صفحه محصول - مولفه های هوش معنوی در دین اسلام و راهکارهای رشد و تقویت آن

مولفه های هوش معنوی در دین اسلام و راهکارهای رشد و تقویت آن (docx) 1 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 1 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

Contents TOC \o "1-3" \h \z \u 1-6- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها PAGEREF _Toc28247541 \h 22-3- مبانی هوش معنوی PAGEREF _Toc28247542 \h 32-3-1- هوش PAGEREF _Toc28247543 \h 32-3-3- معنویت PAGEREF _Toc28247544 \h 42-3-2-1- تفاوت مذهب و معنویت PAGEREF _Toc28247545 \h 72-3-3- هوش معنوی PAGEREF _Toc28247546 \h 92-3-3-1- تمایز معنویت و هوش معنوی PAGEREF _Toc28247547 \h 122-3-3-2- تعاریف هوش معنوی از نظر برخی صاحبنظران PAGEREF _Toc28247548 \h 13جدول2-2 تعاريف هوش معنوي به همراه نام محقق و سال ارائه PAGEREF _Toc28247549 \h 142-3-3-3- مؤلفههای هوش معنوی از نظر برخی صاحبنظران PAGEREF _Toc28247550 \h 16جدول2-3 مؤلفههاى هوش معنوى از نظر برخی صاحبنظران PAGEREF _Toc28247551 \h 172-3-3-4- مقایسه و اتباط هوش معنوی با هوشهای دیگر PAGEREF _Toc28247552 \h 23شکل شماره 2-1رابطه هوشها (ویگزورث، 2004) PAGEREF _Toc28247553 \h 262-3-3-5- جایگاه عصبی- زیستی هوش معنوی PAGEREF _Toc28247554 \h 272-3-3-6- هوش معنوی و خصیصههای روانشناختی آن PAGEREF _Toc28247555 \h 292-3-3-6-1- هوش معنوی و خودآگاهی PAGEREF _Toc28247556 \h 292-3-3-6-2- هوش معنوی و سلامتی PAGEREF _Toc28247557 \h 302-3-3-6-3- هوش معنوی و حل مسئله PAGEREF _Toc28247558 \h 312-3-3-6-4- هوش معنوی و اخلاق PAGEREF _Toc28247559 \h 322-3-3-7- مؤلفههای هوش معنوی در دین اسلام PAGEREF _Toc28247560 \h 342-3-3-8- راه كارهاي رشد و تقويت هوش معنوي از منظرآموزههاي دين اسلام PAGEREF _Toc28247561 \h 362-5- پیشینه مطالعاتی PAGEREF _Toc28247562 \h 382-5-1- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی PAGEREF _Toc28247563 \h 382-5-2- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی هوش معنوی PAGEREF _Toc28247564 \h 422-5-3- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی عمل به باورهای دینی PAGEREF _Toc28247565 \h 462-6- جمع بندی PAGEREF _Toc28247566 \h 50فهرست منابع PAGEREF _Toc28247567 \h 53 1-6- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها 1-6-1 هوش معنوی تعریف نظری: هوش معنوی هوشی است که از طریق آن عمیقترین معنیها، مفهومها، هدفها و بالاترین انگیزهها را به دست میآوریم. آن هوشی است که ما را کامل میسازد، آن روح هوش است، هوش عمیق فردی، هوشی که ما توسط آن سؤالهای مهم و اساسی در مورد مسائل وجودی را پاسخ میدهیم و به یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره میپردازیم. بیانگر مجموعهای از تواناییها، ظرفیتها و منابع معنوی میباشد که کاربرد آنها در زندگی روزانه میتواند موجب افزایش انطباقپذیری فرد شود. (زوهر و مارشال، 2000، سیسک و تورنس، 2001 ، ولمن، 2001، ناسل، 2004، کینگ، 2007). تعریف عملیاتی: عبارت است از نمرهای که فرد از «پرسشنامه 24 سؤالی هوش معنوی کینگ» به دست میآورد. 2-3- مبانی هوش معنوی 2-3-1- هوش از عوامل مؤثر در تنظیم هیجان شناختی و حل مسأله سازگارانه هوش میباشد که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهتگیری شده است. مفهوم هوش، مبتی بر گزارهای است که فرآیند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حلمسأله ضروری میسازد ( استنرگ، 1997، به نقل از نازل، 2004). یکی از خصوصیات هوش توانایی در حل مشکلات کاربردی است. زوهر و مارشال (2000) هوش را به توانایی نظارت و حل مشکلات شامل منطق، هیجان، معنا و ارزش مربوط دانستهاند. و ایمونز (2000) گزارش داد که هوش با رفتارهای منطبق با حل مشکلات سر و کار دارد. در تعریف واژه هوش اتفاق نظر میان روانشناسان وجود ندارد. هنوز محققان به لحاظ پیچیدگی و چند بعدی بودن هوش، به یک تعریف جامع و دقیق از هوش دست نیافتهاند. کلمبو و فریک (1999) علت این امر را معنای متفاوت هوش در زمینهها و نظامهای تخصصی گوناگون روانشناسی دانستهاند. وکسلر، روانشناس آمریکایی، در تعریف هوش بیان میکند: هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطقی و رفتار مؤثر در محیط کار. در تعاریف کاربردی نیز، هوش پدیدهای است که از طریق تستهای هوش سنجیده میشود. پس از گذشت سالها از سلطه بهره هوشی (IQ) بر جوانب مختلف زندگی، اکنون از اهمیت آن به عنوان تنها عامل موفقیت کاسته شده است. هر چند که مفهوم هوش ممکن است در نزد افراد مختلف معانی متفاوتی داشته باشد، با این حال وقتی صحبت از هوش به میان میآید، بلافاصله نوعی توانایی ذهنی درباره انسان تداعی میشود. در گذشته فردي موفق قلمداد میگردید که داراي بهره هوشی بالایی میبود. اکنون بهره هوشی بالا به تنهایی ارزش قلمداد نمیشود؛ چرا که تنها %20 از موفقیت را در بر میگیرد حال آن که %80 از موفقیت به هوش هیجانی و هوش معنوي نسبت داده شده است. بنابراین امروزه روانشناسان توجه ویژهاي به این قابلیت و نقش آن در زندگی نمودهاند و هر روز بر اهمیت و نقش آن به عنوان عاملی تأثیرگذار بر موفقیت در جوانب مختلف زندگی افزوده میشود (گلمن، 1998). به این منظور به بررسی هوش معنوی میپردازیم اما در ابتدا به بررسی مفهوم معنویت خواهیم پرداخت. 2-3-3- معنویت در دهههاي اخیر مفهوم معنویت و کاربردهاي آن در دنیا و به خصوص در دنیاي غرب اهمیت زیادي یافته است، به طوری که مفاهیمی همچون خدا، مذهب، معنویت و غیره که موضوعاتی خصوصی قلمداد میشدند، وارد تحقیقات علمی و مباحث آکادمیک در حوزه علوم انسانی شدهاند. به ویژه تعداد تحقیقات با چنین موضوعاتی در پژوهشهاي روانشناسی و مدیریت به سرعت در حال افزایش است. در این زمینه تا به حال کنفرانسها و کارگاههاي زیادي تشکیل شده و میشود (زوهر و مارشال، 2000 ؛ ایمونز، 2000 ؛ نوبل، 2000 ؛ واگان، 2002). پیشرفت علم روانشناسی از یک سو، و ماهیت پویا و پیچیدة جوامع نوین از سوي دیگر، موجب شده نیازهاي معنوي بشر در برابر خواستها و نیازهاي مادي قد علم کند و معنویت اهمیت بیشتري یابد. چنین به نظر میرسد که مردم جهان امروز بیش از پیش، به معنویت و مسائل معنوي گرایش دارند. به عبارت دیگر، معنویت امري همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوههاي مختلفی دارد به طوري که ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا غیر رشد یافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد (وگان، 2002). تعاریف گوناگون از «معنویت» ارائه شده است. شهیدی (1391) در پژوهش خود معنویت را از دیدگاه محققان این گونه تعریف کرده: در لاتین از واژه اسپریتوس به معنای «زندگی» یا «روشی برای بودن» و «تجربه کردن» است که با آگاهی یافتن از یک بعد غیر مادي به وجود میآید و ارزشهاي قابل تشخیص آن را معین میسازد این ارزشها به دیگران، خود، طبیعت و زندگی مربوط است. در لغتنامه دهخدا معنویت به معناي معنوي بودن است و معنوي منسوب به «معنی» در مقابل «لفظ» و نیز «باطنی و روحانی» در مقابل « مادی و صوری» است. به دیگر سخن، معنویت یعنی معنایی که فقط توسط قلب شناخته میشود. معنویت در فرهنگ آکسفورد به معنی در ارتباط بودن با روح یا کیفیتهاي روانی برتر، متعلق بودن یا در ارتباط بودن با چیزها یا موضوعات مقدس، ایستادن یا تکیه دادن به دیگران، دینداري، درستکاري، پرهیزکاري، و به لحاظ روحی خوب بودن، داشتن تمایلات یا غرایز معنوي و ... آمده است. ایمونز بیان میکند معنویت جستوجویی براي یافتن عناصر مقدس، معنایابی، هشیاري بالا و تعالی است. آبرهام مازلو نیز معنویت را از مهمترین عناصر نگرش انسانگرایانه دانسته است. مازلو معتقد بود: معنویت مسئولیتی عمومی است که بر دوش همۀ افراد بشر است. وي اعتقاد داشت: تجارب معنوي، ما را از ساحت آگاهی متعارف به ساحت برتري از هستی منتقل میکند و به ما امکان میدهد تا ارزشهاي متعالی خود، مانند حقیقت، زیبایی، هنر و عشق را که مازلو «ارزشهای وجودی» مینامد، معنا کنیم. شهیدی(1391) معنویت را به عنوان تلاش دائم بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگی تعریف نمودهاند. به عبارت واضحتر، استفادة بهینه از قوة خلّاقیت و کنجکاوي براي یافتن دلایل موجود مرتبط با زنده ماندن و زندگی کردن است و در نتیجه، رشد و تکامل، بخش مهمی از معنویت است و از منظر اسلام معنویت عبارت است از: درك ارتباط با وجودي متعالی که به کمک عمل به برنامهاي ویژه در مدت زندگی برکرة زمین، حاصل شده و روز به روز شدت یافته، از انسان وجودي خاص میسازد که در عالم هستی، مطلوبیت ذاتی دارد و با یاد خدا تجلّی مییابد (نارویینصرتی، 1390). 2-3-2-1- تفاوت مذهب و معنویت کلمه مذهب، از ریشه لاتین به معنای به هم پیوستن است. یک مذهب، تجربیات معنوی جمعی یک گروه از مردم را به داخل سیستمی از باورها و اعمال، سازماندهی میکند. مذهبی بودن به درجه شرکت یا میزان پذیرش باورها و اعمال یک مذهب سازمان یافته اطلاق میشود. معنویت مفهومی وسیعتر از مذهب دارد و شامل مفاهیم دیگری همچون سلامت معنوی، آرامش و راحتی ناشی از ایمان و تطابق معنوی، تجربیات و تظاهرات روح فرد در یک روند بیهمتا و دینامیک که منعکسکننده ایمان به خدا یا یک قدرت بینهایت میباشد و یکپارچگی همه ابعاد انسانی است (میرشمسی، 1388). برخی افراد خود را معنوی میدانند اما بر یک مذهب رسمی صحه نمیگذارند. مذهبی بودن و معنویت، مفاهیمی هستند که همپوشانی دارند، به صورت تجربی، هر دو جستجوی معنا و هدف، اتصال و آرزوها را ممکن است شامل باشند. در این نگاه، مذهبی بودن شبیه معنویت است. مذهب و معنویت از مهمترین عوامل فرهنگی هستند که به ارزشهای انسانی، رفتارها و تجربیات، ساختار و معنا میدهند. ویگلزورث (2004) برای معنویت دو بعد عمودی و افقی ذکر میکند، بعد عمودی منعکسکننده ارتباط با خدا یا یک قدرت بینهایت است. بعد افقی هم منعکس کننده ارتباط ما با دیگران و طبیعت و هم اتصال درونی ماست، که عبارت است از توانایی ما برای یکپارچه کردن ابعاد مختلف وجودمان و توانایی برای انتخابهای مختلف. بحثهای موجود در مورد معنویت، به این منجر شده است که معنویت امری ذهنی، مبهم و قطبی شود. در یک انتهای طیف، به معنویت مترادف با مذهب نگریسته شده است، در حالی که در انتهای دیگر طیف برای تمام افراد باایمان یا معتقد به خدا نیز، به کار میرود. گفته میشود معنویت برای افراد مختلف، بسته به نگرش آنها به جهان یا فلسفه زندگی آنها معانی مختلفی دارد. در حالی که برخی دیگر قاطعانه اظهار میدارند که هنگامی که معنویت از همراهی با مذهب جدا شود، عاری از هر گونه معنا یا مفهوم واقعی میشود. مذهب شامل باورها و اعمال مشخص است، در حالی که معنویت بسیار گستردهتر است. مذهب واکنش ما نسبت به چیزی است که خداوند انجام داده است. مذهب درباره معنویت نیست. هر انسانی دارای معنویت مذهبی است، اما هر انسان مذهبی دارای معنویت نیست. خداوند یک مذهب نیست. دین پاسخ عملی نسبت به خدا است و بنابراین، خدا نمیتواند یک مذهب باشد (جین و پروهیت، 2006). معنویت یک جنبه درون شخصی است در حالی که مذهب بیشتر دارای جنبه بیرونی اجتماعی است (کینگ، 2008). موریر- آلمیدا و کوئنیگ (2006) مذهب را به عنوان یک سیستم سازماندهی شده ار عقاید، آداب و رسوم، و آیینها و مظاهری میدانند که برای تسهیل نزدیکی به امور متعالی و روحانی (یعنی خدا، قدرت برتر، یا حقیقت غائی) در نظر گرفته شده است. در حالیکه معنویت، جستجوی فردی برای یافتن سؤالات غائی پیرامون زندگی، معنا و روابط با امور متعالی وروحانی، که ممکن است از بسط آیینهای مذهبی، شکلگیری انجمنها ایجاد شود یا منجر به این امور گردد. آشکارا به نظر میرسد که معنویت بایستی به عنوان مفهومی وسیعتر از مذهب دیده شود. این نظر در مورد این مفهوم مشخص میسازد که معنویت در برخی از حوزههای معمول سهیم هستند و هرکدام نیز حوزههای خاص خود را دارا هستند (تری، 2006، به نقل از برجعلی، 1389). معنويت تجربة كاملا شخصي مقدس است، در حالي كه دين بيشتر شامل كيفياتي است كه به بافت ديني سنتي فرد اشاره ميكند (کلی، 2008). اعتقاد بر اين است كه هر دو سازه، يعني دينداري و معنويت جزء عوامل اجتماعي و روانشناختي مهم در زندگي انسانها هستند (ساواتزكي، رتنر و چیو، 2005). 2-3-3- هوش معنوی ترکیب دو مفهوم معنویت و هوش در مفهوم جدید هوش معنوي نیز مورد توجه قرار گرفته است (زوهر ومارشال، 2000 ؛ ایمونز، 2000 ؛ نوبل، 2000 ؛ واگان، 2002). البته مطرح شدن جدي مفهوم و واژه هوش معنوي در ادبیات علمی روانشناسی و مدیریت را باید به استیونز (1996)، زوهر ومارشال (2000) و نیز ایمونز (2000) نسبت بدهیم. هوش معنوي پارادايم جديدي است كه بعد از هوشهاي چندگانه گاردنر كه در سال1983 در كتاب چارچوبهاي مغز آورده بود، ظاهر شد. گاردنر(1999) ترکیبی از معنویت و هوش را به چالش کشید. به نظر گاردنر (1983) عملیات ذهن در نظام نمادي مانند زبان با عملیات نمادي در موسیقی، حرکات بیانی، ریاضی و تصاویر تفاوت دارد. گاردنر با این اعتقاد که استدلال، هوش، منطق و دانش معناي یکسان ندارند، دیدگاهی نو از هوش ارائه کرد. او مفهوم هوش را گذشته از توانایی کلامی و ریاضی به استعداد موسیقی، هوش فضایی، هوش زبانی، هوش منطقی ریاضی، هوش بدنی جنبشی، هوش درونفردي، هوش میانفردي گسترش داد. گاردنر (1983) برای هوش چند معیار بیان میکند. چنانچه بخواهیم مجموعهاي از ظرفیتها یا تواناییها را به عنوان هوش قلمداد کنیم باید هشت معیار را در نظربگیریم: 1- مجموعه اي از فعالیتهاي مشخص را در بر میگیرد.2- داراي تاریخچۀ تکاملی باشد و از نظر تکاملی، عقلانی به نظر برسد.3- داراي الگوي بخصوصی از رشد و تحول باشد.4- بتوانیم از طریق آسیب مغزي آن را مشخص کنیم.5- بتوانیم افراد را در گسترهاي از وجود آن توانایی و یا فقدان آن، طبقهبندي کنیم.6- قابلیت رمزگردانی با یک نظام نمادین را داشته باشد.7- با مطالعات روانشناسی تجربی حمایت گردد.8- با یافته هاي روانسنجی تأیید شود. گاردنر (2002) بعدها مقولههاي هوش طبیعتگرا ، یعنی هوش معنوي و هوش هستیگرا یا هوش وجودي را مطرح کرد که میتوان از آن به عنوان یک جنبه از هوش معنوي یاد کرد. تعاریف متعددي تاکنون از هوش معنوي به عنوان یکی از انواع هوش چندگانه مطرح شده است. ایمونز (2000) تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش مطرح کند. وي معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد و سازگاري فرد به طور مثال سلامتی بیشتر را پیشبینی میکند و قابلیتهایی را مطرح میکند که افراد را قادر میسازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشند و بیان میکند که پایههای زیست شناختی هوش معنوي را در سه سطح میتوان بررسی کرد: زیست شناسی تکاملی، ژنتیک رفتاري، و دستگاههاي عصبی. هوش معنوي مجموعهاي از قابلیتهاي سازگارانه ذهنی است که براساس جنبههاي غیرمادي و متعالی واقعیت قرار گرفته؛ به خصوصآن جنبههایی که مرتبط با طبیعت وجودي فرد، معنیسازي فردي، تعالی و حالات مبسوط هوشیاري است. این فرایندها نقشی سازگارانه در تسهیل معنیسازي فردي، حل مسئله، و استدلال انتزاعی دارند (کینگ، 2008). به عقیده نازل (2004)، هوش معنوي از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودي و متعالی از دیدگاه فرد نسبت به زندگی خود میشود. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفتهاند و فرد میتواند از این هوش براي چارچوبدهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. همچنین این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتري بدهد. هوش معنوی بالاترين سطوح رشد را در حيطههاي مختلف شناختي، اخلاقي، هيجاني، بين فردي و... شامل ميشود و فرد را در جهت هماهنگي با پديدههاي اطرافش و دستيابي به يكپارچگي دروني و بيروني ياري مينمايد (صمدی، 1387). اين هوش به فرد ديد كلي در مورد زندگي و همه تجارب و رويدادها ميدهد و او را قادر به استفاده از ظرفيتها و منابع معنوى براى تصميمگيرىهای مهم میسازد (سهرابی، 1387). 2-3-3-1- تمایز معنویت و هوش معنوی هوش معنوى سازههاى معنويت و هوش را درون يك سازه جديد تركيب مىكند. درحالي كه معنويت با جستجو و تجربه عناصر مقدس، هوشيارى اوج يافته، تعالى و معنا در ارتباط است، هوش معنوى مستلزم توانايىهايى است كه از چنين موضوعات معنوى برای تطابق و كنش اثربخش و توليد محصولات و پيامدهاى با ارزش استفاده ميكند. به طوركلى مىتوان پيدايش سازه هوش معنوى را به عنوان كاربرد ظرفيتها و منابع معنوى در زمينه موقعيتهاى عملى در نظر گرفت (ایمونز، 2000). نازل (2004) هوش معنوی را کاربرد منابع و تواناییهای معنوی در زمینه عملی میداند. هوش معنوی میتواند از تجربه معنوی (نظیر یک حالت موحدانه) یا نگرش معنوی( نظیر اعتقاد به خدا) متمایز باشد (امرام، 2007). از نظر ایمونز، هوش معنوی کاربرد انطباقي اطلاعات معنوی با هدف تسهيل حل مسائل روزمره و دستيابي به هدف ميباشد. آنچه که موجب شده تا سازه معنويت به عنوان هوش مفهوم سازی شود آن دسته از مشاهدات و يافتههای علمي است که بيانگر اين واقعيت است که بكارگيری الگوهای ويژهای از افكار، هيجان و رفتار در زندگي روزمره ميتواند موجب افزايش سازگاری و بهزيستي انسان شود (دالمن، پرا ، استودنسک، 2004). به نظر ميرسد كه هر بحثي درباره هوش معنوي بدون شناخت دامنه وسيع تجارب معنوي ناكامل خواهد بود. هوش معنوى بر خلاف هوش منطقي كه رايانهها هم داراى آن هستند و بر خلاف هوشهيجانى كه در پستانداران عالي نيز وجود دارد، منحصراً خاص انسان است كه اساسىترين و اصلىترين نوع هوش است (کدخدا و جهانی، 1389). لازم به ذکر است که شهیدی(1391) در پژوهش خود آوردهاند: برخی از محققان پدیدة معنویت را تحت عنوان یکی از انواع هوش مطرح کردهاند. این دسته از محققان معتقدند: احساسات و ابعاد متعالی یا روحانی در انسان، در انواع متعارف هوش نادیده گرفته شده است. با وجود این، به کارگیري واژة هوش براي معنویت همچنان مبهم است؛ زیرا هوش مستلزم وجود مجموعهاي از تواناییهاي ذهنی است که در طول عمر رشد میکند و باید قابل اندازهگیري باشد. پس باید جنبههاي پدیدارشناختی معنویت مانند حالات روحانی و متعالی را از جنبههاي عقلانی حلمسئله و پردازش اطلاعات جدا کرد یا دست کم ابزاري طراحی نمود که بتواند این تواناییها را به درستی و به طور علمی بسنجد. از این رو، توانایی پرسشنامههایی که با عنوان هوش معنوي ساخته شده است، در رابطه با سنجش مقوله پیچیدة هوش معنوي زیر سؤال برده شد. 2-3-3-2- تعاریف هوش معنوی از نظر برخی صاحبنظران بولينگ (1998)، ایمونز (1999)، زهر و مارشال (2000)، لوین (2000)، نوبل (2001)، ولمن (2002)، سيسك و تورنس (2001)، بازن (2001)، والش و واگان (2002)، مك هاوك (2002)، ویگلزروث (2004)، نازل (2004)، چالز مارك (2004)، اسكالر (2005)، امرام (2005، 2007، 2009)، سيندي و يگلزورث (2004، 2008)، سينگ جي (2008)، سیسک (2008)،كينگ (2008) به ارائه تعاریفی از هوش پرداختهاند که به برخی از آنها در جدول 2-2 اشاره میشود. جدول2-2 تعاريف هوش معنوي به همراه نام محقق و سال ارائه نام دانشمند (سال)تعاريف هوش معنويبولينگ (1998)نوعي دانش است كه سبك زندگي را بيان ميكند و شناختي را مشخص ميكند كه اعمال انساني را در پديده اصلي وجود الويتبندي ميكند و گستره زندگي را در عشق توسعه ميدهد (سیرکتون، 2008).ایمونز (1999)كاربرد انطباقى اطلاعات معنوى در جهت حل مسئله در زندگى روزانه و فرايند دستيابى به هدف (امرام، 2009).زهر و مارشال (2000)استعدادي ذهني كه انسان در حل مسائل معنوي و ارزشي خود به كار ميگيرد و زندگي خود را در حالتي از غنا و معنا قرار ميدهد (صمدی، 1387)لوین (2000)شهود را در بر ميگيرد كه وراي هوش عقلايي، خطي و تحليلي ماست (امرام، 2009).نوبل (2001)استعداد ذاتي بشري است (سهرابی، 1387) و عملكرد ذهني انسان را منعكس ميكند (ساغروانی، 1388).ولمن (2002)در برگيرنده تفكر، ادراك و حل مسئله است و ظرفيتي انساني است براي پرسيدن سوالات غايي در خصوص معناي زندگي و تجربه ارتباطات يكپارچه بين هر يك از ما و جهاني كه در آن زندگي میکنیم (امرام، 2009).سيسك و تورنس (2001)خودآگاهي عميقتر و آگاهي هر چه بيشتر از ابعاد خود، نه فقط به عنوان جسم، بلكه به عنوان فكر و جسم و روح را تشريح ميكند (سیرکتون، 2008).بازن (2001)آگاهی از جهان و مکانی که در آن هستیم (Wikipedia).واگان (2002)ظرفيتي براي فهم عميق مسائل مربوط به هستي و داشتن سطوح چندگانه آگاهي (امرام، 2009).والش و واگان (2002)در برگيرنده مجموعي از قابليتهاست، و توانایيهايي مانند خودآگاهي بيشتر، آگاهي از ماهيت چند بعدي حقيقت، دارا بودن تقوا، شناخت تقدس در فعاليتهاي روزانه ميباشد (امرام،2005).مك هاوك (2002)تجربيات محسوس، منحصر به فرد، توسعهيافتگي و خود شكوفايي تعريف ميشود (سیرکتون، 2008).ویگلزروث (2004)هوش معنوي را معرفت درونی، حفظ تعادل فکري، آرامش درونی و بیرونی، و توانایی به دست آوردن قدرتی تعریف میکند که ما را براي رسیدن به رؤیاهایمان یاري میدهد (ویگلزروث، 2004).نازل (2004)از روابط فيزيكي و شناختي فرد با محيط پيرامون خود فراتر رفته و وارد حيطه شهودي و متعالي ديدگاه فرد به زندگي خود ميگردد (غباري بناب و ديگران، 1386)چالز مارك (2004)جنبههاي شناختي و عاطفي ذات ما را در بر ميگيرد، و به عنوان جزئي از هوش كلي است، كه بصيرت، تجربيات، و ماوراء را شامل ميشود (سیرکتون، 2008).اسكالر (2005)رويكردي جديد نسبت به زندگي خود و ديدن زندگي به عنوان يك سيستم به هم پيوسته، و سيستمي است كه شامل ابعاد روحي انسان ميشود (سیرکتون، 2008).امرام (2005، 2007، 2009)توانايي به كارگيري و بروز ارزشهاي معنوي است، به گونهاي كه موجب ارتقاي كاركرد روزانه و سلامت جسمي و روحي فرد ميشود (امرام، 2005، 2007، 2009)سيندي و ويگلزورث (2004، 2008)توانايي رفتار كردن همراه با خرد، در حين آرامش دروني و بيروني صرف نظر از پيشامدها و رويدادها است (Wikipedia).سينگ جي (2008)توانايي ذاتي، تفكر و درك پديدههاي معنوي است و رفتار روزانه ما را با ايدئولوژي معنوي هدايت ميكند (Wikipedia). سیسک(2008)هوش معنوي را توانایی کاربرد رویکرد چند حسی در حل مسئله و یادگیري همراه با گوش سپردن به نداي درون معرفی میکند. به عبارت دیگر، هوش معنوي خودآگاهی عمیقی است که فرد بیشتر از جنبههاي درونیش آگاه شده و آنها را درك میکند به گونه ايکه بشر در این حالت تنها جسم نبوده بلکه مجموعهاي از فکر، روح و بدن است.كينگ (2008)مجموعهاي از ظرفيتهاي عقلي كه به آگاهي كامل و كاربرد انطباقي از جنبههاي معنوي و جهان مافوق وجودي شخص كمك ميكند و منجر به خروجيهايي مانند تفكر وجوديعميق، افزايش معنا، شناسايي عالم مافوق و سلطه حالتهاي معنوي ميشود (کینگ، 2008). 2-3-3-3- مؤلفههای هوش معنوی از نظر برخی صاحبنظران محققانى كه به مطالعه درباره هوش معنوى پرداخته اند، شاخصهايى را براى درك بهتر اين مفهوم از هوش، شناسايى كردهاند که در جدول2-3 ، برخى از مهمترين مؤلفههاى مربوط به هوش معنوى نشان داده شده است. جدول2-3 مؤلفههاى هوش معنوى از نظر برخی صاحبنظران مؤلفههای هوش معنوىمطالعه مربوط به آن1-قابلیت تعالی فیزیکی و مادی: به ظرفیت انسان براي ورود به سطوح نامتعارف و متعالی هوشیاري و نیز بالاتر رفتن یا فراتر رفتن از محدودیتهاي عادي و جسمی گفته میشود.2-توانایی تجربه به حالات برتر آگاهی: آگاهی از یک حقیقت غایی که ایجاد احساس یگانگی و وحدت میکنند، در آن همه مرزها ناپدید میشوند و همه چیز در یک کل واحد یکی میگردد. افرادي که از هوش معنوي برخوردار باشند میتوانند وارد این سطح از آگاهی و یا سایر حالات برتر معنوي مثل مراقبه و مکاشفه شوند.3-توانایی یافتن تقدس در فعالیتها رویدادها و روابط روزمره: تشخیص حضور الهی درفعالیتهاي عادی. براي مثال ایمونز نشان دادد که تلاش هاي فردي روزمره را میتوان به اموري معنوي و مقدس تبدیل کرد.4-توانایی بکارگیري منابع معنوي براي حل مسائل زندگی: افرادي که ذاتا مذهبی هستند راحتتر میتوانند با استرسها برخورد کنند، این افراد بیش از سایرین در بحرانهاي روحی و مشکلات معنایی فرصت براي یاد گرفتن مییابند و از طریق این مشکلات رشد میکنند.5-توانایی انجام رفتار فاضلانه: رفتارهاي درست و پسندیدهاي همچون بخشش، نشان دادن سخاوت، انسانیت، شفقت، و عشق ایثارگرانه و غیره که از زمانهاي گذشته تاکنون پسندیده انگاشته شدهاند. ایمونز اظهار میدارد که خودکنترلی هسته اصلی تمام این رفتارهاي فاضلانه است، و براي موفقیت در تمام حوزههاي زندگی لازم است و خودکنترلی نیز در مقابل هفت گناه کبیره قرار می گیرد که عبارتند از: شکم پرستی، تنبلی، غرور، خشم، حرص، شهوت، و حسد (ایمونز، 2000). ایمونز عقیده دارد که شناسایی این پنج بعد، اولین گام طراحی ساختار هوش معنوي است. این که این ویژگیها پنج تا هستند یا کمتر یا بیشتر هنوز قطعی نیست. ویژگی هاي معنوي از قبیل داشتن معنا و هدف در زندگی، احساس داشتن یک رسالت در زندگی، و چشم اندازي براي ایجاد دنیایی بهتر که معرف هوش معنوي هستند.ایمونز 2000در اين راستا نوبل ضمن تأييد مؤلفه هاي ایمونز، دو مؤلفه زير را به آن اضافه ميكند؛1-تشخيص آگاهانه اين موضوع كه واقعيت فيزيكي درون يك واقعيت بزرگتر و چند بعدي است و در تعامل لحظه به لحظه با آن و به صورت هوشيارانه و ناهوشيارانه صورتبندي ميشود.2- پيگيري آگاهانه سلامت روانشناختي، براي خود و جامعه جهاني (سهرابي، 1387)نوبل 20011-ظرفیتهاي اصلی: علاقهمندي به مسائل هستی و عالم وجود و مهارتهایی مانند: تمرکز، الهام، و بصیرت.2-ارزشهاي اصلی: پیوستگی و وحدت، مهربانی، احساس ثبات و تعادل، مسئولیت پذیري و عبادت.3-تجربه هاي اصلی: آگاهی از تجربه هاي غائی و معناي آنها ، تجربههاي اوج، احساس تعالی، و حالتهاي هشیاري عمیق.4- رفتارهاي پرهیزگارانۀ مهم: حقیقت، عدالت، مهربانی، و پرستاري.5- نظام نمادین: موسیقی، رقص، استعاره، داستان.6-حالت هاي مغزي: از خود بی خود شدن و خلسه.سیسک و تورنس20011-توانایی یافتن معنایی عمیق درباره مسائل وجودی و هستیشناسانه 2-توانایی استفاده از سطوح متعدد آگاهی برای تحلیل مسائل3-توجه به فلسفه ارتباط میان مخلوقات و ارتباط آنها با وجودی برترواگان 20021-خودآگاهی: شناختن استعدادها و خواستهها، ارزشها، نیازها و ویژگیهاي منحصر به فرد خودمان.2- خودانگیختگی: پیششرط ضروري خوشحالی، ابتکار و بدیههگویی، یادگیري از طریق آزمایش و خطا و خلاقیت است.3- چشم انداز محوري و ارزش محوري: طبق اصول و باورهاي عمیق شخصی، تصمیمگیري، رفتار و زندگی کردن است. چنین افرادي با اندیشه هایی همچون کمک به دیگران یا خدمت به اهداف متعالی برانگیخته میشوند و با آرمانهایشان زندگی میکنند.4- کل نگري: توانایی دیدن الگوهاي بزرگتر، همراه با روابط و ارتباطات موجود بین اجزاي کل است. افراد کلنگر توانایی دیدن مشکلات از زوایاي گوناگونی را دارند و ارتباط بین عوامل پیرامونی هر چیز را هنگام بررسی آن می بینند.5-دگرخواهی: وجود ویژگی دگرخواهی موجب میشود که افراد با همدلی با یکدیگر کار کنند. هنگام نیاز، به سرعت به کمک یکدیگر میشتابند و همکاري بین اعضا عمق بیشتري مییابد. در چنین ارتباط بین افراد انسانیتر میشود افراد نگرش و رفتار بهتري با همدیگر دارند.6- استقبال از تفاوت ها: ارزش نهادن به دیگران و عقاید آنهاست ؛ یعنی تفاوت ها را به عنوان یک فرصت میبینید و به این نکته باور دارند. این ویژگی همچنین کمک میکند هنگام صحبت با کسانی که با وي موافقنیستند یا حتی مخالفند، توانایی دیدن موضوع را از دیدگاه دیگران نیز به دست آورد.7- استقلال رأي: میدانند چه میخواهند و براي رسیدن به آن مناسبترین راه ممکن را انتخاب میکنند.کسانی که استقلال رأي دارند، نظر مشورتی دیگران را میشنوند و درباره آنها فکر میکنند، اما در نهایت، از قالبهاي درونی خود براي تصمیمگیري استفاده میکنند و اجازه نمیدهند دیگران برایشان تصمیم بگیرند. آنان ذهن تحلیلگري دارند و براي تصمیم گیريهاي مستقل خود، از تحلیلهاي شخصیشان استفاده میکنند.8-تواضع و فروتنی: مغرور نیستند، ولی عزّت نفس، اراده و اعتماد به نفس دارند و محدودیتهاي خود را میشناسند و میدانند به تنهایی قادر به انجام کاري نیستند، به همۀ افراد امکان رشد میدهند، از اشتباه کردن نمیترسند و امکان اشتباه را براي همه در نظر میگیرند.9-علاقه به طرح چراهاي بنیادي: هرگز از پرسیدن دربارة چراها دست برنمیدارند، همیشه به دنبال یافتن روشهاي بهتر، دستیابی به مسیرهاي بهتر و یافتن علل اصلی موانع پیش آمده هستند. 10-توانایی تغییر چارچوب هاي ذهنی: افرادي که توانایی تغییر چارچوبهاي ذهنی خود را دارند، یعنی این توانایی را دارند که به مسائل از زوایاي گوناگون نگاه کنند، بخصوص از زاویۀ دید دیگران. چنین افرادي چارچوبهاي محدودکنندة ذهن خود را میبینند و براي یافتن نگرش جدید، از آنها میگذرند. براي مثال، به عنوان پدر یا مادر، نیازها و نحوة نگرش بچه ها را میفهمند و با توانایی درك نگرش بچهها، هنگام بروز مشکلات، واکنشهاي بهتري ارائه میدهند و راه حلهاي مناسبتري مییابند. در نتیجه، کشمکش کمتري در خانوادهشان روي میدهد.11-استفاده مثبت از مشکلات و چالش ها: مهارت استفادة مثبت از مشکلات و چالشها موجب میشود که افراد از اشتباه کردن نترسند و با اطمینان، کار خود را انجام دهند؛ شکست معنا ندارد ؛ زیرا هر گامی که به موفقیت منجر نگردد، درسی به افراد میدهد و سپس افراد را براي دستیابی به موفقیت مصممتر میکند.12-احساس رسالت: به دنبال اهداف عمیق شخصی میروند. در این مسیر، زندگی براي آنها زیبا میشود و میتوانند تغییر مثبت و زیبایی هر قدر کوچک در جهان به وجود آورند. احساس رسالت همیشه به معناي این نیست که رهبر بزرگی در جهان شوند. انسان میتواند در شغلی که به نظر دیگران کوچک و معمولی است، با چنان عشقی کار کند که همگان این عشق را احساس کنند، عشقی که انگیزهاش نیرویی درون فرد است که میگوید: «باید چنین کنم» احساس رسالت به زندگی انسان آرامش، و خوشحالی عمیقی میدهد و موجب میشود در وي چنان شور زندگی بدرخشد که الهام بخش دیگران شود. (رجایی، 1389)زوهر و مارشال 20041-معنایابی: معنادار بودن فعالیتهاي روزمره از طریق احساس هدفمندي و حس وظیفهشناسی در رو به رو شدن با رنجها و مشکلات زندگی.2-آگاهی: هوشیاری و خوددانایی رشد یافته3-بخشش: داشتن صلح و آرامش نسبت به خویشتن4-تعالی: حرکت فراتر از خویشتن منفرد به سوي کلیت به هم پیوسته5-حقیقت: زندگی با پذیرش و گشادهرویی، کنجکاوي و عشق براي تمام مخلوقاتامرام 20071-سطح بالایی از خودآگاهی2-آگاهی جهانی و فراگیر3-تسلط بر نفس4-وجود معنوی / تسلط اجتماعیویلگزورث 2004 و 20051- تفکر انتقادي وجودي: که عبارت است از استعداد تفکر انتقادي در باره گوهر وجود، واقعیت، گیتی، مکان، زمان و موضوعهاي وجودي و متافیزیک و توانایی تفکر درباره موضوعهاي غیر وجودي مرتبط با وجود فرد.2- معناسازی شخصی: که عبارت است از توانایی استنتاج مفهوم و معناي شخصی از همه تجارب جسمی و ذهنی، از جمله توانایی ایجاد هدف زندگی.3- آگاهی متعالی: که عبارت است از استعداد تشخیص ابعاد و چارچوبهاي متعالی خود، دیگران و دنیاي مادي در خلال حالتهاي طبیعی هشیاري، همراه با استعداد تشخیص ارتباط آنها با خود فرد و با دنیاي مادي. 4-گسترش خودآگاهی: که عبارت است از توانایی داخل و خارج شدن از حالتهاي بالاي هشیاري، مانند مدیتیشن، دعا و امثال آن.دیوید. بی. کینگ 20091-خودآگاهی و عشق و علاقه افراد2-سجایای اخلاقی3-توانایی مقابله و تعامل با مشکل4-تفکر کلی یا اعتقاد افرادعلی بدیع، الهام سواری، نجمه باقری 1389 2-3-3-4- مقایسه و اتباط هوش معنوی با هوشهای دیگر در دهههاى اخير، سازههاى متعددى در ارتباط با هوش مطرح شده است. براى مثال مىتوان به هوش منطقى، هوش عاطفى، هوش تغيير، هوش فرهنگى، هوش اجتماعى، هوش اجتماعى سياسى، هوش سازمانى و موارد متعددى از اين قبيل سازهها اشاره كرد. سوالى كه در اين جا مطرح مىشود اين است كه آيا در ميان اين سازهها، هوش معنوى، سازهاى معتبر است؟ و آيا واقعاً مىتوان آن را جزيى از سيستم هوشى انسان محسوب كرد؟ شواهد و مدارك علمى بسيارى وجود دارد كه مىتواند در ارتباط با واقعيت داشتن هوش معنوى، متقاعدكننده باشد. مطالعات زيادى در علوم عصبشناسى، روانشناسى و انسانشناسى انجام شده است كه حاكى از وجود منطقهاى در مغز انسان است كه مرتبط با معنويت و معناشناسى مىباشد. براى مثال، بر اساس ساختار عصبشناسى مغز انسان، سه گونه تفكر براى ما شناسايى شده است. تفكر پياپى، تفكر مشاركتى و تفكر متحدكننده. تفكر پياپى فرآيندى متناوب است و پايه هوش منطقى است. نوع ديگرى از تفكر كه كمك مىكند بتوانيم مسايل را به همديگر مربوط سازيم، تفكر مشاركتى است. برای مثال فهم ارتباط موجود ميان «پدر» و «قدرت» ناشى از اين نوع تفكر است. اين در واقع از ويژگیهاى هوش عاطفى است و سبب مى شود ما نه تنها با مغزمان بلكه با قلبمان بيانديشيم. نوع سوم تفكر كه پايه هوش معنوى است، تفكرى متحدكننده است. اين نوع از تفكر باعث ايجاد آگاهى و خلاقيت مىشود و به ما در حل مسايل مربوط به معنا و ارزشهاى زندگى كمك مىكند. بنابراين در مقايسه با انواع ديگر هوش، هوش معنوى، نوع متعالى و غايى هوش است. هوش معنوي براي کارکرد اثربخش بهره هوشی و هوش عاطفی ضرورت دارد. زوهر و مارشال آن را هوش غایی میدانند. هوش معنوي افراد را خلاق میکند. چون به افراد کمک میکند قواعد را جایگزین کنند و با مرزها بازي کنند و به ما توانایی تمیز و انتخاب میدهد. ما را سرشار از شفقت و ادراك میکند، و به ما کمک میکند محدودیتها را ببینیم. در حقیقت ماهیت تحول آفرین هوش معنوي از مواردي است که آن را از هوش عاطفی متمایز میکند. دانیل گولمن (1998) ادعا میکند هوش عاطفی باعث میشود که شخص درباره موقعیت خود قضاوت کند و رفتار مناسب آن موقعیت را بروز دهد. با این حال هوش عاطفی درون مرزها کار میکند و باعث میشود که موقعیت، هدایت کننده رفتارها باشد. در مقابل هوش معنوي در درجه اول باعث میشود که شخص بپرسد چرا در چنین موقعیتی قرار گرفته است؟ هوش معنوي با مرزها سر و کار دارد، نه درون آنها، بنابراین به جاي هدایت شدن توسط موقعیت، خودش موقعیت را خلق و هدایت میکند. يكى از پيامدهاى هوش معنوى، خودآگاهى است كه منشا احساسات انسان را به او مىنماياند. اغلب تمايل داريم كه اين منشا را به عوامل بيرونى نسبت دهيم، اما هوش معنوى باعث مىشود كه بفهميم اين خود ما هستيم كه منشا بسيارى از احساسات و هيجاناتمان مىباشيم. زمانى كه احساسات خود را در درون خود جستجو كنيم، قدرت تشخيص و درك احساس ساير انسانها نيز در ما نمايان خواهد شد. در نتيجه مىتوان گفت كه هوش معنوى پايه هوش عاطفى است (جورج، 2006). به اعتقاد مك مولن (2003) در مقايسه با هوش منطقى كه به نحوه تفكر برمىگردد و هوش عاطفى كه به احساسات ما اشاره دارد، هوش معنوى درباره مسايل وجودى و هستىشناسى است. او بيان مىكند كه ما اغلب از تاثير احساسات و معنويت به عنوان بخش مهمى از هوشمندیمان غافليم. در يك نگاه كلى، مجموعه ذهن، بدن و روح نوعى همافزايى پيدا مىكنند. اگر فرض را بر اين بگذاريم كه ذهن منشا هوش منطقى، احساسات منشا هوش عاطفى و روح منشا هوش معنوى است، مجموعه هوشهاى ما نيز هم افزايى خواهند داشت. در نتيجه، هوش منطقى به تنهايى نمىتواند ضامن موفقيت انسان در زندگى باشد. مكهاوك (2002) نيز عقيده دارد كه هوش معنوى از نظر ميزان تمركز بر آگاهى معنوى و خرد و بينش، با هوش منطقى متفاوت است. او هوش معنوى را نوعى از هوش و ويژگى شخصيتى مىداند كه از نظر تجربه ذهنى از ديگر انواع هوشها متمايز و باعث خلاقيت و تجلى خود وجودى انسان مىشود. ویگلزورث (2004) چهار هوش بدنی، عقلانی، هیجانی و معنوی را بر اساس ترتیب رشد آنها، به شکل هرمی مطرح نموده است. الگوی ویگلزورث در شکل 2-1 نشان داده شده است. الگوي مورد نظر بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا میکنند (هوش بدني)، سپس مهارتهای زبانی و مفهومی (هوشبهر یا هوش عقلانی) خود را گسترش میدهند. این هوش در فعالیتهای مدرسهای کودک مطرح است. هوش هیجانی برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح میگردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. در انتها، هوش معنوی زمانی خودنمایی میکند که فرد به دنبال معنای مسائل میگردد و سؤالاتی مانند «آیا این، همۀ آن چیزی است که وجود دارد؟» را مطرح مینماید. شکل شماره 2-1رابطه هوشها (ویگزورث، 2004) هوش معنوي ما را در تشخیص خوب از بد یاري نموده و قادر به ساده کردن قواعد و قوانین سخت به وسیله دلسوزي و همفکري است. در واقع این هوش از ما مخلوقاتی عقلایی، عاطفی، و معنوي ساخته و هر سه هوش را ترکیب میکند. این سه نوع هوش پشتیبان هم بوده و در کنار یکدیگر کار میکنند، اما هر کدام توانمندي خود را داشته و به گونهاي مستقل عمل مینمایند. هوش هیجانی و معنوي به یکدیگر وابستهاند و فرد باید کمی هوش هیجانی داشته باشد تا بتواند سفر معنوي را آغاز کند؛ اما با شروع رشد هوش معنوي هوش هیجانی نیز تقویت میشود به طوري که این دو با هم رابطه مثبتی داشته و یکدیگر را تقویت میکنند (ساغروانی، 1388). 2-3-3-5- جایگاه عصبی- زیستی هوش معنوی هوش معنوي چنان مورد توجه واقع شده است كه علومي مانند علم عصبشناسي به مطالعه و تجزيه و تحليل آن پرداخته است؛ زيرا در حال حاضر علم عصبشناسي از چارچوب فرضيات جلوتر حركت ميكند و از اين رو ما ميتوانيم كاركردهاي مغز را كشف كنيم و نهايتاً كاركردهاي مغز را به تجربيات، تفكرات و احساسات گوناگون انسان ربط دهيم. نتيجه چنين تحقيقاتي اين است كه به طور واقعي مغز جايگاه تجربيات، تفكرات و احساسات است. علم عصبشناسي ادعا دارد كه تئوري هوش معنوي پايه زيستشناختي دارد. تعدادي از نويسندگان هم ادعا كردهاند كه هوش معنوي خصيصهاي جهانشمول است (سیرکتون،2008). برخي كنشهاي مغزي با تجربههاي معنوي همراه است، به گونهاي كه معنويت روي برخي از قسمتهاي مغز اثر ميگذارد. يكي از اين قسمتها، بخش لبهاي گيجگاهي است كه دقيقا پشت ناحيه گيجگاهي قرار دارد و عصبشناسان، اين بخش را "منطقه خدا" مينامند، زيرا با تحريك مصنوعي آن موضوعهاي معنوي، مانند ديدار با خدا، گفتگوي ديني، از خودگذشتگي، فداكاري، انسان دوستي و مانند اينها پديدار ميشود، بنابراين مي توان معتقد به وجود هوش معنوي در انسان بود (وگان، 2002). زوهر و مارشال در کتاب خود « هوش معنوي، هوش غایی» در سال 2000 میلادي چارچوبی براي تعیین انواع هوش ارائه کردند که مبتنی بر کارکرد سیستمهاي عصبی مغز میباشد. آنها کارکرد مغز را از دیدگاه عصبشناسی بررسی کردند و همه انواع هوشهاي ممکن را به سه نوع سیستم عصبی اصلی در مغز پیوند دادند . زوهر و مارشال سه نوع هوش: بهره هوشی، هوش عاطفی، و هوش معنوي را شناسایی کردند و عقیده دارند که همه هوشهاي دیگر زیرمجموعههاي این سه نوع هوش کلی تلقی میشوند. بهره هوشی مناسب حل مسائل ریاضی (IQ) است که مبتنی بر تفکر خطی مغز میباشد. دومین نوع هوش که مبتنی بر تفکر تعاملی مغز است، همان هوش عاطفی است و به افراد کمک میکند تا عواطف و احساسات خود و دیگران را مدیریت کنند. هوش معنوي، نیز به عنوان سومین نوع هوش، مبتنی بر تفکر وحدت بخش مغز است. که هوش معنوي به عنوان کارکرد متحدکننده و یکپارچه کننده مغز عمل میکند. هوش معنوي سومین سیستم عصبی است، و نوسانات عصبی هماهنگ کنندهای دارد که دادههاي سرتاسر مغز را یگانه میکند. در واقع، هوش معنوي هر دو نوع هوش عاطفی و بهره هوشی را یکپارچه میکند و شکل میدهد. از دید شواهد مبتنی بر وجود جایگاه عصبی- زیستی برای مفاهیم معنوی میتوان به نوسانات مغزی اشاره کرد. نوسانهای مغزی در هنگام آگاهی و هوشیاری فرد در 40 هرتزی حرکت نموده و فعالیتهای مغزی را هماهنگ میکنند. در این بخش (نوسانات 40 هرتزی) انواع حسها با یکدیگر پیوند مییابند تا وارد موضع ادراکی شوند و فرد در پیرامون خود احساس یگانگی کند. این خود همان معنویت است، همان منطقه خدا (زوهر و مارشال، 2001). 2-3-3-6- هوش معنوی و خصیصههای روانشناختی آن 2-3-3-6-1- هوش معنوی و خودآگاهی .كاربرد هوش معنوي در زندگي فرد ميتواند ارتباط شخص را با خود، ديگران و خدا و به خصوص پرورش خودآگاهي فرد تسهيل كند. با تكيه بر اعتقادات فرد، هوش معنوي قادر به تسهيل و ارتقاء آگاهي و احساس ارتباط با خدا و حضور خدا ميشود (نازل، 2004). ولمن (2001)، هوش معنوى را به عنوان ظرفيت جستجوى معنايى عميق براى زندگى و بالا بردن كيفيت انسانيت و زندگى وجودى مىداند. هوش معنوى باعث مىشود كه انسان نسبت به ابعاد وجودى خود، حساس شود. در نتيجه فرد مىتواند خود را فراتر از جسم خود ببيند و از لايههاى وجودى خود آگاه شود. در اين سطح از آگاهى كه خودآگاهى خوانده مىشود، فرد نسبت به نقشى كه جسم، ذهن و روحش در زندگى او بازى مىكنند، بينش پيدا مىكند (سیسک و تورنس، 2001). واگان (2002) اين گفته را اين گونه تفسير مىكند كه هوشمندى توانايى تميز دادن ميان حقيقت از غير حقيقت است و چيزى فراتر از زيركى و معنويت است. او بيان مىكند كه هوش معنوى راهى براى ايجاد ارتباط ميان دنياى درون يعنى لايه معنوى زندگى و دنياى بيرونى ما انسانهاست. در نتيجه گوش دادن به صداهاى ذهنى و درونى، تفكرات و همچنين برخى از رفتارها مانند همدردى كردن با ديگران، نشاندهنده رشد آگاهى در زندگى معنوى است. بنابراين، هوش معنوى با ايجاد چنين درك عميقى از زندگى مىتواند براى غلبه بر تنشهاى روزمره و دنيايى كه در آن زندگى مىكنيم، موثر واقع شود (الکینز، هدستروم، هاگز، لیف و سندرز، 1988). بر اساس نظرات سيندى ويگلزورث (2004) زمانى كه انسان به گونهاى رفتار مىكند كه شناختى عميق از خود و جايگاه خود در جهان به دست آورد، در واقع بخش مغزى مربوط به هوش معنوى او فعال است. هوش معنوى باعث میشود كه بتوانيم خود را به چيزى فراتر از ماديات ارتباط دهيم. بىگمان، تصور موقت بودن مسائل فيزيكى و مادى، باعث مىشود كه نتوانيم با اطمينان به آنها دل ببنديم و در نتيجه احساسى از ياس و سردرگمى ما را فرا مىگيرد. بر اين اساس، كسى كه بتواند دليلى مهم، پايدار و ارزشمند و معنايى واقعى براى زندگى خود بيابد، با مشكلات و بحرانهاى زندگى صبورانهتر برخورد و احساس مثبتى نسبت به زندگى پيدا مىكند. هوش معنوى به ما اين توانايى را مىدهد كه به وجود نيرويى برتر در زندگى اعتقاد داشته باشيم و به آرامشى درونى برسيم. بنابراين، هوش معنوي به پديد آمدن حسي از آگاهي و معنا در ارتباط با موقعيت فرد در جهان و روابطش با ديگران كمك ميكند (سيسك و تورنس ، 2001). در حقيقت، هوش معنوي مجموعهاي از فعاليتها است كه علاوه بر طاقت و انعطافپذيري در رفتار، سبب خودآگاهي و بينش عميق فرد نسبت به زندگي و هدفدار نمودن آن ميشود، به گونهاي كه اهداف، فراتر از دنياي مادي ترسيم ميشود (عابدی و سرخی، 2009). 2-3-3-6-2- هوش معنوی و سلامتی پژوهشها و بررسیهاي مختلف نشان دادهاند که میان معنویت و هدف زندگی، رضایت از زندگی و سلامت، همبستگی وجود دارد. در بررسی تحقیقات انجام گرفته در مورد اثرات معنویت بر سلامت فرد دریافتند که معنویت با بیماري کمتر و طول عمر بیشتر همراه است. افرادي که داراي جهتگیري معنوي هستند، هنگام مواجهه با جراحت، به درمان، بهتر پاسخ میدهند و به شکل مناسبتري با آسیبدیدگی و بیماري کنار میآیند (ایمونز، 2000)، و میزان افسردگی در آنها کمتر است. افراد دارای هوش معنوی بالا، افرادی انعطافپذیر، دارای درجه بالایی از هوشیاری نسبت به خویشتن و توانمند در رویارویی با مشکلات و دردها و چیره شدن بر آنها هستند (هالما و اسرینسیک، 2004). كوئنيگ (2004) بيان ميکند که افراد معنوي داراي كاركرد ايمني و غدد درونريز بهتر و منظمتري هستند. او بر اساس تحقيقاتی كه انجام داده، بر اين باور است كه افراد معنوي كمتر به واسطة سرطان ميميرند. از طرفي بيان ميكند که شيوع بيماریهاي كرونري قلب در افراد با گرايشهای معنوي قويتر، كمتر است و اين امر با رفتارهاي سالم در اين افراد مثل پايين بودن مصرف سيگار، ورزش كردن، مصرف كلسترول كمتر و ارتباط دارد. او گزارش ميدهد که ١٢ مطالعه از ١٤ مطالعه نشان دادهاند كه بين معنويت و فشار خون طبيعي ارتباط وجود دارد.كوئنيگ در تبيين وجود ارتباط بين معنويت و سلامت جسماني میگويد معنويت، هيجانات و كاركردهاي اجتماعي فرد را تحت تأثير قرار داده، اين امر نيز به نوبة خود سيستم ايمني و غدد درون ريز را متأثر ميسازد. بنابراين، باورها و اعمال معنوي با رفتارهاي سالم، كاركرد ايمني قويتر و شرايط قلبي عروقي بهتر و عمر طولانيتر همراه است. 2-3-3-6-3- هوش معنوی و حل مسئله باید توجه کرد که هوش عبارت است از قابلیت تفکر، برنامهریزي، خلق، تطبیق، حل مسأله، عکس العمل، تصمیمگیري،و یادگیري (نوبل، 2000). بنابراین براي تعریف هوش معنوي نیز موارد بالا و بویژه قابلیت حل مسأله باید درنظرگرفته شود. در واقع هوش معنوي که میتوان آن را یکی از جنبههاي کاربردي مفهوم معنویت دانست، استفاده از تواناییها و منابع معنوي میباشد، طوریکه افراد بتوانند تصمیمات معنادار اتخاذ کنند، درباره موضوعات وجودي تعمق کنند و نیز براي حل مشکلات روزمره خود تلاش کنند. بنابراین هوش معنوي جنبههاي ذهنی و ناملموس معنویت را با اقدامات و مسائل افراد در دنیاي عینی و ملموس ترکیب میکند (نازل، 2004). واگان (2002) نیز هوش معنوي را به عنوان توانایی ایجاد معنا مبتنی بر فهم عمیق سؤالات وجودي و نیز آگاهی و توانایی استفاده از سطوح چندگانه آگاهی در حل مسأله تعریف میکند. رابرت ایمونز، استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا عقیده دارد که هوش معنوي معیارهاي پذیرفته شده هوش که توسط دانشمندانی همچون گاردنر (1993) مطرح شده است، را برآورده میکند. به علاوه او بر خلاف بعضی از محققان که هوش معنوي را تنها مناسب حل مسائل وجودي و اخلاقی میدانند، بر بکارگیري هوش معنوي براي حل مسائل روزمره علاوه بر مسائل اساسیتر زندگی تأکید میکند. الكينز و كاوندش (2004) بر اين باورند كه حوزه هوش معنوي موجب ميشود كه انسان با ملايمت و عطوفت بيشتري به مشكلات نگاه كند، تلاش بيشتري براي يافتن راهحل داشته باشد، سختيهاي زندگي را بهتر تحمل كند و به زندگي خود پويايي و حركت دهد. 2-3-3-6-4- هوش معنوی و اخلاق هوش معنوي ميتواند با روشهاي متنوعي براي تربيت توجه، تغييرشكل دادن هيجانات و ترويج و تربيت رفتارهاي اخلاقي، رشد يابد. اين شيوهها خاصيت منحصر به فرد هيچ يك از سنتهاي مذهبي يا آموزشهاي معنوي نميباشد، گرچه با رشد اخلاقي، هيجاني و شناختي مرتبط شده است، اما با هيچ يك از آنها نيز همانند نمي باشد. زيرا انواع مختلف هوش به ميزان متفاوتي توسعه مييابند. يك نفر ممكن است بيشتر در يكي از حيطهها رشد يابد ولي در حيطههاى ديگر نه. رسش و رشد معنوي، جلوهاي از هوش معنوي، شامل درجهاي از رشد اخلاقي و هيجاني و همچنين رفتار اخلاقي است (سهرابی، 1387). بلوغ معنوي به عنوان یکی از جلوههاي هوش معنوي، شامل درجهاي از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیۀ اخلاقی) و رفتار اخلاقی میشود و خردمندي و دلسوزي براي دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر میگیرد. از این رو، میتوان گفت بلوغ معنوي دید عمیق و گستردهاي است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن با زندگی بیرونی میشود (وگان، 2002). ایمونز (2000) معتقد است كه هوش معنوي ممكن است در قالبهاي زير مشاهده شود: صداقت، دلسوزي، توجه به تمام سطوح هشياري، همدردي متقابل، وجود حسی مبني بر اينكه نقش مهمي در يك كل وسيعتر دارد، بخشش و خيرخواهي معنوي و عملي، در جستجوي سازگاري و هم سطح شدن با طبيعت و كل هستي، راحت بودن در تنهايي بدون داشتن احساس تنهايي. نوبل و وگان (2002 به نقل از نازل، 2004) معتقدند كه مؤلفههاي هشت گانهاي كه نشان دهنده هوش معنوي رشد يافته هستند، عبارتند از: درستي و صراحت، تماميت، تواضع، مهرباني، سخاوت، تحمل، مقاومت و پايداري و تمايل به بر طرف كردن نيازهاي ديگران. عبدالهزاده، باقرپور، بوژمهراني و لطفي (1388) در كتاب هوش معنوي، اجزاء هوش معنوی را شامل عشق و شفقت، قدرت و عدالت متمركز، شفا و بخشش، زندگي با شوق، زندگي باوقار، يكدلي و تعهد، پيوند و خدمت خلاق میدانند. افرادي که هوش معنوي بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاري دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیتهاي روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوي اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاري، فروتنی، دلسوزي و خرد را از خود بروز دهند (ایمونز، 2000). 2-3-3-7- مؤلفههای هوش معنوی در دین اسلام در اسلام به طور ضمني هوش معنوي مورد توجه فراواني قرار گرفته است. براي مثال عوامل مؤثر بر هوش معنوي در متون اسلامي تقوا و پرهيزگاري به همراه تمرينات روزمره از قبيل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزهداري، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آيات قلمداد شده است (سهرابی، 1387). قرآن به افراد باهوش معنوي بالا، صفت اولوالاباب ميدهد، كه منظور افرادي هستند كه به جوهره حقيقت پي بردهاند و از پردههاي اوهام عبور كردهاند. به طور كلي، اصولي كه در دين مبنايي مطرح شده است، مانند دستيابي به وحدت در وراي كثرت ظاهري، يافتن پاسخ در مورد مبدأ هستي و تشخيص الگوهاي معنوي و تنظيم رفتار بر مبناي آنها، محورهاي اصلي هوش معنوي هستند. ما ميتوانيم با رشد هوش معنوي، انسانهاي دينداري پرورش دهيم. هوش معنوي به افراد، دلسوزي، مهرباني، يكپارچگي در تفاوتها و اتكا به معناداري را ميآموزد (غباري بناب و همکاران، 1386) عسگریوزیری و زارعیمتین (1390) در پژهش خود برخی ازمولفههاي هوش معنوي، که در ضمن مطالعات اولیه در منابع دینی شناسایی شده بیان نمودهاند که عبارتند از: 1- مشاهدة وحدت در وراي کثرت ظاهري؛2- تشخیص و دریافت پیامهاي معنوي از پدیدهها و اتفاقات؛3- سؤال و دریافت جواب معنوي دربارة منشأ و مبدأ هستی(مبدأ و معاد)؛4- تشخیص قوام هستی و روابط بین فردي بر فضیلت عدالت انسانی؛5- تشخیص فضیلت عفو و گذشت در روابط بین فردي؛6- تشخیص الگوهاي معنوي و تنظیم رفتار بر مبناي الگوي معنوي؛7- تشخیص کرامت و ارزش فردي و حفظ و رشد و شکوفایی این کرامت؛8- تشخیص فرایند رشد معنوي و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند معنوي؛9- تشخیص معناي زندگی، مرگ وحوادث مربوط به حیات، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛10-درك حضور خداوندي در زندگی معمولی؛11-درك زیباییهاي هنري و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛12-داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشأ دانش است، نه استدلال و قیاس؛13- داشتن هوش شاعرانه که معناي نهفته در یک قطعۀ شعري را بفهمد.14-هوش معنوي موجب فهم آیات و درك عمیقتر کلام انبیا میشود.15-هوش معنوي به فهم داستان هاي متون مقدس و استنباط معناي نمادین این داستانها کمک فراوان میکند.16-هوش معنوي که در قرآن دربارة اولوالالباب گفته شده است، موجب می شود افراد به جوهرة حقیقت پیببرند واز پردههاي اوهام عبور کنند.17- انقیاد در برابر خداوند متعال؛18- دارا بودن فضیلتهاي اخلاقی و ارزشهاي معنوي؛19-مهرورزي نسبت به مردم؛20-اخلاص؛21- شرح صدر؛22- علم گرایی و روحیۀ دانش افزایی؛23- عقل محوري؛24-توکّل و تفویض؛25- مجاهدت و مقاومت؛26-مسئولیت پذیري؛27- وظیفه گرایی؛28-داشتن رابطۀ معرفتی معنوی با انسان کامل معصوم و توسل به او.29-یاد خدا در همۀ حال؛30-کار براي خدا و توحید اندیشی و توحید روشی؛31- مردم باوري و مردم دوستی؛32- توسعۀ رفتار شهروند سازمانی منطبق بر ارزشهاي اخلاقی دین مبین اسلام. 2-3-3-8- راه كارهاي رشد و تقويت هوش معنوي از منظرآموزههاي دين اسلام براي رشد و تقویت معنویت، دست کم دو عامل اساسی وجود دارد: عنصر اول از قبیل شناخت و معرفت است، اما علت تامه نیست. عنصر دوم وجود زمینۀ روحی و روانی پذیرش حقیقت است؛ یعنی دلمان بخواهد که حقیقت را بپذیریم و، به لوازم آن ملتزم شویم. بنابراین، «شناخت» و «عمل» به باورهاي دینی دو عنصر اساسی تقویت ایمان و معنویات است (مصباح، 1380). براي کسب معرفت، نخست باید ادلّۀ قوي براي اثبات آن داشته باشیم و شبهاتی را که دربارة آن مطرح شده است، رفع کنیم تا جلوي وسوسۀ شیطان گرفته شود. دوم باید سعی کنیم چیزهایی را که دانستیم، در ذهنمان زنده نگهداریم و همیشه به آنها توجه داشته باشیم. این توجه مکرّر وقتی به صورت ملکه درآید، کمک میکند که آن معرفت همیشه درذهن انسان زنده باشد و خدا را در هیچ حالی فراموش نکنیم «الَّذینَ یذْکُرُونَ اللَّه قیاماً و قُعوداً و علی جنُوبِهِم.» (آلعمران: 191) اما عنصر دوم، یعنی میل دل به پذیرش معرفت به دست آمده، آن است که انسان سعی کند به لوازم ایمان و معنویت خویش ملتزم شود. به طور خلاصه، براي رشد و تقویت معنویت راه کارهاي زیر پیشنهاد میشود (مطهری، 1376): 1- تفکر دربارة آیات و نشانههاي خداوند در گسترة هستی: توجه به این نشانهها یاد خدا را در دلها زنده میکند و لطف و رحمت او را به ما یادآور میشود و در نهایت، بر دوستی و محبت ما به خدا میافزاید. 2- توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش میدهد و به تدریج، به پیوندي استوار میانجامد. یکی از حکمتهاي نمازهاي پنج گانه، زنده نگهداشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا أَیها الَّذینَ آمنُوا اذْکُرُوا اللَّه ذکْراً کَثیراً» (احزاب:41)؛ اي کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را بسیار یاد کنید. انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعۀ سیره ائمه اطهار، همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا میاندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند میشود؛ باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر دل حاکم نشود. قرآن کریم میفرماید: « یاد خدا دلهاي مؤمنان را میلرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده میشود.» (انفال:2) 3- توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر به زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمتهاي الهی خواهیم یافت. فلسفۀ آفرینش نعمتها این است که انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوري لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیکتر کند. 4- انجام نیکیها و دوري از بديها: کار نیک دل را نورانی میکند و به عکس، گناه صفحۀ دل را تیره میسازد. باید بکوشیم با عمل به نیکیها، دل خود را نورانیتر کنیم و با دوري از گناهان، رشتۀ محبت خود را با خدا استوار سازیم. 5- تفکر دربارة هدف خلقت: با مرور باورهاي شخصی دربارة امور معنوي، مذهبی و وجودي، به دغدغۀ غایی انسان توجه کنیم. 6-جست وجوي معانی بنیادي موقعیتها و پرسیدن سؤالات چرایی و جست وجوي ارتباط بین رویدادها، هوش معنوي را تقویت میکند. علاوه بر اینها، تمرین تشخیص و گوش دادن به پیامهاي هدایت شهودي یا نداي درونی، و افزایش خودآگاهی و عبرت گرفتن از اشتباهات و صداقت با خود نیز براي پرورش هوش معنوي مفید است(واثق،1390). 2-5- پیشینه مطالعاتی 2-5-1- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی نتايج پژوهشها نشان ميدهند كه تنظیم مؤثر هيجان داراي پيامدهاي مطلوبي بر بهداشت رواني، بهزيستي روانشناختي، سلامت جسماني و روابط بين فردي ميباشد. برعكس بيكفايتي در نظمجويي هيجان ناكارآمدي مكانيسمهاي مقابله با تجارب هيجاني، فراهم كننده زمينههاي مختلف آسيبشناسي رواني است؛ به طوري كه نشانههاي نارسايي تنظیم هيجان در بيش از نيمي از اختلال هاي محور I و در تمام اختلالهاي شخصيتي محور II، چهارمين مجموعه بازنگري شده راهنماي تشخيصي و آماري اختلالهاي رواني، اتفاق ميافتد (گروس، 1998 و 1999 و 2000) تنظيم هيجاني اثربخش و كارآمد براي سلامت رواني بسيار حياتي است و مشكل در تنظيم هيجان در ارتباط با دامنهاي از رفتارهاي مسألهساز و اختلالات رواني مثل سوء مصرف مواد، خودآزاري، افسردگي، اضطراب، اختلال شخصيت مرزي و اختلال استرس پس از سانحه ميباشد (روبرتون و همکاران، 2011). در مدل بینظمی هيجانی (منين، هيمبرگ، تارک و فرسکو، 2004) نگرانی به عنوان راهبرد مديريت هيجان در نظر گرفته میشود. بر اساس اين مدل نارسايی در تنظیم هيجان و به کارگيری راهبردهای سازش نايافته تنظیم هيجانی باعث افزايش شدت هيجانهای ايجاد شده توسط رويدادهای آسيبزا میشود، نگرانی به عنوان يک راهبرد مهار هيجان از طريق اجتناب و عدم تمرکز، از شدت هيجانهای ايجاد شده توسط وقايع يا رويدادهای آسيبزا میکاهد. طبق اين ديدگاه استفاده از نگرانی به عنوان يک راهبرد مديريت هيجان باعث توقف در به کار بردن حلمسئله فعال و پردازش مؤثر میشود. سالتر، رامر، منين و راکر (2006) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هيجان شناختی ناکارآمد با نگرانی مزمن رابطه وجود دارد. بدين صورت که افراد دچار نقص در تنظیم هيجان افرادی با اختلال اضطراب فراگير و نگرانی مزمن گزارش شدند. زلومکی و هان (2010) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هيجان کارآمد با نگرانی رابطه منفی معنادار و بين تنظیم هيجان ناکارآمد با نگرانی رابطه مثبت وجود دارد.گارنفسکی و ديگران (2007) در پژوهش خود راهبردهای سازش نايافته تنظیم هيجان را به عنوان معتبرترين پيشبينی کنندههای نگرانی و افسردگی معرفی کردند. در گرفتاریهاي زندگي نيز سبكهاي شناختي تنظيم هيجان از شرايط بوجود آمده متاثر میشود به طوري كه مطالعه در كشاورزان مالباخته حاكي از اين است كه سبكهاي تنظيم هيجان شناختي خود سرزنشي، ديگر سرزنشي، نشخوار فكري و برنامهريزي با ناراحتي روانشناختي رابطه مستقيمي دارد. همچنين سبكهاي تنظيم هيجان شناختي تمركز مجدد مثبت و ارزيابي مجدد مثبت با ناراحتي روانشناختي رابطه معكوس دارد (گرنفسکی، بن و کریج، 2005). مارتين و داهلين (2005) در مطالعهای که به بررسي رابطة بين مؤلفههاي هيجاني (استرس، افسردگي و اضطراب) و تنظيم هيجان شناختي در 362 دانشجوي دورة كارشناسي پرداختند، به اين نتيجه رسيدند كه بين استرس، اضطراب و افسردگي با راهبردهاي منفي تنظيم شناختي هيجان (نشخوار فكری، مقصر دانستن خود، مقصر دانستن ديگران) و راهبردهاي مثبت تنظيم شناختي هيجان (پذيرش، باز ارزيابي مثبت، توجه مثبت به خود) به ترتيب ارتباط مثبت و منفي معنادار وجود دارد. علاوه بر اين راهبردهاي منفي تنظيم هيجان شناختي به صورت مثبت و راهبردهاي مثبت تنظيم هيجان شناختي به صورت منفي قادر به پيشبيني استرس، افسردگي و اضطراب در دانشجويان بودند. به باور پژوهشگران افراد داراي اختلالات هيجاني گوناگون در برخورد با شرايط ناگوار، از راهبردهاي متفاوتي استفاده ميكنند. شواهد پژوهشي نشان ميدهند كه افسردگي نه تنها به وسيله تجربه هيجاني ناهنجار شناخته ميشود (مثلاً عاطفه مثبت پايين و عاطفه منفي بالا) بلكه همچنين به وسيله راهبردهاي ناكارآمد تنظيم شناختي هيجان نيز مشخص ميشود. در نمونههاي باليني استفاده بيشتر از نشخوار فكري در پاسخ به هيجانات منفي، شروع، طول مدت و عود دوره هاي افسردگي را پيشبيني ميكند. همچنين نقص در تنظيم شناختي هيجانات نقش مركزي را در افسردگي بازي ميكند (ماركوئین، 2011). منین، مگلوگين و فلنگان در پژوهشی دریافتند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگير و اضطراب اجتماعي، ناتواني عمدهاي در تنظيم شناختي هيجان دارند. به طوري كه درك هيجاني پايين، بهترين پيشبين براي شناسايي اختلال اضطراب اجتماعي و ناتواني در پذيرش هيجانات، بهترين پيشبين براي تشخيص اختلال اضطراب فراگير است. در پژوهش ديگري فيلو، بالي و سيس(2010) به بررسي نقش هيجانپذيري منفي و تنظيم هيجان در تشخيص افسردگي و اضطراب در نوجوانان 12 تا 17 ساله پرداختند و نشان دادند كه هيجانپذيري منفي و راهبردهاي تنظيم هيجاني منفي همچون سركوبي و اجتناب عمدهترين پيشبين براي تشخيص افسردگي و اضطراب در نوجوانان هستند. گارنفسکی و کريچ (2006)، مکگی، وولف و السون (2001)، نولن-هاکسما، مک برايد و لارسون (1997)، و سوليوان و همکاران (1995) نشان دادند استفاده از راهبردهای ناکارآمد تنظیم هيجان در بزرگسالان دچار اختلال روانی شايعتر است و نوع راهبردهای تنظیم هيجان شناختی با نشانه های افسردگی و اضطراب رابطه دارد. سالتر و همکاران (2006) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هیجان شناختی ناکارآمد با نگرانی مزمن رابطه وجود دارد. جورمن و گاتليب (2010) نشان دادند فرايندهای شناختی خاصی در افراد افسرده با استفاده از راهبردهای سازش نايافته در تنظیم هيجان مرتبط اند. افسردگی با دشواریهايی در مهار شناختی و به خصوص با دشواریهايی در بازداری پردازش محتوای منفی رابطه دارد. اين افراد هنگام پردازش محتوای منفی با فقدان بازداری مواجه میشوند. سامانی و صادقی (2010) در پژوهش خود نشان دادند راهبردهای ناکارآمد تنظیم هيجان با افسردگی و اضطراب همبستگی منفی معنادار و راهبردهای سازش نايافته با اين شاخصهای سلامت روانی همبستگی مثبت معنادار دارد. ريان و داهلن (2005) و گارنفسکی و ديگران (2007) نيز در مطالعات خود نشان دادند غالب افرادی که از افسردگی رنج میبرند از راهبردهای منفی نظمدهی هيجان مانند نشخوا فکری، فاجعهسازی و سرزنش خود در رويارويی با شرايط ناگوار استفاده میکنند. به طور خلاصه میتوان چنين نتيجهگيری کرد تنظیم هيجان شناختی عامل مهمی در سلامت روانی به شمار میآيد. 2-5-2- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی هوش معنوی نازل (2004) بيان ميكند تجارب معنوي از طريق ايجاد انعطافپذيري عاطفي، به سلامت رواني و بهزيستي فرد كمك ميكند. با وجود شبهات متعدد در اين خصوص، نتايج تحقيقات بيشماري نشان ميدهد كه بين دین و معنويت و سلامت، رابطه پيچيدهاي وجود دارد و بيان ميكنند كه مذهب و معنويت تأثير فوقالعادهاي بر سلامت رواني فرد دارد. در پژوهش آقابابایی، فراهانی و فاضلی مهرآبادي، (1390) رابطه مثبت معناداری بین بهزیستی فاعلی و هوش معنوی گزارش شد و از میان خرده مقیاسهاي هوش معنوي، معناسازی شخصی، قويترین همبستگی را با بهزیستی فاعلی دارد و بهترین پیشبینی کننده آن است، طلاب در خصوص تواناییهاي ذهنی مربوط به دینداري، به ویژه بسط حالت هشیاري، معناسازی شخصی و آگاهی متعالی نیز نمره بالاتري از دانشجویان کسب کردهاند. در گروهی از دانشجویان کانادایی نیز از میان مؤلفههاي هوش معنوي، معناسازی شخصی قويترین همبسته رضایت از زندگی آنها بوده است (کینگ، 2008). پژوهش ساندرا و هوگي (2003) نيز نشان داد كه معنويت با رضايت از زندگي در زنان آفريقايي آمريكايي كه سطح معنويت بالاتري داشتند همبستگي مثبت داشت و معنويت به عنوان متغييري بود كه در رضايت از زندگي زنان در ميانسالي عليرغم، درآمد و سطح تحصيلات، نقش داشت. پژوهش كيامرثي و ابوالقاسمي (2010)، نشان داد كه هوش معنوي با كيفيت زندگي در نمونهاي از بيماران كه مبتلا به سندرم روده تحريك پذير بودند رابطه مثبت و معنيداري دارد. ایمونز (2000) در پژوهش خود نشان داد كه افراد داراي جهتگيري معنوي هنگام مواجه با جراحت به درمان بهتر پاسخ میدهند و به شكل مناسبتري با آسيبديدگي كنار ميآيند. بريل هارت (2005) در بررسي رابطه معنويت و رضايت از زندگي افرادي كه دچار ضايعه نخاعي شوكي شده بودند نتيجه گرفت كه ارتباط مثبت و معنيداري بين رضايت از زندگي و فاكتورهاي معنوي روانشناختي ابزار كيفيت زندگي وجود دارد. كندا ، پارکر و پاتریکا (2006) ارتباط بين مذهب/ معنويت و كيفيت زندگي را با واسطه مقابله در بيماران مبتلا به سرطان بررسي كردند. نتايج نشان داد كه بين مذهب/ معنويت از طريق استفاده از مقابله موثر و بهزيستي عملكردي رابطه مثبت وجود دارد. کپینگ و زین (2009) پژوهشي بر روي 130 نفر از پرستاران بيمارستاني در چين كه داراي عقايد ماترياليستي بودند انجام داد در اين پژوهش رابطه بين بهزيستي معنوي اين پرستاران با كيفيت زندگيشان مورد بررسي قرار گرفت. نتايج نشان داد %90 از پرستاران از دردهاي جسمي و رواني رنج ميبردند. پژوهشهاي مختلف نشان دادهاند كه بين هوش معنوي و عوامل روانشناختي رابطه وجود دارد. عابدي و سرخي (2009) در تحقيقي با موضوع رابطه بين هوش معنوي و صفات شخصيتي با استفاده از پرسشنامه 5 عاملي در جمعيت سنین 19-50 سال نشان دادند كه بين هوش معنوي رواننژندي رابطه منفي معنيدار وجود دارد. بين هوش معنوي و عاملهاي شخصيتي برونگرايي و با وجدان بودن رابطه معنيدار مثبت وجود دارد. مصلانژاد و خداپناهی (2012) طی پژوهشهایی دریافتند که معنا درمانی و معنویت میتواند علائم و نگرانیهای روان شناختی زنان نابارور را کاهش داده و در طول درمان های ناباروری، به زوج نابارور یاری برساند تا بتوانند مشکلات و دلمشغول های ناشی از ناامیدی به اثربخشی درمانی را کاهش دهند. سایر مطالعات در حوزه روانشناسی و بارداری نشان میدهند که یکی از منابع تابآوری در دوران بارداری، باورها و ارزشهای زنان ازجمله جهان بینی، معنویت، اخلاق و ارزشهای فرهنگی میباشد (دانکلاسچیتر، 2011). مطالعاتی که در زمینه رابطه هوش معنوی با ویژگیهای روانشناختی و پیامدهای جسمانی انجام شدهاند، نشان میدهند که بین هوش معنوی و عامل شخصیت برونگرایی و با وجدان بودن، ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد (عبدی و همکاران، 1389). مطالعه لیسن و واچهولتز (2011) نشان داد که معنویت، مقاومت افراد را در برابر درد افزایش میدهد. هوش معنوی با مؤلفههای روانشناختی بسیاری در ارتباط است که میتوان به برونگرایی، ثبات هیجانی و رفتاری و همچنین تاب آوری در برابر استرس اشاره کرد. گلاورکراف، مارینی و باک (2007) نیز دریافتند آن موردی که در باورهای دینی به افراد امکان میدهد تا به توانایی و بردباری روانی بهتری برای تحمل دردهای زندگی دست بیابند، جستجوی معنا در زندگی، مفهوم و درک پدیدههای زندگی، نیرو و قدرت روانشناختی و تمایل به مرتبههای متعالیتر در زندگی میباشد. مطالعه واکهولتز و پارگامنت (2005) نیز نشان داد زمانی که مردم به یک منبع معنیدار از مراقبت، آسایش و عشق متصل هستند، بیشتر میتوانند دردهای زندگی را تحمل کنند. آكليز كازرين (2009) رابطه بين مذهب/ معنويت و رضايت از زندگي را در 79 كشور انجام داد. نتايج به دست آمده نشان داد ابعاد مذهبي با سرمايههاي اجتماعي مرتبط هستند و هر چه رضايت از زندگي بيشتر باشد سرمايههاي اجتماعي بيشتر است و افراد مذهبي در كشورهاي مذهبي شادتر هستند. به عبارت ديگر مذهب و معنويت به خوديخود باعث شاد شدن افراد نميشود بلكه موقعيت اجتماعي آنها باعث شادي آنها ميشود. فابريكا، هندل و فنزل (2000)، در پژوهش خود دريافتند كه معنويت بر رضايتمندي كلي زندگي تاثير ميگذارد و معنويت شخصي بهطور موثقي، رضايتمندي بيشتر از زندگي را پيشبيني میكند و همچنين به عنوان يك مكانيسم سازگاري ارزيابي ميشود كه به افراد كمك ميكند نسبت به كساني كه سطح پايينتري از معنويت را دارا هستند، بهتر و آسانتر عوامل تنش زا را كنترل كنند. 2-5-3- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی عمل به باورهای دینی در پژوهش آرين (1380) كه جامعة آماري آن ايرانيان مقيم كانادا بودند، همبستگي ميان دينداري و مؤلفههاي سلامت رواني (رضايتمندي، خشنودي، عدم افسردگی) را مورد تحقيق قرار داده است. در اين مطالعه كه 201 نفر از افراد جامعه مذكور به پرسشنامهها پاسخ كامل دادند، همبستگي مثبت و معناداري بين رضايتمندي و خشنودي با دينداري به دست آمده است. ميان دينداري و افسردگي نيز همبستگي منفي معنادار مشاهده شد. مطالعه دیگر که روی دانشجویان رشته پزشکی انجام شد نشان میدهد که باورهای دینی به عنوان یک عامل پیشگیری کننده در برابر بیماریهای روانی مطرح میباشد و افرادی که دارای اعتقادات مذهبی قویتری هستند، شیوع افسردگی و اضطراب به طور معنیداری پایینتر است (واثق و محمدی، 2007). باورهای دین تمایل افراد برای انجام رفتارهای پرخطر و تهاجمی کاهش و نقش مهمی در تصمیمگیریهای افراد در شرایط مختلف دارد. همچنین قدرت غلبه بر پیشامدهای هیجانی و عاطفی و روانی افراد را بالا میبرد (فرانزینی، ریبل و ونگفیلد 2005). در يك مطالعه مالتبي (1998) با بررسي جهتگيريهاي ديني و رابطه آن با خوشبختي رواني دريافتند كه دينداري فردي و جهتگيري دروني نسبت به دين همبستگي مثبتي با خوشبختي رواني و عزت نفس دارد. در اين مطالعه همچنين مشخص شد كه تكرار اعمال ديني به صورت فردي مانند دعا كردن و نماز، بيش از جهتگيري كلي نسبت به دين در خوشبختي رواني نقش دارد و الگوي مقابله ديني درك رابطه بين دين و خوشبختي رواني را كامل مي سازد. ميلر در سال ١٩٩٧ (به نقل از بائومل ، ٢٠٠٠) تحقيقي برروي ٨١ مادر و ١٥١ كودك متعلق به آنها در يك بازه زماني١٠ ساله انجام داد. نتايج كار او نشان داد كه مادران مذهبيتر ٨١ درصد كمتر از مادران ديگر دچار افسردگي شدند. دختران مادران مذهبي ٦٠ درصد كمتر از دختران مادران غيرمذهبي و فرزندان پسر مادران مذهبي ٨٤ درصد كمتر از فرزندان پسر مادران غيرمذهبي دچار افسردگي شده بودند. کوئنيگ (۲۰۰۴) بيان ميكند كه تا قبل از سال ٢٠٠٠ بيش از ٧٠٠ تحقيق كمي در حيطة رابطه بين معنويت و دین با سلامتروان صورت گرفته است كه نزديك به ٥٠٠ مورد از آنها وجود رابطه بين دينداري با سلامتروان و حمايت اجتماعي را تأييد كردهاند. نكته قابل توجه ديگر اين است كه تنها در فاصله سالهاي ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٢ بيش از ١١٠٠ پژوهش و بازنگري در اين حيطه منتشر شده است. اين مساله نشاندهندة افزايش علاقه محققان به بررسي در حيطه مورد نظر است. وي با تحليل پژوهشهاي موجود در اين زمينه به نتايج زير نايل گرديد: از ١١٤ تحقيق كمي انجام شده كه به بررسي رابطه بين دينداري با هيجانات مثبت و روابط اجتماعي مناسب پرداخته بودند، ٩١ مورد وجود رابطة معنادار و مثبت بين آنها را تأييد كردند .از ١٦ تحقيق انجام شده در مورد رابطة بين دينداري با هدف و معنا در زندگي، ١٥ مورد گزارش كردند كه بين اين دو مقوله رابطه وجود دارد. ٣٥ تحقيق از ٣٨ تحقيق نشان دادند كه بين دينداري با ثبات و رضايت از زندگي زناشويي رابطة مثبت وجود دارد. ١9 تحقيق از ٢٠ تحقيق انجام شده حاكي از وجود رابطه مثبت بين دينداري با حمايت اجتماعي بودند. در مورد رابطة بين دينداري و افسردگي ٩٣ تحقيق انجام شده بود كه ٦٠ مورد از آنها نشان دادند بين دينداري و نشانههاي افسردگي رابطة معكوسي وجود دارد. ٦٨ پژوهش در زمينة گرايش به خودكشي، اقدام به خودكشي و موفقيتآميز بودن خودكشي و ارتباط آنها با خودكشي صورت گرفته بود كه ٥٧ مورد از آنها گزارش دادند افراد با گرايشهاي مذهبي قويتر، نگرشهاي منفي و اقدام به خودكشي کمتری داشتهاند .٣5 پژوهش از ٦٩ پژوهش نشان دادند نشانههاي اضطراب با مذهب رابطه منفي دارند. در ٩٨ تحقيق از ١٢٠ تحقيق گزارش شده بود كه بين مذهب با الكليسم و سوء مصرف مواد رابطه منفي وجود دارد. کامر (2005) به پژوهشهايي استناد كرده و بيان ميكند افراد مذهبي در مقايسه با افراد غيرمذهبي و كساني كه خداوند را سرد و بيتوجه به خود ميپندارند، كمتر احساس تنهايي كرده و كمتر به بدبيني، افسردگي و اضطراب دچار ميشوند. آنها در برابر استرسهای عمدة زندگي از بيماري گرفته تا جنگ، بهتر مقابله ميكنند و كمتر اقدام به خودكشي ميكنند. آرنيا-كيتبونكا (2009) پژوهشي در زمينه ميزان رضايت از زندگي در زنان مذهبي تايوان انجام داده است. نتايج نشان داد رابطه مثبت و معناداري بين مذهب زنان تايواني با رضايت از زندگيشان وجود دارد. در بعد اجتماعي زماني كه زنان مذهبي در فعاليت هاي گروهي از قبيل «سفرهاي گروهي» و یا «شامهاي دسته جمعي» شركت داشتند بيشتر لذت ميبردند. همچنين نتايج نشان داد زنان مذهبي تايواني كه از نظر سني در رده بالاتري بودند ترجيح میدادند بيشتر در فعاليت هاي مذهبي گروهي شركت كنند تا فعاليتهاي انفرادي مذهبي مثل دعا خواندن، مراقبه و... . نتايج تحقيق بهرامي (1381) نشان داده است كه بين جهت گيري مذهبي و عزت نفس همبستگي مثبت بالايي وجود دارد. همچنين نمرات جهتگيري مذهبي و دو جنبه حالت و رگة اضطراب داراي رابطة معكوس بودند. او بيان ميدارد كه مذهب قادر است نقش دروني در تأمين سلامت روانی افراد ايفا نمايد. از طرفي، چارچوبهاي مرجع مذهبي، مكانيزمهاي مقابلهاي، عزت نفس و اضطراب را كنترل مينمايد . ميرزماني و محمدي(1380) نيز ارزشهاي مذهبي تعدادي از بيماران رواني را مورد بررسي قراردادهاند. آنها در اين مطالعه از آزمون ارزشهاي مذهبي آلپورت براي سنجش ارزشهاي مذهبي و براي سنجش علايم رواني كهSCL90 استفاده كردند. نتايج تحقيق آنها نشان داد ارزش مذهبي در بيماران رواني به شكل معناداري كمتر از افراد گروه كنترل است. از ديگر يافتههاي تحقيق مذكور اين بود كه بين شدت اضطراب و افسردگي و ارزشهاي مذهبي همبستگي منفي و اين معناداري مشاهده شد. نتايج اين تحقيق با مطالعة خداياريفرد (1380) هماهنگ است. نتیجه این تحقيق نيز حاكي از وجود رابطهای مثبت و معنادار بين دینداری و سلامت جسماني و رواني است. از طرفي آنها دريافتند كه مذهب ميتواند در مقابله با عوامل فشارزا كمك شاياني به فرد بنمايد . در تحقيقات زير كه در مورد رابطه بين نگرش ديني، مهارتهاي مقابلهاي و سلامتروان ميباشد، عمدتاً حاكي از رابطه مثبت معنيدار بين نگرش ديني و مهارتهاي مقابلهاي مؤثر و سلامت رواني است و هرچه افراد از اعتقادات ديني بالاتري برخوردار باشند پاسخهاي مقابلهاي مسألهمدار را مورد استفاده قرار داده و استفاده از سبكهاي مقابلهاي اجتنابي با اعتقادات ديني رابطه معكوس دارد (صولتي و همكاران، 1380 ؛ قهرماني و همكاران، 1380 ؛ نجفي و همكاران، 1380 ؛ آرين، 1380؛ به نقل از منظریتوکلی و عراقیپور،1390). در چند فرضيه دين به عنوان سپري در برابر اثرات نامطلوب حوادث منفي شرايط دشوار عمل ميكند تأييد گرديد و مشخص شد كه نگرش ديني با رفتارهاي مخرب و سبكهاي مقابلهاي منفي رابطه معنیدار معكوس و با سبكها مقابلهاي كارآمد رابطه معنيدار مثبت دارد. همچنين افراد در مقابله با مشكلات شديد فردي به دعا و عبادت روي ميآوردند و رضايت خاص از نتايج و راهبردهاي مقابله ديني اظهار داشتند (اليسون وتايلور، 1998 ؛ براون و گری، 1983؛ هارد ، 1996؛ ميكنتاش، 1993؛ به نقل از منظریتوکلی و عراقیپور، 1390). 2-6- جمع بندی در این فصل به بررسی مبانی نظری مربوط به متغیرهای پژوهش یعنی تنظیم هیجان شناختی، هوش معنوی و عمل به باورهای دینی پرداخته شد. در قسمت تنظیم هیجان شناختی، ابتدا به تعریف هیجان با توجه به ابعاد آن پرداختیم. سپس ضرورت و تعریف تنظیم هیجان مورد بررسی قرار گرفت، که به طور کلی شامل همه راهبردهاي آگاهانه و غیرآگاهانه میشود که براي افزایش، حفظ،کاهش و تغيير يا تعديل مؤلفههاي هیجانی، رفتاري و شناختی یک پاسخ هیجانی به کار برده میشود. راهبردهای تنظیم هیجان که ارائه گردید عبارتند از: انتخاب موقعیت، اصلاح موقعیت، گسترش توجه، تغییر شناخت و تعدیل پاسخ. گروس (2007) تنظیم هیجان را از دیدگاه عصب روانشناسی از سه منظر مورد مطالعه قرار داده است: انگیزش برای کسب پاداش و دوری از درد، دستکاری اهمیت پاسخ و تظاهرات چهرهای هیجان. در ادامه تنظیم هیجان شناختی، شيوه شناختي دستكاري ورود اطلاعات فراخواننده هيجان که اطلاعات برانگیزانندهی هیجان را مدیریت میکند، توضیح داده شد. راهبردهای تنظیم هیجان شناختی شامل: سرزنش ديگران، پذيرش، نشخوار ذهني، توجه مثبت مجدد، توجه مجدد به برنامه ريزي، بازارزيابي مثبت، اتخاذ ديدگاه و فاجعه آميزپنداري توضیح داده شدهاند و سپس به اهمیت راهبردهای تنظیم هیجان شناختی و سلامت روان پرداخته شد. مبانی نظری هوش معنوی با تعریف هوش و عناصری که مورد توافق غالب پژوهشگران است آغاز میشود که شامل: توانایی پرداختن به امور انتزاعی، توانایی حل کردن مسائل، توانایی یادگیري میباشد. سپس به ضرورت و تعریف معنویت پرداخته شد به طور مثال شهیدی(1391) معنویت را به عنوان تلاش دائم بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگی تعریف نموده است. پس از آن به بررسی دیدگاههاي مختلف در زمینه معنویت پرداختیم. در ادامه مذهب و معنویت را متفاوت دانسته شد و هوش معنوی را به عنوان ترکیب دو مفهوم معنویت و هوش در مفهوم جدید هوش معنوي توضیح داده شد که گاردنر (1999) ترکیبی از معنویت و هوش را به چالش کشید، ایمونز (2000) تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش مطرح کند و بیان میدارد که پایههای زیست شناختی هوش معنوي را در سه سطح زیست شناسی تکاملی، ژنتیک رفتاري، و دستگاه هاي عصبی میتوان بررسی کرد. سپس در تمایز معنویت و هوش معنوی، هوش معنوی را کاربرد انطباقي اطلاعات معنوی با هدف تسهيل حل مسائل روزمره و دستيابي به هدف بیان شد. در ادامه تعاریف و مؤلفههای هوش معنوی از نظر برخی صاحبنظران تشریح شد و به مقایسه و اتباط هوش معنوی با هوشهای دیگر و جایگاه عصبی- زیستی هوش معنوی پرداخته شد. پس از آن هوش معنوی و خصیصههای روانشناختی آن که از آن جمله خودآگاهی، سلامتی، حل مسئله و اخلاق میباشد، توضیح داده شد. در نهایت مؤلفههای هوش معنوی در دین اسلام و راهكارهاي رشد و تقويت هوش معنوي از منظر آموزههاي دين اسلام مورد بررسی قرار گرفت. در قسمت مبانی نظری عمل به باورهای دینی، در ابتدا به اهمیت و تعاریفی از دین پرداختیم، به عنوان مثال دين مكتبي است كه از يكسري عقايد، اخلاق، قوانين و مقررات تشكيل شده و هدف آن راهنمايي انسان براي نيل به سعادت است (جوادي آملي، 1382) . در بررسی دین و روانشناسی، به كُنشهاي دين در حيطه روانشناختي پرداخته شد. در زمینه روانشناسی دین، مطالعات در این زمینه، در طول سال ها با فراز و نشیبهایی مواجه بوده است. در ادامه عمل به باورهای دینی، به کار بردن دستورات دین در جنبههاي سهگانه اعتقادات، عبادات، و اخلاقیات تعریف شد و اثرات باورهای دینی مورد تبیین قرار گرفت. کوئینگ (2004) ١٠ دليل براي تبيين رابطة بين دین و سلامت روان ارايه نمود و پارگامنت (1997) بیان کرد که باورهای دینی از سه طريق ميتواند در مقابله با فشارهاي گوناگون رواني و محيطي و در تنظیم هیجان شناختی مؤثر باشد. پیشینه مطالعاتی که شامل پژوهشهایی در زمینه پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی، هوش معنوی و عمل به باورهای دینی است، بیان گردید. فهرست منابع منابع فارسی احسانی، محمد. (1388). تربیت دینی در خانواده. قم: معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. احمدي، خدابخش؛ فتحیآشتیانی، علی و عربنیا، علیرضا. (1385). بررسي رابطه بين تقيدات مذهبي و سازگاري زناشويی. فصلنامه خانواده پژوهي، سال 2، شماره 5، 55-67. آذربايجاني، مسعود و موسوي اصل، سيدمهدي. (1385). درآمدی بر روانشناسی دین. قم: پژوهشكدة حوزه و دانشگاه. آذربایجانی، مسعود. (1387). تهیه و ساخت آزمون جهتگیري مذهبی با تکیه بر اسلام. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه. آرين، خديجه. (1380). رابطة دينداري و رواندرستی. اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، تهران. اژهای، جواد. (1381). نیازها در قرآن. مجله روانشناسی، سال ششم، 24 (4)، 307-323. اژهای، جواد؛ مظاهری، محمدعلی و نشاطدوست، حمیدطاهر. (1382). چگونه بنویسیم؟ (روش نگارش مقالات پژوهشی/ شیوه نگارش فارسی). تهران: سمپاد. اسماعيلي بهبهاني، منيژه. (1380). بررسي رابطه دينداري و سعادتمندي دانشجويان دانشگاههاي دولتي تهران. پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علامه طباطبائي. اصفهانی، راغب. (1392). مهجم المفردات الفاظ القرآن. تهران: مکتبۀ الرضویۀ. افروز، غلامعلی؛ هومن، حیدرعلی و محمودی، نسرین. (1388). بررسی عملی بودن، اعتبار، روایی و نرمیابی پرسشنامه هوش معنوی در دانشجویان. پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی. آقابابایی، ناصر؛ فراهانی، حجت اله و فاضلی مهرآبادي، علیرضا. (1390). هوش معنوي و بهزیستی فاعلی. روانشناسی دین، سال 4، شماره 3، 83-96. امینآبادی، زهرا؛ دهقانی، محسن و خداپناهی، محمدکریم. (1390). بررسی ساختار عاملی واعتباریابی پرسشنامه تنظیم هیجان شناختی، مجله علوم رفتاری. دوره 5، شماره 4، 365-371. انیسی، جعفر؛ احمدی، خدابخش؛ مرزآبادی، اسفندیار آزاد؛ احمدیزاده، محمدجواد؛ ملکی، مهدی؛ ابراهیمی، فائزه و کشاورز افشار، حسین. (1392). ارتباط هوش معنوی با میزان التزام عملی به اعتقادات دینی درکارکنان. مجله علوم رفتاری، دوره 7، شماره 2. بديع، على؛ سوارى، الهام؛ باقرى دشت بزرگ، نجمه؛ لطيفى زادگان، وحيده. (1389). ساخت و اعتباريابى پرسشنامه هوش معنوی. اولين همايش ملى روانشناسى دانشگاه پيام نور، تبريز. برجعلی، زهرا. (1389). بررسی رابطه هوش معنوی با جهتگیری مذهبی و هویت شخصی در دانشجویان دانشگاههای دولتی شهر تهران. پایاننامه کارشناسی ارشد، رشته روانشناسی عمومی، دانشکده روانشناسی، دانشگاه الزهراء تهران. بهرامی احسان .(1381). رابطه بين جهت گيري مذهبي، اضطراب و حرمت خود. روانشناسي ، ج ٦ ، شماره 4، شماره 24، ص 45-53. پورافکاری، نصرتاله. (1375). نشانهشناسی بیماریهای روانی. چاپ ششم، تهران: انشارات آزاده. جانمارشال، ریو. (2005). انگیزش و هیجان، ترجمه یحیی سید محمدی (1386). ویراست چهارم، تهران: نشر ویرایش. جوادي آملي، عبدالله. (1382). تفسير قرآن كريم. جلد 6، مركز نشر اسراء. جيمز، ويليام. (1372). دين و روان. ترجمه مهدي قائمی. تهران: انتشارات آموزش و پرورش انقلاب اسلامي. چراغی، مونا و مولودی، حسین. (1385). رابطة بين ابعاد مختلف دينداری و سلامت عمومی در دانشجويان دانشگاه اصفهان. مجلة پژوهشهای تربيتی و روانشناختی، سال 2، شماره ۲ ، شمارة پياپي ۶، 1-22. حسنی، جعفر و میرآقایی، محمدعلی. (1391). رابطه راهبردهاي تنظیم شناختی هیجان با ایدهپردازي خودکشی. روانشناسی معاصر، 7 (1)، 61-72. حسنی، جعفر؛ آزاد فلاح، پرویز؛ رسولزاده طباطبایی، سیدکاظم و عشایری، حسن. (1387). بررسي راهبردهاي تنظيم شناختي هيجان بر اساس ابعاد روان نژندي گرايي و برو نگرايي. تازه هاي علوم شناختي، سال 10 ، شمارة4 ، 1-13. حسینچاری، مسعود و ذاکری، حمیدرضا. (1389). تاثیر زمینههای تحصیلی دانشگاهی، علوم دینی و هنری بر هوش معنوی؛ کوششی در راستای رواسازی و پایاییسنجی مقیاس هوش معنوی. فصلنامه اندازهگیری تربیتی. حیدری، ناصر. (1390). رابطه سبکهای ابراز هیجان و تابآوری در برابر مصرف مواد مخدر در دانش آموزان پسر دبیرستانی. پایاننامه ارشد مشاوره دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی. خداپناهی، م ك؛ و خوانين زاده نيروي، م. (1379). بررسي ساخت شخصيت در جهت گيري مذهبي دانشجويان. مجله روانشناسي. خداياري فرد، محمد و همكاران. (1378). گزارش نهايي طرح پژوهش تهيه مقياس اندازه گيري اعتقادات و نگرش مذهبي دانشجويان. تهران: دانشگاه صنعتي شريف. خدایاریفر، محمد. (1380). گستره پژوهشهاي روان شناختي در حوز ۀ دين. انديشه و رفتار، جلد6، شماره 4، نسخه 24، 45-53. خوانینزاده، مرجان؛ اژهای، جواد و مظاهری، محمدعلی. (1384). مقایسه سبک دلبستگی دانشجویان دارای جهتگیری مذهبی درونی و بیرونی. مجله رونشناسی، سال9، شماره 3، 227-247. داوودی، محمد. (1385). نقش معلم در تربیت دینی. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه. دلاور، علی. (1387). احتمالات و آمار کاربردی در روانشناسی و علوم تربیتی. چاپ سوم تهران انتشارات رشد. رایگان شلمانی، رویا؛ خداكرمي، ناهید؛ حسنزاده خوانساری، سیدمهدی و اکبرزاده باغبان، علیرضا. (1391). ارزیابی سلامتروان مادران با بارداری پرخطر و کم خطر. مجله علمي سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران، دوره30 ، شماره 4. رجایی ، علیرضا ؛ بیاضی، محمدحسین و حبیبی پور، حمید. (1387). پرسشنامه باورهاي اساسی دینی. تربت جام: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربت جام. رجایی، علیرضا. (1389). هوش معنوي دیدگاهها و چالشها. پژوهشنامه تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربتجام، شماره 22، 22-44. رفيعي، بهاره؛ اكبرزاده، مرضيه؛ اسدي، نسرين و زارع، نجف. (1392). مقايسه تأثير آموزش دلبستگي و آرام سازي بر اضطراب سه ماهه سوم حاملگي و افسردگي پس از زايمان در زنان نخست باردار. مجله دانشكده پرستاري و مامايي دانشگاه علوم پزشكي تهران (حيات)، دوره 19 ، شماره 1. روحانی، عباس و معنویپور، داوود. (1387). رابطة عمل به باورهاي ديني با شادكامي و رضايت زناشويي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد مباركه. فصلنامه دانش و پژوهش در روانشناسي، شمارة 35و 36، 189-206. زاهد بابلان، عادل و معینیکیا، مهدی. (1389). بررسی هوش معنوی و هویت دینی در بین دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی. گزارش پژوهشی، دانشگاه محقق اردبیلی. ساغرواني، سيما. (1388). هوش معنوي. تهران: انتشارات آهنگ قلم. سامانی، سیامک؛ سهرابی شگفتی، نادره و منصوری، سپیده السادات. (1390). نقش واسطهگری تنظیم شناختی هیجان برای سبک والدگری و مشکلات هیجانی. روشها و مدلهای روانشناختی، سال 1، شماره 3. سراجزاده، سید حسین. (1384). بررسی تعریف عملیاتی دینداری در پژوهشهای اجتماعی، چالشهای دین و مدرنیته، مباحثی جامعه شناختی در دینداری و سکولار شدن. چاپ دوم، تهران: انتشارات طرح نو. سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس و حجازی، الهه. (1385). روشهای تحقیق در علوم رفتاری. چاپ سیزدهم، تهران: آگاه. سهرابي، فرامرز. (1387). مباني هوش معنوي. فصلنامه سلامت روان، سال 1، شماره 1، 14-18. شاهنظری،مهدی. (1385). رابطه بین ویژگیهای شخصیتی (روانرنجور خویی، برونگرایی، گشودگی به تجربه، توافق گرایی، وجدان گرایی) با عمل به باورهای دینی در دانشجویان مقطع کارشناسی در دانشگاههای دولتی تهران. پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه علامه. شلمزاري، عبدالله و معتمدي، عبدالله. (1380). رابطه هوش، نگرشهاي مذهبي و رويدادهاي زندگي با سالمندي موفق در شهر كرد. پاياننامه دكتري دانشگاه تربيت مدرس تهران. شهابیزاده، فاطمه و مظاهری، محمدعلی. (1390). دلبستگی ادراک شده دوران کودکی، کنشوری خانواده و مقابله مذهبی. روانشناسی تحولی: روانشناسان ایرانی، سال 8، شماره31، 221-233. شهبازي، آناهيتا. (1375). بررسي رابطه جهتگيري مذهبي دروني و بروني و سلامتروان. پاياننامه كارشناسي ارشد دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن. شهیدی، شهریار. (1379). روان درمانی و معنویت. سخنرانی ماهانه انجمن روان شناسی ایران، تهران، فرهنگسراي اندیشه. شهیدی، شهریار؛ فرجنیا، سعیده. (1391). ساخت و اعتباریابی پرسشنامه سنجش نگرش معنوي. روانشناسی دین، سال 5، شماره 3، 97-115. صادقی، منصوره السادات؛ مظاهری، محمدعلی. (1384). اثر روزهداری بر سلامت روان. مجله روانشناسی، سال 9، شماره3، 292-309. صمدي، پروين. (1387). هوش معنوی. انديشه نوين تربيتي، دوره 2، شماره3 و4، 99-114. عبداله زاده،حسن؛ باقرپور، معصومه؛ بوژمهراني، سمانه و لطفي؛ محدثه. (1388). هوش معنوي، ترجمه و تاليف، انتشارات روان سنجي. عبدی، سلمان؛ باباپور خيرالدين، جلیل و فتحي، حیدر. (1389). رابطه سبك هاي تنظيم هيجان شناختي و سلامت عمومي دانشجويان. مجله علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي ارتش جمهوري اسلامي ايران، سال 8، شماره 4، 258-264. عزیزی، سمیه. (1390). مقایسه عمل به باورهای دینی و راهبردهای کنارآمدن با مشکل در دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی دخترانه شهر تهران با رویکرد متفاوت به تربیت دینی. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی. عسگریوزیری، علی؛ زارعیمتین، حسن. (1390). هوش معنوي و نقش آن در محیط کار با تأکید بر آموزههاي دینی. اسلام و پژوهشهای مدیریتی، سال 1، شماره 3، 63-90. فتاحی، مهدی؛ و فرهنگی، علی اکبر. (1387). هوش معنوي. وحدت بخش دیگر انواع هوش. مدیریت و توسعه، شماره 37، 95-110. فروزنده، نسرين. (1377). بررسي ميزان شيوع و عوامل مستعدكننده افسردگي پس از زايمان در زنان مراجعه كننده به مراكز بهداشتي درماني شهري شهرستان شهركرد، پاياننامه كارشناسي ارشد پرستاری، دانشگاه علوم پزشكي اهواز. كدخدا، محمد و جهاني، حوريه. (1389). منطقپذيري هوش معنوي در فرايند تصميمگیری. سومين كنفرانس ملی خلاقيتشناسي، تريز(TRIZ) و مهندسی مدیریت نوآوري ايران. كريم الهي، م و آقا محمدي، م. (1383). بررسي ارتباط بين اعتقادات مذهبي و افسردگي در دانشجويان پرستاري دانشگاه علوم پزشكي اردبيل. مجلة علمي پژوهشي طب و تزكيه، شمارة 53، 62-65. كوشا، محمدعلي. (کوشا، 1376). پايه شناسي دين. قم: انتشارات پارسيان. كويينگ، هارولد. (1997). آيا دين براي سلامتي شما سودمند است؟. ترجمه بتول نجفي. (1380). تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي. گلزاری، محمود. (1379). تهیه ابزارهایی جهت سنجش: عمل به باورهای دینی و انواع حیا و بررسی رابطه دینداری و حیا با ویژگیهای شخصیت و سلامت روان. پایاننامه دکتری روانشناسی عمومی، دانشگاه علامه. گلزاری، محمود. (1382). فرم تجديد نظر شده مقياس عمل به باورهاي ديني (معبد 2)، چكيدة مقالات همايش مباني نظري و روا نسنجي مقياسهاي دينی، تهران،مؤسسة پژوهشي حوزه و دانشگاه. گلستانه، افسون و سروقد، سیروس. (1391). نقش واسطهای نگراني در رابطه بین راهبردهای نظمدهي شناختي هیجان و افسردگي و اضطراب. روان شناسي تحولي، روان شناسان ايراني، سال 9، شماره 53. محمودعلیلو، مجید؛ قاسمپور، عبداله؛ عظیمی، زینب؛ اکبری، ابراهیم و فهیمی، صمد. (1391). نقش راهبرهای تنظیم هیجانی در پیشبینی صفات شخصیت مرزی. انديشه و رفتار، دوره 6، شماره 24. مشهدی، علی؛ میردورقی، فاطمه و حسنی، جعفر. (1390). نقش راهبردهاي نظمجويي شناختي هيجان در اختلالهاي درونيسازي كودكان. مجله روان شناسي بالينی، سال 3، شماره 3. مصباح، محمدتقی. (1380). راههاي تقویت ایمان و معنویت. سلسله سخنرانیهاي استاد در جمع طلاب علوم دینی، برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی استاد. مطهری، مرتضی. (1386). انسان در قرآن. چاپ بیست و ششم. تهران: انتشارات صدرا. منظری توکلی، علیرضا، عراقیپور، نجمه. (1390). بررسي رابطه بين دينداري و شادكامي در بين دانشجويان دختر دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرمان. فصلنامه روانشناسي تربيتي، شماره 19، سال 6. موسوي اصل، سیدمهدي. (1387). نقش رفتارهاي دینی در بهداشت روانی. فصلنامه روانشناسی و دین، شماره1. میرزمانی، سید محمود و محمدی، محمدرضا. (1380). تحقيقي پيرامون ارزش مذهبي در گروهي از بيماران رواني براساس تست مطالعه ارزشهاي آلپورت، ورنن و ليندزی. مجله حكيم، جلد 4، شماره 1، 51-58. میرشمسی، فاطمه. (1388). بررسی هوش معنوی با کیفیت زندگی دانشجویان فنی مهندسی دانشگاههای دولتی و آزاد یزد، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی. نارویینصرتی، رحیم. (1390). دین و معنویت نگاهی دینی- روان شناختی، مبانی نظري مقیاس هاي دینی، گزیده مقالات همایش مبانی نظري و روانسنجی مقیاس دینی. به کوشش محمدرضا سالاري فر، مسعود آذربایجانی، عباس رحیمی نژاد، تهران: حوزه ودانشگاه. نیکلاس بریس، ریچارد کمپ و رزمری سنلگار. (1391). تحلیل دادههای روانشناسی با برنامه اس پی اس اس. ترجمه خدیجه علیآبادی و سیدعلی صمدی. تهران: نشر دوران. نیکویی، مریم و سیف، سوسن. (1384). بررسی رابطه دینداری و رضایت زناشویی. فصلنامه علمی پژوهشی تازههای پژوهشی مشاوره، جلد 4، شماره 13. واثق، بهاره. (1390). هوش معنوي هوش یکپارچه کننده، کاربردهاي هوش معنوي. پایگاه نداالحق، 1-10. وست، ویلیام. (1999). رواندرمانی و معنویت. ترجمه شهیدی و شیرافکن. (1383). تهران: نشر رشد. وولف، دیوید. ام. (1386). روانشناسی دین. ترجمه محمد دهقانی. تهران: رشد. یعقوبی، ابوالقاسم. (1389). بررسی رابطۀ هوش معنوي با میزان شادکامی دانشجویان دانشگاه بوعلی همدان. پژوهش در نظامهاي آموزشی، شماره 9.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود پروژه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید