پاورپوینت فارسی (2) یازدهم دبیرستان درس 9 ذوق لطیف (pptx) 8 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 8 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
ذ
وق لطیف
درس پنجم
خاله ام چند سالی از مادرم بزرگ تر بود. از شوهرش جدا شده بود. چند بچّه اش همگی در شیرخوارگی مرده بودند و او مانده بود تنها. با آنکه از نظر مالی هیچ مشکلی نداشت و در نوع خود متمکنّ به شمار می رفت، از جهات دیگر ناشاد و سرگردان بود. تنهایی و بی فرزندی برای یک زن، مشکلی بزرگ بود و او گاهی در قم نزد برادرش زندگی می کرد، گاهی در کبوده. نمی دانست در کجا ریشه بدواند.
با این حال، او نیز مانند مادرم توکّلی داشت که به او مقاومت و استحکام اراده می بخشید. از بحران های عصبی ، که امروز رایج است و تحفۀ برخورد فرهنگ شرق با غرب است، در آن زمان خبری نبود. هر عصب و فکر به منبع بی شائبۀ ایمان وصل بود که خوب و بد را به عنوان مشیت الهی می پذیرفت. به این زندگیِ گذرا آن قدرها دل نمی بست که پیشامد ناگوار را فاجعه ای بینگارد و در نظرش اگر یک روی زندگی زشت می شد، روی دیگری بود که بشود به آن پناه برد.
شیرخوارگی:
نوزادی
متمکن
: ثروتمند
کبوده
: نام روستایی
ریشه
دواندن: کنایه از ماندن
توکل
: به دیگری اعتماد
کردن استحکام
:
استواری
بحران
: آشفتگی، آشوب
تحفه
: ارمغان،هدیه
شائبه
: شک و
گمان
مشیت
الهی
: خواست الهی
دل
نمیبست: علاقه نداشت
بینگارد
: فرض کند، تصور کند
از
بحران های عصبی … تحفۀ … غرب است:
تشبیه
بنابراین خاله ام با همه تمکّنی که داشت، به زندگی درویشانه ای قناعت کرده بود، نه از بخُل بلکه از آن جهت که به بیشتر از آن احتیاج نداشت. در خانۀ مشترکی که خانوادۀ دیگری هم در آن زندگی می کردند، یک اتاق داشت. خانۀ کهن سالی بود و بر سر هم نکبت بار، عاری از هرگونه امکان آسایش. در همان یک اتاق زندگی خود را متمرکز کرده بود.
برای این خاله، من به منزلۀ فرزند بودم. گاه به گاه به دیدارش می رفتم و کنار پنجره می نشستیم و او برای من قصّه می گفت. برخلاف مادرم که خشک و کم سخن بود و از دایرۀ مسائل روزمرّه و مذهبیات خارج نمی شد، وی از مباحث مختلف حرف می زد؛ از تاریخ، حدیث، گذشته ها و همچنین شعر؛ حتّی وقتی از آخرت و عوارض مرگ سخن می گفت، گفتارش با مقداری ظرافت و نقَل و داستان همراه بود.
تمکن
:
ثروت
درویشانه: فقیرانه
بخل
:
خسیس
نکبت بار: پُر مشقّت
عاری
: خالی
متمرکز
: تمرکز یافته
خشک
: جدی
مذهبیات
: امور دینی
عوارض
: ج عارضه، پیامد
نخستین بار از زبان خاله و گاهی هم مادرم بود که بعضی از قصّه های بسیار اصیل ایرانی را شنیدم و به عالم افسانه ها- که آن همه پررنگ و نگار و آن همه پرّان و نرم است- راه پیدا کردم. علاوه بر آن، خاله ام با ذوق لطیفی که داشت، مرا نخستین بار از طریق سعدی با شعر شاهکار آشنا نمود. او سواد چندانی نداشت؛ حتّی مانند چند زن دیگر در ده، خواندن را می دانست و نوشتن را نمی دانست، ولی درجۀ فهم ادبی اش خیلی بیشتر از این حد بود. او نیز مانند دایی ام بود؛ یعنی، علاوه بر قرآن و مفاتیح الجنان، فقط کلیّات سعدی را داشت. «یک کتابی» موجود این سعدی همدم و شوهر و غم گسار او بود. من و او اگر زمستان بود، زیر کرسی و اگر فصول ملایم بود، همان گونه روی قالیچه می نشستیم؛ به رختخوابی که پشت سرمان جمع شده بود و حکم پشتی داشت، تکیه می دادیم و سعدی می خواندیم؛ گلستان، بوستان، گاهی قصاید. هنوز فهم من برای دریافت لطایف غزل کافی نبود و خاله ام نیز که طرف دار شعرهای اندرزی و تمثیلی بود، به آن علاقۀ چندانی نشان نمی داد.
جذاب: گیرا
ورد
: دعا، کنایه از تکرار کردن
پران
: پرواز
کننده
مفاتیح
: ج مفتاح، کلیدها
جنان:ج جنه، بهشت ها غم گسار:غم خوار
قصّه های شیرین:
حس آمیزی
مانند چند زن دیگر…:
تشبیه
او نیز مانند دایی ام بود:
تشبیه
غم گسار:
کنایه
از یاری کننده
عالم
افسانه ها – که آن همه پر رنگ و نگار…:
حس آمیزی
یک
کتابی:
کنایه
از کسی که فقط یک کتاب دارد و آن را میخواند
لطایف
: جمع لطیفه، چیزهای نیکو و نرم، گفتار نرم و
دلپذیر
تمثیل
: آوردن داستان به عنوان مثال در لابه لای سخن
... آن
کلیّات سعدی که خاله ام داشت، شامل تصویرهایی هم بود؛ چاپ سنگی با تصویرهای ناشیانه ولی گویا و زنده، و من چون این حکایت ها را می شنیدم و می خواندم و عکس ها را می دیدم، لبریز می شدم. سراچۀ ذهنم آماس می کرد. بیشتر بر فَوران تخیل راه می رفتم تا بر روی دو پا. پس از خواندن سعدی، وقتی از خانۀ خاله ام به خانۀ خودمان بازمی گشتم، قوز می دویدم می کردم و از فرط هیجان لکُّه می دویدم. کسانی که توی کوچه مرا این گونه می دیدند، شاید کمی خُل می پنداشتند.
شیخ
:
پیر
شاب
: جوان
شوریدگی
: دیوانگی
هیبت
: شکوه
اضداد
: ج ضد
نظیر
: مانند
تشرّع
: شریعت، مقابل طریقت و
عرفان
خل
: دیوانه
آماس
: ورم
دست گیر:
کنایه
از کمک کننده مینمود: بیان میکرد احدی: کسی، فردی
ناشیانه
: تازه کارانه
لکه
:
آهسته
فرط
: زیادی
دستگیر:
کنایه
از یاریگر مانند هوا:
تشبیه
فوران: جوشیدن، جهیدن
قوز
: خم شدن
لبریز
میشدم: فراوان بهره میبردم
شیخ
همیشه شاب:
متناقض نما
پیرترین و جوان ترین شاعر:
متناقض نما
سراچه: خانه کوچک
سراچه ذهنم آماس میکرد
: بسیار میآموختم و بهره میبردم
آن قدر خود را خم میکرد
…: سخن سعدی به اندازه ای ساده بود که یک کودک نیز سخن او را میفهمید
سخنش به سخن همه شبیه باشد و به هیچ کس شبیه نباشد:
سهل ممتنع
(دشوار آسان نما)
... از
لحاظ آشنایی با ادبیات، سعدی برای من به منزلۀ شیر آغوز بود برای طفل که پایۀ عضله و استخوان بندی او را می نهد. ذوق ادبی من از همان آغاز با آشنایی با این آثار، پرتوقّع شد و خود را بر سکّوی بلندی قرار داد. از آنجا که مربیِّ کارآزموده ای نداشتم، در همین کورمال کورمالِ ادبی آغاز به راه رفتن کردم. بعدها اگر به خود جرئت دادم که چیزهایی بنویسم، از همین آموختن سرِخود و ره نوردیِ تنهاوش بود که:
پالیز
: جالیز
چریدن
: چرا کردن
مسجع
: آهنگین
آغوز
: اولین شیر مادر
پس از زایمان
کارآزموده
:
کنایه
از باتجربه
کورمال
: آهسته و با احتیاط
ره
نوردی: مسافر
تنهاوش
: تنها
سر
خود: خودسرانه
به حرص ار شربتی خوردم مگر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا
حرص
: طمع
ار
: اگر
شربت
: نوشیدنی
مگیر:عیب
نگیر
تناسب
واج آرایی
: «و»
استسقا
: نام مرضی که بیمار آب زیاد خواهد
بازگردانی
:
اگر
به خاطر طمعم نوشیدنی خوردم از من عیب نگیر که کار بدی کردم؛ زیرا بیابان بود، تابستان بود و آب سرد بود و من هم دچار بیماری استسقا بودم.
روزها؛
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
محمدعلی اسلامی نُدوشَن
(
زادهٔ ۱۳۰۴ش/۱۹۲۵م، ندوشن)
شاعر
،
منتقد
،
نویسنده
،
مترجم
و
پژوهشگر
ایرانی است.
تخلص : م . دیده ور