردن و پوست رنگ پريده دارند . عفونت هاي پوستي در اماتيت هاي ادراري قنداق بچه نيز در اين كودكان فراوان ديده مي شود (موسوي و همكاران ، 1380) . نشانه هاي رواني غفلت و مسامحه : از نظر رفتاري كودكاني كه مورد بي توجهي مزمن قرار گرفته اند ممكن است بدون تبعيض ، حتي نسبت به بيگانه ها هم مهربان باشند يا ممكن است از نظر اجتماعي حتي در موقعيتهاي آشنا بي‌تفاوت بمانند . كودكاني كه قرباني بي توجهي مي شوند ، احتمال زيادي وجود دارد كه از خانه فرار بكنند يا دچار اختلال سلوك شوند . يك فرم بسيار شديد عدم رشد در كودكان 5 سال به بالا كوتولگي رواني - اجتماعي‌ است . كه در آن كودك محروميت مزمن رشد و نمو پيدا مي كند . اين كودكان ابعاد جسمي متناسب دارند اما نسبت به سن خود ريزتر هستند . غالباً تغييرات برگشت پذير نموي دارند كه به كاهش هرمون رشد مي انجامد و مدتي رشد آنان متوقف مي گردد . كودكان مبتلا به اين اختلال ، رفتار غيرعادي در خوردن دارند و روابط اجتماعي آشفته نشان مي دهند . پرخوري دوره اي ، خوردن آشغال يا مواد ناماكول ، نوشيدن آب دستشويي و استفراغ عمدي گزارش شده است (كاپلان - سادوك ، 79) . 4-كودك آزاري عاطفي : آزارهاي عاطفي ، گرچه برخلاف آزارهاي جسماني اثري قابل رويت بر جسم كودك بر جاي نمي گذارد ، اما اثر آنها به مراتب عميق تر و فاجعه آميزتر است و تا آخر عمر بر روان فرد باقي خواهد ماند . تعريف كنفرانس بين المللي«psychological Abuse of children and youth»در سال 1983 از بدرفتاري رواني ، عبارت است از : «هرگونه رفتار با كودك كه طبق استانداردهاي اجتماعي و نظر متخصصان ، از نظر روان شناختي ،‌آسيب زا باشد . يعني هر گونه رفتاري كه بر عملكرد رفتاري - شناختي و عاطفي و جسمي كودك تاثير سوء داشته باشد ، بدرفتاري رواني با كودك خوانده مي‌شود . با اين تعريف ، ابعاد بدرفتاري بسيار گسترده تر مي شود . در واقع تمام انواع بدرفتاري (جسمي ،‌جنسي ، عاطفي و غفلت) با بدرفتاري رواني همراه است . مصاديق بدرفتاري عاطفي : - رفتار و نگرشهاي منفي مداوم ، به صورت كلامي مانند سرزنش يا تحقير مداوم . يك كودك در مورد تحقيرها و ناسزاهاي والدين خود مي گويد : «اگر قرار مي شد ، ميان ضرب و شتم و كلمات ناپسند ، يكي را انتخاب كنم ، ضرب و شتم را انتخاب مي كردم . دست كم اثرش باقي مي ماند و اشخاص در مقام دلسوزي و همدردي بر مي آيند . اما بدگويي و حرفهاي آسيب زننده ، انسان را به واقع ديوانه مي كند . جراحات ناشي از آنها نامرئي است . كسي به آن اهميت نمي دهد . آثار ضرب و شتم در مقايسه با آزار كلامي به سرعت بيشتري مداوا مي شود.» - مقررات و كنترل شديد ، مانند ترسانيدن از جدايي يا تنبيه سخت بدني - تقويت وابستگي كودك - بدون احساس امنيت - انتظار ها و برخوردهاي نامتناسب با سن اين گونه والدين مسئوليتهايي را بر كودكان تحميل مي كنند كه آنها آمادگي عهده دار شدن آن را ندارند . از اين رو كودكان كه خيلي زود خودمختاري در انجام كارها را به دست مي آورند ، از اين واهمه دارند كه نتوانند در كارها موفق شوند و مورد انتقاد والدين قرار گيرند . آنها انتظار دارند كه مورد اتهام و سرزنش ديگران واقع شوند و براي دفاع از خودشان مجبورند كه دائم در حال مشاجره و بحث باشند . در اين زمينه روان شناسان معتقدند كه بچه ها به اين نياز دارند كه اشتباه كنند و بدانند كه اشتباه كردن پايان جهان نيست . كودك با اشتباه كردن ، اعتماد به نفس پيدا مي كنند تا آزمون هاي جديد كند . والدين ناآشنا با طرز صحيح تربيت ، براي فرزندان خود هدفهاي دست نيافتني در نظر مي‌گيرند . از آنها توقعات غيرممكن دارند و گمان مي‌كنند . كه قانون‌مندي‌هايشان تغيير كردني نيست . انتظار دارند كه فرزندانشان به هدفهاي دوردست برسند . - دور بودن از كانون عاطفه طرد عاطفي يك نوع بي توجهي شايع است . تعداد قابل توجهي از والدين ، عشق و محبت لازم براي رشد كودكان را به آنها نمي دهند . طرد عاطفي از عوامل زيادي ناشي مي شود . عوامل همچون رشد نيافتگي ، خودشيفتگي و نپذيرفتن نقش جنسي . طرد عاطفي ممكن است به اين شكل باشد كه از كودك دائماً عيب جويي كنند و از او بخواهند كه رفتارش را به حد كمال برساند و از اين طريق بكوشند كه او را طرد كنند . يا ممكن است ، به اين شكل باشد كه نسبت به كودك خود بي علاقگي نشان دهند و از او كناره گيري كنند . - به خدمت گرفتن كودك در جهت ارضاي نيازهاي عاطفي خود . بسياري از والدين به قدري در زحمت هستند و به قدري در شرايط نامناسب به سر مي برند كه اسباب ترحم و دلسوزي را فراهم مي آورند . از آنجايي كه اين والدين اغلب مانند كودكان ، بي مسئوليت و درمانده رفتار مي كنند ، فرزندان بالغ آنها در مقام حمايت از آنان بر مي آيند و از والدين خود دفاع مي كنند . كار آنان به قربانيان جنايتي مي ماند كه از جنايتكار عذرخواهي مي كنند . - ايجاد بي ثباتي و دگرگوني شناختي مانند دادن پيامهاي متضاد به كودك يا پاسخهاي غيرقابل پيش بيني والدين . بسياري از والدين به جاي آنكه با رفتارهاي مناسب و معتدل، الگوهاي ثابتي را براي فرزندان خود فراهم آورند ، به دليل نداشتن ثبات شخصيت و تبعيت نكردن از انگاره هاي رفتاري معقول ، رفتارشان در معرض تغيير و دگرگوني است . والديني كه داراي اختلالات رواني هستند و معتادان به مواد مخدر والكل از بارزترين چهره هاي اين افراد به شماره مي آيند (پورناجي ، 78) . اگرچه تمام انواع چهارگانه كودك آزاري در فرهنگ ما وجود دارد ، اما آنچه بيش از همه به نظر مي رسد ، آزارهاي عاطفي است . در مورد آثار و تبعات منفي آزارهاي عاطفي بايد به دو بعد آثار عاطفي و تاثيرهاي اجتماعي كه آزارهاي رواني بر كودك مي‌گذارد ، اشاره كرد . اثرات كودك آزاري عاطفي : «تاثير زيانبار كودك آزاري بر سلامت رواني كودكان ، به مراتب عميق تر و پايداتر از ساير جنبه هاي رشد اوست . اين مشكلات بر حسب سن ، نوع كودك آزاري و تفاوتهاي فردي در كودكان متفاوت است و مي توان آنها را به اين ترتيب خلاصه كرد : - وجود افسردگي و اضطراب ، همراه با ناآرامي ، گريه ، سكوت ، بي قراري و ... -‌ترسهاي شديد از موقعيتها و افراد - عصبانيت ، پرخاشگري و ناتواني در كنترل احساسات خود . - ناتواني در تصميم گيري و انتخاب و بيان احساسات خود به صورت درست . - كمبود اعتماد به نفس و ناتواني در ابراز وجود . -احساس خصومت و نداشتن محبت به ديگران . - احساس كم ارزشي ، طرد شدگي و حقارت . - احساس خلاء عاطفي و ناامني عاطفي-رواني . -وجود رفتارهاي انزواطلبانه، مردم گريزي و در خود فرورفتن.-داشتن افكار و تمايلات خودكشي، خودزني، تهديد و اقدام به خودكشي. آثار اجتماعي كودك آزاري عاطفي : -مشاركت نكردن در فعاليتهاي گروهي -ناسازگاري با ديگران و محيط پيرامون خود در خانه و مدرسه- ناتواني در پذيرش مسوليت و انجام آن.-كاهش روابط اجتماعي با نشانه هاي انزوا طلبي.-رعايت نكردن مقررات و ضوابط مدرسه.-بدبيني، بدگماني و اعتماد نكردن به ديگران.-كاهش ارتباط كلامي با ديگران.-شكل گيري نشانه هاي بزه كاري به ويژه در دوران بلوغ كه با خشونت، دزدي، تخريب، اختلال و ... همراه است.(پورناجي، 78-موسوي و همكاران، 80) علائم و نشانه هاي كودك آزاري، عاطفي، مسامحه و غفلت هيجاني:(موسوي و همكاران، 1380) علائم فيزيكينداردعلائم رفتاري1-كودك بازي نمي كند، منفعل و دائم در حال شكايت است و يا حالت تهاجم و بي اعتنايي دارد2-اعتماد به نفس بسيار پايين3-به ندرت مي خندد4-مهارتهاي اجتماعي كمي دارد5-از ارتباط با ديگران خودداري مي كند و نگاهش را مي دزدد6-دائما سعي در جلب حمايت ديگران دارد، روز به روز خواسته هايش بيشتر مي شود و احتياجاتش بيشتر مي شود.7-با اكراه غذا مي خورد8-پس رفت به دوران اوليه كودكي مثل مكيدن انگشت و شب ادراريشاخصهاي كلامي1-اشكال در خوابيدن را ذكر مي كند2-خودش را با واژه هاي منفي و تحقير آميز توصيف مي كند3-نسبت به برنامه هاي خانوداه ابراز بي ميلي مي كندشاخصهاي والدين1-داشتن انتظارات غير واقعي از كودك2-انتظار دارند كه كودك انتظارات و نيازهاي هيجاني رواني آنها را برآورده سازد3-عدم علاقه‌مندي به كودك4-فقدان مهارتهاي اوليه و مهارتهاي لازم جهت پرورش كودك5-به نظر مي رسد بيشتر به نيازهاي خود توجه دارند تا به نيازهاي كودك6-كودك را دائم سرزنش مي كنند7-با كلمات تحقيرآميز با كودك سخن مي گويند. علائم و عوارض سوء رفتار با كودكان:(موسوي و همكاران 1380) گروه سنيعلائم و كليدهاي تشخيصينوزادانعصبانيت و بي قراري ، عقب ماندگي رشد جسمي، عفونتهاي ساده ولي تكراري، بثورات قنداقكبودي با علت نامشخص، شكستگي استخوان، تأخير در رشد عموميپيش دبستانيكوتاهي قد، نامرتب بودن سر وضع، كثيف بودن، تأخير در تكلم، اختلالات توجه، عدم بلوغ اجتماعي، بيش فعالي و حالتهاي تهاجميدبستانيكوتاهي قد، بهداشت كم، اختلال خواب و اشتها، اختلال يادگيري، نداشتن اعتماد به نفس، خودآزاري، اختلال در دفع ادرار و مدفوع، اختلال ارتباطي با ديگران و اختلالات توجه، آزار حيوانات و بچه هاي كوچكتر علل و زمينه هاي كودك آزاري: علل زيادي براي شيوع كودك آزاري و بي‌توجهي به كودك وجود دارد. از جمله گذر از وضعيت اقتصاد سازمان يافته به اقتصاد باز كه ساختارهاي كمي براي رفاه اجتماعي به ارمغان مي آورد، گسترش شهرنشيني كه دسترسي به خدمت درماني و اجتماعي را محدود مي كند، مهاجرت روستاييان به شهر كه شبكه خانوادگي و اجتماعي را از هم مي گسلد و پيوستن تعداد زيادي از مادران و زنان به نيروي كار، وضعيت پر آشوب قوانين حقوقي و آشفتگي اقتصادي و جنگ كه خانواده ها را از محيط، خانه و وابستگي هاي فرهنگي خويش دور مي سازد. در يك تقسيم بندي كلي مي توان عوامل مربوط به كودك آزاري را به سه گروه عمده تقسيم كرد. 1-عوامل مربوط به كودكان. 2-عوامل مربوط به والدين.3-عوامل محيطي، اجتماعي و فرهنگي عوامل محيطي اجتماعي و فرهنگي: يكي از موارد عوامل محيطي:1-كودك آزاري ناشي از نظام سياسي، قوانين و جنگ است. كودكان قربانيان بي دفاع نظامهاي سياسي هستند و نقص در نظامهاي سياسي كشورهاي در حال توسعه موجب استفاده از كودكان در جنگ ها و بي توجهي به وضعيت آنها در مواقع بروز جنگ مي شود و همچنين وضع قوانيني كه كودكان را و سلامت اجتماعي آنان را به خطر مي اندازد و همچنين سياستهاي غلط و چندگانة مراكز نگهداري از كودكان، همه باعث به خطر افتادن رشد و نمو سالم كودكان مي‌شود. به عنوان مثال مي توان به اين مورد اشاره كرد. -كودك آزاري ناشي از نقص قوانين حقوقي مجازات اعدام براي كودكان كم سن، هم سلول شدن با افراد بزرگسال، حبس مجرد، طولاني شدن دوره بازداشت موقت به هنگام انتظار براي محاكمه و به طور كل شرايط اسف بار كودكان زنداني، از جمله اشكال ايذايي كودكان است.طي يك خبر كه در سال 76 در مطبوعات به چاپ رسيد. يك موسسه خصوصي حقوق بشر در پاكستان عليه تصميم دولت عربستان در گردن زدن دو كودك 5 و 11 ساله پاكستاني متهم به قاچاق مواد مخدر شكايت كرد. مؤسسه حقوق بشر پاكستان در شكايت خود كه به يك دادگاه در لاهور تسليم كرد، آورده است،“گردن زدن دو كودك پاكستاني در عربستان در ملاء عام نه تنها بر خلاف دستور اسلام است، بلكه با حقوق بين الملل نيز تناقض دارد و عملي وحشيانه است.” نيجريه، پاكستان، عربستان سعودي و يمن از جمله كشورهايي هستند كه مجازات اعدام را براي ارتكاب جنايت در سنين كودكي به اجرا مي گذارند.(پورناجي،78) در كشور ايران نيز سن كيفري كودكان بسيار زود شروع مي شود و بعد از رسيدن به سن بلوغ (دختران 9 سال و پسران 15 سال) كودكان همانند بزرگسالان محاكمه مي شوند و مانند آنان مجازات مي شوند: يك نوجوان بلوچ 15 ساله به نام «محمد» به خاطر فقر مالي و كمك به خانواده اش ، در ازاي دريافت 50 هزار تومان ، اقدام به حمل مواد مخدر كرده بود كه در راه تهران توسط ماموران نيروي انتظامي شهرستان زاهدان دستگير شد . بازجويي و تحقيق از او نشان داد كه وي به خاطر فقر مالي و شرايط اقتصادي نامطلوب خانواده اش مجبور شده است با قاچاقچيان مواد مخدر همكاري كند . بر اساس همين گزارش ، محمد - متهم نوجوان - براي كمك به پدر بيمارش پذيرفت در ازاي مبلغ 50 هزار تومان gr50 هروئين را از زاهدان به تهران حمل كند و آن را به يك فروشنده مواد مخدر تحويل دهد . دادگاه پس از رسيدگي به پرونده اتهامي متهم نوجوان او را بر اساس مواد قانوني به اعدام محكوم كرد . ديوانعالي كشور پس از تجديدنظر و با دو درجه تخفيف او را به 26 ماه حبس محكوم كرد . (ايران، 30/8/81) نمونه ديگري كه مي توان به آن اشاره كرد وضعيت صفر 12 ساله از ميانه است . او در مورد جرمش و نحوة رسيدگي به آن مي گويد : يك روز كه با پسر خاله ام داشتيم از سر كار بر مي گشتيم سر كوچه مان چهار تا جوجه داشتند مي‌گشتند ، فكر كرديم گم شده اند . پسر خاله ام گفت : بيا اين جوجه‌ها را ببريم خانه ، من گفتم اگر مادرم بفهمد دعوا مي‌كند . گفت : دم در نگه مي داريم و شبها هم مي بريم روي پشت بام خانة ما ، دو تا مال من ، دو تا مال تو . جوجه ها را برداشتيم برديم خانه . دو سه روز بعد يكي از همسايه ها آمد و گفت : اين جوجه ها مال من است دزديدي ، ما هم داديم به او . اما او رفت كلانتري شكايت كرد ، ما را بردند كلانتري . آنجا گفت ما خيلي چيزها از خانه اش دزديدم . مي گفت شيلنگ و دستگاه بلوك زني هم دزديديم . اما پاسبان گفت : اينها زورشان نمي رسد دستگاه بلوك زني را بلند كنند ، تازه جوجه ها را هم ندزديده بوديم ، پيدا كرده بوديم. كتكمان زدند ، مجبور شديم بگوييم شيلنگ را هم برداشتيم ، اما به خدا بر نداشته بوديم . بعد ما را بردند دادگاه ، رئيس دادگاه گفت بايد يكسال برويد زندان ، پدر و مادرم خيلي التماس كردند ، خودمان هم گريه كرديم ، شاكي هم رضايت داد . اما رئيس دادگاه گفت نمي شود ، اگر بزرگتر بشوند خلاف بزرگتر مي كنند . بعد هم ما را فرستادند اينجا . (آرياشمس مستوفي ، 76) وجود چنين نقص هاي قانوني و عدم تناسب جرم و مجازات ، لزوم بازنگري در قوانين جزايي را به طور جدي مورد تاكيد قرار مي دهد . در همين ارتباط «علي رضا جمشيدي» رئيس شوراي عالي توسعه قضايي قوة قضائيه در يك مصاحبة خبري گفت: مجازات حبس ابد و اعدام اطفال و نوجوانان در صورت تصويب «قانون تشكيل دادگاه اطفال و نوجوانان» در مجلس ، حذف مي شود . بر اساس اين خبر اين لايحه با كمك يونيسف تهيه و براي تصويب به دولت ارائه شده است . بر اساس ماده 31 لايحه پيشنهادي براي نوجواناني كه كه سن آنان بين 15 تا 18 سال تمام خورشيدي است و مجازات جرم ارتكابي آنان حبس ابد يا اعدام است ، حبس در كانون اصلاح و تربيت از 2 تا 8 سال در نظر گرفته مي شود . رئيس شوراي عالي توسعه قضايي از ديگر نقاط قوت اين لايحه به آينده نگري دربارة اطفال بزه‌كار اشاره كرد و گفت : بر اساس ماده 45 اين لايحه قانون محكوميت كيفري اطفال جزء سابقه كيفري آنان محسوب نمي شود و بدين ترتيب سابقه كيفري براي آنان ثبت نخواهد شد . جمشيدي همچنين به تقسيم بندي جديد كانون اصلاح و تربيت اشاره كرد و گفت : كانون از اين به بعد داراي سه بخش «نگهداري موقت» ، «كانون اصلاح» و «زندان كانون» خواهد بود كه بر اساس شدت جرم طفل يا نوجوان در هر يك نگهداري مي‌شود . وي در خصوص ميزان محكوميت به كار خدمات عالم المنفعه تا 240 ساعت است و قاضي بيش از اين نمي تواند طفل يا نوجوان را محكوم كند . رئيس شوراي عالي توسعه قضايي با اشاره به فقدان قانون مستقل براي دادگاه هاي اطفال افزود ، رسيدگي به جرايم اطفال و نوجوانان در شعبي از دادگاه هاي عمومي انجام مي گرفته است كه در صورت تصويب اين قانون براي اطفال نيز دادسرا تاسيس خواهد شد . (شرق ، 6/7/82)‌ كودكان شبانه روزي: اگر چه سياست‌هاي اجتماعي و خط مشي مؤسسات مربوط به نگهداري كودكان به منظور كمك به كودكان طرح ريزي مي شود، اما با افزايش تعداد كودكان در مراقبت‌گاه‌هاي روزانه، پرورشگاهها و ... سوء رفتار در اين مؤسسات به دليل كمبود امكانات كه مهمترين آن نيروي انساني براي ارائه خدمات به كودكان است، افزايش مي‌يابد. از ديگر سو سياست‌هاي اتخاذ شده توسط مؤسسات- خواه دولتي و خواه خصوصي- كه منافع مؤسسه را بر مصالح افراد مرجح مي داند، گاه سبب زيان‌هاي جبران ناپذير بر افراد مي شود و در مواقعي كودكان مستمسك سياست‌هاي مؤسسات مي شوند. بدرفتاري با كودكان و بي توجهي نسبت به آنان در مهد كودك ها، شبانه روزي ها و به طور كلي مؤسسات مربوط به نگهداري كودكان مانند خوراندن دارو‌هاي خواب آور و آرام بخش به كودكان براي جلوگيري از بازي و سرو صداي آنان، بي توجهي نسبت به وضعيت تغذيه، نظافت، آموزش و ... اين قبيل كودكان ، از جمله موارد بد رفتاري است. عللي كه باعث مي شود كودكان به شبانه روزي سپرده شوند عبارت هستند از : - مجهول المكان بودن والدين - طلاق و جدايي والدين از يكديگر - فوت والدين يا يكي از آنان - ترك خانواده توسط پدر - اعتياد والدين - عدم صلاحيت اجتماعي و اخلاقي والدين - بيماري صعب العلاج والدين - مفقود الاثر بودن والدين - وجود نا به ساماني، آشفتگي و ناسازگاري در خانواده - خيانت والدين به يكديگر - اختلاف اعتقادي و طبقاتي والدين - كثرت فرزندان خانواده - وجود ناپدري يا نامادري - ازدواج مجدد - زنداني بودن والدين - فرار كودكان از خانه - طرد و رها كردن كودكان در مجامع و معابر عمومي تفاوت محيط خانواده و شبانه روزي: كودك در خانواده احساس مالكيت و تعلق را مي آموزد. از همان ابتدا كه اسباب بازي برايش تهيه مي شود خود را صاحب و مالك آن مي داند. خودش تصميم مي گيرد كه وسايل بازي و حتي لباس ها را چگونه در قفسه و كمد قرار دهد و به ميل خودش آنها را مرتب نمايد. همچنين مي آموزد بدون اجازه به وسايل خواهر، برادر، پدر و مادر خود دست نزند. هر كس حريم مخصوص خود را دارد، همين امر موجب مي شود كه براي چيزي كه دارد ارزش قائل شود و در نگهداري آن كوشا باشد. در حالي كه در محيط شبانه روزي كه بنابر ضرورت، كاركردي اداري دارند جا به جايي وسايل و ملزومات نيز ضروري است. حتي محيط زندگي هر چند سال يك بار تعويض مي شود و وسايل بازي به طور دسته جمعي مورد استفاده قرار مي‌گيرد.بنابراين چنين كودكاني از همان روز‌هاي اوليه زندگي كه به طور طبيعي شناختي در خصوص محيط پيرامون خويش به دست مي آورند، كم كم تجربه مي كنند كه به كسي يا چيزي دلبستگي پيدا نكنند. حتي در اكثر موارد پوشاك و وسايل مورد نياز آنان به طريق انبوه تهيه مي شود و معمولاً كودك در نوع و شكل آن اظهار نظري نمي كند. در خانواده كودك خود را متعلق به خانواده مي داند و اعضاي آن را متعلق به خود. كودك نه تنها خانواده را پشتيبان خويش مي داند، بلكه خود را نيز به نوعي در درگيريها و تعاملات خانواده سهيم مي داند، مي آموزد دوست بدارد و مورد علاقه ديگران باشند. در حالي كه كودك در نظام شبانه روزي به هيچ كس و هيچ چيز نمي تواند دل ببندد. كاركنان در ساعتي معين مي آيند و در ساعتي معين مي روند. هيچ كس و هيچ چيز در كنار كودك ثابت نيست. امروز يك مربي را مي بيند و فردا ديگري، امروز كودكي هم اتاقي اوست و فردا كودكي ديگر. در خانواده، فرزندان تحت تعليم و تربيت و نگهداري الگوي ثابت پرورشي پدر و مادر قرار مي‌گيرند. در اين رهگذر است كه خانواده به عنوان كانون عشق و محبت، كانون آموزش عاطفه و كانون انتقال دهنده تمدن و فرهنگ ايفاي نقش مي كند و باعث تكوين شخصيت و تعادل رواني و اجتماعي فرزند مي شود. در حالي كه در محيط‌هاي شبانه روزي به هيچ وجه الگوي ثابت و خاصي براي تعليم و تربيت و نگهداري كودكان وجود ندارد و اين كودكان در طول زندگيشان در پرورشگاه با افراد مختلف، با شخصيت‌هاي متفاوت و باور‌هاي مختلف و بعضاً متضاد، در تماس و ارتباط هستند و از آنها تأثير مي پديرند. حتي در خانواده ‌هاي نابسامان كودك به يكي از اعضاي خانواده دل مي بندد و با او ائتلاف مي‌كند، او را از خود مي داند و خودش را متعلق به او، به او اعتماد مي كند. در حالي كه مساأله اعتماد و اطمينان در محيط ‌هاي شبانه روزي هر روز كم‌رنگتر مي‌شود. هر يك از اعضاي خانواده نقش خاصي ايفا مي كند كه اين نقش موجب تكامل و پويايي نظام خانواده و تك تك اعضاي آن مي شود. در چنين فضايي كودك ضمن آشنايي با نقش و عملكرد پدر و مادر به وظايف و مسئوليت‌‌هاي خويش در قبال آن و سيستم خانواده پي مي برد. در محيط‌‌هاي شبانه روزي مفهوم پدر و مادر به خصوص براي آن دسته از كودكاني كه از شيرخوارگي در چنين محيط ‌هايي زندگي كرده اند اساساً غير قابل درك است. تا چه رسد به آنكه وظايف و نقش آنان را درك كنند. مثلاً در يك شبانه روزي دخترانه كه اصولاً مردي با آنها تماس دائمي ندارد و كليه مربيان تربيتي و مددكاران و گاهي رئيس واحد زن است، كودك چگونه مي‌تواند از مفهوم پدر و پدري تصوري داشته باشد؟(آرياشمس مستوفي، 76) يكي از افرادي كه از دو سالگي در شبانه روزي نگهداري شده است در توصيف شبانه روزي مي گويد: “ محيط شبانه روزي وحشتناك است كه در آن عاطفه وجود ندارد. نمي دانم مردم از اين بچه ها با اين همه محروميت‌‌هاي عاطفي كه متحمل شده اند چه توقعي دارند. در شبانه روزي بچه ها از لحاظ مادي مشكلي ندارند اما فقر عاطفي بيداد مي كند. ما حتي يك نفر را نداشتيم كه با او درد دل كنيم. بچه ها با سن‌‌هاي مختلف كنار هم نگهداري مي شدند. خوب از چنين محيطي چه انتظاري داريد. وحشتناك بود، بارها از زندگي نا اميد شدم و به فكر وخودكشي افتادم. فكر مي كردم زندگي هيچ فايده اي ندارد. هيچ كس به داد ما نمي رسد. يك عده كودك و نوجوان رها شده و هيچ كس به فكر پرورش استعداد‌هاي بچه ها نبود. اگر گاهي هم مربّي مي خواست كار كند ضوابط و مقررات پرورشگاه اجازه نمي دهد . او در مورد تنبيه شدنش در پرورشگاه مي گويد : “ يك بار اشتباهاً مداد دوستم را برداشتم، فكر مي كردم مال خودم است. به خاطر همين تنبيه بدني سختي شدم به طوري كه تا مدتها جراحت آن خوب نشد. حتي نمي‌توانستيم بنشينيم. بعدها فكر كردم هدف مربّي ما درست بوده است. بايد ياد مي‌گرفتم كه وسايل ديگران را بر ندارم، اما او حتي نمي دانست از چه راهي بايد اين كار را بكند، حتي نمي توانست كوچكترين مسأله تربيتي را آموزش بدهد. بچه ‌هاي شبانه روزي به دليل كتك‌‌هايي كه در كودكي مي خورند در سن‌هاي بالاتر پرخاشگر مي شوند، به هر حال بايد گذشته را سر يكي خالي كنند.”(آرياشمس مستوفي، 76) كودكان جنگ: آتش جنگ در برخي از مناطق دنيا روشن است. در ميان شعله هاي فروزان آتش، كودكان بي دفاع ناجوانمردانه، قرباني سياست‌هاي دولتها مي شوند. تحريم اقتصادي منجر به نرسيدن غذا و دارو به كودكان مي شود. و كودكان بسياري به دليل سوء تغذيه دچار مرگ تدريجي مي شوند. به نوشته يك هفته نامه عراقي، بر اثر تحريم اقتصادي سازمان ملل عليه عراق، هر 9 دقيقه يك كودك عراقي جان مي سپارد. در اين ميان كودكان 10- 12 ساله براي به دست آوردن لقمه اي نان، لباس نظامي پوشيده و به ميدان جنگ مي روند. در آبان ماه 1377 در همايش بين المللي خشونت عليه كودكان كه در ايالت والنسياي اسپانيا برگزار شد، اعلام كردند كه در يك دهه اخير بيش از يك ميليون و پانصد هزار كودك در جنگها كشته شده اند. يونيسف به مناسبت روز جهاني كودك (29 شهريور 1377) اعلام كرد:“ بيش از 300 هزار كودك زير 18 سال به طور مستقيم و غير مستقيم به عنوان سرباز در درگيريها و كشمكش هاي نظامي مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند و به آدم‌كشي وادار شده اند. بر پايه اين گزارش، از سال 1998، دو ميليون كودك در درگيري‌هاي مسلحانه جان خود را از دست داده اند و شش ميليون نفر نيز دچار نقص عضو شده اند.” اين گزارش مي افزايد:” دختر بچه ها و پسر بچه هاي 10-12 ساله، مجبور به جنگيدن شده يا از آنان براي آشپزي، جاسوسي، خنثي كردن مين و بمب گذاري در عمليات انتحاري در خط مقدم استفاده مي شود. گزارش‌هاي موجود، فقر و گرسنگي در مناطق جنگي را علت اصلي گرايش كودكان براي پيوستن به گروه هاي جنگي يا ارتش مي دانند.(پور ناجي، 78) به گزارش راديو فرانسه حدود 75 هزار نفر كه هنوز به سن قانوني نرسيده اند در قاره آسيا در ارتش‌هاي رسمي و يا در ميان چريك‌هاي استقلال طلب به جنگ مشغولند. چهار كشورهايي كه در آسيا بيش از ديگر كشورها از اين بابت متهم شده اند عبارتند از : برمه، افغانستان، كامبوج و سريلانكا. در سال 1999 در سريلانكا در يكي از نبردها 49 نفر از 81 جنگجوي كشته شده كودكان 11 تا 15 ساله بوده اند. راديو فرانسه در همين زمينه گزارش داد: در دهه اخير جنگها از صورت نبرد‌هاي كلاسيك خارج شده و بيشتر جنگ ‌هاي منطقه اي و كشوري اتفاق مي افتد كه در آن هيچ گونه مقررات بين المللي رعايت نمي شود. يكي از جنگ‌هاي فاجعه آميز كه در آن كودكان كمتر از 15 سال به كار گرفته شده و به صورت اجير در آن شركت مي كردند. جنگ آنگولا و همچنين كنگو است كه غالباً بچه ‌هاي زير 10 سال در آنها شركت داده شده اند. شبكه تلويزيوني كانادا در رابطه با حضور كودكان كم سن و سال در جنگ سيرالئون گزارش داد، شمار زيادي از كودكان و نوجوانان با سنين بسيار كم كه حتي در ميان آنان كودكان هفت ساله نيز به چشم مي خورند. سلاح به دست گرفته اند و در مقابل نيرو‌هاي دولتي سيرالئون مي جنگند. يكي از هزاران نوجوان مسلح كه هفت سال بيشتر ندارند تصريح كرد كه از پنج سالگي اسلحه به دست گرفته است و در كنار نيرو‌هاي شورشي اين كشور به جنگ ادامه مي‌دهد. شبكه تلويزيوني كانادا در بخش ديگري از گزارش خود گفت:“ بسياري از كودكان و نوجوانان مسلح مدتها زير پوشش سازمان ‌هاي بين المللي كمك رساني بوده اند و از شرايط سخت سرباز كودك بودن نجات يافته اند و اينك كه نبرد ميان نيرو‌هاي شورشي و نيرو‌هاي دولتي تشديد شده است. اين كودكان بيم دارند كه دو مرتبه از سوي هر يك از طرف‌هاي درگير به كار گرفته شوند. بر اساس اين گزارش يك نوجوان مسلح عنوان مي كند: اولين باري كه دستي را در جنگ قطع كردم بسيار سخت بود و حال بدي پيدا كردم و آن را هميشه به ياد دارم.او يك پيرمرد بود. ولي موارد بعدي برايم عادي شد و ديگر شمارش آنها از ذهنم خارج شده است و اصلاً به اين موضوع فكر نمي كنم. بنابراين گزارش :شمار زيادي از كودكان و نوجوانان سرباز كه در اختيار نيرو‌هاي شورشي هستند به مواد مخدري مثل ماري جوانا و كوكائين معتاد شده اند و اين موجب مي شود كه آنها بيشتر نيازمند بالادستي ‌هاي خود باشند. پديده كودكان سرباز عمدتاً در كشور‌هاي توسعه نيافته يا در حال توسعه ديده مي شود كه به دليل فقر، خانواده ها فرزندان خردسال خود را وارد گروه‌هاي نظامي مي كنند.(خراسان،29/2/79) در ارتباط با جنگ ايران و عراق آمار رسمي از كشته شدگان غير نظامي و بخصوص كودكان و نوجوانان وجود ندارد و تنها مي توان به اخباري كه هر از چندگاهي در ارتباط با تعداد كشته شدگان در اثر انفجار مين منتشر مي شود. استناد كرد . بر اساس قوانين ايران استخدام افراد كمتر از 15 سال تمام در ارتش و سپاه ممنوع است ولي در ايران نهاد ديگري به نام “بسيج” وجود دارد كه متشكل از نيرو‌هاي داوطلب بوده و هنگام منازعات مسلحانه از آنها استفاده مي شود.تربيت نيرو براي بسيج محدوديت سني ندارد و حتي كودكان نيز مي توانند در تعليمات نظامي آنها شركت كنند. در زمان جنگ 8 سالة ايران و عراق اين نهاد بسيار فعال بود و به آموزش نظامي داوطلبان كه بعضاً در بين آنها كودكان كمتر از 15 سال نيز حضور داشتند مي پرداخت و زمينه حضور آنها را در خط مقدم و يا پشت جبهه فراهم مي كرد. با اين تبليغات صراحتاً ماده 38 كنوانسيون حقوق كودكان نقض شده است و به روحيه صلح طلبي اين كودكان و كودكان ديگر كه در جريان اين اخبار قرار مي گرفتند لطمات جدي وارد شده است. به نظر مي رسد علت اين حضور و علاقمندي كودكان به جريان جنگ ، ناشي از تبلبغات گسترده در اين زمينه و مقدس شمردن جنگ باشد كه موجب تحريك روحيه لطيف آنان و آرزوي حضور در جبهه ها شده باشد. 2-كودك آزاري ناشي از آداب، رسوم و نگرش ‌هاي مذهبي و فرهنگ اين فعاليت ها شامل آداب و رسوم و تشريفاتي هستند كه از نظر فرهنگي و اجتماعي مورد تصديق مي باشند و هيچ گونه حركت تنبيهي محسوب نمي شوند ولي به طريقي باعث آسيب به كودك مي شود. در كشور‌هاي غير صنعتي اين بدرفتاري ها به اشكال زير صورت مي گيرد: 1-ازدواج كودكان child marriage: ازدواج كودكان رسمي است كه در بسياري از كشور‌هاي جهان سوم تأئيد و اجرا مي‌شود. در سال 1981 در بنگلادش 7% دختران 14-10 ساله و 65% 19-14 ساله ازدواج كرده اند و 75% تمام دختران روستايي اين كشور قبل از 20 سالگي ازدواج مي‌‌كنند. در مقابل فقط 8% پسران چنين و ضعيتي دارند. در نتيجه بسياري از آنها از افسردگي رنج مي برند و تعداد زيادي نيز دست به خودكشي مي زنند.(رشيدي فر، 76) اين نوع ازدواجها هنوز هم در بسياري از مناطق كشور ما و بسياري از كشور‌هاي توسعه نيافته وجود دارد . و دختران خردسال در سنيني كه مي بايست در كلاس حاضر شوند، به اراده پدر به خانواده شوهر فرستاده مي شوند. ازدواج دختر بچه ها در سنيني كه به لحاظ جسماني، فكري و رواني هنوز آمادگي لازم را براي تشكيل زندگي ندارند، نيز از مصاديق بارز كودك آزاري است. در اين مورد متأسفانه در تبصره ماده 1041 قانون مدني عقد و نكاح قبل از بلوغ را با اجازه ولي صحيح شمرده است(پورناجي، 78) 2-دايه گري كودك fostetage- انتقال trunsfer اين مسأله به انتقال كودك، مبادله كودك، عاريه دادن كودك اشاره مي كند كه به اسكان دهي مجدد يا انتقال كودكان از خانواده ‌هاي بيلوژيكي يا زيستي به خانواده ‌هاي ديگر كه به وسيله والدين انتخاب مي شود، تعريف مي شود. 3-رهن دادن كودك child pawing به واگذاري كودك براي قرض گرفتن پول يا مبادله خدمات تعريف مي شود.(رشيدي فر، 76) به كار فرستادن كودكان در سنيني كه آنان نياز به تحصيل، بازي، تفريح و ... دارند، نيز علاوه بر آنكه ريشه در در فقر خانواده دارد. بيشتر در خانواده ‌هايي اتفاق مي افتد كه به دليل نگرشها و باور‌هاي سنتي از پسران به عنوان نان آور خانواده انتظار دارند تا بار معيشت خانواده را به دوش بكشند. البته اين امر نه تنها اختصاص به پسران ندارند وجود دختران خردسال در كارگاه‌هاي قالي بافي و محروم ماندن آنان از رفتن به مدرسه، تفريح و بازي نيز با انگيزه فوق صورت مي گيرد.(پور ناجي، 7) مورد ديگري كه مي توان به آن اشاره كرد پنهان كردن كودكان معلول و جلوگيري از حضور آنان در اجتماع است. در فرهنگ ما، خانواده ها نه تنها از بيان اين مسأله كه داراي فرزند معلول هستند يا اينكه فرزند آنان مبتلا به بيماري رواني است، خودداري مي كنند، بلكه سعي در مخفي كردن كودك مبتلا به بيماري رواني يا انوع معلوليتها از انظار عمومي دارند. واقعيت آن است كه اين امر يك معضل فرهنگي است. زيرا والديني كه مانع از حضور فرزند معلول خود در جامعه مي شوند، وي را از حقوق طبيعي خود محروم ساخته و سبب ايذاي او مي گردند.(پورناجي، 78) مورد ديگري كه شايد به جرأت بتوان گفت خصيصة فرهنگي ما ايراني هاست، در نظر نگرفتن كودك به عنوان يك انسان مستقل است. اغلب ديده مي شود ، وقتي كه كودكي در صف- اعم از صف اتوبوس، نانوايي و ... مي ايستد، كمتر بزرگسالي است كه رعايت نوبت و حقوق او را بكند و كودك نيز به دليل آشنا نبودن به حقوق خود و يا به دلايلي از جمله ترس، خجالت و ... نمي تواند احقاق حق كند و در اينجاست كه بزرگترها نه تنها به عنوان الگو، حقوق كودك را به وي آموزش نمي دهند، بلكه از همان بدو امر خود، آن را زير پا مي گذارند. 3-كودك آزاري ناشي از نظام آموزشي: بدرفتاري تحصيلي از بد رفتاري ‌هاي شايع با كودكان است. بدرفتاري تحصيلي شامل رفتار‌هايي است كه به طور مستقيم در محيط مدرسه توسط كاركنان آن(مدير، معلم و ... ) انجام مي گيرد و موجب آسيب رسيدن به سلامت جسم، روان و ذهن كودك مي گردد. يا شامل آسيب ‌هايي است كه به صورت غير مستقيم از طريق نظام آموزش و پرورش هر جامعه (محتوا، برنامه ها و روش‌هاي آموزش)به كودكان وارد مي شود. بدرفتاري تحصيلي از دو نظر اهميت دارد. اول اينكه در هر جامعه گروه فراواني از كودكان و نوجوانان زير پوشش آموزش و پرورش قرار دارند و در نتيجه، بدرفتاري با آنها سلامت رواني و جسمي كودكان بسياري را در معرض خطر قرار مي دهد. به عنوان مثال در كشور خود ما مطابق آمار رسمي دانش‌آموز در مدارس به تحصيل اشتغال دارند. دوم اينكه دوران كودكي و نوجواني در رشد و پرورش كودكان از اهميت فراواني برخودار است . و بدون ترديد بدرفتاري با كودكان به عنوان مانعي در راه رشد شخصيت و سلامت رواني آنها تلقي مي شود.(پورناجي، 78) بدرفتاري تحصيلي در جامعه اشكال مختلفي دارد كه مي توان به اين موارد اشاره كرد: تنبيه: با وجود بخش‌نامه وزارت آموزش و پرورش مبني بر منع تنبيه بدني در مدارس- كه هر سال نيز به مدارس ارسال مي شود-تنبيه بدني به ويژه در مدارس پسرانه دولتي جنوب شهر از شيوه‌‌هاي رايج است حتي در مواردي به آسيب‌هاي جدي جسمي منجر شده است- اين موضوع نشان مي‌دهد كه براي منع بدرفتاري با كودكان تنها تدوين قوانين و مقررات كافي نيست، بلكه نظارت بر اجراي دقيق آنها نيز امري ضروري است.(جامعه سالم، 36) در گفت و گو با معلمان اين مدارس به تنبيه ‌هايي اشاره مي شد كه براي شكنجه افراد به كار برده مي شود: تنبيه ‌هايي از قبيل فرو كردن نوك تيز مداد در لاله گوش؛ فشار دادن لاله گوش با شدت زياد؛ گذاشتن مداد در بين انگشتان دست و فشار دادن دست؛ زدن سر كودك با شدت به تخته سياه يا ديوار تا حدي كه كودك دچار سرگيجه شود؛ زدن شلاق، كمربند، كابل، چوب، خط كش، شلنگ، مشت، لگد و ... در مدارس معمول بود. در چند مورد نيز اين قبيل تنبيه ها منجر به عوارضي از قبيل پارگي پرده گوش، زخم و شكستگي و ناراحتي كليه در دانش آموز شده كه با مراجعه به پزشك، براي آنان طول درمان تعيين شده است(جامعه سالم، 11) علاوه بر تنبيه بدني، رفتار‌هاي نامناسب ديگري نيز در دانش آموزان اعمال مي شود. مانند تهديد، توهين، تحقير و سرزنش در حضور جمع، مجبور كردن به ايستادن در گوشه كلاس، بيرون كردن از كلاس و ... -ايجاد ترس و اضطراب رفتن به مدرسه براي بسياري از كودكان نه تنها خوشايند و دلپذير نيست، بلكه با ترس و اضطراب همراه است. به خصوص هنگام امتحانات. -ثبت نام و مشكلات آن امتحان نه تنها در طي سال تحصيلي، بلكه در تابستان نيز كه ظاهراً فصل استراحت دانش آموازن است، به عناوين مختلف ادامه مي يابد. ثبت نام در مدارس نمونه مردمي و غير انتفاعي از طريق چنين امتحاناتي انجام مي گيرد. -مشكلات روش تدريس مهمترين اشكال روش تدريس در مدارس ما تأكيد بر حافظه و از بين بردن خلاقيت و ابتكار دانش آموزان حتي در چارچوب كتاب ‌هاي درسي موجود است. نمره گرايي معلمان از همه شاگردان انتظار دارند كه نمره بيست بگيرند. در اين ميان آنچه دانش آموزان را بيشتر دچار مشكل مي سازد، اين است كه نمره گرايي مانند يك بيماري مسري از مدرسه به خانه سرايت مي كند و دانش آموزان از دو سو- از طرف والدين و معلمان- براي گرفتن نمره بيست تحت فشار قرار مي گيرند . بديهي است كه اين فشار مضاعف مشكلات رواني آنها را بيشتر مي كند.(پورناجي، 78) تأكيد بر گرفتن نمره بيست در مدرسه و خانه ممكن است باعث بروز فجايعي مانند مرگ محمد 11 ساله شود. محمد اواخر دي ماه سال 81 به علت گرفتن نمره 16 در درس علوم توسط پدرش به قتل رسيد. متأسفانه نمره در نظام آموزشي ما و همچنين بين خانواده ها چنان جايگاه و منزلت بي‌تناسب و ناشايستي پيدا كرده است كه كوچكترين بي احترامي به اقتدار آن چنين مجازات سنگيني به به همراه دارد. آموزش و پرورش براي بهتر زيستن و هم زيستي است و تأكيد نظام آموزشي و خانواده ها بر نمره، مصداق بارز كودك آزاري است و تشويق كودكان به درس خواندن و نمره گرفتن در ازاي دريافت جايزه را از شيوه ‌هاي گسترش خشونت در جامعه است . عشايري با تأكيد بر جنبه ‌هاي گوناگون خشونت اظهار مي دارد : آمار نشان مي دهد كه 273 هزار نفر از دانشجويان ايراني به كشور‌هاي ديگر رفته اند و در اصطلاح فرار مغزها رخ داده است ولي به نظر من اين فرار مغزها نيست، بلكه ما با رفتار خود با خشونت ، مغزها را بيرون مي كنيم. زيرا به فرد مي گوييم در خارج از كشور امكانات بهتري براي زندگي وجود دارد(عشايري، همايش قربانيان نمره بيست، 81) -تكاليف فراوان دادن تكاليف زياد، ملال آور و گاه بي فايده، يكي ديگر از مشكلات آموزش و پرورش كشور است، گاه حجم اين تكاليف به اندازه اي است كه روند زندگي طبيعي دانش آموزان را مختل مي سازد و اعمال حياتي آنان را مانند خواب، تغذيه، استراحت و سرگرمي ‌هاي سالم را با مشكل رو به رو مي كند و شعار “ آموختن براي زيستن” را كه شعار جهاني يونسكو در زمينه آموزش و پرورش كودكان است، به شعار “زيستن براي آموختن” بدل مي كند. رقابت‌هاي شديد مهمترين پيامد منفي نمره گرايي، رقابت شديد بين دانش آموزان نه براي فهميدن بلكه براي گرفتن نمره بيشتر است. زيرا لازمه رقابت، مقايسه خود با ديگران است، نه خود شكوفايي و در نهايت سبب بر هم خوردن آرامش، ايجاد اضطراب و مانع رشد و شكوفايي واقعي است.(پورناجي، 78) در مجموع نظام آموزشي مدارس در هر كشور تابع قوانين و مقررات خاص خود است. قوانين ناكار آمد از يك طرف و اجرا نشدن قوانين صحيح از طرف ديگر مي تواند زمنينه ساز بحران ‌هايي در ميان نسل جوان شود. سختگيري ‌هاي بي دليل و تبديل كردن محيط‌هاي آموزشي مدارس به نظام سربازخانه اي يكي از معضلاتي است كه نظام آموزشي ما را بيمار كرده است. در حال حاضر ما شاهد هستيم كه در مدارس به دليل چند نفر خاطي، كليه بچه ها را تحت فشار قرار مي دهند. براي مثال جيب و كيف تمام بچه ها را مي گردند. به عبارتي مقررات بسيار خشن سربازخانه اي را در محيط مدارس اعمال مي كنند. اين امر موجب افت تحصيلي، ترك تحصيل، خودكشي و ... مي شود. در حالي كه مديريت مدرسه بايستي با ارائه الگو‌هاي صحيح، اخلاق را به دانش آموزان بياموزد و آنان را از اعمال ناشايست باز دارد. (همان منبع) 4-كودك آزاري در قالب تجارت اعضاي بدن و فروش كودكان: موضوع آزار كودكان از نظر پزشكي، زماني مطرح مي شود كه مسائل بهداشتي يا درماني، بدون كنترل و مراقبت صحيح انجام شود. كودك آزاري ناشي از موارد پزشكي ممكن است به اشكال مختلف ظاهر شود. قاچاق اعضاي بدن كودكان و امتحان دارو‌هاي جديد پزشكي روي آنان از جمله اين موارد است. خبرگذاري فرانسه در مهرماه 1377 از تيرانا(آلباني)گزارش داد:“يك كلينيك غير قانوني در تيرانا كه در قاچاق اعضاي بدن كودكان دخالت دارد، شناسايي شد” يك قاضي ارشد آلبانيايي گفت:“جراحان، عمل‌هاي جراحي بسياري روي كودكان انجام داده اند و اعضاي بدنشان را به ايتاليا فروخته و پول زيادي به دست آورده اند.” برخي بر اين باورند كه بسياري از زنان آلبانيايي به سبب فقر، كودكانشان را به پزشكان فروخته اند. در خبر ديگري كه در سال 1376 از شبكه تلويزيوني (بي بي سي) پخش شد، عنوان گرديد؛ مدت 25 سال است كه از كودكان بي سرپرست كه در پرورش گاه‌هاي استراليا نگهداري مي شوند، براي آزمايش انواع واكسنها و آنتي بيوتيك ها استفاده مي‌شود.)(پورناجي، 78) فروش كودكان براي سوء استفاده ‌هاي جنسي و كار از جمله مواردي است كه در اين زمينه مي توان به آن اشاره كرد. يونيسف در گزارش تكان دهنده اي از فروش كودكان براي سوء استفاده ‌هاي جنسي در مرز جمهوري چك و آلمان خبر داد. يونيسف در آخرين گزارش خود كه 6 آبان 82 منتشر شد از اين منطقه با نام “قلمرو تجاوز به كودكان” ياد كرده است. يونيسف در گزارش خود خاطر نشان ساخت كه بسياري از خانواده ها كودكان خود را در اين مناطق، با ميل خود و نه با اجبار به حراج مي‌گذارند. مأموران امنيتي مرز جمهوري چك- آلمان خبر دادند تعداد بي شماري از آلماني ها تنها براي تجاوز به كودكان و استفاده از شرايطي كه اين قلمرو اختصاصي برايشان فراهم مي سازد از مرز عبور مي كنند. در گزارش يونيسف، شاهدان حاضر در مرز گواهي داده اند كه بارها كودكان 7 يا 8 ساله را با چشمان خود ديده اند كه در خصوص شرايط سوء استفاده جنسي و قيمت آن با خريداران هم صحبت مي شوند و برخي از آنها در ازاي تعدادي شكلات خود فروشي مي كنند. “رينهارد اشلين ويت” رئيس شعبه يونيسف در آلمان، اظهار داشت دولت جمهوري چك و آلمان مدت ها در جلوگيري از ادامه فعاليت‌هاي سوء استفاده گران جنسي كودكان در مرز اين دو كشور تلاش كردند. اما متأسفانه زحمات آنها تا به حال هيچ نتيجه اي در بر نداشته است. يك پليس امنيتي در مرز اين كشور، اين منطقه را بزرگترين محل فحشاي كودكان در اروپا بر شمرد. سالانه در حدود 100 هزار جهانگرد آلماني به جمهوري چك سفر مي كنند كه در حدود نيمي از آنها تجاوزگران جنسي به كودكان هستند. به گزارش يونيسف، ايستگاه‌‌هاي قطار و اتوبوس، پمپ بنزين ها و استراحتگاه ‌هايي كه نزديك مرز چك و آلمان هستند، به بازار‌هاي فروش كودكان تبديل شده اند و هر روز تعداد بسياري از متجاوزان جنسي كودكان را به اين مناطق مي كشانند. در برخي منتطق، خريداران در بسياري از موارد مادران با اراده خود كودكانشان را قرباني اين تجارت سياه مي‌كنند. قربانيان فروخته شده به جهانگردان غالباً به مراكز فساد و خانه ‌هاي فحشاء در كنار مرز منتقل مي شوند. مكان‌هايي كه فقر و فحشا، به همراه رفتار‌هاي خشونت آميز با كودكان در آن بيداد مي كند. كساني كه در ازاي پول كودكانشان را مي فروشند. در ازاي هر كودك بين 5 تا 25 يورو دريافت مي كنند. صاحبان اصلي تجارت جنسي كودكان به شهر‌هاي باواريا و ساكسوني آلمان تعلق دارند. (شرق، 10/8/82) 5-كودك آزاري ناشي از فقر و نظام اقتصادي ، جامعه و دولت: اعضاي جامعه، نمايندگان دولت و... در مجموع مسوول ايجاد محيطي مناسب به منظور رشد و تكامل كودكان هستند. جوامعي كه نتوانند، اين نياز كودكان را برآورده سازند، به عنوان جوامع مسامحه كار شناخته مي شوند. ارتباط ميان كودك آزاري و فقر در ميان تمام فرهنگها، اقوام و ملل امري پذيرفته شده است. در واقع فقر خود به عنوان يك آزار اجتماعي قلمداد مي شود. تا كنون بسيار شاهد بوده ايم كه كودكان فقير، كثيف و زشت، مضحكه عده اي از افراد براي گذراندن اوقات فراغت! قرار گرفته اند. عنوان بي فرهنگ، بي شخصيت، بي كلاس، عقب افتاده و ... نيز از برچسب ‌هاي رايجي است كه به اين كودكان زده مي شود. كودكاني كه تنها گناهشان فقر خانواده‌هاست. كودك آزاري كه در اثر نظام اقتصادي و ضعف دولت‌ها ايجاد مي شود ممكن است به دو شكل عمدة كودكان خياباني و كودكان كار بروز كند. كودكان خياباني:street children پديده كودكان خياباني معضلي است كه تمام كشور‌هاي جهان با آن دست به گريبان اند. در يك نظر كلي، به نظر مي رسد، پديدة كودكان خياباني ناشي از فقر اقتصادي و فرهنگي خانواده است، اما با نگاهي ژرفتر در مي يابيم كه شيوع و گسترش اين معضل را بايد ناشي از فقر و نظام اقتصادي اجتماع و سياست‌هاي حاكم بر جامعه دانست. طبق تعريف ‌هاي جهاني كودك خياباني به كودكي اطلاق مي شود كه براي كسب در آمد به خيابان روي مي آورد و به كار‌هايي چون گل فروشي، آدامس فروشي، واكس زني، فال گيري و... مشغول است. كودكان خياباني از محرومترين گروه‌هاي كودكان هستند كه از بيشتر حقوق اساسي خود بي‌بهره‌اند. حق برخورداري از تغذيه، پوشاك، بهداشت و مسكن مناسب، حق بهره مندي از آموزش و پرورش، حق برخورداري از زندگي با پدر و مادر، حق استفاده از اوقات فراغت، حق برخورداري از تأمين اجتماعي و در نهايت حق زندگي انساني و سالم از آنان سلب شده است.(پورناجي، 78) برخي از كودكان خياباني مورد سوء استفاده ‌هاي جنسي قرار مي گيرند. در اين بين دختران بيش از پسران مورد خشونت جنسي قرار مي گيرند. اين دختران بيشتر ساعت‌هاي شبانه روز را در خيابان‌هاي شلوغ و در حال استنشاق دود‌هاي مسموم كننده و خشم و غضب رانندگان و مسافران مي گذرانند و در معرض خطر‌هاي بي‌شمار از جمله تصادفات، مورد آزار و اذيت قرار گرفتن، دستگيري، قتل، افتادن در دام خلاف‌كاران و سوء استفاده ‌هاي جسمي و جنسي مي باشند. به تجربه ثابت شده است اغلب كساني كه مفعول اين گونه اعمال قرار مي گيرند در آينده و بزرگسالي، خود از اغفالگران و سوء استفاده كنندگان جنسي از خردسالان و نوجوانان مي شوند تا شايد به اين طريق احساسات جريحه دار شده دوران كوركي خويش را التيام بخشند. (اصلاح و تربيت،78) كودكان خياباني گروه‌هاي مختلفي را شامل مي شوند كه مهمترين آنها به شرح زير است: -از نظر سني طيف گسترده اي را از كودكان چند ماهه تا افراد زير 18 سال تشكيل مي دهند. -برخي از اين كودكان، با خانواده خود زندگي مي كنند و شبها در خانه ‌هاي خود مي‌خوابند و پدر و مادر، آنها را به خيابان گردي يا انجام كار‌هاي مختلف وادار مي‌كنند. -بخشي از اين كودكان يا خانواده ندارند و تنها زندگي مي كنند يا دور از خانواده ‌هاي خود هستند. مانند كودكاني كه از شهر‌هاي مختلف مهاجرت كرده اند. اين كودكان معمولاً شبها در پاركها و زير پلها و ... مي خوابند. -گروهي از كودكان خانواده ندارند و به دلايل مختلف توسط باند‌هايي اداره مي شوند كه آنها را مورد سوء استفاده قرار مي دهند. اين كودكان معمولاً به صورت گروهي زندگي مي‌كنند و به وسيله اين باندها، صبحها به خيابان مي آيند و شبها در محلي به صورت دسته جمعي مي‌خوابند.(پورناجي،78) در اين باندها از كودكان شيرخوار- كه به كودكان كرايه اي معروفند- گرفته تا نوجوانان دختر و پسر، مورد بهره برداري و سوء استفاده قرار مي گيرند. به گفتة يك كارشناس مسائل اجتماعي اين گروه‌‌ها تشكيلات مخفي دارند كه در آن گدايي و دزدي را به اين كودكان آموزش مي دهند. دست اندركاران اين گروهها با ترفند‌هاي مختلف و با استفاده از وسايلي مانند لباس‌هاي كهنه، چوبدستي، پا‌هاي مصنوعي، اسيد‌هاي مخصوص براي ايجاد زخم روي پوست بدن، وسايل تغيير قيافه و گريم، آرايش و مواد مخدر و قرص‌هاي خواب آور به منظور خواب كردن بچه ها براي خوابيدن در كف خيابان و پياده رو سعي در برانگيختن و تحريك احساسات و عواطف مردم دارند. يكي از بچه ‌هايي كه مدت 5 سال را در بين اين افراد گذرانده بود و در مورد وضعيتش مي گويد: سه ساله بودم كه دزديده شدم و تا هشت سالگي در بدترين شرايطي كه يك انسان ... انسان كه نه، يك حيوان مي تواند زندگي كند زندگي كردم. در خانه اي كه عده اي معتاد در آن زندگي مي‌كردند اسير بودم و براي گدايي و پخش مواد مخدر از من استفاده مي شد. هر روز كتك مي خوردم به طوري كه هنوز آثار شكنجه ها بر روي بدنم هست. بارها با روغن و سيخ داغ مورد شكنجه قرار گرفتم. بارها به دليل اين‌كه حرفشان را گوش نمي كردم دست و سرو پايم را شكستند. اين كه براي چه دزديده شدم را نمي دانم، فقط مي دانم در محيطي كه تا هشت سالگي آنجا بودم مواد مخدر غوغا مي كرد. در سن هشت سالگي “اوريون” سختي گرفتم طوري كه داشتم مي مردم، مرا با اين وضعيت گوشه خيابان گذاشتند.(آريا شمس مستوفي،76) آمار كودكان خياباني در ايران: اگرچه در كشور ما آمار‌هاي رسمي و مشخصي در زمينة كودكان خياباني وجود ندارد و اين مساله مورد بررسي دقيق قرار نگرفته است. اما شواهد و بررسي‌هاي پراكنده و غير رسمي نشان مي دهد كه در كشور ما نيز تعداد كودكان خياباني كم نيست و متأسفانه آماري كه از سوي مراجع ذي ربط ارائه مي شود ضد و نقيض است. سازمان بهزيستي در تيرماه سال 82 طبق آماري كه در روزنامه قدس به چاپ رسيد آمار كودكان خياباني را در ايران 20 هزار نفر اعلام كردند. اما در جاي ديگر با رد اين آمار اعلام كردند ، ما در ايران شايد ده تا يازده هزار كودك خياباني داشته باشيم. با وجود اين كه سازمان بهزيستي سعي دارد، تعداد كودكان خياباني را به بيست هزار نفرر محدود كند، محمد علي زم، رئيس سابق سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران در يك سخنراني كه در تاريخ 8 مهر 81 در روزنامه كار و كارگر به چاپ رسيد اعلام كرد كه در سال 75 بيست هزار كودك خياباني و در سال 80 رقمي بالغ بر يك ميليون كودك خياباني در سراسر كشور داشته ايم. هم زمان با اين كشمكش ها استاندار تهران حضور 35 هزار كودك خياباني در تهران را رد كرد، ضمن اينكه افزود:كودك خياباني تعريف خودش را دارد و يك گل فروش در اين تقسيم بندي جايي ندارد.(شرق،23/6/82) 2-كودكان كار كودكان كار به خيل عظيم كودكاني اطلاق مي شود كه چه در كارگاه‌هاي زير زميني و چه در كوره ‌هاي آجرپذيري يا در كار كشاورزي، اسكله ها، بنادر و ... به كار‌هاي سخت و طاقت فرسا مشغولند. صاحبان كارگاه ‌هاي زير زميني براي فرار از ماليات و نيز بهره گيري از نيروي كار ارزان و رسيدن به سود بيشتر، با حقوق بسيار ناچيز از اين كودكان بهره كشي مي كنند كه وظيفة شناسايي و ساماندهي اين كودكان بر عهده وزارت كار است، هر چند اين وزارت خانه هيچ گونه اقدامي در اين زمينه نكرده و هيچ آماري از تعداد كودكان در دست ندارد.(شرقي، 23/6/82) معضل كار كودكان، امروزه به شدت مورد توجه جهانيان قرار گرفته است. در حال حاضر، حدود 250 ميليون كودك بين چهار تا چهارده سال در سراسر جهان هر روز مجبور به انجام كار‌هاي سخت و توان فرسا و در محيط ‌هايي اغلب ناسالم، غير بهداشتي و نا امن مي شوند. كودكان كارگر، پس از مرحله ي كودكي و رسيدن به سن بلوغ از نوعي كمبود و احساس حقارت رنج مي برند. زيرا “كودكي” خود را از دست داده اند و به جاي بازي كردن و اشتغال به تحصيل :مجبور به ورود به دنياي بزرگسالان و انجام كار‌هاي زيانبار شده اند و به اين ترتيب، خلاء بزرگي در روند طبيعي رشد و زندگي آنان به وجود آمده است. بر پايه آخرين اطلاعات، آسيا با 61 درصد كودكان كارگر، مقام اول را در كار كودك در جهان دارا است. آفريقا با 32 درصد كودكان كارگر در رده دوم قرار دارد و آمريكاي لاتين با 7 درصد، مكان سوم را به خود اختصاص داده است. بر پايه گزارش‌هاي سازمان جهاني كار در برخي كشورها 80 درصد كودكان كارگر هفت روز در هفته و در شرايطي سخت و بحراني كار مي كنند. اين در حالي است كه كاهش سن اين كودكان اغلب توأم با كاهش حقوق دريافتي آن ها است. اين تبعيض همچنين در مورد جنسيت كودكان كارگر نيز ديده مي شود، به اين صورت كه در غالب موارد دختر بچه ‌هاي كارگر، كم تر از پسر بچه ها حقوق دريافت مي كنند. كار استثمارگرانه به چه معناست؟ يونيسف در سال 65 مشخص نمود كه كار كودك در چه جنبه‌اي استثمار گرانه مي‌باشد: 1-كار تمام وقت، در سن بسيار كم 2-ساعت‌هاي بسيار زياد، صرف كار كردن شود. 3-كاري كه فشار نامناسب حسي، اجتماعي و يا رواني بگذارد. 4-كار و زندگي در خيابانها در شرايط نامطلوب 5-مزد ناچيز 6-مسوليت بيش از حد 7-كاري كه مانع تحصيل شود 8-كاري كه شرف و عزت نفس كودكان را نابود كند، مانند بردگي يا بهره كشي جنسي 9-كاري كه براي رشد كامل اجتماعي و رواني زيان آور باشد. -كودك، فقر، كار، آموزش وجود كار كودك نشان گر زنجيره اي از قصور بزرگ سالان در انجام تعهداتشان نسبت به كودكان است. قصور دولت، جامعه و خانواده. كودكان انتظار دارند كه بزرگسالان از آن ها حمايت كنند و وجود كار كودك خيانت به اين اعتماد است. البته فاجعه آنجا است كه اين خيانت به عنوان “واقعيت زندگي” پذيرفته شود. رويكردي كه كار كودك را به مثابه يك هنجار قابل قبول مي پذيرد، در نهايت به چيزي منجر مي‌شود كه “ فرهنگ استثمار داوطلبانه” خوانده مي شود و بر اساس آن كودك محكوم است كه تحت سلطه باشد و مورد سوء استفاده قرار گيرد، تنها به اين دليل كه به بزرگسالان وابسته است. و در اين ميان فقرا در معرض خطر بيشتري قرار دارند، فقدان قدرت آن ها به واسطه بهره گيري ديگران از ضعفشان، دو چندان مي شود. و اين امر، اكثر كودكان فقير را به سمت كار‌هاي مخاطره آميز سوق مي دهد. در حقيقت، كار كودك، فقر وي را جاودانه مي كند. كودكان كارگر فقير، از آن جا كه نمي توانند هم پاي بزرگسالان فقير، خود را بالا بكشند، به مشاغل غير تخصصي و اغلب با دستمزد اندك سوق داده مي شوند. پيوند بين كار كودك و آموزش را مي توان در دو ميليون كودكي سراغ گرفت كه در معرض كار بهره جويانه قرار دارند. چرا كه هيچ گونه دسترسي به آموزش كافي و برابر ندارند و در همان حال مي توان ميليونها كودك ديگري را سراغ كرد كه از حق آموزش، به دليل شغلشان و ساعت‌هاي طولاني كار محرومند. آموزش صرفاً يك حق خودكفا و منحصر به فرد نيست، بلكه بستري براي برخورداري از همه حقوق است و پر واضح است كه هيچ راه حل دراز مدتي براي كار كودكان وجود ندارد. مگر مبارزه اي كه به دست يابي همه به آموزش منتهي شود. آموزش ضروري ترين و تأثير گذارترين ابزار براي محو كار كودكان است. آموزش و پرورش مقدماتي با كيفيت خوب كه در دسترس و در حد توان خانواده ‌هاي نيازمند باشد، در آينده علل ريشه اي روي آوردن كودكان به كار را تضعيف خواهد كرد و منافع آن بيشتر به نفع دختران خواهد بود كه 60 درصد از كل 140 ميليون كودكي را تشكيل مي دهند كه به مدرسه نمي روند. آمار كودكان كارگر در جهان: سازمان جهاني كار در بررسي ‌هاي خود كه در سال 1977 منتشر كرد اعلام نمود كه 250 ميليون تن از كودكان جهان به كار اشتغال دارند. از ديدگاه يونيسف بر اين آمار ايراد‌هايي وارد است. در گزارش يونيسف اعلام شده كه در آمار سازمان جهاني كار، كودكان كارگر در كشور‌هاي صنعتي، مد نظر قرار نگرفته اند.همچنين در اين آمار،كودكاني كه به راحتي قابل مشاهده نيستند (دختراني كه در خانه ها پيش خدمتي مي كنند و يا به قالي بافي اشتغال دارند) مورد توجه واقع نشده اند. بررسي ‌هاي سازمان جهاني كار در خصوص جنسيت كودكان كارگر، نشان مي دهد كه 110 ميليون دختر معادل 44 درصد و 140 ميليون پسر معادل 56 درصد مشغول به كار هستند. كار كودكان در ايران طبق آمار‌هاي تخميني سازمان جهاني كار مربوط به سال 1995، 71/4 درصد كودكان بين سنين 10 تا 14 سال در ايران از لحاظ اقتصادي فعال هستند. اگر آمار كودكان 18-15 سال را هم به آن اضافه كنيم، آمار كودكان شاغل بسيار بيشتر خواهد بود اين آمار از جهت اينكه كودكان زير ده سال و دختران شاغل در خانه ها را در نظر نگرفته است ناقص است. از طرف ديگر با افزايش عوامل مؤثر در اشتغال كودكان (فقر، مهاجرت و...) مسلماً آمار نيز در حال افزايش است. بيشتر كساني كه در كارگاه‌هاي قالي بافي به كار اشتغال دارند،كودكان زير 14 سال هستند. در گزارشي از يك كارگاه قالي بافي در خوي، سن كودكان قالي باف 7 تا 15 سال بوده است، كه روزي 12 ساعت در شرايط نامناسب از نظر نور و هوا به كار اشتغال دارند. اخباري كه گاه با هدف تشويق كوكان قالي باف در جرايد منتشر شده است نشان دهندة سن كم و كار دشوار كودكان است ؛ در سال 71، يك دختر 9 ساله مقام اول بافندگي فرش را كسب كرد. در سال 74، يك دختر 12 ساله از ورامين در مدت 8 ماه بافت يك فرش 17 متري را به پايان رساند.در سال 74، يك كودك 5 ساله لرستاني به عنوان استاد بافت شهر شناخته شد. آيا بايد از اين آمار خوشحال بود يا اندوهگين؟ آمار‌هاي ديگري نيز وجود دارد كه مي توان با توجه به آنها ميزان تقريبي كودكان شاغل را تخمين رد. بر اساس نتايج بدست آمده از سرشماري عمومي در سال 1375، از 60 ميليون نفر جمعيت كشور ، 7/23 ميليون را افراد كمتر از 15 سال تشكيل داده اند. 10/12 ميليون نفر از اين جمعيت پسران و 6/11 ميليون نفر دختران هستند. بيش از 60% جمعيت كمتر از 15 سال در شهرها و ما بقي در مناطق روستايي زندگي مي‌كنند. آمار 1375، توزيع جمعيت كمتر از 15 سال در حال تحصيل كشور را به تفكيك جنس و بر حسب مناطق شهري و روستايي نشان مي دهد كه از جمعيت 6 تا 9 ساله كل كشور 91 درصد اشتغال به تحصيل داشته اند. ميزان جمعيت در حال تحصيل 14-10 سال نيز معادل 87 درصد گزارش شده است. به اين ترتيب جمعا 1753979 نفر جمعيت 14-6 سال كشور كه در سنين مدرسه به سر مي برند، در خارج مدارس حضور دارند، از آنجا كه گروه كثيري از كودكان شاغل به كار به دلايل مختلف امكان حضور در مدارس را ندارند، بنابراين احتمالاً بخش عمده اي از جمعيت 14-6 سال فوق الذكر به كار اشتغال داشته اند. 75/37 درصد از اين جمعيت پسر و 25/62 درصد دختر بوده اند. همچنين 3/31 درصد كودكان 14-6 سال كه تحصيل نمي كنند در مناطق شهري و 96/66 درصد مناطق روستايي ساكن بوده اند. شكل ‌هاي كار در كودكان: با توجه به بررسي ‌هاي صورت گرفته در اين زمينه به ويژه بررسي ‌هايي كه به وسيله سازمان جهاني كار صورت گرفته است، كار كودك به شكل‌هاي زير وجو دارد: 1-كاربردگي و اجباري كودكان: در مقايسه با تمام شكل‌هاي كار كودك، اين شكل از كار كودكان بسيار خطرناك است. هر چند انجام اين كارها به صورت پنهاني است، اما مدت ها است كه در مناطقي از آسياي جنوبي ، آسياي جنوب شرقي و آفريقاي غربي ديده مي شود. يكي از نمونه ‌هاي آن خريد كودكان توسط مالكان از مستأجران براي كار در زمين‌هاي كشاورزي است. 2-استفاده از كودكان در سوء استفاده ‌هاي جنسي: استثمار جنسي- تجاري از كودكان در حال افزايش است و مطابق گزارش‌هاي سازمان جهاني كار، اين مسأله تبديل به يك نگراني جهاني شده است. شبكه ‌هاي خاصي كه كارشان استثمار جنسي كودكان است، در سال‌هاي اخير در حال افزايش بوده اند. گفته مي شود حداقل پنج شبكه ي گسترده مشغول به فعاليت هستند: شبكه ‌هايي كه به كار قاچاق كودكان از آمريكاي لاتين به اروپا و سپس به خاورميانه مشغول هستند؛ شبكه ‌هايي كه از جنوب و جنوب شرقي آسيا به اروپاي شمالي و خاورميانه مشغول هستند بازار منطقه اي اروپايي، بازار خاصي كه مربوط به عربها است و يك بازار صادرات در آفريقا مخصوص دختران. در اروپاي شرقي نيز دختران از بلاروس ، روسيه و اوكراين به مجارستان، لهستان و دولت‌هاي بالكان و نيز به پايتخت ‌هاي كشورهاي اروپاي غربي صادر مي شوند. 3-كار كشاورزي: در اين شكل از كار كه ظاهراً در سراسر جهان شايع است، كودكان در مواردي در معرض عوامل شيميايي و بيولوژيكي هستند. كود‌هاي شيميايي، حشره كش ها، مواد شيميايي كه براي دفع آفات مختلف استفاده مي شود. خطراتي هستند كه سلامتي كودكان را تهديد مي كنند. ميزان مرگ و مير در ميان كودكان مزارع كشاورزي در سري‌لانكا بيشتر از مرگ ومير در نتيجه بيماري ‌هايي چون مالاريا، ديفتيري و كزاز است. 4-كار در معدن: كار در معدن در بسياري از كشور‌هاي آفريقايي، آسيايي و آمريكاي لاتين رايج است. كودكان معادن بدون تجهيزات كافي گاه ساعت‌هاي متمادي به كار مشغولند. در مواردي آنها در حرارت ‌هاي بسيار بالا و يا در رطوبت ‌هاي غير قابل تحمل استثمار مي شوند، دودها و گرد و غبار از جمله خطراتي هستند كه دستگاه تنفسي كودك را تهديد مي كنند. بيماري‌هاي تنفسي بين اين دسته از كودكان رايج است. 5-كار در كارخانه ‌هاي سراميك و شيشه سازي. كودكان در اين بخش صنعتي هم كار مي كنند، آن ها بايد مواد مذاب شيشه را از كوره‌ها با حرارت 1500 تا 1800 درجه سانتي گراد بيرون بياورند. بايد در محيط ‌هاي با نور كم و بدون تهويه مشغول به كار باشند. گاه شبها نيز از آنها كار مي كشند . شرايط غير ايمن محيط همواره سلامت جسماني آنها را به مخاطره مي اندازد. سوختگي از جمله مهم ترين خطراتي است كه آنها را تهديد مي كند. 6-كار كودكان در صنايع كبريت سازي: اين نوع از كار كودكان هنوز در برخي از مناطق جهان رايج است. كودكان در اين محيط كاري دائما در خطر انفجار، مسموميت، خفگي، بيماري‌هاي تنفسي و بسياري خطرات ديگر قرار دارند. 7-ماهيگيري در آب ‌هاي عميق دريا اين شكل از كار در ميانمار، اندونزي، فيليپين و تايلند رواج بيشتري دارد. اين كودكان در ماهيگيري كه به “مورو-آمي” شهرت دارد، شركت مي كنند. آن ها بدون ابزار كافي وارد دريا مي شوند. هر كارفرما حدود 300 پسر بين 10 الي 15 سال را در اختيار دارد كه آن ها را به مناطق مرجاني زير آب مي فرستد. اين بچه‌ها اغلب از خانواده ‌هاي فقير هستند. كار بچه ها اين است كه به زير آب بروند و با دست خود به تپه ‌هاي مرجاني بزنند تا ماهي ها بترسند و به تور ماهيگيري گرفتار شوند. بچه ‌هاي زيادي به واسطة اين شكل از كار جان مي سپارند. 8-كار در منازل: اين شكل از كار كودكان به صورت استخدام كودكان از مناطق روستايي صورت مي‌گيرد. مهمترين آسيبي كه به كودكان مي رسد، ضربات رواني، عاطفي است. از اين شكل كار آمار دقيقي در دسترس نيست. اخيراً مطالعه اي در اندونزي نشان داد كه به طور تقريبي حدود 400000 كودك در خانه ها به كار مشغولند. 9-كار ساختماني: كودكان در ساختمان سازي نيز به كار گمارده مي شوند. آن ها بايد بار‌هاي سنگين را حمل كنند و در شرايط غير بهداشتي به كار مشغول باشند.(انديشه جامعه،7) 10-كار در خيابانها: كودكاني كه در خيابان‌هاي مناطق شهري كار مي كنند، از بزرگ ترين و مشهورترين نشانه ‌هاي كودكان كار هستند آنها بخشي از اقتصاد غير رسمي و پر تراكم را تشكيل مي‌دهند كه در اكثر كشور‌هاي جهان وجود دارد. اين كودكان به دست فروشي مي پردازند، غذا را آماده مي كنند و مي فروشند، كفش‌هاي رهگذران را واكس مي زنند، خيابان‌ها را تمييز مي كنند به صورت باربر يا پيك فعاليت مي كنند، در چهار راه ‌هاي پر ترافيك شيشة خودروها را تميز مي كنند، مواد قابل بازيافت يا ساير اقلام قابل فروش را از مناطق جمع آوري زباله يا نقاط توزيع و فروش كالا، جدا مي كنند و ... در موارد متعددي وضعيت اين قبيل كارها و خطرات ناشي از آن، آنها را تبديل به بدترين اشكال استثمار كودكان كرده كه اين شكل بايد با سرعت هر چه بيشتر و طبق كنوانسيون ILO در مورد بدترين اشكال استثمار كودكان رفع شود. از اين كودكان كه غالباً به آنها “ كودكان خياباني“ گفته مي شود براي مقاصد پليد جنسي، قاچاق مواد مخدر و ساير فعاليت‌هاي غير قانوني نيز استفاده مي‌شود. خطراتي كه اين قبيل فعاليتها به جسم و روان كودكان وارد مي آورد، آن چنان عظيم است كه بدون استثنا بايد اين مشاغل را در رده بدترين اشكال استثمار كودكان به حساب آورد.(شرق،1/8/82) وضعيت اشتغال كودكان در ايران: بر اساس نتايج بدست آمده از سرشماري عمومي در سال 75 از مجموع 9080676 نفر كودك 14-10 سال كشور 87 درصد را دانش آموزان تشكيل مي دهد. پس از آن 5 درصد از جمعيت مورد بحث خانه‌دار ، 3 درصد شاغل، 1 درصد بي‌كار، 2/0 درصد داراي درآمد بودند. وضع فعاليت 2/4 درصد از جمعيت كودكان 14-10 سال نيز نامشخص گزارش شده است. بنابراين با در نظر گرفتن نسبت دانش آموزان و موارد نا مشخص جمعاً 2/9 درصد از جمعيت كودكان 14-10 سال به نوعي شاغل محسوب مي شوند. بر اساس اين آمار از مجموع 264557 نفر كودك 14-10 ساله كشور، 1/92 درصد در بخش خصوصي و 9/1 درصد در بخش دولتي شاغل بوده اند. 1/6 درصد نيز وضعيت شغلي خود را مشخص نكرده بودند. از مجموع 264557 كودكان مورد بحث به ترتيب 5/48 درصد در بخش صنعت، 1/38 درصد در بخش كشاورزي و 1/11 درصد در بخش خدمات فعاليت مي كرده اند. نسبت كودكان فعال در بخش كشاورزي در مناطق روستايي (2/49 درصد) بسيار بيشتر از مناطق شهري (1/6 درصد) است. بر عكس در بخش صنعت نسبت كودكان شهري (8/60 درصد) بيش از مناطق روستايي (8/44 درصد) بوده است. در بخش خدمات نيز نسبت كودكان شاغل در شهرها (4/29 درصد) بيش از كودكان روستايي (2/4 درصد) مي باشد. مقايسه دو گروه دختر و پسر شاغل در بخش‌هاي مختلف اقتصادي نشان مي دهد پسران به ترتيب در بخش كشاورزي (49 درصد)، بخش صنعت (5/32 درصد) و بخش خدمات (3/16 درصد) فعاليت مي كردند، در حالي كه دختران به ترتيب در بخش صنعت (/72 درصد) سپس بخش كشاورزي (3/18 درصد) و بالاخره در بخش خدمات (8/1 درصد) اشتغال به كار داشته اند. نسبت بالاي دختران شاغل در بخش صنعت تا حدود زيادي مرتبط با فعاليت دختران در صنعت قالي بافي ، كارخانه‌ها يا كارگاه‌هاي توليد منسوجات و كارگاه‌هاي ريسندگي و بافندگي است. پسران شاغل در بخش صنعت به طور عمده در صنايع غذايي، دباغي، فلزكاري، صنايع كفش، مصنوعات چوبي، ساختمان سازي، كوره ‌هاي آجرپزي و سنگ تراشي فعاليت دارند. در بخش خدمات نيز كودكان غالباً به فعاليت ‌هايي چون كارگري يا پادويي، تعمير وسايل نقليه موتوري (مكانيكي)، هتلها و رستورانها اشتغال دارند. علل عمده كار كودكان: علل عمدي معضل كار كودكان را مي توان در دو بخش خلاصه نمود. اولين بخش فقر خانواده ها است، فقر به عنوان عامل قوي باعث مي شود كه والدين مجبور شوند كودكان خود را به كار بفرستند. براي خانواده ‌هاي فقير، سهم ناچيز درآمد يا كمك او در خانه كه امكان كار كردن را براي والدين به وجود مي آورد، مي تواند چنان مؤثر باشد كه خانواده را از گرسنگي برهاند و حداقل بخور و نمير را فراهم كند. بررسي ها اين نكته را روشن كرده اند كه تعداد زيادي از كودكان شاغل تمامي دستمزدشان را به والدينشان مي دهند. به اين ترتيب مشخص مي شود كه كار كودكان نقش اساسي در تعيين سطح اقتصادي خانواده دارد. بي كاري والدين هم كار كودكان را تشديد مي كند. دومين علت عمده كار كودكان پايين بودن دستمزد كودكان است كه نقش بسزايي در به كار گيري و استثمار كودكان دارد. در واقع شايد بتوان گفت كه كودكان براي اين به كار گمارده مي شوند كه راحت تر استثمار مي شوند. كار اطفال و نوجوانان و نيروي فعال آنان همواره مورد توجه كار فرمايان بوده است. چون دستمزد يك طفل كارگر اغلب كم تر از دستمزد يك كارگر معمولي است. بنابراين كودكان و نوجوانان در كارگاهها و كارخانه ها در معرض استثمار مي باشند، اغلب كارفرمايان به كارگران خردسال خود شغلي مشابه كارگران بزرگسال ارجاع مي‌دهند، در حالي كه دستمزد كم تري به آنان مي پردازند. -كار كودكان و بزه كاري كار به دليل گسستن دنياي كودكانه و فرو گذاشتن حاميان ديرين كودك يعني خانواده، دنيايي سرشار از ترس و ناامني و وحشت براي كودك ايجاد مي كند. كودكان در محيط كار، در معرض خشونت و بي رحمي ذاتي كار قرار مي گيرند. با فرهنگي مواجه مي گردند كه فاصله ي زيادي با دنياي لطيف و بازيگوش آنها دارد. حس لگدكوب شدن و ضعيف بودن و خرد شدن در مقابل ديگران، كودك را وا مي‌دارد كه به طريقي البته آسان تر، توانايي اش را به رخ ديگران بكشد. كودكي كه عزت نفس اش به دليل از دست دادن خانواده و توهين ها و بي رحمي ‌هاي محيط كار از بين رفته است، ارزش ها و هنجار‌هاي اخلاقي، اجتماعي را بر نمي تابد. در كنار اين عامل اگر فقر خانواده وي، او را از نظر عاطفي آسيب پذير ساخته باشد، او كاملاً آماده ورود به دنياي بزه‌كاران است. (انديشه جامعه، 7) -كاش آدم يك گوش داشت تا هر چه مي شنيد از گوش ديگرش بيرون نمي كرد. -كاش آدمها پول درست نمي كردند تا بعد براي پول زندان درست شود. -كاش آدمها نه پول دار بودند و نه بي پول آن وقت خيلي خوشبخت بودند. وحيد يك كودك يازده ساله بزه‌كار است كه اين حرفها را مي زند. او علت حضورش در كانون اصلاح و تربيت را سرقت شصت هزار تومان پول عنوان مي كند. -مي داني شصت هزار تومان چقدر پول است؟ -آره-سه تا بسته دويست توماني با پولها چه كار كردي؟ -دادم به بچه ها تا هر چه دوست دارند بخرند، به گداها هم دادم. براي خودم هم اسباب بازي خريدم. -چرا از خانه فرار كردي؟ -آخه بابام مي گفت تو بچه من نيستي. مي گفت تو جني شدي، اجنه رفته تو جلدت و با يك كمربند كه آهن داشت مرا مي زد. مدرسه هم رفتي؟ نه، سواد ندارم يعني يك خرده بلدم، تا كلاس دوم درس خواندم. ديگر بابام نگذاشت بروم مدرسه، گفت پول ندارم. -اگر قرار باشد فقط يك آرزويت برآورده شود چه آرزويي مي كني؟ -بميرم، دوست دارم الآن بميرم آن وقت مي روم بهشت، اما اگر بعد از پانزده سالگي بميرم مي روم جهنم. يك بار خواستم بروم پيش خدا. چنان پريدم تو استخر كه شكمم خورد به ميله استخر و سوراخ شد، بردنم بيمارستان اما نمردم، آرزو دارم از اين جهنم راحت بشوم. فكر مي كني پيش خدا، چه جور جايي است؟ -جايي است كه كسي آدم را اذيت نمي كند. آدم را كتك نمي زند. مي گويند جاي خوبي است. زندان ندارد، پول نيست... اصلاً مي داني آقا كاش مادرم طلاق نمي گرفت تا اين بلاها سرم نمي آمد. -اگر بروي پيش خدا، از خدا چه مي خواهي؟ -مي خواهم به همه آدمها پول بدهد تا كسي بي پول نباشد.(آريا شمس مستوفي،76) مورد ديگري كه كودك آزاري را در كشور ما قانوناً به رسميت شناخته و آن را در مواردي لازم مي داند، مجاز شمردن تنبيه كودكان است. در حقيقت تنبيه بدني كودك تنها شكل خشونت ميان افراد است كه به طور قانوني مجاز شمرده مي شود. در حالي كه صدمات جسمي كم اهميت به بزرگسالان هم جرم محسوب مي شود. از جمله قوانيني كه تنبيه كودكان را مجاز شمرده عبارتند از : ماده 1179 قانون مدني:ابوين حق تنبيه طفل خود را دارند، ولي به استناد اين حق نمي‌توانند طفل خود را خارج از حدود تأديب نمايند. (كاتوزيان،79) تبصره 2 ماده 49 قانون مجازات اسلامي:هرگاه براي تربيت طفل بزه‌كار تنبيه بدني آنان ضرورت پيدا كرد تنبيه بايد به ميزان و مصلحت باشد. ماده 59 قانون مجازات اسلامي:اعمال زير جرم محسوب نمي شود:1-اقدامات والدين و اولياء قانوني و سرپرستان صغار و محجورين كه به منظور تأديب يا حفاظت آنها انجام شود. مشروط بر اين‌كه اقدامات مذكور در حد متعارف، تأديب و محافظت باشد. ماده 112 قانون مجازات اسلامي : هرگاه مرد عاقل و بالغي با نابالغي لواط كند فاعل كشته مي شود و مفعول اگر مكره نباشد 74 ضربه شلاق تعزيز مي شود. ماده 220 قانون مجازات اسلامي:پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد قصاص نمي شود و به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم خواهد شد(در مورد مادر چنين بخششي وجود ندارد)(منصور،80) خصوصيات كودك آزار ديده، والدين و خانواده ‌هاي آزار گر: كدام كودكان اغلب مورد آزار و اذيت قرار مي گيرند، دختر بچه ها بيشتر مورد آزار قرار مي گيرند يا پسر بچه ها؟ آيا انواع ايذاي دختران و پسران يكسان است، كودكان در چه سني بيشتر مورد آزار قرار مي گيرند؟ كدام دسته از خانواده ها آزار گرند؟ آياميان فقر با ثروت، تحصيلات يا بي سوادي والدين و كودك آزاري رابطه اي وجو دارد؟ اگرچه پژوهشگران و روان شناسان تا كنون نتوانسته اند پاسخي قطعي براي پرسش‌هاي فوق بيابنداما آنان از روي نتايج بدست آمده و تحقيقات، توانسته اند، ويژگي‌هاي مشتركي را براي كودكان آزار ديده، والدين آزارگر و خانواده ‌هايي كه كودك آزاري بيشتر در آنها اتفاق مي افتد بيابند.(پور ناجي، 78) -كدام كودكان مورد آزار و اذيت قرار مي گيرند؟ كودكان از هر قشر، جنس و سني كه باشند، در معرض خطر كودك آزاري قرار مي‌گيرند، اما در مواردي خطر كودك آزاري بيشتر است. 1-كودكان نارس كه تغذيه و پرستاري آنان دشوار بوده، صرف وقت بيشتري را مي‌طلبد و به دليل غير طبيعي بودن كودك، صميميت كافي ميان مادر و فرزند ايجاد نمي شود. هم‌چنين كودكاني كه موقع تولد كم وزن هستند و نيز آنهايي كه دچار نارسايي‌هاي رشدي هستند (براي مثال عقب ماندگي ذهني و نارسايي زبان) بيشتر در معرض خطر قرار دارند. چنين كودكاني كه ار نظر جسمي جذابيتي ندارند، موجب ناراحتي والدين شده و خويشتن داري را از پدر و مادر مي گيرند. در نتيجه والدين به عمد، كودك را تنبيه مي كنند و يا اينكه سعي مي كنند اين عامل ناخوشايند را از سر راه بردارند. شواهدي نيز در دست است كه نشان مي دهد، كودكاني كه مورد بدرفتاري قرار مي گيرند، رفتار‌هاي مشكل آفرين بيشتري از خود نشان مي دهند و به رفتار‌هاي ناپسندي چون خودسري ، منفي بافي ، بي عاطفگي و وحشت آفريني دچارند.(نلسون، ايزرائل،78) بسياري از عقب ماندگان ذهني، به كرات توسط اشخاص گوناگون مورد انواع سوء استفاده ‌هاي جنسي قرار مي گيرند. سوء استفاده كنندگان با تهديد اين افراد را وادار به سكوت مي كنند. حتي در صورتي كه سوء استفاده شوندگان مطالبي را درباره اين‌كه مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته‌اند، عنوان نمايند. سايرين به دليل بهرة هوشي پايين اين گروه توجهي به مطالب عنوان شده از سوي آنان نمي كنند. 2-كودكان سالم كه والدين، آنها را غير طبيعي مي دانند. از جمله كودكان كم رشد، بدخلق، خودخواه و كودكاني كه سخت تربيت مي شوند يا خيلي پر تحرك اند و معمولاً مادران و مسولان پرورشي با اين گونه كودكان به سختي ارتباط برقرار مي كنند. 3-كودكاني كه به طور مكرر و غير منتظره بيمار مي شونديا استفراغ مي كنند. همچنين كودكاني كه دچار درد‌هاي كوليكي هستند، از خوردن غذا امتناع مي ورزند و آرام و قرار ندارند. 4-كودكاني كه زياد گريه مي كنند و شاكي و پر خواسته هستند. هم‌چنين كودكاني كه با كوچكترين صدا بيدار مي شوند و بي قراري مي كنند. 5-كودكاني كه اولين فرزند خانواده هستند يا بچه ‌هاي ناخواسته يا نا مشروع. در خانواده ‌هاي خشن همه كودكان به طور نسبي مورد آزار و اذيت و بدرفتاري قرار مي گيرند، اما معمولاً فرزندان به دليل پايين بودن سن والدين و كم تجربگي آنان بيشتر در معرض كودك آزاري هستند. هم‌چنين بچه ‌هاي ناخواسته بيش از سايرين در معرض خطر هستند.(كاهاني،75) كدام دسته از والدين آزارگرند: بر اساس پژوهش شيلا تقي خاني كه در سال 81 تحت عنوان “بررسي ويژگي‌هاي خانوادگي، اقتصادي، اجتماعي، روان شناختي و شيوه ‌هاي مقابله با استرس والدين كودك آزار انجام شد مشخص شد كه والدين آزارگر داراي مشخصات خاصي هستند. به طوري كه اين خانواده ها اكثراً در مناطق جنوب تهران زندگي مي كردند. وضعيت اقتصادي پاييني داشتند و معمولاً پدران خانواده آزارگر بودند و از لحاظ سني بين 50-31 سال قرار داشتند. و از نظر تحصيلات زير ديپلم بودند و اكثر آنها مشاغل كارگري و خدماتي داشتند و مشكلات اقتصادي فراواني در زندگيشان ديده مي‌شد. بيشتر آنها سابقه بيماري رواني داشتند و از لحاظ برخورد اجتماعي گوشه گير و منزوي بودند و در محيط خانوادگي آنها تفاهم و سازگاري كم بوده و اكثر اين والدين آزارگر در دوران كودكي مورد ضرب و شتم و فحاشي والدينشان قرار گرفته بودند و بيشتر مواقع شاهد مشاجرات والدين خود بوده اند و در خانواده ‌هاي آنها مرد سالاري حاكم و بيشتر اختلاف آنها با همسرانشان در مورد فرزندانشان بوده است. اكثر آنها در هنگام پرخاشگري فحاشي مي كردند و فرزندانشان را مورد ضرب و شتم قرار مي‌دادند و همواره در اين افراد نشانگان جسماني و نشانگان اضطراب، نارسايي منش اجتماعي و افسردگي شديد ديده مي شد. بيشتر آنها هنگام مواجه شدن با مشكلات دچار سردرد و ميگرن مي شدند و براي حل مشكل خود با بستگان مشورت مي‌كردند.(تقي‌خاني ،81) بر اساس اين پژوهش و پژوهش‌‌هاي ديگري كه در اين زمينه صورت گرفته است و عمدتاً متعلق به كشور‌هاي غربي است مي توان گفت والدين آزارگر داراي ويژگي‌هايي به اين شرح هستند: -والدين جوان و كم سن (مادران زير 26 سال و پدران زير 30 سال) يك گزارش تحقيقي در مورد وضعيت سلامت دختران و زنان كشور كه به وسيله وزارت بهداشت و درمان در سال 76 انجام شده، نشان مي دهد 79 درصد زنان ايراني قبل از 20 سالگي ازدواج مي‌كنند و درصد قابل توجهي از آنان قبل از 19 سالگي باردار مي شوند. بنابراين مي توان گفت 79% از مادران ايراني در سن خطر قرار دارند. -والديني كه به سرگرمي ها و تفريحات فردي و جمعي از قبيل تلويزيون، راديو، سينما، مهماني و ... دلبستگي شديد دارند و حاضر به چشم پوشي از آنها نيستند. بر پايه مطالعه اي كه از طرف جامعه پزشكي حمايت از كودكان ماساچوست روي 200 پدر و مادر كه مرتكب كودك آزاري شده بودند، صورت گرفت مشخص شد كه اين افراد كساني هستند كه لذت و شادي ‌هاي خود را بر همه چيز ترجيح مي دهند. اين نوع مادران استعداد دوست داشتن اطفال، حمايت و سرپرستي آنان را ندارند. اينان اگر دربارة كودكان خود زحمتي مي كشند يا مواظبتي مي‌كنند، از كار خود خسته مي‌شوند. پدر و مادر ناتني كه نتواند كودك را مانند فرزند خود دوست بدارد. ساناز و شاهين خواهر و برادري بودند كه به وسيله نامادري مورد آزار و شكنجه قرار مي گرفتند. دادگاه عمومي تهران در سال 1376 در جهت حمايت از ساناز 7 ساله كه دست ‌هايش توسط نامادري سوزانده شده بود، او را به دايي اش سپرد. شاهين ار ترس نامادري و پدرش گفت كه نامادري اش را دوست دارد. دادگاه با گرفتن تعهد او را به پدرش سپرد. اما رفتار تند و خشن آنها باعث شد كه شاهين نيز از خانه فرار كند. شاهين در مورد علت فرار خود گفت: “روز‌هاي زيادي بود كه به فرار فكر مي كردم. هر روز نامادريم اذيت ‌هايش را شروع مي كرد. براي خريدن نان و پنير صبح زود از خواب بيدارم مي كرد، وقتي به خانه بر مي گشتم بايد كهنه ‌هاي بچه اش را مي شستم و بعد نوبت نظافت خانه مي رسيد. يك روز يادم رفته بود تا دستشويي را نظافت كنم، عصباني شد و به من حمله كرد؛مو‌هايم را در دست گرفت و سرم را به ديوار زد. ... موقع غذا خوردن من بايد فقط پلو مي خوردم و اجازه نداشتم، گوشت‌هاي غذا را بخورم. چون او فقط گوشتها را به بچه خودش مي داد ... (پورناجي،87-موسوي و همكاران،80) -والديني كه دوران كودكي خوبي نداشته اند و غالباً (90 درصد موارد) خود مورد آزار و تنبيه بدني قرار گرفته اند. واكنش ‌هاي عاطفي اين افراد معمولاً سطحي و افراطي است و محبتي را كه در كودكي از آن محروم بوده اند، از فرزندان خود انتظار دارند؛ چنانچه فرزند نتواند، توقعات عاطفي آنان را برآورده سازد، مورد خشم شديد پدر و مادر واقع مي شود. -والديني كه از فرزندان خود انتظار اعمال و رفتار‌هايي بيش از سن كودك را دارند. گلادستون در سال 1965 در اين رابطه اظهار مي دارد:“والدين بدرفتار نمي دانند كه چگونه بايد كودك را درك كرد؛اين نوع والدين نقش كودك را وارونه جلوه گر مي سازند و تصور مي كنند كه كودك فرد بزرگسالي است و با آنها سر خصومت دارد و مي خواهد آنان را بيازارد و بر آنها حاكم باشد(نلسون، ايزرائي،78) . -والدين مهاجم ، كساني كه زود به خشم مي آيند. اين قبيل والدين قادر به كنترل خشم و عصبانيتي كه متوجه كودك است نيستند. با كودكان خويش ارتباط كمتري بر قرار مي كنند و ارتباط منفي بر خانوادة آنان حاكم است. -افرادي كه در محيط كار خود با همكاران و يا با مسئولان به نوعي درگيرند. اين قبيل افراد به دليل اختلالات رفتاري، سازگاري بسيار كمي با محيط اطراف خود دارند. كوچكترين مساله اي كه مطابق ميل و خواسته شان نباشد، سبب درگيري آنها با ديگران مي شود. به دليل اين‌كه اين گروه قادر نيستند از اشخاص بالا دست خود در محل كار، احقاق حق نمايند، بنابراين به محض اين‌كه وارد محيط خانه مي شوند، وجود كودكان عامل مناسبي براي تخليه هيجانات عاطفي آنها مي گردد. خالقي در همايش قربانيان نمره 20، با تأكيد بر اين‌كه خشونت امري است كه در دررون بشر ريشه دارد . و توجه به جنگ هاي انسان ها در طول تاريخ اين نكته را تأئيد مي كند. اظهار داشت:“ساختار فيزيكي شهرها، پيچيدگي مسيرها، آلودگي صوتي و آلودگي هوا، بي روحي محيط شهرها، آزار دهندگي شهرها و اشاعة فرهنگ كاذب زيرزميني، سفرهاي بين شهري و ترافيك و ... باعث مي شود كه والدين در زمان بازگشت به منزل خسته و آماده برخورد خشونت آميز باشند و طبق يك اصل روان شناسي، خشونت متوجه اولين مانع مي شود كه اين مانع كودكان هستند.” -والديني كه در منزل خيلي جدي و سخت گير هستند و مي خواهند، بر همه چيز تسلط داشته باشند و رفتار آنان با كودكان به گونه اي است كه كودك از آنان مي ترسد. اين قبيل والدين از كودك انتظار دارند كه دقيقاً مطابق الگوهاي ذهني آنان رفتار كنند. در اين ميان كوچكترين خطا يا لغزش كودك سبب عصبانيت آنها شده و اقدام به تنبيه كودك مي نمايند. اين گروه از پدران و مادران آزادي عمل كودك را محدود كرده و خود به جاي كودك تصميم مي‌گيرند و اعتماد به نفس، استقلال رأي و شخصيت كودكان را از آنها سلب مي كنند. فرزندان اين قبيل والدين بزرگتر از سن خود رفتار مي كنند و بسيار مؤدبند. به اعتقاد زيلگر(1982) تا زماني كه تبيه بدني به عنوان شيوه اي انضباطي در تربيت كودكان پذيرفته شود، كودكان در همة جوامع آزار خواهند ديد. -والديني كه شغلشان را از دست داده اند و دچار استرس يا بي پولي هستند، به طور كلي والديني كه خود را رها شده و بي پشتيبان مي بينند و به هر دليل احساس نا امني مي كنند. -مادراني كه به طور ناخواسته حامله شده يا حاملگي هاي پي در پي داشته اند. مادراني كه بدون برنامه ريزي باردار مي شوند، يعني بدون آنكه با تصميم مشترك خود و همسرشان صاحب فرزند شوند، فرزندي به آنان تحميل مي گردد، به دليل آنكه خلاف خواست خود صاحب فرزند شده اند با كوچكترين مشكل، كودك را مسبب ناراحتي خود مي دانند و با او بد رفتاري كرده يا به او بي توجهي مي نمايند. -والديني كه دچار اختلالات فكري بوده و در قضاوت و پردازش فكر با مشكل روبرو هستند. والديني كه به دليل مشكلات و اختلالات فكري از رفتار كودك سوء تعبير كرده و رفتار وي را مغرضانه قلمداد مي كنند. اين قبيل پدران و مادران درك صحيحي از رفتار فرزندان خود ندارند. بيشتر كودكان و نوجوانان در معرض آسيب‌هاي جدي اين دسته از والدين قرار مي گيرند. -والديني كه از ابراز محبت همسر خود به فرزندان دچار حسادت مي شوند. اين اتفاق بيشتر در مورد مردها به عنوان پدر خانواده رخ مي دهد. پدراني كه با تولد كودك در خانواده، مشاهده مي كنند كه كودك در كانون توجه همسرشان قرار گرفته است و ديگر وي مورد توجه قرار نمي گيرد، براي از بين بردن خلاء عاطفي شان سعي مي كنند عامل مزاحم(كودك) را از سر راه بردارند. -والدين معتقد به خرافات اعتقاد به خرافات اعم از جادو، فال،ارتباط با ارواح و به‌طور كلي امور ماوراءالطبيعه، يكي از عواملي است كه سبب مي شودوالدين مرتكب كودك آزاري شوند. -والديني كه از نظر تحصيلات در سطح پائيني قرار دارند. بر اساس يك پژوهش انجام شده در ايران، 5/70 درصد والدين آزارگر داراي تحصيلات پايين تر از ديپلم بوده اند. و پدران آزارگر غالباً به كار‌هاي بدني اشتغال داشته اند (كارگري، كشاورزي، مشاغل صنعتي و غيره)(پورناجي،87-موسوي و همكاران،80) تيپ ‌هاي خانوادگي: بدرفتاري با كودك غالبا بخشي از يك الگوي خشونت خانوادگي است. خانواده را از حيث كيفيت روابط دروني و ميزان استحكام آنها مي توان به سه تيپ تقسيم نمود كه هر يك ويژگيها و مفاهيم خاص خود را دارا است. اين تيپها عبارتند از: 1-خانواده متكامل2-خانواده متعادل3-خانواده متزلزل و آسيب رسان - ويژگي هاي خانوادة متزلزل و آسيب رسان عبارتند از : 1-خانواده متزلزل از هدف اصلي خويش بازمانده، آرمانش را از دست داده است. 2-خانواده متزلزل از درون تهي گشته و با هر ضربه بيشتر مي ريزد. 3-در خانواده متزلزل، مسووليتها به كنار رفته، (وانهادگي) بر آنها حاكم است. 4-خانواده متزلزل از روابط خصمانه و غير دوستانه آكنده است. 5- در خانواده متزلزل، مديريت تجزيه شده، تصميم گيري در آنها به غايت دشوار است. 6-در خانواده متزلزل، جاذبه كافي براي پايبندي اعضاء به ميثاق زندگي مشترك وجود ندارد. 7-در خانواده متزلزل، فرداي روشن و آينده اميد بخش وجود ندارد. 8-در خانواده متزلزل، انتقادهايي به شكلي ظالمانه، مستقيم و مستمر توسط اعضاي آن از يكديگر صورت مي گيرد. در خانواده ‌هاي متزلزل دعوا و كتك كاري ميان والدين امري نسبتاً عادي است. همسر آزاري در اين خانواده ها فراوان به چشم مي خورد و فرزندان و مادران مورد آزار جسمي، توهين و ناسزا قرار مي گيرند.(تقي خاني،81) عواملي كه خانواده ‌هاي متزلزل را بيش از پيش آسيب پذير مي سازد و باعث بروز كودك آزاري مي شوند عبارتند از: -خانواده ‌هاي شلوغ، پر مشكل و ناسازگار، فقير و تهي دست و داراي مسكن ‌هاي كوچك خانواده ‌هاي فقير كانون كودك آزاري است. خانواده ‌هايي هستند كه به دليل فقر و تنگدستي، فرزندان خود را پس از تولد سر راه مي نهند و حاضر به نگهداري از آنها نيستند. در كشور‌هاي فقير مسأله به صورت فروش فرزندان رواج دارد. فروش كودكان به كساني كه با هدف سوء استفاده ‌هاي جنسي، تهيه فيلم و عكس ‌هاي مستهجن، حمل مواد مخدر ، كارگري، تكدي و ... كودكان را خريداري مي كنند، نيز از جمله معضلاتي است كه زائيده فقر در ميان خانواده ‌هاي پر اولاد است. «بلسكي» در سال 1993 اظهار داشت:“ وقتي تعادل بين عوامل فشار زا و حمايت‌هايي كه دريافت مي شود، وجود نداشته باشد، يعني ميزان حمايت‌هاي دريافت شده محدود باشد، احتمال بدرفتاري با كودك افزايش خواهد يافت. -خانواده ‌هاي تك والدي در خانواده ‌هاي از هم گسيخته كه بچه ها پس از جدايي والدين از يكديگر ناچارند با نامادري يا ناپدري زندگي كنند، كودك آزاري به شدت به چشم مي خورد. پژوهش «جونز و مك كوردي» در سال 1992 نشان داد كه كودكان خانواده ‌هاي تك والدي بيشتر در معرض بي توجهي هستند. -خانواده ‌هاي طرد شده از اقوام و اجتماع خانواده ‌هايي كه گرفتار معضلات اساسي، مانند اعتياد، سابقة سرقت، اشتهار به فحشا و ... يكي از والدين هستند، به تدريج توسط اطرافيان اعم از اقوام و دوستان طرد مي‌شوند. چنين خانواده ‌هايي به دو دليل كانون كودك آزاري مي شوند . اول بي دليل آنكه عللي همچون اعتياد، سابقه سرقت و ... بطور ضمني زمينه ‌هاي آزار كودكان را در خانواده فراهم مي آورد. دليل دوم مربوط به ارتباط نداشتن والدين با اطرافيان است. اين والدين به دليل نداشتن روابط اجتماعي قادر به تصحيح رفتارهاي غلط خود در خانواده نيستند. فرهنگ پذيري نيز در اين خانواده به دليل نداشتن ارتباطات اجتماعي بسيار به كندي صورت مي‌گيرد. -خانواده ‌هاي معتاد يا الكلي در خانواده ‌هايي كه پدر و مادر در بدترين شكل ممكن، هر دو معتاد هستند بچه ها تحت شرايط گوناگون مورد ايذا اقرار مي گيرند. اين قبيل خانواده ها عمدتاً فقير هستند. چون والدين اين خانواده ها قسمت اعظم مخارج خود را صرف خريد مواد مخدر مي نمايند، از طرف ديگر به دليل آنكه آنان قبل و بعد از مصرف مواد مخدر در وضعيت و حالت طبيعي قرار ندارند و از طرفي قادر به اشتغال و تأمين هزينه ‌هاي خود نيستند، كودكان خود را وادار به كار كردن و حمل مواد مخدر مي كنند. -خانواده ‌هايي كه داراي ضريب هوشي پائين هستند.(پورناجي،87-موسوي و همكاران،80) درمان: همانند مراحل تشخيص درمان نيز به صورت گروهي انجام مي شود . بعضي متخصصين مهمترين اقدام را درمان والدين مي دانند و اطمينان از سلامتي كودك نيز يكي از مهمترين اقدامات اوليه مي‌باشد. گروه درماني ، شامل متخصصين روان پزشكي اطفال، متخصصين پزشكي قانوني، پزشك متخصص اطفال، مددكار اجتماعي و روان شناس مي باشد. اصول درمان شامل حمايت از كودك، مراقبت و روان درماني گروهي و خانواده درماني مي باشد. (family group therapy + protection +care) خصوصاً در موارد كودك آزاري رواني نياز به بررسي و ارزيابي روان شناختي كودك مي باشد. همچنين درمان اختصاصي براي اختلالات رواني و رفع ترس و اضطراب و برگرداندن اعتماد به نفس به كودك، بهبود اختلالات خواب و تغذيه اي، درمان شب ادراري، بهبود توجه و صحبت كردن با كودك ضروري مي باشد. درمان والدين:1-حذف يا تعديل عوامل استرس زاي محيطي و اجتماعي 2-روان درماني 3-آموزش تكنيك ‌هاي رفتاري به والدين در خصوص چگونگي كنترل هيجانات و تكانه ها و ايجاد نظم و انظباط در محيط بدون بروز رفتار انفجاري مي باشد. ساير اقدامات درماني همانند توصيه جهت ازدواج به خانواده ‌هاي تك والدي نيز موفقيت آميز بوده است. نتايج نشان مي دهد كه بهترين روش درماني در موارد كودكان كم سن و سال بازي درماني است. ساير اقدامات شامل مراقبت روزانه و شركت كودك در گروه‌هاي ويژه روان درماني به صورت كوتاه مدت مي باشد. استراتژي كلي در درمان: 1-حدالامكان از جدا شدن كودك از والدين خودداري شود مگر در موارد ضروري 2-درگير نمودن والدين به نحوي كه خود آنها جهت رفع مشكل ‌هاي خانواده اقدام نمايند. 3-سعي شود خانواده از امكانات موجود خود حداكثر بهره را ببرد و بر منافع خود تكيه نمايد 4-بايد سعي شود از بروز مجدد آزار و سوء استفاده در خانواده پيشگيري شود. بهترين درمان اقدامات پيشگيرانه است و در سه سطح صورت مي گيرد: پيشگيري اوليه شامل تمامي اقداماتي است كه منجر به استحكام بنيان خانواده و همچنين اجتماع مي‌گردد. آموزش والدين و آشنا ساختن آنان با مسئوليت‌هايشان در قبال كودك و آموزش والدين جهت ايفاي نقش يك والد خوب و هم‌چنين آشنا نمودن كودكان با حقوق خود،جزء پيشگيري اوليه مي باشد. سطح دوم پيشگيري شامل شناسايي خانوده ‌هاي پرخطر قبل از گرفتار شدن كودك مي‌باشد. همچنين كودكان مستعد نيز بايد شناسايي و علاوه بر ارائه آموزش‌هاي لازم به آنها بايستي ، مستمراً تحت بازبيني قرار گيرند تا در صورت بروز مجدد آزار و سوء استفاده از اقدامات حمايتي- درماني لازم برخوردار گردند. پس از شناسايي بايد خانواده تحت يك برنامه كنترلي روان شناسي قرار گيرد. سطح سوم پيشگيري شامل اقدامات مداخله اي، درماني و حمايتي براي خانواده ‌هاي گرفتار مي‌باشد و بايد سعي كرد از بروز مجدد سوء استفاده جلوگيري شود. برنامه ‌هاي پيشگيرانه از آزار جسمي كودك معمولاً از دوران قبل از تولد و مستقيماً بر روي والدين شروع مي شود در حالي كه در مورد سوء استفاده جنسي برنامه ‌هاي پيشگيرانه روي كودك آزار ديده اجرا مي شود. اقدامات آموزشي بايد جهت بالا بردن توانايي مهارت ‌هاي والدين در رسيدگي به كودك صورت مي گيرد. در خصوص پيشگيري از سوء استفاده جنسي، والدين، معلم‌ها و بچه ‌هاي سن مدرسه به عنوان گروه هدف مي باشند و برنامه ‌هاي آموزشي جهت:افزايش آگاهي در خصوص احتمال سوء استفاده ‌جنسي بين اعضاي خانواده و يا افرا غريبه. تسهيل و ترغيب گزارش موارد سوء استفاده جنسي مي باشد. يكي از راه‌هاي شناسايي پديده كودك آزاري ترغيب جامعه به گزارش دهي اجباري است. در بسياري از كشورها گزارش اجباري توسط پزشكان وجود دارد.(موسوي و همكاران، 80) رويكرد‌هاي نظري در ارتباط با كودك آزاري: در سال 1981 “ابر” و “ زيلگر” سه ديدگاه كه تعريف پژوهشي بدرفتاري را تحت تأثير قرار داده بود مطرح كردند. رويكرد پزشكي- تشخيصي، رويكرد جامعه شناختي و رويكرد قانوني در رويكرد پزشكي، بد رفتاري به آسيب جسمي وارده بر كودك تعريف مي‌شود. در رويكرد قانوني، بدرفتاري منجر به آسيب جدي قابل اندازه گيري در كودك مي شود (گرچه ضرورتا آسيب مد نظر نيست) اطلاق مي گردد. در رويكرد جامعه شناختي، بدرفتاري با توجه به نگرشها، ارزشها و باور‌هاي حاكم بر جامعه و ايالت تعريف مي شود. با استفاده از اين ديدگاه بدرفتاري به‌صورت عملياتي به درگيري خانواده با سازمان حمايت از كودك تعريف مي شود. نخستين مفهوم سازي خشونت در خانواده در مورد كودكان آزار ديده در اوايل دهه 60 ميلادي تكوين يافت. و خشونت در خانواده از سه سطح تحليلي تئوريكي كلي بررسي شده است: 1-سطح دورن فردي تا مدل روان پزشكي :the intra individual level of analysis 2-مدل تحليلي اجتماعي- روان شناختي:social-pychological 3-سطح تحليلي جامعه شناختي يا اجتماعي فرهنگي:sociological or sociocal tural -مدل روان پزشكي بر ويژگي‌هاي شخصيتي آزار دهندگان به عنوان تعيين كننده ‌هاي اصلي خشونت و آزار محارم تأكيد مي كند. گرچه برخي كاربرد‌هاي اين مدل بر ويژگي‌هاي شخصيتي قرباني اشاره مي نمايد مدل روان پزشكي در بردارنده رويكرد نظري مي باشد كه اختلالات شخصيتي، بيماري‌هاي رواني، سوء استفاده از الكل و ساير فرآيند‌هاي درون فردي (intra- individual) را در بروز خشونت در خانواده به هم پيوند مي دهد. اين رويكرد همچنين تأكيد مي كند كه والدين آزارگر به احتمال زياد در زمان كودكي مورد سوء رفتار بوده اند و زماني كه دچار استرس مي شوند والدينشان را الگو قرار داده و با خشونت و عصبانيت واكنش نشان مي دهند. اين رويكرد احتمال سايكوتيك بودن والدين را بسيار نادر دانسته است. -مدل رواني- اجتماعي (جامعه شناختي فرض مي كند كه خشونت و آزار وقتي مي‌تواند به بهترين وجه درك شود كه ارزيابي دقيق از سازه ‌هاي محيطي بيرون كه خانواده را تحت تأثير قرار مي دهد به عمل آيد. بر اساس اين رويكرد سوء رفتار نتيجه استرس و ناكامي والدين است در برخورد با محيط اجتماعيشان در اين ديدگاه فرض بر اين است كه سوء رفتار به احتمال زياد در متن جوامعي اتفاق مي افتد كه خشونت يك راه پذيرفته شده براي مقابله و پيروز شدن بر مشكلات است. در اين جوامع خشونت ايجاد هيجان مي كند و مظاهر فرهنگي خشونت با يك تحمل بالاي اجتماعي همراه است. علاوه بر اين فقر خانواده‌ها و دور بودن از منابع حمايتي مانند دوستان و ديگر پايه‌‌هاي ارتباط اجتماعي به اضافة بعضي استرسور‌هاي خاص مانند بي كاري ناگهاني و پيش بيني نشده، به طور مشخص خطر كودك آزاري را افزايش مي دهد. -مدل اجتماعي- فرهنگي، سطح تحليلي گسترده اي را فراهم مي آورد. اين رويكرد همه موارد مطرح شده در رويكرد جامعه شناختي را مي پذيرد و الگو‌هاي خاص تعامل خانوادگي مانند پدر سالاري و روابط خانوادگي، ارتباط والدين با يكديگر، و نگرش به كودك و چگونگي درك و تشخيص نقش كودك دررفتارها ودرخانواده را نيز مدنظرقرارمي‌دهد.(Horns column, 2001) نظريه عمومي سيستم ها: اشتراس و گيلس - سيمز ، رويكرد نظام اجتماعي را براي تبيين خشونت به عنوان محصول نظام و نه ناشي از آسيب شناسي فردي در نظر مي گيرند. اين نظريه معتقد است، عمليات نظام اجتماعي مي تواند سطوح خشونت در خانواده ها را ابقاء ، تعديل و يا كاهش دهد. نظريه عمومي سيستم ها روند‌هايي را كه بيانگر خشونت در تعاملات خانوادگي است توصيف و راه كنترل و تثبيت خشونت را تبيين مي نمايد. نظريه دسترسي به منابع: اين نظريه در مورد خشونت در خانواده معتقد است كه در تمام نظام‌هاي اجتماعي (دربردارندة خانواده) درجاتي از نيرو يا رفتار نيرومند راكد مي‌ماند . بيشتر منابع- اجتماعي- شخصي و اقتصادي – يك فرد مي تواند در اين پديده تأثير داشته باشد و بيشتر نيروهاي فرد مي تواند فراخوانده شود. بر اساس نظر «گوده» ، فرد از بيشتر منابعي كه در اختيار دارد به ميزان كمي استفاده مي كنند. بنابراين شوهري كه خواهان نقش مسلط در خانواده است ولي تحصيلات و درآمد پاييني دارد و فاقد مهارت‌هاي بين فردي است. احتمالاً از خشونت جهت ابقاء وضعيت مسلط استفاده مي كند. به علاوه اعضاي خانواده و (از جمله كودكان) احتمالا وقتي كه به منابع جايگزين كمتري دسترسي داشته باشند. براي جبران يك ظلم به خشونت روي مي آورند. ديدگاه بوم شناختي: «گاربارينو و بلسكي» مدل بوم شناختي را براي تبيين ماهيت پيچيده بد رفتاري با كودك مطرح كردند.اين مدل در بردارنده سه سطح تحليلي است1-ارتباط بين انسان و محيط 2-هم‌پوشي و تعامل نظام‌هايي كه انسان در آن رشد مي نمايد. 3-كيفيت محيطي در مدل بوم شناختي گفته مي شود كه خشونت و آزار، از ناهمگني و ناهماهنگي والدين با فرزند خانواده، همسايه و جامعه ناشي مي شود، خطر آزار و خشونت وقتي بيشتر مي گردد كه كاركرد كودكان و والدين به وسيله مشكلات رشدي محدود مي‌شود.كودكان مبتلا به ناتواني ‌هاي يادگيري و معلولي‌هاي هيجاني يا اجتماعي در معرض خطر آزار فزاينده قرار مي گيرند. در والديني كه زير فشار زياد قرار دارند يا آنهايي كه داراي مشكلات شخصيتي هستند احتمال كودك آزاري بيشتر مي شود. اين شرايط وقتي بدتر مي شود كه تعامل اجتماعي بين همسران و والدين و بچه ها باعث بالا رفتن استرس يا بدتر شدن مشكلات شخصي شود و اگر در جامعه اي مؤسسات و سازمان‌هايي براي حمايت از خانواده ‌هاي مشكل دار وجود نداشته باشد. خطر باز هم بيشتر مي شود. الگوي انتقالي: “ولف” يك الگوي انتقالي مطرح كرد كه چگونگي شدت كشاكش والد فرزند را كه منجر به آزار فيزيكي كودك نيز مي شود ، توصيف كرد . طبق اين الگو، استرس به عنوان عنصري كليدي، احتمال كشاكش در دردون نظام خانواده را افزايش مي دهد، در نظر گرفته شده. مدل رفتاري- شناختي:“تونتي من” و همكاران او مدل رفتاري شناختي چهار مرحله اي براي تبيين كودك آزاري مطرح نمودند. عنصر كليدي اين مدل ، انتظارات غير واقعي والدين و اسناد‌هاي بد با قصد منفي كه واسطه رفتار آزارگر هستند مي باشد. در مرحله:والدين انتظارات غير واقعي از كودك را ايجاد و استمرار مي بخشند. در مرحله دوم: كودك هماهنگ با انتظارات والدين رفتار نمي كند. در مرحله سوم:رفتار كودك را به قصد و نيت منفي از كودك نسبت مي دهند. در مرحله چهارم:والدين واكنش افراطي نشان مي دهند و درگير تنبيه شديد و افراطي مي شوند. چارچوب تحليلي:اين تحليل، بدرفتاري با كودكان را در كشور‌هاي غير صنعتي تبيين مي كند كه در سه سطح صورت مي گيرد: -سطح اول:سطح كلي ناميده مي شود. بر اين اساس بدرفتاري در شرايط ساختاري نظم اقتصادي- اجتماعي جهاني قابل رديابي است. كودكان در كشور‌هاي غير صنعتي قرباني نقايص ساختاري در نظام اجتماعي هستند. در اين سطح بد رفتاري در جوامع غير صنعتي در طبقات “اجتماعي”و “غير اجتماعي” قرار مي گيرند. وجه اشتراك مهم اين كشورها، رشد كم، فقر، جهل و محروميت است. كم رشدي و فقر منجر به كمبود منابع حياتي مي شود. در اين كمبود منابع حياتي كودكان از بدرفتاري و محروميت رنج مي برند. اين امر در گرسنگي، سوء تغذيه و مرگ‌هاي ناشي از نارس بودن، در ميان كودكان جهان سوم به وضوح ديده مي شود. در اين جوامع عدم دسترسي به تحصيل مناسب ، فقدان خود شكوفايي و امنيت نيز وجود دارد. در طبقه “غير اجتماعي” بد رفتاري انحرافي شامل والدين و ساير بزرگسالان نسبت به كودكان است. -در سطح دوم يا سطح فرهنگي :بدرفتاري به فعاليت‌هاي مربوط به پرورش كودك بر مي گردد كه در نظر گروهي ممكن است قابل قبول ولي در نظر گروهي بدرفتاري و كودك آزاري تلقي شود. در اين سطح تحليل، كودك قرباني انضباط خشن يا ساير فعاليت‌هاي عادي كه مورد تأئيد هنجار‌هاي جامعه است مي شود. -سطح سوم كه سطح فردي است، بدرفتاري انحراف از هنجار‌هاي قابل قبول فرهنگي و اجتماعي است كه اين انحراف حالت فردي دارد. تلاش‌هايي كه براي ريشه كني بد رفتاري در اين سطح صورت مي گيرد بايد به طرف والدين و سرپرستان كودك جهت داده شود.(رشيدي فر،76) حقوق كودكان : كنوانسيون حقوق كودكان كه در سال 1989 با رأي قاطع مجمع عمومي سازمان ملل به تصويب رسيده بود ، كمتر از يكسال بعد به عنوان قانون حقوق بشر بين الملل به رسميت شناخته شد . اين توافق نامه بر اساس بيانيه‌‌هايي كه قبلاً اعلام شده بودند پي ريزي شد . - اولين بيانيه حقوق كودكان كه در سال 1923 به وسيله «گلانتين جب» بنيان گذار «ر‌هايي كودكان» پيش نويس شده بود ، يك سال بعد اين بيانيه بسط داده شد و با بيان اينكه بشر بدهكار كودكان است و بايد بهترين امكانات را در اختيار آنها قرار داد ، به وسيلة جامعة بين الملل به تصويب رسيد . - بيانيه جهاني حقوق بشر در سال 1948 به رسميت شناخته شد كه براي كودكان و بزرگسالان به طور يكسان صادر شده بود . - بيانيه حقوق كودك كه در سال 1959 با توصيف كاملتر و بهتر حقوق كودكان به اتفاق آراء در مجمع عمومي سازمان ملل تصويب شد . - سال 1979 - سال جهاني كودك - كه در طول آن سازمان ملل پيش نويس توافق‌نامه جامع را براي اجرا به دولتها پيشنهاد داد . - توافقنامه سال 1989 با تلفيق حقوق بشر مدني و سياسي و همچنين اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي رويكرد جامعي را تهيه كرد «روح» توافق نامه شامل چهار ماده قانوني است كه اصول آرماني خود را بيان مي كند : 1-ممنوعيت هر گونه تبعيض بر عليه كودكان 2-در تمام موضوعات مربوط به كودكان بايد بهترين منافع كودك را در درجه اول اهميت قرار داد . 3-حق كودك براي زندگي ، بقا و رشد . 4-حق كودك براي بيان‌ آزادانه در همة موضوعاتي كه او را تحت تاثير قرار مي دهند . توافق نامه از دولتها مي خواهد كه همه لوايح قانوني ، اجرايي ، اجتماعي ، اقتصادي ، بودجه‌اي و آموزشي مناسب را تصويب كرده و منابع ضروري را براي حصول اطمينان از تحقق موثر اين لوايح تخصيص دهد . اين توافق نامه اساس بقيه اسناد قانوني و بين المللي مانند كنوانسيون لاهه در حمايت از كودكان و همكاري كشورها در فرزند خواندگي كودكان در زمان جنگ و توافق نامه جديد jlo در رابطه با كودكان را مشخص نمود (سودابه قيصري - آفتاب يزد) كنوانسيون حقوق كودك داراي يك مقدمه و 54 ماده است كه 41 ماده از آن دربارة حقوق كودك و 13 ماده دربارة چگونگي اجراي آن در هر كشور است . مفاد پيمان نامه جهاني حقوق كودك به شرح زير مي باشد : مادة 1 : تعريف : كودك كسي است كه سن او كمتر از 18 سال باشد مگر اين‌كه بر اساس قانون ملي قابل اعمال ، سن قانوني كمتر باشد . مادة 2 : منع تبعيض : حقوق اين پيمان نامه بدون استثناء متعلق به همة كودكان است و دولتها بايد كودكان را در برابر هر گونه تبعيض ، حمايت كنند . مادة 3 : منافع كودك : در هر اقدامي بايد منافع عاليه كودك در نظر گرفته شود و در صورتي كه والدين يا سرپرستان كودك در اين زمينه كوتاهي كنند ، دولتها بايد حمايت و مراقبت لازم را از كودكان به عمل آورند . مادة 4 : تحقق حقوق كودك : دولت ها بايد در راه اجراي پيمان نامه حقوق كودك بيشترين تلاش خود را به كار بندند . مادة 5 : سرپرستي والدين : دولت ها بايد حقوق و مسئوليت هاي والدين يا كسي كه سرپرستي كودك به عهده او مي باشد را در ارتباط با پرورش كودك ، محترم بشمارند. مادة 6 : بقا و پيشرفت : هر كودك داراي حق طبيعي زندگي است و دولتها بايد زندگي ، بقا و رشد كودك را تضمين كنند . ماده 7 : نام و مليت : هر كودك حق دارد از نام و مليت مشخص ، برخوردار شود . مادة 8 : هويت كودك : دولتها بايد از هويت كودك كه شامل نام ، مليت و پيوندهاي خانوادگي او مي شود ، حمايت كنند . مادة 9 : جدايي از والدين : كودك حق دارد كه با والدين خود زندگي كند و نمي توان او را به اجبار از پدر و مادر خود جدا كرد مگر در شرايطي كه اين امر به سود او باشد. مادة 10‌: پيوستن به خانواده : كودكان و والدين آنها حق دارند به منظور ملحق شدن به يكديگر كشوري را ترك كنند و يا دوباره به كشور خود بازگردند . مادة 11 : منع انتقال غيرقانوني كودك : دولتها بايد از انتقال غيرقانوني كودكان به‌وسيلة پدر و مادر و يا افراد ديگر به كشورهاي ديگر ، ممانعت كنند . مادة 12 : آزادي عقيدة كودك : كودك حق دارد در مواردي كه به زندگيش مربوط مي‌شود آزادانه عقيدة خود را بيان كند . مادة 13 : كودك حق دارد عقايد خود را بيان كند و بدون توجه به مرزها ، كسب اطلاعات نمايد . مادة 14 : آزادي انديشه و مذهب : دولتها بايد آزادي انديشه و مذاهب كودك و حق هدايت كودك به وسيلة والدين خود را محترم بشمارند . مادة 15 : آزادي اجتماعي : كودكان حق دارند كه با يكديگر ارتباط داشته باشند و تشكيل اجتماعات دهند . مادة 16 : حفظ حريم كودك : امور خصوص ، خانوادگي و مكاتبات كودكان بايد در برابر هر نوع دخالت ، بي حرمتي و افتراء محافظت شود . مادة 17 : دسترسي به اطلاعات مناسب : دولتها بايد امكان دسترسي كودكان به اطلاعات مناسب را تضمين كنند و در محافظت آنان در برابر اطلاعات زيان‌آور بكوشند . مادة 18 : مسئوليت والدين : پدر و مارد در رشد و پرورش كودكان مسئوليت مشترك دارند و دولتها بايد در اين امر به آنها كمك كنند . مادة 19 : منع بدرفتاري با كودك : دولتها موظف هستند كودك را از هر نوع بدرفتاري والدين يا سرپرستان ديگر محافظت كنند و براي جلوگيري از هر نوع سوء استفاده از كودك ، اقدامات مناسب اجتماعي را انجام دهند . مادة 20 : كودكان بي سرپرست : دولتها بايد به كودكان محروم از خانواده كمك كنند و جايگزين مناسبي براي آنان تعيين نمايند . مادة 21 : فرزند خواندگي : در كشورهايي كه نظام فرزند خواندگي وجود دارد ، اين امر بايد با توجه به منافع عاليه كودك و با كمك مقامات ذي‌صلاح انجام گيرد . مادة 22 : كودكان پناهنده : دولتها بايد با همكاري سازمان هاي ذي‌صلاح ، كودكان پناهنده يا پناه جو را مورد حمايت قرار دهند . مادة 23 : كودكان معلول : كودكان معلول براي برخورداري از يك زندگي مناسب ، به آموزش و پرورش و مراقبت ويژه نياز دارند . مادة 24 : خدمات بهداشتي : كودك حق دارد از بالاترين سطح بهداشت و خدمات پزشكي برخوردار شود . دولتها بايد بر گسترش مراقبتها و آموزش‌هاي همگاني بهداشتي ، توجه خاص مبذول دارند . مادة 25 : بررسي موقعيت كودك : وضع كودكي كه از طرف دولت به افراد يا خانواده‌ها سپرده مي شود ، بايد مورد ارزيابي منظم قرار گيرد . مادة 26 : تأمين اجتماعي : هر كودك حق دارد از تامين اجتماعي به‌خصوص بيمه برخوردار شود . مادة 27 : هر كودك حق دارد از سطحي از زندگي برخوردار شود كه رشد جسمي ، ذهني ، رواني و اجتماعي او را تامين كند . مادة 28 : آموزش و پرورش : برخورداري از آموزش و پرورش حق هر كودك است و دولتها بايد امكان آموزش ابتدايي رايگان و اجباري را براي همگان فراهم آورند . مادة 29 : هدف‌هاي آموزش و پرورش : هدف آموزش و پرورش بايد رشد شخصيت و توانايي ‌هاي كودك به كامل‌ترين صورت باشد و كودك را براي زندگي فعال در جامعة آزاد ، آماده سازد . مادة 30 : كودكان اقليت ‌هاي قومي - مذهبي : اين كودكان حق برخورداري از فرهنگ خود و انجام اعمال مذهبي و تكلم به زبان خويش را دارا هستند . مادة 31 : بازي و فعاليت‌هاي فرهنگي : كودك حق بازي ، تفريح و مشاركت در فعاليت‌‌هاي فرهنگي و هنري را دارد . مادة 32 : كار كودكان : كودك بايد در برابر كاري كه رشد و سلامت او را تهديد مي‌كند ، حمايت شود . دولتها بايد حداقل سن كار و شرايط كودكان را مشخص كنند . مادة 33 : مواد مخدر : كودكان بايد در مقابل استفاده از مواد مخدر و شركت در توليد و توزيع آن ، محافظت شوند . مادة 34 : سوء استفادة جنسي : دولتها بايد كودكان را در برابر هر نوع سوء استفاده جنسي مورد حمايت قرار دهند . مادة 35 : خريد و فروش كودك : دولتها بايد اقدامات لازم را براي جلوگيري از خريد و فروش و ربوده شدن كودكان به عمل آورند . مادة 36 : ديگر شكل‌هاي استثمار : كودك بايد در مقابل هر گونه استثمار كه سلامت رشد او را به مخاطره مي اندازد ، مورد حمايت و محافظت قرار گيرد . مادة 37 : منع شكنجه : هيچ كودكي نبايد مورد شكنجه ، رفتار ستمگرانه و بازداشت غيرقانوني قرار گيرد . مجازات اعدام و حبس ابد در مورد خلاف كاري‌هاي كودكان زير 18 سال ممنوع است . مادة 38 : درگيري ‌هاي مسلحانه : هيچ كودك زير 16 سال نبايد در درگيري ‌هاي مسلحانه شركت كند . دولتها بايد در زمان درگيري ‌هاي مسلحانه از كودكان مراقبت و حمايت به عمل آورند . مادة 39 : توان بخشي كودكان : دولتها موظف هستند از كودكان آسيب ديده از جنگ ، بدرفتاري و استثمار ، مراقبت و حمايت كنند . مادة 40 : دادرسي ويژه كودكان : كودكان بزه‌كار براي دفاع از خود حق دارند از رفتار مناسب ، مساعدت و مشورت قانوني برخوردار شوند و تا حد امكان توسل به اقدامات شديد در مورد آنان صورت نگيرد . مادة 41 : رجحان قوانين مؤثرتر : هيچ يك از موارد پيمان نامة حاضر ، قوانين داخلي يا بين المللي لازم الاجرا در كشور‌هاي عضو كه جهت تحقق بخشيدن به حقوق كودك مؤثرتر باشد را تحت تاثير قرار نمي دهد . - تحقق حقوق كودك در هر كشور مستلزم بسيج عمومي و تلاش همگاني است و بر اين باور اساسي استوار است كه كودكان نيز حقوقي دارند كه خود قادر به دستيابي به آن نيستند و اين بزرگسالان هستند كه بايد با تلاش پيگير و مستمر در سطح ملي و بين‌المللي در تحقق آن بكوشند . پيگيري كنوانسيون حقوق كودك در كشور‌هاي خارجي : كنوانسيون حقوق كودك كه در سال 1989 به تصويب رسيد كودكان را براي صحبت كردن و دفاع از حقوق خود تشويق مي كند . در كلمبيا ، جنبش كودكان براي صلح ، وقتي 7/2 ميليون كودك در رفراندومي نمادين به حقوق اقليت ها راي دادند ، جنبش ملي را سازماندهي كرد . در اكوادور و مكزيك نيز ميليونها كودك به حوزة رأي گيري رفتند و به حقوق خود رأي دادند . بسياري از دولتها به منظور حمايت از كودكان يك مامور رسيدگي به شكايات (بازرس ويژه يا مامور عالي رتبه) را به عنوان موسسه‌اي مستقل يا بخشي از مكانيزم موجود حقوق بشر تعيين نمودند . نروژ اولين كشوري بود كه اين قدم را برداشت و پس از آن كاستاريكا ، استراليا و اتريش به اين كار اقدام نمودند . اين پيمان نامه راه‌هاي ضروري براي شناسايي و محافظت از حقوق كودكان در سطح ملي را پيموده است . امروزه ، حداقل 22 كشور از جمله برزيل ، اكوادور ، اتيوپي و آفريقاي جنوبي حقوق كودكان را در موسسات كشور خود به اجرا در آوردند . كشور‌هاي ديگر نيز محيط‌هايي را كه نيازمند تغييرات اجرايي هستند ، مورد توجه قرار دادند . از جمله كار كودكان در (هندوستان، پاكستان و پرتقال) ، حمايت از كودكان در برابر استثمار جنسي در (استراليا ، بلژيك ، آلمان ، سوئد و تايلند) ، عدالت كودكان در (برزيل ، كاستاريكا ، السالوادور) و فرزند خواندگي بين دول (پاراگوئه ، روماني ، انگلستان) . مجالس قانون گذاري برزيل ، آفريقاي جنوبي و سريلانكا بخشي از بودجه ‌هاي ملي و اجرايي را به طور صريح به كودكان اختصاص دادند . نروژ نيز ضميمة مربوط به كودكان را در بودجه سالانه خود كه به طور مرتب به مجلس ارائه مي شود ، منتشر مي‌كند . در بلژيك مجلس گزارش مؤثري را در مورد كنترل سياست دولت توسط بچه ها ، به منظور حمايت از حقوق كودكان را ارائه داد . در سوئد براي حصول اطمينان از به كارگيري ديدگاه و نظرات كودكان در تصميم‌گيري ها ، مجلس لايحه قانوني تصويب كرد و منتقدان را به تجزيه و تحليل تاثير تصميمات بودجه اي و اجرايي بر كودكان فرا خواند . (سودابه قيصري - آفتاب يزد) كنوانسيون حقوق كودك در ايران : مجمع عمومي سازمان ملل متحد در سال 1989 كنوانسيون حقوق كودك را تصويب كرد و اكثر ممالك جهان نيز به آن پيوسته اند . تصويب كنوانسيون حقوق كودك گامي مؤثر در جهت حفظ حقوق كودكان است . زيرا به نسبت اعلاميه جهاني حقوق كودك كه سي سال پيش در بيستم نوامبر 1959 به تصويب مجمع عمومي سازمان ملل متحد رسيده بود ، حقوق و امتيازات بيشتري براي كودكان در نظر گرفته شده است . متأسفانه برخي از كشور‌هاي اسلامي و از جمله ايران با توهم مغايرت برخي از اصول پيش بيني شده در كنوانسيون ، با شرع از قبول آن سرباز زده اند . مغايرتي كه عنوان مي شود ، يكي آن است كه در كنوانسيون جديد وضعيت حقوقي كودكان نامشروع به رسميت شناخته شده و ديگر آن كه «فرزندخواندگي» كه با قوانين اسلامي مخالفت و مغايرت دارد ، توصيه شده و مورد قبول قرار گرفته است . جمهوري اسلامي ايران در تاريخ چهاردهم مهرماه سال 1370 پيمان جهاني حقوق كودك را امضاء و در اسفندماه سال 1373 به موجب ماده واحده‌اي (كنوانسيون حقوق كودك مشتمل بر يك مقدمه و 54 ماده به شرح پيوست تصويب و اجازه الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به آن داده مي شود مشروط به آن كه مفاد آن در هر مورد و هر زمان در تعارض با قوانين داخلي و موازين اسلامي باشد يا قرار گيرد از طرف دولت جمهوري اسلامي ايران لازم الرعايه نباشد.) كه به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيد ، به كنوانسيون حقوق كودك ملحق گرديد . الحاق مذكور مشروط است بر آن كه مفاد كنوانسيون در هر مورد و هر زمان ، در تعارض با قوانين داخلي و موازين اسلامي باشد يا قرار گيرد ، از طرف دولت ايران لازم الراعيه نباشد . چنين الحاقي نه از جهت حقوقي صحيح است و نه مطلقاً قابل پذيرش ، زير اين گونه الحاق اجراي كنوانسيون را به تمايل حكومتها واگذار مي كند و چنين امري بر خلاف روح حاكم بر كنوانسيون است . (عبادي ، 76) حقوق كودكان در ايران‌ : پس از الحاق به كنوانسيون حقوق كودك ، كشورهاي طرف كنوانسيون بايد امكانات خود را جهت حقوق شناخته شده در كنوانسيون به كار گيرند . ولي متاسفانه در كشور ايران در محدودة قانون گذاري نكته مثبتي كه به اين هدف جامة عمل بپوشاند وجود ندارد . كشورهايي كه به كنوانسيون حقوق كودك ملحق مي شوند بايد حقوقي را كه در كنوانسيون در نظر گرفته شده است براي تمام كودكان بدون هيچ گونه تبعيضي از جهت نژاد ، رنگ ، مذهب ، زبان ، عقايد سياسي ، مليت ، جايگاه قومي و اجتماعي ، دارايي و نواقص جسمي و رواني ، تولد و يا ساير احوال شخصية والدين محترم شمرده و تضمين نمايند . به عبارت بهتر هيچ عاملي نمي تواند توجيه كنندة تبعيض حقوقي بين كودكان باشد . اما در قوانين ايران به موارد متعددي از تبعيض در كودكان بر مي خوريم از جمله اين كه وضعيت و نحوة تولد كودكان در قانون ايران بسيار تعيين كننده است . كودك طبيعي : به كودكي اطلاق مي گردد كه از رابطة آزاد جنسي زن و مرد اجنبي به دنيا آمده و از نظر قانوني به هيچ كدام از آنها منتسب نمي گردد . درحالي‌كه مادة 2 كنوانسيون حقوق كودك صراحتاً از منع تبعيض بر اساس نوع تولد ، رنگ ، مذهب و ... صحبت مي كند . بر اساس مادة 1167 قانون مدني ايران ، طفل متولد از زنا ملحق به زاني و زانيه نمي‌شود و بر همين اساس كودكي كه در اثر رابطة آزاد به دنيا آمده باشد‌، بدون آنكه گناهي مرتكب شده باشد از كلية مزاياي نسب از جمله ارث از والدين ، حق نفقه و ... محروم مي گردد . الف)حرمت نكاح : در اين زمينه صاحب جواهر مي گويد : «دختر مولود از زنا بر پدر و پسر مولود از زنا بر مادر حرام بوده و نمي توانند با هم ازدواج نمايند . زيرا فرزندان مزبور از ماء پدر و رحم مادر واقعي خود به وجود آمده اند و انسان هرگز با اقرباء نسبي خود ازدواج نمي كند .» مادة 1456 ق.م ايراني نيز مي گويد : «نكاح با اقارب نسبي ممنوع است . اگرچه قرابت حاصل از شبه يا زنا باشد .» ب)حضانت : نگهداري و حضانت طفل يكي از آثار نسب مشروع است و چون نسب طفل حاصل از زنا مشروع نيست لذا حضانت بر آن مترتب نمي گردد . بر اساس مادة 1167 ق.م ايران ، طفل متولد از زنا محلق به زاني و زانيه نيست . لذا حضانت طفل به عهدة پدر و مادر نخواهد بود . ج)ولايت قهري : ولايت از آثار نسبت مشروع و قانوني است . وقتي كه طفلي قانوناً و شرعاً فرزند كسي نباشد آن شخص بر او ولايت نخواهد داشت و در حقوق اسلام و ايران ولايت عبارت است از ، قدرت و سلطه اي كه پدر و جد پدري نسبت به طفل دارند و چون والد الزنا فرزند زاني نيست زاني بر او ولايت نخواهد داشت . د)انفاق : يكي ديگر از آثار نسب قانوني و مشروع است . فقها در باب نفقات ، قرابت نسبي را يكي از اسباب تحقق و تعلق نفقه دانسته اند . در حقوق ايران با توجه به مواد 1199 و 1200 ق.م و مادة 12 قانون حمايت از خانواده و مادة 12 آيين نامة اجرايي آن ، نفقه از آثار نسب مشروع است . هـ)توارث : اكثر فقها معتقدند كه فرزند مولود از زنا از ابوين طبيعي و نامشروع خود ارث نمي برد و نيز اگر والد الزنا فوت شود و فاقد اولاد مشروع و همسر باشد ، ماترك او به پدر و مادر وي تعلق نخواهد گرفت بلكه تركة او متعلق به امام است . در مقايسه مواد كنوانسيون در باب اطفال نامنشروع با حقوق اسلام و ايران در مي يابيم كه بين آنها تعارض وجود دارد . كنوانسيون برابري تمام كودكان را به عنوان افرادي از جامعة بشري بر اساس اصل عدم تبعيض بين افراد بشر مورد تاييد قرار داده و كوشيده است به آرمان خود كه ملحم از اسناد بين المللي گذشته بوده وفادار بماند و حقوق يكسان براي اطفال طبيعي و ديگر كودكان قائل شود . (ابدالي ، 74) يكي ديگر ازموارد تبعيض در كودكان ، جنسيت است . سن بلوغ در دختر 9 سالگي و در پسر 15 سالگي است و به همين علت هم مسئوليت كيفري در دختران از 9 سالگي شروع مي شود اما در پسران اين سن به 15 سالگي افزايش مي يابد . طبق مادة 300 قانون مجازات اسلامي ، دية دختر (زن) نصف دية پسر (مرد) است و در حقيقت دختر معادل نيمي از پسر ارزش يابي مي شود و به همين دليل هم اگر دختري عمداً به دست مردي به قتل برسد ، خانوادة دختر طبق مادة 209 قانون مجازات اسلامي نصف دية قاتل را به او بدهند تا دادگاه بتواند حكم قصاص را اجرا كند . هم‌چنين بر اساس مذهب ، بين كودكان ايران تبعيض قانوني وجود دارد يعني بر حسب اينكه خانوادة كودكي مسلمان باشد يا غيرمسلمان در وضعيت حقوق او تغييرات فاحشي رخ خواهد داد . قبل از ورود به اين بحث بايد به دو نكته اشاره شود: اول اينكه طبق شريعت اسلامي هر كودكي كه پدرش مسلمان باشد ، مسلمان است و به اين ترتيب كودكان حق انتخاب مذهب را ندارند . دوم آنكه ادياني كه در قانون اساسي ايران به رسميت شناخته شده اند عبارتند از فرق مختلف اسلامي ، مسيحي ، يهودي ، زرتشتي . بنابراين بر حسب اين‌كه كودكي در خانواده اي متولد شود كه داراي يكي از مذهب رسمي باشد يا خير ، وضعيت حقوقي وي كاملاً متفاوت است . دية هر فرد مسلمان (اعم از زن يا مرد ، دختر يا پسر) دو برابر دية فرد غيرمسلمان است كه مذهبش به رسميت شناخته شده است . قانون ايران در خصوص دية غيرمسلمان ساكت است اما چون طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، در مورد سكوت يا ابهام قانون مي بايستي به شريعت اسلام رجوع نمود و اكثر فقهاي اسلامي خصوصاً آقاي خميني بر اين اعتقاد هستند كه دية شخص مسلمان دو برابر دية غيرمسلمان است بنابراين دية كودكي كه در خانوادة مسلمان متولد مي‌شود دو برابر دية طفلي است كه در خانوادة غيرمسلمان (مسيحي ، يهودي ، زرتشتي) به دنيا مي‌آيد. (اين قانون اخيراً اصلاح شده است) بر طبق اين قانون اگر كودك غيرمسلماني به دست فرد مسلماني كشته شود ، دادگاه قانوناً حق صدور حكم قصاص را ندارد بلكه قاتل به پرداختن ديه به خانوادة مقتول محكوم خواهد شد . نكتة دردناك وقتي است كه كودكي در خانواده اي به دنيا بيايد كه پيرو هيچ يك از اديان شناخته شده در قانون اساسي نباشد فرضاً بودايي باشد ، قتل چنين كودكي نه موجب قصاص قاتل است و نه اين‌كه ديه اي به او تعلق مي گيرد و اين گونه افراد در اسلام «مهدور الدم» خوانده مي شوند . خوشبختانه هيچ گونه تبعيضي بر اساس نژاد و رنگ در قوانين ايران ديده نمي شود . - حق حيات سرمنشاء ساير حقوق است و مادة 6 كنوانسيون حقوق كودك به اين حق اشاره مي‌كند و به كشورهاي طرف كنوانسيون توصيه مي كند كه حداكثر امكانات براي بقاء كودكان را ايجاد نمايند . طبق قوانين ايران ، كودك قبل از اين كه متولد شود يعني در حالتي كه جنين است مورد حمايت قانوني قرار گرفته و بدين جهت سقط جنين جرم بوده و ممنوع است . مجازات قتل كودكي كه متولد شده است ، قصاص است اما اگر قاتل پدر و جد پدري باشد قصاص در مورد آنها اجرا نمي شود (مادة 220 قانون مجازات اسلامي) و آنها فقط در صورت شكايت مادر به پرداخت ديه و تعزير محكوم خواهند شد . ميزان تعزير در قانون مشخص نيست و كاملاً به نظر دادگاه بستگي دارد . اگر كسي كودكي را كه قادر به حفاظت از خود نيست در بيابان و يا جايي كه خالي از سكنه است رها كند و در اثر اين عمل فوت كند ، مجازات مرتكب قصاص است و در اين مورد فرقي نمي‌كند كه قاتل پدر كودك يا فرد غريبه باشد . به عبارت ديگر اگر پدر و يا جد پدري در منزل فرزندش را عمداً بكشد قصاص نمي شود اما اگر او را در بيابان رها كند قصاص خواهد شد . مشكل عمده در اين مورد آن است كه قوانين ايران همواره كودك را به عنوان شيئي متعلق به پدر و خاندان پدري نگاه كرده و او را به عنوان انسان كامل مورد ارزش يابي قرار نمي دهد . نكته جالب توجه در قوانين ايران آن است كه بين مواد قانوني ، تضاد فاحشي وجود دارد كه نشان از بي توجهي نويسندگان قانون و تصويب كنندگان آن دارد . سقط جنين در قانون مجازات اسلامي جرم است و حتي مي توان قاتل را هم قصاص نمود اما در صورتي كه همين جنين متولد شود و پدرش او را عمداً بكشد قصاص ندارد . - از ديگر مواردتضاد قانوني شهادت اطفال است ، يعني كودكي كه به سن بلوغ نرسيده است ، حق ندارد در دادگاه شهادت داده يا اقرار نمايند زيرا به عقيدة مقنن چنين فردي فاقد آگاهي و شعور كافي است و نمي توان به كلام او ترتيب اثر داد ولي نكته اين است كه اگر كودكي كه به سن بلوغ نرسيده باشد به كسي نسبت زنا بدهد ، مرتكب جرم قذف شده و بايد مجازات شود و در اين مورد خاص بدون هيچ دليلي مقنن از قاعده و اصل كلي منحرف شده است و به كلام كودك نابالغ اهميت داده و بر اساس آن طفل را مجازات مي كند . - نكته دردناكي كه در قوانين ايران مشاهده مي شود نكاح صغيره است . با اين توضيح كه سن قانوني ازدواج در ايران براي دختر نه سالگي و براي پسر پانزده سالگي است . اما طبق تبصرة مادة 1041 قانون مدني ، عقد نكاح قبل از بلوغ با اجازة ولي و به شرط رعايت مصلحت مولي عليه صحيح مي باشد . صحت چنين عقد نكاحي موكول به موافقت كودك بعد از رسيدن به سن بلوغ نيست و ضمناً هيچ مقام اجرايي يا قضايي حق نظارت بر رعايت مصلحت كودك را ندارد و تشخيص اين مطلب صرفاً بر عهدة پدر و جد پدري است . قوانيني مانند اين كه به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده است ، استثمار جنسي كودكان را قانوناً تسهيل مي كند . استثمار جنسي محدود به دختر بچه ها نمي شود . طبق مقررات قانون مجازات اسلامي اگر زن شوهرداري با مردي بالغ ، مرتكب زنا شود مجازات زن سنگسار است . اما اگر همين عمل را با پسر بچه اي كه به سن 15 سال نرسيده است (نابالغ)‌انجام دهد ، مجازات زن از سنگسار به يكصد ضربه شلاق تنزل مي يابد و به عبارتي ديگر نويسندگان قانون مجازات اسلامي به زن شوهرداري كه باعث گمراهي پسر بچه اي شده با ارفاق بسيار برخورد مي كند و حال آنكه اين موضوع بايد از عوامل تشديد مجازات باشد نه تخفيف آن . - مسئوليت كيفري كودكان ايران زود شروع مي شود . اگر كودكي به سن فوق نرسيده باشد (در دختر 9 سالگي و در پسر 15 سالگي) مرتكب جرم شود ، دادگاه به عنوان مجازات حق دارد او را تنبيه بدني كند (مادة 49 قانون مجازات اسلامي) به گفتة قانون مجازات اسلامي تنبيه طفل بايستي «به ميزان و مصلحت» باشد اما ضابطة تشخيص «مصلحت» و «ميزان» چيست؟ قانوناً مشخص نيست و صرفاً بر عهدة دادگاه محول گرديده است . هم‌چنين اوليا و سرپرستان قانوني كودك حق تنبيه وي را دارند . (مادة 1179 قانون مدني) - امكان زيستن در خانواده مسالة ديگري است كه در پيمان نامة حقوق كودك به آن تصريح شده است . اگر كودكي به هر علت خانوادة خود را از دست دهد بايد تدابيري اتخاذ شود كه در خانوادة ديگري وارد شده و رشد يابد . يكي از اين تدابير فرزند خواندگي است . در قوانين ايران فرزند خواندگي به رسميت شناخته نشده است ،‌علت اين امر را بايد در فقه اسلامي جستجو كرد . قرآن در سورة احزاب آيات 4 و 5 صراحتاً فرزندخواندگي را رد كرده است و به حكم نص صريح بين طفل و خانواده اي كه سرپرستي او را به عهده گرفته هيچ گونه قرابتي ايجاد نشده و در برگيرندة آثاري از قبيل حرمت نكاح و وراثت نمي شود . در سال 1353 قانون «حمايت از كودكان بدون سرپرست» به تصويب رسيد و به موجب اين قانون‌، تحت ضوابط و شرايطي خانواده هاي فاقد فرزند مي توانند كودكاني را كه سرپرست ندارند سرپرستي نمايند ، بدون آنكه آثار ناشي از قرابت نسبي از قبيل ارث و حرمت نكاح بر آنها مترتب شود . (عبادي ، 76) عدم حرمت نكاح : قانون حمايت از كودكان بدون سرپرست نسبت به اين مساله كه آيا كودك مي‌تواند با زوجيني كه سرپرستي او را به عهده گرفته اند يا با خويشاوندان ازدواج كند ساكت‌است. ولي با توجه به مقررات مربوط به نكاح در قانون مدني ايران (مادة 1045 تا مادة 1061) كه منحصراً وجود قرابت نسبي يا سببي يا رضاعي را از موانع نكاح شمره است و با توجه به اين كه در شرع مقدس نيز چنين ازدواجي منع نشده است بايد عقيده بر عدم حرمت نكاح داشت. وراثت : فرزند خواندگي از موجبات ارث نيست . مادة 861 ق.م فقط نسب و سبب را از موجبات ارث دانسته است و مادة 2 قانون حمايت از كودكان بدون سرپرست تصريح به اين امر نموده است. بنابراين در حقوق ايران فرزند خوانده از زوجين و نيز زوجين از وي ارث نمي برند . حضانت ، ولايت و الزام به انفاق : در اين مورد قانون حمايت از كودكان بي سرپرست اشعار مي دارد : وظايف و تكاليف سرپرست و طفل تحت سرپرستي او از لحاظ نگهداري و تربيت و نفقه و احترام ، نظير حقوق و تكاليف پدر و مادر واقعي است . بنابراين با صدور حكم سرپرستي ، زوجين كه سرپرستي كودك را عهده دار گرديده‌اند بايد در تربيت و نگهداري و فراهم نمودن امكانات تحصيلي كودك كوشش نمايند و هزينة اقدامات بر عهده آنها بوده و به علاوه ، ادارة اموال كودك و تربيت او به عهدة سرپرست است و متقابلاً كودك نيز بايد احترام آنها را نگه داشته و به دستورات آنان عمل نمايد و از اين حيث فرقي بين فرزند خوانده با فرزند واقعي و حقيقي خانواده وجود ندارد و پدر در حكم ولي قهري فرزند خوانده است . ولي بعد از فوت وي ديگر جد پدري سمت ولايت قهري را عهده دار نبوده و بايد براي فرزند خوانده نصب قيم نمود . انفاق به كودك نيز صرفاً به عهدة زوجين سرپرست بوده و اين الزام به اجداد فرزندان و نواده هاي سرپرست تعميم پيدا نمي كند . (ابدالي ، 74) - چون هزينة درمان بيماري بيشتر از مخارج پيشگيري آن است بنابراين اتخاذ طرقي جهت تشويق والدين به رعايت بالاترين استاندارد بهداشت نسبت به كودكان جزء اصول كنوانسيون حقوق كودك است . اهميت تغذيه با شير مادر امروزه از جهت علمي به اثبات رسيده است و بند هـ از مادة 24 كنوانسيون حقوق كودك هم ناظر بر تشويق والدين به اين امر است . متأسفانه در مادة 1176 قانون مدني بر خلاف قاعدة فوق مقرر شده است كه مادر مجبور نيست فرزندش را از شير خود تغذيه كند . - كشورهاي عضو كنوانسيون ، حقوق كودك را نسبت به آموزش و پرورش به رسميت مي شناسند و متعهد شده اند كه تحصيل ابتدايي را رايگان و اجباري نمايند . در ايران به موجب قانون اساسي ، دولت موظف است وسايل آموزش و پرورش رايگان را براي همة كودكان و جوانان تا پايان دورة متوسطه فراهم سازد و از طرفي اولياء اطفال نيز بايستي با استفاده از امكانات ، اطفال را به تحصيل علم و دانش يا فراگرفتن حرفه اي بگمارند و اگر والدين مانع از تحصيل فرزندشان شوند قانوناً مستوجب مجازات كيفري مي باشند . - كشورهاي طرف كنوانسيون حقوق كودك ، حق كودكان را براي تفريح و آرامش و بازي و فعاليت‌هاي اخلاقي مناسب سن خود و شركت آزادانه در حيات فرهنگي و هنري به رسميت مي‌شناسند و متعهد شده اند كه از امكانات خود جهت فراهم نمودن فرصت‌هاي مناسب براي كودكان استفاده كنند . ولي متاسفانه در قوانين ايران نكتة مثبتي در اين مورد وجود ندارد . - از كودكان بايد در برابر تمام اشكال سوء استفاده ها و استثمار جنسي حمايت شود. به موجب بند ج مادة 34 كنوانسيون حقوق كودك سوء استفاده از كودكان در اعمال و مطالب پرنوگراف ممنوع است . در ايران به موجب قانوني كه در سال 1372 به تصويب رسيد ، توليد ، تكثير و توزيع آثار سمعي وبصري مستهجن و مبتذل جرم بوده و مرتكب آن مستوجب كيفر است . استفاده از صغار براي نگهداري ، نمايش ، عرضه ، فروش و تكثير نوار‌هاي غيرمجاز و مستهجن و مبتذل ازعوامل مشدده بوده و موجب اعمال حداكثر مجازات خواهد بود . - كار اطفال و نوجوانان و نيروي فعالة آن در جهت سازندگي ، همواره مورد توجه كارفرمايان بوده است . چون دستمزد يك طفل كارگر اغلب كمتر از دستمزد يك كارگر بزرگسال است . بنابراين كودكان در كارگاهها و كارخانه ها در معرض استثمار مي باشند زيرا اغلب كارفرمايان سودجود به كارگران خردسال خود ، شغلي مشابه با كارگران بزرگسال ارجاع مي كنند در حالي كه دستمزد كمتري به آنان مي پردازند . حداقل سن كار در ايران 15 سال تمام است و كارفرماياني كه افراد كمتر از 15 سال را به كار گمارند ، به پرداخت جريمه و در صورت تكرار تخلف ، به حبس محكوم خواهند شد . در مورد كارگران كارگاه‌هاي خانوادگي كه انجام كار آنها منحصراً توسط صاحب كار ، همسر و فرزندان آنها انجام مي شود . شرايط سن رعايت نمي شود و به عبارت ديگر استثمار كودكان از ناحية والدين آزاد است . كارگري كه سنش بين 15 تا 18 سال تمام است كارگر نوجوان ناميده مي شود و مزايايي از قبيل نيم ساعت كار كمتر ،‌18 روز مرخصي در سال ، منع شب كاري و اضافه كاري ، دريافت مي كند . - كودكاني كه رفتار ناهنجار دارند نبايستي تحت شكنجه و رفتار‌هاي بي رحمانه و غيرانساني قرار گيرند . مادة 37 كنوانسيون حقوق كودك تاكيد دارد كه :مجازات اعدام و يا حبس ابد بدون امكان بخشودگي را نمي توان در مورد كودكان زير 18 سال اعمال كرد» طبق قانون مجازات اسلامي ، دختري كه نه سال تمام قمري و پسري كه 15 سال تمام قمري دارد از مسئوليت كيفري برخوردار است و در صورت ارتكاب جرم او را به همان مجازاتي محكوم خواهند كرد كه فرد بزرگسالي را ، بنابراين مي توان قانوناً حكم اعدام براي دختر نه ساله و يا پسري پانزده ساله صادر نمود . حتي مي توان براي كودكي كه به سن بلوغ نرسيده ولي از نظر دادگاه مميز تشخيص داده شده حكم صادر كرد . كودك از نظر حقوقي بر دو نوع است : 1-كودك غيرمميز و آن معمولاً تا 7 سالگي است . زيرا خوب و بد را از هم باز نمي‌شناسد . 2-كودك مميز : به‌طور اجمال از داد و ستد و خريد و فروش سر در بياورد به‌نحوي كه بتواند درك كند فروختن مستلزم آن است كه كالا از ملك فروشنده بيرون رفته و به ملك خريدار منتقل شود . - شركت كودكان در جنگ‌هاي مسلحانه بر خلاف اصول كنوانسيون حقوق كودك است و به همين دليل نيز در بند 2 مادة 38 كنوانسيون مذكور ، دولت‌هاي متعاقد ، متعهد شده‌اند هر گونه اقدام عملي را جهت تضمين اين كه افراد كمتر از 15 سال در مخاصمات مستقيماً شركت نكنند ، معمول دارند . استخدام افراد كمتر از 15 سال تمام در ارتش و سپاه پاسداران ممنوع است ولي در ايران نهاد ديگري به نام «بسيج» وجود دارد كه متشكل از نيرو‌هاي داوطلب بوده و هنگام لزوم در منازعات مسلحانه از آن استفاده مي شود . تربيت نيرو براي بسيج محدوديت سني ندارد و حتي در مدارس ابتدايي نيز به دانش آموزان پسر تعليمات نظامي داده مي شود. چنين عملي مغاير با اصل «تقويت روحية صلح طلبي در كودكان» بوده و با روح كنوانسيون در تضاد است . - طبق اصل 39 كنوانسيون حقوق كودك ، كشور‌هاي طرف كنوانسيون متعهد گرديده‌اند كه تمام اقدامات لازم را براي تسريع بهبود جسمي و روحي و سازش اجتماعي كودكي كه قرباني بي‌توجهي ، استثمار ، سوء استفاده ، شكنجه يا ساير اعمال خشونت آميز ، غيرانساني و تحقير كننده يا جنگ بوده است ، به عمل آورند . متأسفانه در محدودة قانون گذاري دولت جمهوري اسلامي ايران نكتة مثبتي كه در اين مورد قابل ذكر باشد وجود ندارد . (عبادي ، 76) حقوق كودك در مجلس : با توجه به وجود مشكلات و نارسايي ‌هاي فراوان در قوانين ايران و به خصوص در ارتباط با حقوق كودكان ،‌نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در هفتة سوم تيرماه سال 1381 ، لايحه اي را در صحن علني مجلس مطرح كردند كه از سالها پيش فعالان حقوق كودك در ايران انتظارش را مي كشيدند . جزئيات لايحه (حمايت از حقوق كودكان و نوجوانان) در برخي از بند‌هاي خود با صراحتي بي سابقه پس از گذشت سالها به ابهامات موجود در حقوق كودك مي پرداخت ، اين در حالي بود كه اعلاميه جهاني حقوق كودكان در سال 1959 و كنوانسيون جهاني حقوق كودكان در سال 1989 در مجمع عمومي سازمان ملل تصويب شده بود . تعيين سن 18 سال براي تعريف سن كودك ، اطلاق عنوان «جرم عمومي» به «كودك آزاري» و ارائه تعريف دقيق از كودك آزاري مورد مهم و اساسي اين لايحه بود . در لايحه مجلس ، هر نوع عملي كه موجب آزار و اذيت جسمي و رواني كودك شود «كودك آزاري» تلقي شده و مجازات‌هايي براي اين اعمال تعيين شده است . از نكات جالب اين بخش از لايحه موظف شدن تمامي افراد آگاه از وقوع «كودك آزاري» براي اطلاع دادن به مراجع مربوطه است . بعد از تصويب لايحه حمايت از كودكان در صحن علني مجلس ، بسياري از آگاهان منتظر اظهار نظر شوراي نگهبان بودند ، اما بعد از اعلام ايراد‌هاي شوراي نگهبان به اين طرح ، مواردي مانند سن كودك تاييد شده و در عوض تعيين مجازات‌هايي براي «كودك آزاران» خلاف حدود شرعي شناخته شد . ايراد ديگر شوراي نگهبان به موضوع وظيفة افراد براي مطلع كردن مراجع از موارد كودك آزاري است . در اين بخش حقوقدانان شوراي نگهبان معتقدند كه مادر و پدر نمي توانند اين اجبار را بپذيرند و اين موضوع از نظر شرعي مشكل دارد . (حسيني - ايران) منابع و مآخذ 1-منابع فارسي -آريا شمس مستوفي، شهريار،“كودكان فراموش شده” انتشارات همشهري، سال 1376 -ابدالي، مهرزاد،“حقوق كودك در كنوانسيون بين المللي و تطبيق آن با حقوق اسلام و ايران” ، رساله كارشناسي ارشد، دانشكدة علوم انساني ، دانشگاه تربيت مدرس، سال 1374 -اسماعيل پور، علي اكبر،“30 هزار تومان بهزيستي در راه است”، روزنامه شرق، سال اول، شماره 17، 23 شهريور 82 -اصلاح و تربيت، شماره4، تيرماه 81 -اصلاح و تربيت، شماره 78، صفحه 26 -ايزرائيل، آلن سي، نلسون، ريتاويكس،“ اختلال‌هاي رفتاري كودكان” ، انتشارات آستان قدس، سال 1378 -ارش،“مصاحبه با دكتر مهدوي”، شماره چهارم، مرداد 82 -انديشة جامعه، شماره هفتم، مهر 1378 -ايران شماره 2307، صفحه 13، 30/8/81 -انوشه ، آمنه،“سوء رفتار با كودك چيست و عوامل آن كدام است”، روزنامه همشهري، سال ششم، شماره 1685، 14/8/77 -پورناجي، بنفشه،“مرگ خاموش” انتشارات همشهري، سال 1378 -توكل ، خسرو، عابدي، اميني،“بررسي اشكال سوء رفتار با كودك در خانواده”، مجله علمي دانشكده پرستاري و مامايي، شماره 14، سال 1379 -تقوي لاريجاني، ترانه، “بررسي تأثير تنبيه بدني والدين در بروز برخي رفتار‌هاي پرخاشگرانه در كودكان 11-7 سال در محيط مدرسه ‌هاي دولتي شهر تهران” رساله كارشناسي ارشد، انستيتو روان پزشكي -تقي خاني، شيلا،“ بررسي ويژگي‌هاي خانوادگي، اقتصادي-اجتماعي، روان شناختي و شيوه ‌هاي مقابله با استرس والدين كودك آزار”. دانشگاه الزهرا، دانشكده روان شناسي و علوم تربيتي، مهرماه سال 81 -توفيقي، حسن، مهسا هوشدار “بررسي موارد كودك آزاري جنسي در تهران”، مجله پزشكي قانوني، شماره پنجم، مرداد و شهريور 74 -جويان، علي رضا، “ديدگاه پزشكي قانوني در تشخيص و احراز سوء استفاده جنسي از كودكان” مجله پزشكي قانوني شماره ششم، مهر و آبان 1374 -حسيني، كيوان، “قانون كودك در پيچ و خم بسيار” روزنامه ايران، 17/5/81 -خراسان،“75 هزار كودك در آسيا به جنگ مشغولند”،29/2/79 -رسالت،“كودك آزاري و نگاه قانوني)، 6/6/79 -رشيدي فر، ناصر“بررسي رابطه بين عوامل جمعيت شناختي و ويژگي‌هاي شخصيتي با كودك آزاري و بي توجهي در گروهي از نوجوانان شهر اهر”، رساله كارشناسي ارشد، دانشگاه علوم پزشكي ايران، انستيتو روان پزشكي، 1376 -سيف، سوسن، كديور، نوري، لطف آبادي، “روان شناسي رشد” ، جلد اول، انتشارات سمت، 1380 -ساراسون، ايروين جي، باربارا آر. ساراسون، “روان شناسي مزضي”، جلد دوم، ترجمه نجاريان، مقدم، دهقاني، انتشارات رشد، سال 78 - سالنامه صداي يارا ، تنظيم سال 80 -شرق ،“مرز جمهوري چك و آلمان، بازاري براي تجارت جنسي كودكان”، ترجمه نازنين زاغري، سال اول شماره 55، 10 آبان 82 -شرق ،“خادمان كوچك” ، ترجمه ليلي كشوادي، سال اول، شماره 48، آبان 82 -شرق،“چرخ گوشت حادثه آفريد”، سال اول، شماره 50، صفحه 17، 4 آبان 82 - شرق،“مجازات اعلام كودكان حذف مي شود”، سال اول ، شماره 27، 6 مهر -شرق ،“بازي با چاقو و مرگ دختر 4 ساله” سال اول، شماره 40، صفحه 17، 22 مهر 1382 -شرق،“46 كودك قرباني جنايت” سال اول شماره 18، 24 شهريور -عبادي، شيرين،“حقوق تطبيقي كودك”، انتشارات كانون، پاييز 1376 -قاسم زاده، فاطمه، “كودكان قربانيان خشونت” ، ماهنامه جامعه سالم، سال سوم، شماره 11، شهوريور 72 - قاسم زاده، فاطمه،“بدرفتاري تحصيلي”، ماهنامه جامعه سالم، سال هفتم، شماره 36، دي ماه 76 -قيصري، سودابه،“حقوق كودكان از حرف تاعمل”، روزنامه آفتاب يزد، 20 آذر 79 -كاهاني، علي رضا،“كودك آزاري جسماني عمدي” ، مجله پزشكي قانوني، سال دوم، شماره دهم، مهر و آبان 75 -كاپلان-سادوك،“خلاصه روان پزشكي”، ترجمه نصرت الله پور افكاري، جلد دوم، انتشارات شهر آب، تابستان 79 -كاتوزيان، ناصر:“قانون مدني در نظم حقوقي كنوني”، انتشارات دادگستري، چاپ چهارم، پاييز 1379 -كريمي مجد، رويا،“آرين كودك بي گناه چگونه شكنجه شد؟” مجله زنان، سال ششم، شماره 37، شهريور و مهر 1376 -كنوانسيون جهاني حقوق كودك، صندوق كودكان سازمان ملل متحد (يونيسف) -موسوي چلگ، حسن، طباطبايي، آقا بيگلويي:“كودك آزاري”، انشارات آونددانش، 1380 -محمدي فرود، حميد، نشريه اصلاح و تربيت، شماره 81، 80 -منصور ، جهانگير،“قانون مجازات اسلامي” ، باب چهارم، انتشارات ديدار، چاپ يازدهم، 1380 -نوروزي، فاطمه،“بررسي ميزان گزارش پيشينه كودك آزاري و بي توجهي، با توجه به تفاوت‌هاي جمعيت شناسي و ارتباط آن با شدت افسردگي در دانش آموزان دبيرستاني دولتي تهران”، رساله كارشناسي ارشد، دانشگاه علوم پزشكي ايران انستيتو روان پزشكي، سال 72-71 - گزارش همايش قربانيان نمره 20، در بهمين ماه سال 81، در محل فرهنگسراي مدرسه 2-منابع لاتين Rosemary narimanian, parenting the sexually abused child 2000, http://www.calib.com/naic/pubs/f abused.htm. -Horns column, national fatherhood initiative, Washington times, 2001 the Heldden bruises, american academy of child adolescent psgchiatry, 1998, file://A:\child Abuse - The Hidden Bruises - AAcAp Simpson’s forensic Medicine , Eleventh Edition , Bernard Knight CBE . Arnold , Amember of the Hodden Headline Group . London , Sydney , Auckland . co-published in the usa by oxford university press , Inc . New york .

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود پروژه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید